اسیر مشهورات زمانه ایم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده تمدن غرب و دستآورهای آنرا بهطور کلی مذموم میشمارد و استفاده از برخی دستآوردهای آنرا از جهت اضطرار میداند و برخی ادله دیدگاه مخالف را نقد مینمایند.متن
کیهان، 27/4/83
مشکل اساسی ما در عرصه فکر و فرهنگ و بلکه سیاست و اقتصاد که به منازعات و مجادلات فراوانی در نیروهای خودی انجامید و به ریزشهای فراوانی منجر شد، معطوف به اتفاقاتی است که از سالها پیش و مشخصا ظرف یک قرن اخیر در مبانی فکری و نگرشهای کلان ما رخ داده است. ظرف یک قرن برخی از انگارههای تجدد را، پذیرفته و آنها را مفروض و مسلم گرفتهایم و برای آنها مکمل دینی هم پیدا کردهایم؛ در صورتی که هیچ مکمل دینی ندارند. به عبارت دیگر، ما در بسیاری از عرصهها از مبانی اصیل دینی منبعث از کتاب و عترت، فاصله گرفتهایم و برخی نظریات ساخته و پرداخته تمدن جدید غرب، در ذهن و جان ما به نام مبانی اسلامی رسوب کرده است. مرحوم شهید آوینی هم کم و بیش همین نگاه را داشت و بنده از مقالات و مطالب ایشان در این زمینه بهره زیادی بردم.
سخن ما نفی کلیت «تجدد» و «مدرنیته» است، نه کلیت غرب. بدون شک اندیشمندانی در غرب بودند و هستند که دیدگاههای معقول و قابلقبول داشتهاند و گذشته از اینها قبل از همه، خود غربیها به انتقاد از مدرنیته و تجدد پرداختهاند. به نظر ما کلیت این تمدن که همان مدرنیته یا مدرنیسم و تجدد است، با لحاظ مبانی دینی و اسلامی زیر سؤالبرانگیز است و اینگونه نیست که مشکل ما با مدرنیته تنها در حد فرهنگ و اخلاق باشد؛ بلکه علوم و تکنولوژی مدرن نیز مورد سؤال است. ما غرق در تجدد هستیم و با کمی اغراق باید بگوییم ما در عالم غربی زندگی میکنیم. این دیدگاه نمیگوید که ما امروز باید همه مظاهر تجدد را کنار بگذاریم. امروزه تحصیل بسیاری از مظاهر مدرن برای ما، به دلیل ناچار و بلکه در موارد بسیاری الزام و تکیلف است و نه مطلوبیت ذاتی و اهمیت محصولات مدرن. به عنوان مثال ما امروز به دلیل آنکه رسانهها و به خصوص رادیو و تلویزیون ابزار جنگ و تهاجم هستند، ضروری است که از آنها برای دفاع و دفع تهاجم دشمن استفاده کنیم، همانگونه که در پی سلاحهای مدرن میرویم و همه تلاش خود را برای افزایش توان در برابر دشمن به کار میگیریم. مشروع دانستن تجدد و معامله اضطراری نکردن با آن، منشأ آفات عظیمی است که مهمترین آن، در درجه اول، تغییر و تبدیل در احکام الاهی برای انطباق دین با مقتضیات و مشتهیات زمانه و مدرنیته است.
متأسفانه ما از زمان سید جمال تاکنون با یک مسئله غلط مواجه هستیم. سید جمال میگفت غرب پیش رفته است و شرق و ما مسلمین عقب ماندهایم و ما هم تا به امروز این مسئله را کم و بیش دنبال کردهایم. اما کمتر به این سؤالات پرداختهایم و با مبانی دینی در پی پاسخ به آن بودهایم که چرا آنچه غرب از رنسانس به بعد به آن رسید، پیشرفت و تکامل است. اگر تکامل است چرا پیامبران و ائمه معصومین علیهمالسلام در پی چنین تمدنی نبودهاند. چرا ما فکر میکنیم که همه پیامبران و ائمه معصومین علیهمالسلام و همه تمدنهای پیشین، در عقبماندگی بودهاند و بشر جدید طی یکی دو قرن به کمال و پیشرفت رسیده است. به تعبیر شهید آوینی، اساسا «پیش» کجاست و «پس» کجا. چرا مثلاً اسبسواری عقب ماندگی است و ماشینسواری پیشرفت. چون فضولات اسب، برای زمین و طبیعت مفید است و فضولات ماشین ویرانگر طبیعت و...؟ یکی از مشهورات غلط حاکم بر ذهن ما این است که شأن انبیا، تمدن سازی نبوده است و ابزارها و شیوههای زندگی از حیطه رسالت آنها خارج بوده است. یکی از مشهورات غلط دیگر این است که تاریخ بشر، سیر خطی پیشرفت و تکامل از جهالت، توحش و عقب ماندگی به علم و تمدن و... بوده است.
در هر صورت، پذیرش تجدد به عنوان کمال و پیشرفت و به عنوان معیاری برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، اشتباهی زیانبار است؛ اگرچه بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای جمع بین اسلام و تجدد به ادلهای متوسل شده باشند. کتاب اسلام و تجدد هم نقد این ادله است و ارائه ادلهای دیگر در اثبات تعارض اسلام با تجدد.
حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین» دو معنا دارد؛ یعنی ظاهر آن به گونهای است که میتواند به هر یک از این دو، معنا شود:
1. هر دانشی را(1) بیاموزید، اگرچه در چین که اهل آن کافرند، باشد. یعنی نباید کافر بودن یک تمدن و سرزمین، مانع علمآموزی شود.
2. دانش مشروع و مطلوب از نظر دین را(2) بیاموزید، اگرچه برای آموختن آن تا چین بروید. اگر به فرض معلم علومی که مشروع و مطلوب است، مانند امام صادق علیهالسلام ، زرارة، جابر و هشام، به چین تبعید شود، دوری راه نباید مانع علمآموزی مسلمان شود.
حال، کدام معنا را باید بپذیریم. در چنین مواردی باید به احادیث و روایات دیگر مراجعه کنیم. روایات بسیاری وجود دارد که علم مشروع و حقیقی، اعم از علوم دینی و دنیایی، را در خاندان وحی و نزد اهل بیت علیهمالسلام ، و هر علمی غیر آنرا باطل میداند.
درباره احادیثی چون «خذ الحکمة ولو من اهل الضلال» که صریحا میگوید حکمت را از گمراهان کسب کنید باید گفت که با توجه به چند روایت با این مضمون و دهها روایت که منبع و مأخذ علم را منحصر به وحی و اهل بیت علیهمالسلام میکنند، اولاً، نظام معرفتی و علمی باید تنها از وحی گرفته شود. اما در صورتی که سخنی حکمتآمیز بر زبان منافق یا گمراهی جاری شود، باید آنرا فراگرفت یعنی لازم است از پیش میزانی برای تشخیص حکمت از غیرحکمت تعیین شود تا هر چیزی را از گمراهان نگیریم. این میزان همان نظام معرفتیای است که ما از وحی گرفتهایم. ولی چگونه ممکن است منافق یا گمراهی سخنی حکمتآمیز بگوید. چون منافق یا گمراه هم از وجدان و عقل فطری برخوردار است و بسیاری از قضایای حکیمانه را میفهمد و به آنها استدلال میکند. احکام اینچنینی عقل فطری، مانند نیکویی عدالت و زشتی ظلم قابل قبول و حجت است. فرض دیگر این است که یک منافق و گمراه، سخنی حکیمانه را از پیغمبر، یا امام و حکیمی الاهی گرفته باشد و بر زبان آورد. در این صورت هم باید تعد از تشخیص حکیمانه بودن، آنرا بپذیریم.
چکیده مدعا و عصاره آن درباب تعارض اسلام با تجدد را میتوان اینگونه بیان کرد:
1. نظریه سیر خطی پیشرفت و تکامل تاریخ از توحش به تمدن و وجود اعصار حجر،
_____________________________
1. چون در این معنا فرض بر این است که «ال» در العلم، «ال» استغراق است
2. در این صورت «ال» در العلم، «ال» عهد خواهد بود
______________________________
مفرغ و آهن، صحت ندارد و اساسا تمدن بشری بر اساس تجربه بشری شکل نگرفته است.
2. انبیا تمدن ساز بودهاند و همه علوم و فنون لازم برای معیشت بشری را (البته معیشتی که از یک طرف، دچار ناتوانی و تنگنا نباشد و از طرفی هم عاری از اسراف و تبذیر و بستری برای هدف آفرینش که معرفت و عبودیت خداوند است باشد) از وحی گرفته و به بشر تعلیم دادهاند. از روایات و متون تاریخی چنین برمیآید که در زمان حضرت ادریس که سومین پیامبر در هزاره دوم تاریخ بشر بود، تمدن بشری تقریبا شکل و شمایل خود را پیدا کرده بود.
3. از احادیث و روایات چنین میفهمیم که دخالت انبیا علیهمالسلام در تمدن سازی، تنها در حد هستههای اولیه تمدن نبوده است؛ بلکه آنچه برای یک تمدن متعادل لازم بوده است، به بشر تعلیم دادهاند و انسانها تنها موظف به بهکارگیری این علوم و دانشها برای ساخت ابزارها و تأمین معیشت و نیازهای خود بودهاند.
4ـ انبیا دانشها و فنونی را نیز، بهرغم علم به آن، در اختیار بشر قرار ندادهاند. به دلیل آنکه آنها را خارج از ظرفیت انسان و غیرمتناسب با ابعاد وجودی او میدیدهاند و مدخلیتی برای آنها در سعادت دنیوی و اخروی بشر وجود نداشته است.
5. نوع رویکردی که در رنسانس به علوم و تکنولوژی شد، از مسیر وحی و انبیا برای تمدن بشری خارج، و یک اقدام خودسرانه و خودبنیادانه بوده است.
6. اگر تمدن مدرن، مدخلیتی در سعادت بشر میداشت و حقیقتا در مدار مصلحت بشر بود، حتما انبیا مبدع و معلم آن بودهاند.
ما در تعالیم دینی نشانی از توصیه به عقل در باب اکتشاف و اختراع به مفهوم مدرن آن نداریم. از جمله مشهورات غلط این است که آیات قرآن در باب توصیه به تفکر و تعقل و تدبر در طبیعت را، به مفهوم توصیه به رویکرد تجربی به طبیعت بدانیم. رویکرد علم مدرن به طبیعت، از باب کسب قدرت و تسلط بر طبیعت است و حال آنکه کمترین اثری از اینگونه رویکرد به طبیعت، در آیات و روایات مربوط به علم وجود ندارد. کسانی با استناد به آیه «قل انظروا ماذا فی السموات و ما فی الارض» نتیجه میگیرند که قرآن هم به مطالعه در طبیعت و کشف و اختراع توصیه میکند. اگر این برداشت رایج از این آیات درست باشد، یکی از لوازم آن این است بشر مدرن بیش از همه انبیا و اولیای الاهی در گذشته، به توصیههای قرآن در باب مطالعه طبیعت عمل کرده است. چون طی یکی دو قرن اخیر دهها برابرِ هزاران سال گذشته، اکتشاف و اختراع داشته است و برای مثال باید از این جهت شأن انیشتین و نیوتن و...
از سلمان و ابوذر و زرارة و... بالاتر باشد. اساسا جای این سؤال باقی میماند که چرا امام صادق علیهالسلام شیمی جدید، فیزیک جدید، طب جدید، مکانیک و... را تدریس نکرد. شما تا در بستر تمدنی مدرن زندگی میکنید و مناسبات و ساختارهای مدرن شما را احاطه کرده است، نمیتوانید تمدن مطلوب و مدینه فاضله دینی را (البته در حد قابل قبول؛ زیرا همه متفقند که مدینه فاضله عالیه دینی جز با ظهور حضرت مهدی (عج) محقق نخواهد شد) محقق کنید؛ چون احکام و آرمانهای دینی نمیتوانند در این مناسبات و ساختارهای غلط و غیردینی، به نحو خالص و قابل قبول و نه التقاطی و امتزاجی اجرا شوند. آنچه عملی است تنها به نحو نسبی و با محدودیتها و اشکالات فراوانی است، نظیر آنچه امروز ما در عرصههای مختلف جامعه خودمان میبینیم. از روایات چنین فهمیده میشود که بستر تمدنی مدرن با ظهور حضرت حجت (عج) دگرگون میشود و ما مدینه فاضله اسلامی را در حکومت حضرتش درک میکنیم. البته ما به ابعاد و اندازه وسع و مقدوراتمان، مکلف به اصلاح امور هستیم تا وقتیکه شمس ولایت طلوع کند.
روایات چنین میگوییم که تمدن و جامعه مهدوی (عج) کاملاً متفاوت با تمدن مدرن است و از هیچ جهت تداوم و مشابه آن نیست. البته در آن تمدن، امور و تواناییهای شگفتی وجود دارد که از مقوله تواناییهای تکنولوژیک مدرن نیست؛ بلکه از قبیل اموری چون طیالارض است که خداوند به بسیاری میبخشد و یا چشم و گوش مؤمنین آن چنان قدرتی مییابند که شرق و غرب عالم را بدون ابزار و رسانه میبینند. البته ظهور به قیمت نابودی بشر نیست؛ آنچه از بین میرود ساختارهای مدرن، تکنولوژی، ویرانگر و مخرب مدرن است.
اشاره
1. تعارض کامل تمدن غرب با اسلام که محور این مقاله قرار دارد و در کتاب اسلام و تجدد آقای نصیری مطرح شده است، یکی از دیدگاههای مختلف در باب نسبت اسلام و غرب است. به نظر میرسد بهترین رویکرد در اینباره برخورد انتخابی و گزینشی با دستآوردهای تمدن غرب و پرهیز از افراط و تفریطهای غیرقابل دفاع است.
2. انبیا و ائمه اطهار علیهمالسلام نیز در برخورد با دستآوردهای بشری، رویکرد گزینشی داشتند. از باب نمونه، حضرت علی علیهالسلام استفاده از ابزارهای ستمگرانه برای رسیدن به پیروزی بر دشمن را مذموم مینماید و درباره چنین پیشنهادی میفرماید «أاطلب الجور بالنصر». در حالیکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پیشنهاد سلمان را در استفاده از خندق، که در ایران مرسوم بود، برای پیروزی در جنگ میپذیرد.
3. به نظر میرسد مذموم شمردن کلیت تمدن غرب و اضطراری دانستن استفاده از دستآوردهای تمدن غرب، شیوه مناسبی برای جلوگیری از آفات عظیم تمدن غرب نیست؛ بلکه چنین شیوهای علاوه بر آنکه قابل دفاع عقلانی نیست، بلکه مخالف دیدگاه کتاب و سنت است و منشأ آفات عظیمتری خواهد شد و معمولاً افراطگریهاغزمینهساز تفریطها بوده است.
4. پیشرفت میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد و البته پیشرفت در یک بُعد نمیتواند دلیل بر پیشرفت همه جانبه باشد. انکار پیشرفتهای تمدن غرب ادعایی است که نویسنده دلیلی بر آن ارائه نکرده است. چگونه میتوان ادعا کرد صنعت چاپ و رسانه و اینگونه دستآوردهای بشری، اگر در جهت انسانی به کار رود، مخالف اسلام است و نمیتواند ابزاری در جهت رشد بشریت به شمار رود.
5. البته معیار قرار دادن تمدن غرب و مدرنیته برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، قابل دفاع نیست؛ ولی منحصر دانستن منابع معرفتی انسان در کتاب و سنت نیز نادرست است.
6. بدون شک، علم مشروع و حقیقی نزد ائمه است و اگر گفته میشود سخن حقی را به جهت ناحق بودن سخنگویش و گمراهی گویندهاش رد نکنید (قدالحکمة ولو من اهل الضلال)، برگرفته از تعالیم اسلام است.
7. تأکید بر مثبت بودن برخی دستآوردهای تمدن غرب به معنای برتر دانستن انیشتین و نیوتن از سلمان و ابوذر نیست؛ بلکه همانگونه که در اسلام آمده است: عمل در صورتی ارزش اخروی دارد ــ اگرچه سود دنیوی داشته باشد و در دنیا کارآمد و مفید باشد ــ که همراه ایمان باشد.
مشکل اساسی ما در عرصه فکر و فرهنگ و بلکه سیاست و اقتصاد که به منازعات و مجادلات فراوانی در نیروهای خودی انجامید و به ریزشهای فراوانی منجر شد، معطوف به اتفاقاتی است که از سالها پیش و مشخصا ظرف یک قرن اخیر در مبانی فکری و نگرشهای کلان ما رخ داده است. ظرف یک قرن برخی از انگارههای تجدد را، پذیرفته و آنها را مفروض و مسلم گرفتهایم و برای آنها مکمل دینی هم پیدا کردهایم؛ در صورتی که هیچ مکمل دینی ندارند. به عبارت دیگر، ما در بسیاری از عرصهها از مبانی اصیل دینی منبعث از کتاب و عترت، فاصله گرفتهایم و برخی نظریات ساخته و پرداخته تمدن جدید غرب، در ذهن و جان ما به نام مبانی اسلامی رسوب کرده است. مرحوم شهید آوینی هم کم و بیش همین نگاه را داشت و بنده از مقالات و مطالب ایشان در این زمینه بهره زیادی بردم.
سخن ما نفی کلیت «تجدد» و «مدرنیته» است، نه کلیت غرب. بدون شک اندیشمندانی در غرب بودند و هستند که دیدگاههای معقول و قابلقبول داشتهاند و گذشته از اینها قبل از همه، خود غربیها به انتقاد از مدرنیته و تجدد پرداختهاند. به نظر ما کلیت این تمدن که همان مدرنیته یا مدرنیسم و تجدد است، با لحاظ مبانی دینی و اسلامی زیر سؤالبرانگیز است و اینگونه نیست که مشکل ما با مدرنیته تنها در حد فرهنگ و اخلاق باشد؛ بلکه علوم و تکنولوژی مدرن نیز مورد سؤال است. ما غرق در تجدد هستیم و با کمی اغراق باید بگوییم ما در عالم غربی زندگی میکنیم. این دیدگاه نمیگوید که ما امروز باید همه مظاهر تجدد را کنار بگذاریم. امروزه تحصیل بسیاری از مظاهر مدرن برای ما، به دلیل ناچار و بلکه در موارد بسیاری الزام و تکیلف است و نه مطلوبیت ذاتی و اهمیت محصولات مدرن. به عنوان مثال ما امروز به دلیل آنکه رسانهها و به خصوص رادیو و تلویزیون ابزار جنگ و تهاجم هستند، ضروری است که از آنها برای دفاع و دفع تهاجم دشمن استفاده کنیم، همانگونه که در پی سلاحهای مدرن میرویم و همه تلاش خود را برای افزایش توان در برابر دشمن به کار میگیریم. مشروع دانستن تجدد و معامله اضطراری نکردن با آن، منشأ آفات عظیمی است که مهمترین آن، در درجه اول، تغییر و تبدیل در احکام الاهی برای انطباق دین با مقتضیات و مشتهیات زمانه و مدرنیته است.
متأسفانه ما از زمان سید جمال تاکنون با یک مسئله غلط مواجه هستیم. سید جمال میگفت غرب پیش رفته است و شرق و ما مسلمین عقب ماندهایم و ما هم تا به امروز این مسئله را کم و بیش دنبال کردهایم. اما کمتر به این سؤالات پرداختهایم و با مبانی دینی در پی پاسخ به آن بودهایم که چرا آنچه غرب از رنسانس به بعد به آن رسید، پیشرفت و تکامل است. اگر تکامل است چرا پیامبران و ائمه معصومین علیهمالسلام در پی چنین تمدنی نبودهاند. چرا ما فکر میکنیم که همه پیامبران و ائمه معصومین علیهمالسلام و همه تمدنهای پیشین، در عقبماندگی بودهاند و بشر جدید طی یکی دو قرن به کمال و پیشرفت رسیده است. به تعبیر شهید آوینی، اساسا «پیش» کجاست و «پس» کجا. چرا مثلاً اسبسواری عقب ماندگی است و ماشینسواری پیشرفت. چون فضولات اسب، برای زمین و طبیعت مفید است و فضولات ماشین ویرانگر طبیعت و...؟ یکی از مشهورات غلط حاکم بر ذهن ما این است که شأن انبیا، تمدن سازی نبوده است و ابزارها و شیوههای زندگی از حیطه رسالت آنها خارج بوده است. یکی از مشهورات غلط دیگر این است که تاریخ بشر، سیر خطی پیشرفت و تکامل از جهالت، توحش و عقب ماندگی به علم و تمدن و... بوده است.
در هر صورت، پذیرش تجدد به عنوان کمال و پیشرفت و به عنوان معیاری برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، اشتباهی زیانبار است؛ اگرچه بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای جمع بین اسلام و تجدد به ادلهای متوسل شده باشند. کتاب اسلام و تجدد هم نقد این ادله است و ارائه ادلهای دیگر در اثبات تعارض اسلام با تجدد.
حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین» دو معنا دارد؛ یعنی ظاهر آن به گونهای است که میتواند به هر یک از این دو، معنا شود:
1. هر دانشی را(1) بیاموزید، اگرچه در چین که اهل آن کافرند، باشد. یعنی نباید کافر بودن یک تمدن و سرزمین، مانع علمآموزی شود.
2. دانش مشروع و مطلوب از نظر دین را(2) بیاموزید، اگرچه برای آموختن آن تا چین بروید. اگر به فرض معلم علومی که مشروع و مطلوب است، مانند امام صادق علیهالسلام ، زرارة، جابر و هشام، به چین تبعید شود، دوری راه نباید مانع علمآموزی مسلمان شود.
حال، کدام معنا را باید بپذیریم. در چنین مواردی باید به احادیث و روایات دیگر مراجعه کنیم. روایات بسیاری وجود دارد که علم مشروع و حقیقی، اعم از علوم دینی و دنیایی، را در خاندان وحی و نزد اهل بیت علیهمالسلام ، و هر علمی غیر آنرا باطل میداند.
درباره احادیثی چون «خذ الحکمة ولو من اهل الضلال» که صریحا میگوید حکمت را از گمراهان کسب کنید باید گفت که با توجه به چند روایت با این مضمون و دهها روایت که منبع و مأخذ علم را منحصر به وحی و اهل بیت علیهمالسلام میکنند، اولاً، نظام معرفتی و علمی باید تنها از وحی گرفته شود. اما در صورتی که سخنی حکمتآمیز بر زبان منافق یا گمراهی جاری شود، باید آنرا فراگرفت یعنی لازم است از پیش میزانی برای تشخیص حکمت از غیرحکمت تعیین شود تا هر چیزی را از گمراهان نگیریم. این میزان همان نظام معرفتیای است که ما از وحی گرفتهایم. ولی چگونه ممکن است منافق یا گمراهی سخنی حکمتآمیز بگوید. چون منافق یا گمراه هم از وجدان و عقل فطری برخوردار است و بسیاری از قضایای حکیمانه را میفهمد و به آنها استدلال میکند. احکام اینچنینی عقل فطری، مانند نیکویی عدالت و زشتی ظلم قابل قبول و حجت است. فرض دیگر این است که یک منافق و گمراه، سخنی حکیمانه را از پیغمبر، یا امام و حکیمی الاهی گرفته باشد و بر زبان آورد. در این صورت هم باید تعد از تشخیص حکیمانه بودن، آنرا بپذیریم.
چکیده مدعا و عصاره آن درباب تعارض اسلام با تجدد را میتوان اینگونه بیان کرد:
1. نظریه سیر خطی پیشرفت و تکامل تاریخ از توحش به تمدن و وجود اعصار حجر،
_____________________________
1. چون در این معنا فرض بر این است که «ال» در العلم، «ال» استغراق است
2. در این صورت «ال» در العلم، «ال» عهد خواهد بود
______________________________
مفرغ و آهن، صحت ندارد و اساسا تمدن بشری بر اساس تجربه بشری شکل نگرفته است.
2. انبیا تمدن ساز بودهاند و همه علوم و فنون لازم برای معیشت بشری را (البته معیشتی که از یک طرف، دچار ناتوانی و تنگنا نباشد و از طرفی هم عاری از اسراف و تبذیر و بستری برای هدف آفرینش که معرفت و عبودیت خداوند است باشد) از وحی گرفته و به بشر تعلیم دادهاند. از روایات و متون تاریخی چنین برمیآید که در زمان حضرت ادریس که سومین پیامبر در هزاره دوم تاریخ بشر بود، تمدن بشری تقریبا شکل و شمایل خود را پیدا کرده بود.
3. از احادیث و روایات چنین میفهمیم که دخالت انبیا علیهمالسلام در تمدن سازی، تنها در حد هستههای اولیه تمدن نبوده است؛ بلکه آنچه برای یک تمدن متعادل لازم بوده است، به بشر تعلیم دادهاند و انسانها تنها موظف به بهکارگیری این علوم و دانشها برای ساخت ابزارها و تأمین معیشت و نیازهای خود بودهاند.
4ـ انبیا دانشها و فنونی را نیز، بهرغم علم به آن، در اختیار بشر قرار ندادهاند. به دلیل آنکه آنها را خارج از ظرفیت انسان و غیرمتناسب با ابعاد وجودی او میدیدهاند و مدخلیتی برای آنها در سعادت دنیوی و اخروی بشر وجود نداشته است.
5. نوع رویکردی که در رنسانس به علوم و تکنولوژی شد، از مسیر وحی و انبیا برای تمدن بشری خارج، و یک اقدام خودسرانه و خودبنیادانه بوده است.
6. اگر تمدن مدرن، مدخلیتی در سعادت بشر میداشت و حقیقتا در مدار مصلحت بشر بود، حتما انبیا مبدع و معلم آن بودهاند.
ما در تعالیم دینی نشانی از توصیه به عقل در باب اکتشاف و اختراع به مفهوم مدرن آن نداریم. از جمله مشهورات غلط این است که آیات قرآن در باب توصیه به تفکر و تعقل و تدبر در طبیعت را، به مفهوم توصیه به رویکرد تجربی به طبیعت بدانیم. رویکرد علم مدرن به طبیعت، از باب کسب قدرت و تسلط بر طبیعت است و حال آنکه کمترین اثری از اینگونه رویکرد به طبیعت، در آیات و روایات مربوط به علم وجود ندارد. کسانی با استناد به آیه «قل انظروا ماذا فی السموات و ما فی الارض» نتیجه میگیرند که قرآن هم به مطالعه در طبیعت و کشف و اختراع توصیه میکند. اگر این برداشت رایج از این آیات درست باشد، یکی از لوازم آن این است بشر مدرن بیش از همه انبیا و اولیای الاهی در گذشته، به توصیههای قرآن در باب مطالعه طبیعت عمل کرده است. چون طی یکی دو قرن اخیر دهها برابرِ هزاران سال گذشته، اکتشاف و اختراع داشته است و برای مثال باید از این جهت شأن انیشتین و نیوتن و...
از سلمان و ابوذر و زرارة و... بالاتر باشد. اساسا جای این سؤال باقی میماند که چرا امام صادق علیهالسلام شیمی جدید، فیزیک جدید، طب جدید، مکانیک و... را تدریس نکرد. شما تا در بستر تمدنی مدرن زندگی میکنید و مناسبات و ساختارهای مدرن شما را احاطه کرده است، نمیتوانید تمدن مطلوب و مدینه فاضله دینی را (البته در حد قابل قبول؛ زیرا همه متفقند که مدینه فاضله عالیه دینی جز با ظهور حضرت مهدی (عج) محقق نخواهد شد) محقق کنید؛ چون احکام و آرمانهای دینی نمیتوانند در این مناسبات و ساختارهای غلط و غیردینی، به نحو خالص و قابل قبول و نه التقاطی و امتزاجی اجرا شوند. آنچه عملی است تنها به نحو نسبی و با محدودیتها و اشکالات فراوانی است، نظیر آنچه امروز ما در عرصههای مختلف جامعه خودمان میبینیم. از روایات چنین فهمیده میشود که بستر تمدنی مدرن با ظهور حضرت حجت (عج) دگرگون میشود و ما مدینه فاضله اسلامی را در حکومت حضرتش درک میکنیم. البته ما به ابعاد و اندازه وسع و مقدوراتمان، مکلف به اصلاح امور هستیم تا وقتیکه شمس ولایت طلوع کند.
روایات چنین میگوییم که تمدن و جامعه مهدوی (عج) کاملاً متفاوت با تمدن مدرن است و از هیچ جهت تداوم و مشابه آن نیست. البته در آن تمدن، امور و تواناییهای شگفتی وجود دارد که از مقوله تواناییهای تکنولوژیک مدرن نیست؛ بلکه از قبیل اموری چون طیالارض است که خداوند به بسیاری میبخشد و یا چشم و گوش مؤمنین آن چنان قدرتی مییابند که شرق و غرب عالم را بدون ابزار و رسانه میبینند. البته ظهور به قیمت نابودی بشر نیست؛ آنچه از بین میرود ساختارهای مدرن، تکنولوژی، ویرانگر و مخرب مدرن است.
اشاره
1. تعارض کامل تمدن غرب با اسلام که محور این مقاله قرار دارد و در کتاب اسلام و تجدد آقای نصیری مطرح شده است، یکی از دیدگاههای مختلف در باب نسبت اسلام و غرب است. به نظر میرسد بهترین رویکرد در اینباره برخورد انتخابی و گزینشی با دستآوردهای تمدن غرب و پرهیز از افراط و تفریطهای غیرقابل دفاع است.
2. انبیا و ائمه اطهار علیهمالسلام نیز در برخورد با دستآوردهای بشری، رویکرد گزینشی داشتند. از باب نمونه، حضرت علی علیهالسلام استفاده از ابزارهای ستمگرانه برای رسیدن به پیروزی بر دشمن را مذموم مینماید و درباره چنین پیشنهادی میفرماید «أاطلب الجور بالنصر». در حالیکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پیشنهاد سلمان را در استفاده از خندق، که در ایران مرسوم بود، برای پیروزی در جنگ میپذیرد.
3. به نظر میرسد مذموم شمردن کلیت تمدن غرب و اضطراری دانستن استفاده از دستآوردهای تمدن غرب، شیوه مناسبی برای جلوگیری از آفات عظیم تمدن غرب نیست؛ بلکه چنین شیوهای علاوه بر آنکه قابل دفاع عقلانی نیست، بلکه مخالف دیدگاه کتاب و سنت است و منشأ آفات عظیمتری خواهد شد و معمولاً افراطگریهاغزمینهساز تفریطها بوده است.
4. پیشرفت میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد و البته پیشرفت در یک بُعد نمیتواند دلیل بر پیشرفت همه جانبه باشد. انکار پیشرفتهای تمدن غرب ادعایی است که نویسنده دلیلی بر آن ارائه نکرده است. چگونه میتوان ادعا کرد صنعت چاپ و رسانه و اینگونه دستآوردهای بشری، اگر در جهت انسانی به کار رود، مخالف اسلام است و نمیتواند ابزاری در جهت رشد بشریت به شمار رود.
5. البته معیار قرار دادن تمدن غرب و مدرنیته برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، قابل دفاع نیست؛ ولی منحصر دانستن منابع معرفتی انسان در کتاب و سنت نیز نادرست است.
6. بدون شک، علم مشروع و حقیقی نزد ائمه است و اگر گفته میشود سخن حقی را به جهت ناحق بودن سخنگویش و گمراهی گویندهاش رد نکنید (قدالحکمة ولو من اهل الضلال)، برگرفته از تعالیم اسلام است.
7. تأکید بر مثبت بودن برخی دستآوردهای تمدن غرب به معنای برتر دانستن انیشتین و نیوتن از سلمان و ابوذر نیست؛ بلکه همانگونه که در اسلام آمده است: عمل در صورتی ارزش اخروی دارد ــ اگرچه سود دنیوی داشته باشد و در دنیا کارآمد و مفید باشد ــ که همراه ایمان باشد.