گره گشایی های علم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
دکتر موحد در این گفتوگو درباره تولید علم و تفاوتهای آن با نظریهپردازای سخن گفته است. جایگاه مسئلهیابی در تولید علم نیز مورد توجه قرار گرفته است. به نظر ایشان مسئلهیابی میتواند مقدمهای برای تولید علم باشد؛ اما خودش تولید علم نیست.متن
جامجم، 27/5/83
نظریهپردازی و تولید علم چیست؟
نظریهپردازی به معنای مشاهده و آزمایش و سپس نتیجه گرفتن نیست. نخستین عامل در تولید علم که نقش اصلی را بازی میکند، نیروی تخیل است، همان نیروی آفریننده انسان. عامل دیگر که به نظر من بسیار مهم است، بستر و زمینه مناسب است؛ یعنی همان فضای پویای علمی که نیروی آفریننده انسان را شکوفا و بیدار میکند.
انسان ذاتا پژوهشگر است. یکی از دانشمندان میگوید موجودات جهان، از یک سلول گرفته تا انسان، همه به طریقی «مسئله حل کن»اند؛ به این معنا که برای حفظ بقای خود و گذر کردن از خطرهای پیش رو، گریزگاه مییابند و راهیابی میکنند.
ما مجموعهای داریم به نام «علم» که برای خود اصولی دارد. این اصول را «نظریه» هم میگویند و در حقیقت، علم بر همین نظریهها بنا میشود. وقتی علم گسترش مییابد، چه بسا ما بعد از این، نظریه جدیدی نداشته باشیم؛ ولی نتیجههای جدید را میتوان از همان نظریهها و با ابزاری مانند ریاضی و منطق به دست آورد. یعنی از به بعد مجبوریم از ریاضی و منطق استفاده کنیم. علم گسترده است؛ ولی نمیتوان نظریهای یافت که اصل مطلق داشته باشد. با این حال، علم بر اساس همین نظریه چندجملهای و حتی چندکلمهای تولید میشود. بنابراین، نظریه، غیر از علم است. نخست نظریه طرح میشود و سپس علم تولید میشود. دیگر آنکه علم، عرض عریضی دارد؛ ولی نظریه محدود است و شاید چند جمله بیشتر نباشد.
آیا «مسئلهیابی» هم نوعی تولید علم است؟
خیر، «مسئلهیابی» را نمیتوان تولید علم دانست. در واقع، تولید علم بعد از پیدا کردن پاسخ است؛ یعنی به مسئلهای که یافتهایم، پاسخ دهیم. تا این پاسخ که در قالب نظریه است، داده نشود، از تولید علم خبری نیست. البته تولید علم وامدار مسئله است، ولی خود مسئله نیست. خود مسئله بخش مهمی از کار علمی است؛ ولی تولید علم نیست؛ علم هم نیست. البته خدمتگزار علم است.
اگر درباره یک پاسخ، تبیینهای مختلفی به دست دهیم، تولید علم به حساب نمیآید؟
انتظار ما از علم، حل مشکلات است. اگر شما نظریهای دارید و از این نظریه چند تقریر به دست دهید و هر تقریری به جوابی برسد و مشکلی را حل کند، میتوان هر یک از آنها را تولید علم دانست. کواین در فلسفه علم نظریهای دارد که شایسته تأمل است. او میگوید: «اگر ما بخواهیم مشاهدات خود را از جهان خارج در قالب نظریه ارائه کنیم، چنین نیست که فقط یک نظریه به دست آید». بنابراین، به ابزار دیگری برای نشان دادن بهتری یک نظریه نیاز داریم. برای مثال، کواین، سادگی نظریه و ابطالپذیری بیشتر را از معیارهای برتری میداند. با این حال، گاه همین معیارها نیز راهگشا نیست. در این صورت است که با مشکل عدم تعین روبهرو میشویم.
اشاره
1. آقای موحد به درستی، تفاوت مشاهده و آزمایش را با نظریهپردازی بیان کرده است. تا از نیروی تخیل انسان که همان نیروی آفرینشگری او و وجه ممتاز وجود آدمی است، استفاده نشود، نمیتوان تولید علم کرد. برای به کار افتادن این نیروی آفرینشگر باید بستر و زمینه مناسب فراهم باشد و این جز با نخبهپروری و ارزش دادن به نوآوری و بها دادن به خلاقیت میسر نیست، چیزی که در نظام آموزش عالی موجود، خبری از آن نیست. در نظام آموزشی ما، کلیشه، تکرار و حرکت در ساختارهای بسته حرف اول را میزند. یکی از موانع مهم پیشرفت علمی کشور و تولید اندیشه، همین بسته بودن نظام آموزشی و نداشتن پویایی و تحرک لازم در همه سطوح مختلف، از ورود به دانشگاه تا فارغالتحصیلی، از استاد تا کتاب، از عناوین درسها تا روشهاست.
2. نظریه آقای موحد در مورد عریضتر بودن عرض علم از نظریه درست است. اما اینکه گفتند «نظریه غیر از علم است»، سخن درست یا دستکم کم دقیقی نیست؛ زیرا نظریهها جزء علوماند، نه غیر آنها. ارکان اصلی دانشها را نظریهها میسازند و چنانکه آقای موحد گفتند، علم با گرفتن نتیجههای جدید از نظریهها بسط مییابد.
3. در اینکه مسئله جزء علم است یا خارج از آن، جای سخن وجود دارد و به اینکه چه تعریفی از علم ارائه دهیم بستگی دارد. گاهی علم را یک سامانه منسجم از گزارههای پذیرفته شده در جامعه عالمان میدانیم. در این صورت باید مجموعه پرسشهای روشنگر را که موجب ابطال یا اصلاح نظریهها میشوند، جزء علم به حساب آورد. اگر علم گزارهها را صرفا ایجابی در باب واقعیت بدانیم، نمیتوان پرسش را جزء علم دانست. اما همانطورکه جناب موحد اشاره کردند، در هر حال، نقش پرسش و پرسشگری در علم بسیار حیاتی و اساسی است.
4. در مورد ترجیح نظریههای مختلف در پاسخ به یک پرسش، علاوه بر سادگی و ابطالپذیری بیشتر، معیارهای قوی دیگری همچون هماهنگی بیشتر با سایر گزارههای پذیرفته شده و نیز کارآمدی بیشتر در زمینه میزان قدرت تبیینگری، مهار و پیشبینی پدیدهها وجود دارد.
نظریهپردازی و تولید علم چیست؟
نظریهپردازی به معنای مشاهده و آزمایش و سپس نتیجه گرفتن نیست. نخستین عامل در تولید علم که نقش اصلی را بازی میکند، نیروی تخیل است، همان نیروی آفریننده انسان. عامل دیگر که به نظر من بسیار مهم است، بستر و زمینه مناسب است؛ یعنی همان فضای پویای علمی که نیروی آفریننده انسان را شکوفا و بیدار میکند.
انسان ذاتا پژوهشگر است. یکی از دانشمندان میگوید موجودات جهان، از یک سلول گرفته تا انسان، همه به طریقی «مسئله حل کن»اند؛ به این معنا که برای حفظ بقای خود و گذر کردن از خطرهای پیش رو، گریزگاه مییابند و راهیابی میکنند.
ما مجموعهای داریم به نام «علم» که برای خود اصولی دارد. این اصول را «نظریه» هم میگویند و در حقیقت، علم بر همین نظریهها بنا میشود. وقتی علم گسترش مییابد، چه بسا ما بعد از این، نظریه جدیدی نداشته باشیم؛ ولی نتیجههای جدید را میتوان از همان نظریهها و با ابزاری مانند ریاضی و منطق به دست آورد. یعنی از به بعد مجبوریم از ریاضی و منطق استفاده کنیم. علم گسترده است؛ ولی نمیتوان نظریهای یافت که اصل مطلق داشته باشد. با این حال، علم بر اساس همین نظریه چندجملهای و حتی چندکلمهای تولید میشود. بنابراین، نظریه، غیر از علم است. نخست نظریه طرح میشود و سپس علم تولید میشود. دیگر آنکه علم، عرض عریضی دارد؛ ولی نظریه محدود است و شاید چند جمله بیشتر نباشد.
آیا «مسئلهیابی» هم نوعی تولید علم است؟
خیر، «مسئلهیابی» را نمیتوان تولید علم دانست. در واقع، تولید علم بعد از پیدا کردن پاسخ است؛ یعنی به مسئلهای که یافتهایم، پاسخ دهیم. تا این پاسخ که در قالب نظریه است، داده نشود، از تولید علم خبری نیست. البته تولید علم وامدار مسئله است، ولی خود مسئله نیست. خود مسئله بخش مهمی از کار علمی است؛ ولی تولید علم نیست؛ علم هم نیست. البته خدمتگزار علم است.
اگر درباره یک پاسخ، تبیینهای مختلفی به دست دهیم، تولید علم به حساب نمیآید؟
انتظار ما از علم، حل مشکلات است. اگر شما نظریهای دارید و از این نظریه چند تقریر به دست دهید و هر تقریری به جوابی برسد و مشکلی را حل کند، میتوان هر یک از آنها را تولید علم دانست. کواین در فلسفه علم نظریهای دارد که شایسته تأمل است. او میگوید: «اگر ما بخواهیم مشاهدات خود را از جهان خارج در قالب نظریه ارائه کنیم، چنین نیست که فقط یک نظریه به دست آید». بنابراین، به ابزار دیگری برای نشان دادن بهتری یک نظریه نیاز داریم. برای مثال، کواین، سادگی نظریه و ابطالپذیری بیشتر را از معیارهای برتری میداند. با این حال، گاه همین معیارها نیز راهگشا نیست. در این صورت است که با مشکل عدم تعین روبهرو میشویم.
اشاره
1. آقای موحد به درستی، تفاوت مشاهده و آزمایش را با نظریهپردازی بیان کرده است. تا از نیروی تخیل انسان که همان نیروی آفرینشگری او و وجه ممتاز وجود آدمی است، استفاده نشود، نمیتوان تولید علم کرد. برای به کار افتادن این نیروی آفرینشگر باید بستر و زمینه مناسب فراهم باشد و این جز با نخبهپروری و ارزش دادن به نوآوری و بها دادن به خلاقیت میسر نیست، چیزی که در نظام آموزش عالی موجود، خبری از آن نیست. در نظام آموزشی ما، کلیشه، تکرار و حرکت در ساختارهای بسته حرف اول را میزند. یکی از موانع مهم پیشرفت علمی کشور و تولید اندیشه، همین بسته بودن نظام آموزشی و نداشتن پویایی و تحرک لازم در همه سطوح مختلف، از ورود به دانشگاه تا فارغالتحصیلی، از استاد تا کتاب، از عناوین درسها تا روشهاست.
2. نظریه آقای موحد در مورد عریضتر بودن عرض علم از نظریه درست است. اما اینکه گفتند «نظریه غیر از علم است»، سخن درست یا دستکم کم دقیقی نیست؛ زیرا نظریهها جزء علوماند، نه غیر آنها. ارکان اصلی دانشها را نظریهها میسازند و چنانکه آقای موحد گفتند، علم با گرفتن نتیجههای جدید از نظریهها بسط مییابد.
3. در اینکه مسئله جزء علم است یا خارج از آن، جای سخن وجود دارد و به اینکه چه تعریفی از علم ارائه دهیم بستگی دارد. گاهی علم را یک سامانه منسجم از گزارههای پذیرفته شده در جامعه عالمان میدانیم. در این صورت باید مجموعه پرسشهای روشنگر را که موجب ابطال یا اصلاح نظریهها میشوند، جزء علم به حساب آورد. اگر علم گزارهها را صرفا ایجابی در باب واقعیت بدانیم، نمیتوان پرسش را جزء علم دانست. اما همانطورکه جناب موحد اشاره کردند، در هر حال، نقش پرسش و پرسشگری در علم بسیار حیاتی و اساسی است.
4. در مورد ترجیح نظریههای مختلف در پاسخ به یک پرسش، علاوه بر سادگی و ابطالپذیری بیشتر، معیارهای قوی دیگری همچون هماهنگی بیشتر با سایر گزارههای پذیرفته شده و نیز کارآمدی بیشتر در زمینه میزان قدرت تبیینگری، مهار و پیشبینی پدیدهها وجود دارد.