تحقق حقوق بشر؛ تأمین پیش نیازهای مردم سالاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جمهوریت، 27/4/83
رابطه فرد با دولت در شرایط کنونی جهان و معیارهای جهانشمول و متعارف، از جمله پایبندی به حقوق بشر، چگونه است؟ آقای یزدی در پاسخ به این سؤال، نکاتی را بیان میکند: اول، اکثر کشورها در شرایط کنونی جهان دارای یک میثاق ملی یا قرارداد اجتماعی به نام قانون اساسی میباشند که در آن آزادیها و حقوق اساسی مردم، شکلگیری قدرت سیاسی، حدود اختیارات دولت و چگونگی تغییر حاکمان گنجانده شده است. دوم، میان مردم سالاری و جهانبینی، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. بر اساس یک بینش و جهانبینی، انسان واجد حقوق طبیعی است و حقوق بشر شناخته شده، بر اساس حقوق طبیعی انسان تدوین و تنظیم شده است. مهمترین بخش حقوق طبیعی انسان، آزادی و اختیار اوست. سوم، علت جدی و همگانی شدن اداره جامعه بر اساس قانون اساسی این است که برخی از کشورها به تجربه دریافتهاند که برای آرام زندگی کردن و پرهیز از جنگ و تشنج، باید اولاً، حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و ثانیا، برای با هم زیستن نیازمند یک قرارداد اجتماعیِ تعیین کننده روابط متقابل میباشند. جهان جدید علاوه بر آرامش و ثبات در سطح ملی، به آرامش در سطح بینالمللی نیز احتیاج دارد. چهارم، توسعه امکانات کنترل مردم و تجهیزات سرکوب، تناسب و تعادل میان قدرت فرد و دولت را در جامعه جدید به شدت برهم زده است؛ به طوریکه دولت به قدرتی بدل شده است که در تمام مواقع حاضر، و قادر به انجام هر عملی است. آیا حق حاکمیت ملی میتواند توجیهی برای نقض حقوق اتباع داخلی کشورها به شمار آید. با پایان گرفتن جنگ سرد و افزایش سرعت جهانیشدن، مفهوم حاکمیت ملی تغییر پیدا کرده ست و شرایط به گونهای شده است که جامعه جهانی اجازه نمیدهد که دولتهای توتالیتر و غیرمردمی به بهانه حاکمیت ملی، حقوق اساسی شهروندان خود را نقض کنند.
در سطح ملی بسیاری از کشورهای جهان سوم از جمله کشورهای اسلامی، اولاً، تعارض فرهنگی وجود دارد و ثانیا، حکومتهای این کشورها عمدتا استبدادی و تمامیتخواه هستند. مانع عمده در بعد بینالمللی، عملکرد قدرتهای بزرگی است که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکنند.
رابطه فرد با دولت در شرایط کنونی جهان و معیارهای جهانشمول و متعارف، از جمله پایبندی به حقوق بشر، چگونه است؟ آقای یزدی در پاسخ به این سؤال، نکاتی را بیان میکند: اول، اکثر کشورها در شرایط کنونی جهان دارای یک میثاق ملی یا قرارداد اجتماعی به نام قانون اساسی میباشند که در آن آزادیها و حقوق اساسی مردم، شکلگیری قدرت سیاسی، حدود اختیارات دولت و چگونگی تغییر حاکمان گنجانده شده است. دوم، میان مردم سالاری و جهانبینی، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. بر اساس یک بینش و جهانبینی، انسان واجد حقوق طبیعی است و حقوق بشر شناخته شده، بر اساس حقوق طبیعی انسان تدوین و تنظیم شده است. مهمترین بخش حقوق طبیعی انسان، آزادی و اختیار اوست. سوم، علت جدی و همگانی شدن اداره جامعه بر اساس قانون اساسی این است که برخی از کشورها به تجربه دریافتهاند که برای آرام زندگی کردن و پرهیز از جنگ و تشنج، باید اولاً، حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و ثانیا، برای با هم زیستن نیازمند یک قرارداد اجتماعیِ تعیین کننده روابط متقابل میباشند. جهان جدید علاوه بر آرامش و ثبات در سطح ملی، به آرامش در سطح بینالمللی نیز احتیاج دارد. چهارم، توسعه امکانات کنترل مردم و تجهیزات سرکوب، تناسب و تعادل میان قدرت فرد و دولت را در جامعه جدید به شدت برهم زده است؛ به طوریکه دولت به قدرتی بدل شده است که در تمام مواقع حاضر، و قادر به انجام هر عملی است. آیا حق حاکمیت ملی میتواند توجیهی برای نقض حقوق اتباع داخلی کشورها به شمار آید. با پایان گرفتن جنگ سرد و افزایش سرعت جهانیشدن، مفهوم حاکمیت ملی تغییر پیدا کرده ست و شرایط به گونهای شده است که جامعه جهانی اجازه نمیدهد که دولتهای توتالیتر و غیرمردمی به بهانه حاکمیت ملی، حقوق اساسی شهروندان خود را نقض کنند.
در سطح ملی بسیاری از کشورهای جهان سوم از جمله کشورهای اسلامی، اولاً، تعارض فرهنگی وجود دارد و ثانیا، حکومتهای این کشورها عمدتا استبدادی و تمامیتخواه هستند. مانع عمده در بعد بینالمللی، عملکرد قدرتهای بزرگی است که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکنند.