چالش های دموکراسی مدرن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
وقایع اتفاقیه، 13/4/83
کاروترز، متفکر و کارشناس مسائل حقوقی و سیاسی از آمریکا در ابتدا به تفسیر خود از دموکراسی در قرن حاضر اشاره میکند و میگوید: در یک کشور دموکراتیک، مردم میتوانند رهبرانشان را انتخاب کنند؛ ولی آنها برای اینکه بتوانند انتخاب درستی انجام دهند، باید از حداقل آزادیهای مدنی مانند آزادی بیان، آزادی فعالیت اجتماعی، آزادی اجتماعات و... برخوردار باشند. اگر نظامی از انتخابات واقعی وجود داشته باشد که به وسیله یک برنامه اجتماعی، آزادیهای مدنی شهروندان را تضمین کند، این نظام، یک دموکراسی است.
در ادامه راه دموکراسی دو مشکل مهم وجود دارد: اولین چالش، عملی نمودن نمایندگی سیاسی است که علاوه بر محقق کردن انتخابات آزاد، باید با تحریفها مبارزه کند تا مطمئن شود که همه مردم از حق مساوی برای اظهار نظر برخوردارند. دومین چالش، حاکم کردن قانون در روابط سیاسی است. هر سیاستمدار، مستقل از قدرتی که دارد، باید به همان قانونی که یک شهروند عادی از آن اطاعت میکند، پایبند باشد.
وی در مورد رابطه بین دولت و جامعه مدنی میگوید: «متأسفانه این سالها در استفاده از واژه "جامعه مدنی "دقت کافی صورت نگرفته و از این واژه بیش از حد استفاده شده است. مردم عموما بخش کوچکی از جامعه مدنی را انتخاب میکنند و آنرا جامعه مدنی مینامند؛ اما به نظر میآید جامعه مدنی زمانی ایجاد میشود که شهروندان دور هم جمع شوند؛ ارزشهای مدنی را بین خود به رسمیت بشناسند و از آن برای تجدید قدرت استفاده کنند».
ایشان در برابر این پرسش که آیا در جوامعی که دولت وظایفش را انجام نمیدهد و حکومت قانون وجود ندارد، جامعه مدنی میتواند رشد کند میگوید: «منظور من از یک دولت قدرتمند و کارا، یک دولت مستبد نیست؛ بلکه یک دولت توانمند، کارا و سازمانیافته است که به خوبی با مردم رابطه برقرار میکند و توانایی حل مشکلات را دارد. اگر شما یک دولت قدرتمند و مؤثر داشته باشید، جامعه مدنی برای همکاری با آن مشکلی ندارد».
یکی از دلایل پایداری دموکراسی در کشورهای پیشرفته، کثرت منابع تولید و غیرمتمرکز بودن جوامع قدرتمند و توزیع مناسب ثروت در این جوامع و عامل دیگر، فرآیند زمان طولانی و داشتن تمرین و تجربه فراوان در این راه است، مانند فرانسه و آمریکا که سابقه 200 سال تمرین سیاسی دارند. تغییرات 20 سال اخیر نشان میدهد که برخی کشورهای توسعهنیافته مانند اروپای شرقی، آسیا و اروپا، با اینکه توانستهاند رژیم دیکتاتوری را از بین برند، لکن در مرحله «گذار» به دموکراسی نیستند؛ بلکه میان دموکراسی و دیکتاتوری یعنی «وضعیت مبهم» هستند؛ گرچه به ثبات در حاکمیت سیاسی رسیدهاند. اما بیشتر شهروندان خاورمیانه از نظر سیاسی ناامید و بیاعتنا هستند. بنابراین برای مقابله با این روند باید شهروندان را در امور سیاسی دخالت داد؛ رهبران جامعه نیز باید شرایط رقابت را فراهم کنند و جهان خارج این روند را تشویق، و از فشار و تهدید و زور خودداری کند. قرن بیستم، قرن مبارزه ایدئولوژیک دموکراسی و اقتدارگرایی بود و قرن بیستویکم، زمان مبارزه برای کارکردی کردن دموکراسی است.
کاروترز، متفکر و کارشناس مسائل حقوقی و سیاسی از آمریکا در ابتدا به تفسیر خود از دموکراسی در قرن حاضر اشاره میکند و میگوید: در یک کشور دموکراتیک، مردم میتوانند رهبرانشان را انتخاب کنند؛ ولی آنها برای اینکه بتوانند انتخاب درستی انجام دهند، باید از حداقل آزادیهای مدنی مانند آزادی بیان، آزادی فعالیت اجتماعی، آزادی اجتماعات و... برخوردار باشند. اگر نظامی از انتخابات واقعی وجود داشته باشد که به وسیله یک برنامه اجتماعی، آزادیهای مدنی شهروندان را تضمین کند، این نظام، یک دموکراسی است.
در ادامه راه دموکراسی دو مشکل مهم وجود دارد: اولین چالش، عملی نمودن نمایندگی سیاسی است که علاوه بر محقق کردن انتخابات آزاد، باید با تحریفها مبارزه کند تا مطمئن شود که همه مردم از حق مساوی برای اظهار نظر برخوردارند. دومین چالش، حاکم کردن قانون در روابط سیاسی است. هر سیاستمدار، مستقل از قدرتی که دارد، باید به همان قانونی که یک شهروند عادی از آن اطاعت میکند، پایبند باشد.
وی در مورد رابطه بین دولت و جامعه مدنی میگوید: «متأسفانه این سالها در استفاده از واژه "جامعه مدنی "دقت کافی صورت نگرفته و از این واژه بیش از حد استفاده شده است. مردم عموما بخش کوچکی از جامعه مدنی را انتخاب میکنند و آنرا جامعه مدنی مینامند؛ اما به نظر میآید جامعه مدنی زمانی ایجاد میشود که شهروندان دور هم جمع شوند؛ ارزشهای مدنی را بین خود به رسمیت بشناسند و از آن برای تجدید قدرت استفاده کنند».
ایشان در برابر این پرسش که آیا در جوامعی که دولت وظایفش را انجام نمیدهد و حکومت قانون وجود ندارد، جامعه مدنی میتواند رشد کند میگوید: «منظور من از یک دولت قدرتمند و کارا، یک دولت مستبد نیست؛ بلکه یک دولت توانمند، کارا و سازمانیافته است که به خوبی با مردم رابطه برقرار میکند و توانایی حل مشکلات را دارد. اگر شما یک دولت قدرتمند و مؤثر داشته باشید، جامعه مدنی برای همکاری با آن مشکلی ندارد».
یکی از دلایل پایداری دموکراسی در کشورهای پیشرفته، کثرت منابع تولید و غیرمتمرکز بودن جوامع قدرتمند و توزیع مناسب ثروت در این جوامع و عامل دیگر، فرآیند زمان طولانی و داشتن تمرین و تجربه فراوان در این راه است، مانند فرانسه و آمریکا که سابقه 200 سال تمرین سیاسی دارند. تغییرات 20 سال اخیر نشان میدهد که برخی کشورهای توسعهنیافته مانند اروپای شرقی، آسیا و اروپا، با اینکه توانستهاند رژیم دیکتاتوری را از بین برند، لکن در مرحله «گذار» به دموکراسی نیستند؛ بلکه میان دموکراسی و دیکتاتوری یعنی «وضعیت مبهم» هستند؛ گرچه به ثبات در حاکمیت سیاسی رسیدهاند. اما بیشتر شهروندان خاورمیانه از نظر سیاسی ناامید و بیاعتنا هستند. بنابراین برای مقابله با این روند باید شهروندان را در امور سیاسی دخالت داد؛ رهبران جامعه نیز باید شرایط رقابت را فراهم کنند و جهان خارج این روند را تشویق، و از فشار و تهدید و زور خودداری کند. قرن بیستم، قرن مبارزه ایدئولوژیک دموکراسی و اقتدارگرایی بود و قرن بیستویکم، زمان مبارزه برای کارکردی کردن دموکراسی است.