جامعه دینی و جامعه اخلاقی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
بحث ما در باب جامعه دینی و جامعه اخلاقی و همچنین تبیین نسبت این دو جامعه با یکدیگر است. در باب این تقسیمبندی میتوان پرسید که آیا جامعه دینی، جامعهای اخلاقی است. شاید این معادله برای برخی بدیهی باشد؛ اما به واقع پاسخهای متفاوتی به این سؤال میتوان داد. اساسا اگر دین داران گردهم آیند و تکالیف دینی خود را به جای آورند، اما فاقد فضایل و تکالیف اخلاقی باشند، آن جامعه دینی، فضیلتی ندارد و نمیتوان برای آن ارزشی قائل بود. بنابراین امروزه لازم است که فقه، ادیان و قدرت را نقد اخلاقی کنیم و تاکنون از نقد اخلاقی این امور غفلت کردهایم.متن
ایران، 14 و 15/5/83
هیچ جامعهای هرگز نمیتواند به هیچ بهانهای اخلاق را نفی کند. گرچه جدایی دین از حکومت ممکن است، اما جدایی اخلاق از حکومت ممکن نیست. حتی در لیبرالترین جوامع نیز که سکولاریسم امری مسلم است، بر یک اصل اخلاقی که ما از آن به مدارا یاد میکنیم بنا شده است. بدین معنی در نهاییترین لایههای سکولار جامعه و حکومت، یک یا چند اصل اخلاقی وجود دارد که اساس و بنای امور قرار میگیرد. این مطلب را میتوان تعمیم داد. به این صورت انسان خردمند یا انسان به معنای دقیق کلمه، زمانی متولد میشود که اخلاق برای او جدی باشد. البته اخلاقی بودن، خود، بخشی از عقلانی بودن و خردورزی است. لذا عقلانی بودن همواره جامعتر از اخلاقی بودن است. اما توجه اخلاق و تأکید خاص بر آن نیز مهم و ضروری است. اخلاق در اولویت دادنها نمود مییابد. آنگاه که بر سر انتخابهای متفاوت و مختلف قرار میگیریم اخلاق و انتخاب اخلاقی اهمیت خود را نشان میدهد. به عنوان مثال برای ترجیح دموکراسی بر دیکتاتوری، دلایل گوناگونی ذکر شده است که در ریشه تمام آنها این موضوع نهفته است که دموکراسی از دیکتاتوری اخلاقیتر است. در باب آزادی و جامعه مدنی نیز میتوان چنین اندیشید. انتخاب دین نیز باید به همین دلیل باشد. یعنی باید بتوان گفت که دینداری، اخلاقیتر از بیدینی است. اگرچه دین یک انتخاب و یک اختیار است، اما اگر بر این مبنای اخلاقی بنا نشده است، مبنای محکمی ندارد. دین در مقام عمل و تحقق باید نشان دهد که مردم در استقرار یک نظم دینی، اخلاقیتر عمل میکنند و اخلاق مدارتر میشوند و اولویت و گزینشهای مردم دیندار، فضیلت مدارتر از مردم بیدین است. اینجاست که تقدم اخلاق بر دین آشکار میشود. به این معنا، جامعهای میتواند دینی باشد، اما اخلاقی نباشد و همچنین، عکس این موضوع نیز صادق است. قطعا، اخلاق مقدم بر دین و دین، خادم اخلاق است. ما ارزشهای اخلاقیای داریم که کم و بیش عقلای عالم بر آنها توافق کردهاند. از جمله تسلیم به حقیقت بودن و کاستن از رنج و مرارت که به زعم بسیاری از اساسیترین فضایل اخلاقی و بلکه بنیاد تمام فضایل است.
یک تعریف از جامعه دینی این است که مردم آگاهانه، آزادانه و قلبا به رشتهای از مبانی و مفاهیم دینی ایمان داشته باشند و تعریف دیگر آن است که احکام دینی در جامعه جاری باشد؛ یعنی احکام شرعی و دینی کم و بیش در سطح عام، مورد اجرا قرار گیرد. البته به باور من چنین جامعهای که اصل در آن، پای بندی به احکام شرعی است، جامعه دینی نیست؛ بلکه جامعهای فقهی است. جامعهای میتواند فقهی باشد، اما دینی نباشد؛ زیرا عمل به احکام فقهی گاه مدلولات و پیآمدهای غریبی دارد. باید پرسید که مقومات و مقدمات جامعه اخلاقی و عمل اخلاقی چیست. دو عامل یا مؤلفه وجود دارد که اصولاً مورد اتفاق همه افراد است. اولین مؤلفه برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، اختیار است. نکته یا مؤلفه دوم برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، پای بندی به ارزشها و فضایل اخلاقی است. در جامعهای که اخلاق مطرح است، باید هر دو امکان فراهم باشد؛ یعنی اختیار و عمل به فضایل و ارزشهای اخلاقی.
همواره باید به این سؤال مهم اندیشید که بدِ اختیاری بهتر است یا خوبِ غیر اختیاری؛ یعنی جامعهای که اختیار و آزادی عمل میدهد بهتر است یا جامعهای که تمام راهها را میبندد تا تنها به فضایل عمل کنید. در واقع، در ریشه این تقدم و تأخر برای دو مؤلفه اخلاقی بودن، یک قضاوت انسان شناسانه نیز نهفته است و آن اینکه آدمیان با لذات به سوی نیکی میروند یا با لذات به سوی بدی. آن رأی انسان شناسانه، دخیل در گزینش و اولویت دادن به یکی از این دو مؤلفه است. طبعا آنان که انسان را فطرتا پاک میدانند، اختیار را برمیگزینند و آنان که انسان را ذاتا رذیلت دوست میدانند، مؤلفه دوم را حتی به بهای سلب اختیار فرد بر میگزینند. برای پاسخ به این سؤال و توجه به آن رأی انسان شناسانه، باید به این مسئله نیز توجه داشت که برگزیدن هر یک از آن دو رأی انسان شناسانه بر اساس چه مبنایی است. یعنی آیا بنا به یک حکم تجربی و تاریخی یا استدلال عقلی و یا با توجه به متون مقدس است که یکی از آن دو رأی را برمیگزینیم. به هر حال این دقایق در انتخاب پاسخ مدللأ بسیار مهم و تعیین کننده است.
اشاره
آنچه جناب سروش در این گفتار بدان پرداخته است، یکی از مباحث اساسی در حوزه فلسفه دین و ریشه آن یعنی رابطه دین و اخلاق است. واضح است که بحث از نسبت جامعه دینی و جامعه اخلاقی بدون روشن شدن رابطه دین و اخلاق، چندان صواب نیست. از سوی دیگر، برای روشن شدن این رابطه، نخست باید دو مفهوم «دین» و «اخلاق» را مورد بازشناسی قرار داد. در این گفتار از آنجا که این مبحث مقدماتی تبیین نشده است، جناب سروش دچار سردرگمی و تهافتی آشکار شده است. در اینجا به نقطههای ابهام و تعارض، اشارهای کوتاه خواهیم داشت:
1. در آغاز، جامعه دینی به جامعهای تعریف شده است که «دین داران گرد هم آیند و تکالیف دینی خود را به جای آورند» و ازاینرو، استدلال شده است که یک جامعه میتواند دینی باشد، ولی اخلاقی نباشد. ولی در ادامه سخن، آمده است که «به باور من چنین جامعهای که در آن اصل بر پای بندی به احکام شرعی باشد، جامعه دینی نیست، بلکه جامعهای فقهی است...؛ احکام فقهی میتواند جاری باشد، اما لزوما چنین جامعهای اخلاقی و لذا دینی نیست». بنابراین آنچه در آغاز گفته شده است، تقریری از نسبت جامعه اخلاقی و جامعه فقهی است و نه جامعه دینی. ایشان در عبارت آخر آشکارا معتقد است که جامعه فقهی اگر جامعهای اخلاقی نباشد، جامعه دینی هم نیست. پس بین جامعه دینی و جامعه اخلاقی نمیتوان تفکیک کرد.
2. در جای دیگر گفته میشود که انتخاب دین و دینداری نیز بر اساس اخلاق صورت میگیرد و حتی اظهار میشود که دین در مقام عمل و تحقق نیز باید نشان دهد که «مردم در استقرار یک نظام دینی، اخلاقیتر عمل میکنند و اخلاق مدارتر میشوند و اولویت و گزینشهای مردم دیندار، فضیلت مدارتر از مردم بیدین است». از این عبارت هم برمیآید که دین و جامعه دینی در گرو اخلاقی بودن است.
3. اما نکته مهمتر اینجاست که اخلاق در این گفتار به یک معنای خاص آمده است. درست است که جناب سروش در مقام بیان احکام اخلاقی به خوبیِ راست گویی و امثال آن اشاره میکند، ولی این نکته روشن نشده است که گذشته از احکام معروف اخلاقی، دامنه و گستره اخلاق و شیوه دست یابی به ارزشهای اخلاقی را چگونه تعریف و تصویر میکند. آیا هنگامی که سخن از رابطه جامعه دینی و جامعه اخلاقی میرود و ضرورت هماهنگی جامعه دینی با جامعه اخلاقی مطرح میشود، به همین مجموعه مستقلات عقلی اکتفا میشود یا یکی از نظامهای اخلاقی رایج مد نظر است. اگر تنها همان احکام مسلم اخلاقی منظور است، معمولاً این احکام را هیچ دین و آیینی طرد نمیکند و اگر نظامهای اخلاقی مد نظر است، باید توجه داشت که اختلاف ادیان و مکاتب بر سر همین نظامهاست. هرگز نمیتوان نظام اخلاقی لیبرالیسم یا مارکسیسم را معیاری برای درستی یا نادرستی دین قرار داد. به این معنا، دین هم، خود، دارای یک نظام اخلاقی است که باید بر پایه همان اصول اخلاقی مشترک و بنیادین مورد داوری قرار گیرد. برای مثال، در پایان گفتار به دو مؤلفه اخلاق اشاره شده است که یکی از آنها آزادی فردی است. روشن است که تنها در مکاتبی چون لیبرالیسم، آزادی به خودی خود یک ارزش به حساب میآید. در غیر این صورت در سایر نظامها انتخاب آزاد به عنوان زمینه و مقدمه برای اخلاقی بودن لازم است؛ ولی ارزشی نیست که در مقابل فضایل اخلاقی، ایستادگی و برابری کرد.
هیچ جامعهای هرگز نمیتواند به هیچ بهانهای اخلاق را نفی کند. گرچه جدایی دین از حکومت ممکن است، اما جدایی اخلاق از حکومت ممکن نیست. حتی در لیبرالترین جوامع نیز که سکولاریسم امری مسلم است، بر یک اصل اخلاقی که ما از آن به مدارا یاد میکنیم بنا شده است. بدین معنی در نهاییترین لایههای سکولار جامعه و حکومت، یک یا چند اصل اخلاقی وجود دارد که اساس و بنای امور قرار میگیرد. این مطلب را میتوان تعمیم داد. به این صورت انسان خردمند یا انسان به معنای دقیق کلمه، زمانی متولد میشود که اخلاق برای او جدی باشد. البته اخلاقی بودن، خود، بخشی از عقلانی بودن و خردورزی است. لذا عقلانی بودن همواره جامعتر از اخلاقی بودن است. اما توجه اخلاق و تأکید خاص بر آن نیز مهم و ضروری است. اخلاق در اولویت دادنها نمود مییابد. آنگاه که بر سر انتخابهای متفاوت و مختلف قرار میگیریم اخلاق و انتخاب اخلاقی اهمیت خود را نشان میدهد. به عنوان مثال برای ترجیح دموکراسی بر دیکتاتوری، دلایل گوناگونی ذکر شده است که در ریشه تمام آنها این موضوع نهفته است که دموکراسی از دیکتاتوری اخلاقیتر است. در باب آزادی و جامعه مدنی نیز میتوان چنین اندیشید. انتخاب دین نیز باید به همین دلیل باشد. یعنی باید بتوان گفت که دینداری، اخلاقیتر از بیدینی است. اگرچه دین یک انتخاب و یک اختیار است، اما اگر بر این مبنای اخلاقی بنا نشده است، مبنای محکمی ندارد. دین در مقام عمل و تحقق باید نشان دهد که مردم در استقرار یک نظم دینی، اخلاقیتر عمل میکنند و اخلاق مدارتر میشوند و اولویت و گزینشهای مردم دیندار، فضیلت مدارتر از مردم بیدین است. اینجاست که تقدم اخلاق بر دین آشکار میشود. به این معنا، جامعهای میتواند دینی باشد، اما اخلاقی نباشد و همچنین، عکس این موضوع نیز صادق است. قطعا، اخلاق مقدم بر دین و دین، خادم اخلاق است. ما ارزشهای اخلاقیای داریم که کم و بیش عقلای عالم بر آنها توافق کردهاند. از جمله تسلیم به حقیقت بودن و کاستن از رنج و مرارت که به زعم بسیاری از اساسیترین فضایل اخلاقی و بلکه بنیاد تمام فضایل است.
یک تعریف از جامعه دینی این است که مردم آگاهانه، آزادانه و قلبا به رشتهای از مبانی و مفاهیم دینی ایمان داشته باشند و تعریف دیگر آن است که احکام دینی در جامعه جاری باشد؛ یعنی احکام شرعی و دینی کم و بیش در سطح عام، مورد اجرا قرار گیرد. البته به باور من چنین جامعهای که اصل در آن، پای بندی به احکام شرعی است، جامعه دینی نیست؛ بلکه جامعهای فقهی است. جامعهای میتواند فقهی باشد، اما دینی نباشد؛ زیرا عمل به احکام فقهی گاه مدلولات و پیآمدهای غریبی دارد. باید پرسید که مقومات و مقدمات جامعه اخلاقی و عمل اخلاقی چیست. دو عامل یا مؤلفه وجود دارد که اصولاً مورد اتفاق همه افراد است. اولین مؤلفه برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، اختیار است. نکته یا مؤلفه دوم برای اخلاقی شمردن یک جامعه یا عمل، پای بندی به ارزشها و فضایل اخلاقی است. در جامعهای که اخلاق مطرح است، باید هر دو امکان فراهم باشد؛ یعنی اختیار و عمل به فضایل و ارزشهای اخلاقی.
همواره باید به این سؤال مهم اندیشید که بدِ اختیاری بهتر است یا خوبِ غیر اختیاری؛ یعنی جامعهای که اختیار و آزادی عمل میدهد بهتر است یا جامعهای که تمام راهها را میبندد تا تنها به فضایل عمل کنید. در واقع، در ریشه این تقدم و تأخر برای دو مؤلفه اخلاقی بودن، یک قضاوت انسان شناسانه نیز نهفته است و آن اینکه آدمیان با لذات به سوی نیکی میروند یا با لذات به سوی بدی. آن رأی انسان شناسانه، دخیل در گزینش و اولویت دادن به یکی از این دو مؤلفه است. طبعا آنان که انسان را فطرتا پاک میدانند، اختیار را برمیگزینند و آنان که انسان را ذاتا رذیلت دوست میدانند، مؤلفه دوم را حتی به بهای سلب اختیار فرد بر میگزینند. برای پاسخ به این سؤال و توجه به آن رأی انسان شناسانه، باید به این مسئله نیز توجه داشت که برگزیدن هر یک از آن دو رأی انسان شناسانه بر اساس چه مبنایی است. یعنی آیا بنا به یک حکم تجربی و تاریخی یا استدلال عقلی و یا با توجه به متون مقدس است که یکی از آن دو رأی را برمیگزینیم. به هر حال این دقایق در انتخاب پاسخ مدللأ بسیار مهم و تعیین کننده است.
اشاره
آنچه جناب سروش در این گفتار بدان پرداخته است، یکی از مباحث اساسی در حوزه فلسفه دین و ریشه آن یعنی رابطه دین و اخلاق است. واضح است که بحث از نسبت جامعه دینی و جامعه اخلاقی بدون روشن شدن رابطه دین و اخلاق، چندان صواب نیست. از سوی دیگر، برای روشن شدن این رابطه، نخست باید دو مفهوم «دین» و «اخلاق» را مورد بازشناسی قرار داد. در این گفتار از آنجا که این مبحث مقدماتی تبیین نشده است، جناب سروش دچار سردرگمی و تهافتی آشکار شده است. در اینجا به نقطههای ابهام و تعارض، اشارهای کوتاه خواهیم داشت:
1. در آغاز، جامعه دینی به جامعهای تعریف شده است که «دین داران گرد هم آیند و تکالیف دینی خود را به جای آورند» و ازاینرو، استدلال شده است که یک جامعه میتواند دینی باشد، ولی اخلاقی نباشد. ولی در ادامه سخن، آمده است که «به باور من چنین جامعهای که در آن اصل بر پای بندی به احکام شرعی باشد، جامعه دینی نیست، بلکه جامعهای فقهی است...؛ احکام فقهی میتواند جاری باشد، اما لزوما چنین جامعهای اخلاقی و لذا دینی نیست». بنابراین آنچه در آغاز گفته شده است، تقریری از نسبت جامعه اخلاقی و جامعه فقهی است و نه جامعه دینی. ایشان در عبارت آخر آشکارا معتقد است که جامعه فقهی اگر جامعهای اخلاقی نباشد، جامعه دینی هم نیست. پس بین جامعه دینی و جامعه اخلاقی نمیتوان تفکیک کرد.
2. در جای دیگر گفته میشود که انتخاب دین و دینداری نیز بر اساس اخلاق صورت میگیرد و حتی اظهار میشود که دین در مقام عمل و تحقق نیز باید نشان دهد که «مردم در استقرار یک نظام دینی، اخلاقیتر عمل میکنند و اخلاق مدارتر میشوند و اولویت و گزینشهای مردم دیندار، فضیلت مدارتر از مردم بیدین است». از این عبارت هم برمیآید که دین و جامعه دینی در گرو اخلاقی بودن است.
3. اما نکته مهمتر اینجاست که اخلاق در این گفتار به یک معنای خاص آمده است. درست است که جناب سروش در مقام بیان احکام اخلاقی به خوبیِ راست گویی و امثال آن اشاره میکند، ولی این نکته روشن نشده است که گذشته از احکام معروف اخلاقی، دامنه و گستره اخلاق و شیوه دست یابی به ارزشهای اخلاقی را چگونه تعریف و تصویر میکند. آیا هنگامی که سخن از رابطه جامعه دینی و جامعه اخلاقی میرود و ضرورت هماهنگی جامعه دینی با جامعه اخلاقی مطرح میشود، به همین مجموعه مستقلات عقلی اکتفا میشود یا یکی از نظامهای اخلاقی رایج مد نظر است. اگر تنها همان احکام مسلم اخلاقی منظور است، معمولاً این احکام را هیچ دین و آیینی طرد نمیکند و اگر نظامهای اخلاقی مد نظر است، باید توجه داشت که اختلاف ادیان و مکاتب بر سر همین نظامهاست. هرگز نمیتوان نظام اخلاقی لیبرالیسم یا مارکسیسم را معیاری برای درستی یا نادرستی دین قرار داد. به این معنا، دین هم، خود، دارای یک نظام اخلاقی است که باید بر پایه همان اصول اخلاقی مشترک و بنیادین مورد داوری قرار گیرد. برای مثال، در پایان گفتار به دو مؤلفه اخلاق اشاره شده است که یکی از آنها آزادی فردی است. روشن است که تنها در مکاتبی چون لیبرالیسم، آزادی به خودی خود یک ارزش به حساب میآید. در غیر این صورت در سایر نظامها انتخاب آزاد به عنوان زمینه و مقدمه برای اخلاقی بودن لازم است؛ ولی ارزشی نیست که در مقابل فضایل اخلاقی، ایستادگی و برابری کرد.