آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده تمدن غرب و دست‏آورهای آن‏را به‏طور کلی مذموم می‏شمارد و استفاده از برخی دست‏آوردهای آن‏را از جهت اضطرار می‏داند و برخی ادله دیدگاه مخالف را نقد می‏نمایند.

متن

کیهان، 27/4/83
مشکل اساسی ما در عرصه فکر و فرهنگ و بلکه سیاست و اقتصاد که به منازعات و مجادلات فراوانی در نیروهای خودی انجامید و به ریزش‏های فراوانی منجر شد، معطوف به اتفاقاتی است که از سال‏ها پیش و مشخصا ظرف یک قرن اخیر در مبانی فکری و نگرش‏های کلان ما رخ داده است. ظرف یک قرن برخی از انگاره‏های تجدد را، پذیرفته و آنها را مفروض و مسلم گرفته‏ایم و برای آنها مکمل دینی هم پیدا کرده‏ایم؛ در صورتی که هیچ مکمل دینی ندارند. به عبارت دیگر، ما در بسیاری از عرصه‏ها از مبانی اصیل دینی منبعث از کتاب و عترت، فاصله گرفته‏ایم و برخی نظریات ساخته و پرداخته تمدن جدید غرب، در ذهن و جان ما به نام مبانی اسلامی رسوب کرده است. مرحوم شهید آوینی هم کم و بیش همین نگاه را داشت و بنده از مقالات و مطالب ایشان در این زمینه بهره زیادی بردم.
سخن ما نفی کلیت «تجدد» و «مدرنیته» است، نه کلیت غرب. بدون شک اندیشمندانی در غرب بودند و هستند که دیدگاه‏های معقول و قابل‏قبول داشته‏اند و گذشته از اینها قبل از همه، خود غربی‏ها به انتقاد از مدرنیته و تجدد پرداخته‏اند. به نظر ما کلیت این تمدن که همان مدرنیته یا مدرنیسم و تجدد است، با لحاظ مبانی دینی و اسلامی زیر سؤال‏برانگیز است و این‏گونه نیست که مشکل ما با مدرنیته تنها در حد فرهنگ و اخلاق باشد؛ بلکه علوم و تکنولوژی مدرن نیز مورد سؤال است. ما غرق در تجدد هستیم و با کمی اغراق باید بگوییم ما در عالم غربی زندگی می‏کنیم. این دیدگاه نمی‏گوید که ما امروز باید همه مظاهر تجدد را کنار بگذاریم. امروزه تحصیل بسیاری از مظاهر مدرن برای ما، به دلیل ناچار و بلکه در موارد بسیاری الزام و تکیلف است و نه مطلوبیت ذاتی و اهمیت محصولات مدرن. به عنوان مثال ما امروز به دلیل آنکه رسانه‏ها و به خصوص رادیو و تلویزیون ابزار جنگ و تهاجم هستند، ضروری است که از آنها برای دفاع و دفع تهاجم دشمن استفاده کنیم، همان‏گونه که در پی سلاح‏های مدرن می‏رویم و همه تلاش خود را برای افزایش توان در برابر دشمن به کار می‏گیریم. مشروع دانستن تجدد و معامله اضطراری نکردن با آن، منشأ آفات عظیمی است که مهم‏ترین آن، در درجه اول، تغییر و تبدیل در احکام الاهی برای انطباق دین با مقتضیات و مشتهیات زمانه و مدرنیته است.

متأسفانه ما از زمان سید جمال تاکنون با یک مسئله غلط مواجه هستیم. سید جمال می‏گفت غرب پیش رفته است و شرق و ما مسلمین عقب مانده‏ایم و ما هم تا به امروز این مسئله را کم و بیش دنبال کرده‏ایم. اما کمتر به این سؤالات پرداخته‏ایم و با مبانی دینی در پی پاسخ به آن بوده‏ایم که چرا آنچه غرب از رنسانس به بعد به آن رسید، پیشرفت و تکامل است. اگر تکامل است چرا پیامبران و ائمه معصومین علیهم‏السلام در پی چنین تمدنی نبوده‏اند. چرا ما فکر می‏کنیم که همه پیامبران و ائمه معصومین علیهم‏السلام و همه تمدن‏های پیشین، در عقب‏ماندگی بوده‏اند و بشر جدید طی یکی دو قرن به کمال و پیشرفت رسیده است. به تعبیر شهید آوینی، اساسا «پیش» کجاست و «پس» کجا. چرا مثلاً اسب‏سواری عقب ماندگی است و ماشین‏سواری پیشرفت. چون فضولات اسب، برای زمین و طبیعت مفید است و فضولات ماشین ویرانگر طبیعت و...؟ یکی از مشهورات غلط حاکم بر ذهن ما این است که شأن انبیا، تمدن سازی نبوده است و ابزارها و شیوه‏های زندگی از حیطه رسالت آنها خارج بوده است. یکی از مشهورات غلط دیگر این است که تاریخ بشر، سیر خطی پیشرفت و تکامل از جهالت، توحش و عقب ماندگی به علم و تمدن و... بوده است.
در هر صورت، پذیرش تجدد به عنوان کمال و پیشرفت و به عنوان معیاری برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، اشتباهی زیان‏بار است؛ اگرچه بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای جمع بین اسلام و تجدد به ادله‏ای متوسل شده باشند. کتاب اسلام و تجدد هم نقد این ادله است و ارائه ادله‏ای دیگر در اثبات تعارض اسلام با تجدد.
حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین» دو معنا دارد؛ یعنی ظاهر آن به گونه‏ای است که می‏تواند به هر یک از این دو، معنا شود:
1. هر دانشی را(1) بیاموزید، اگرچه در چین که اهل آن کافرند، باشد. یعنی نباید کافر بودن یک تمدن و سرزمین، مانع علم‏آموزی شود.
2. دانش مشروع و مطلوب از نظر دین را(2) بیاموزید، اگرچه برای آموختن آن تا چین بروید. اگر به فرض معلم علومی که مشروع و مطلوب است، مانند امام صادق علیه‏السلام ، زرارة، جابر و هشام، به چین تبعید شود، دوری راه نباید مانع علم‏آموزی مسلمان شود.
حال، کدام معنا را باید بپذیریم. در چنین مواردی باید به احادیث و روایات دیگر مراجعه کنیم. روایات بسیاری وجود دارد که علم مشروع و حقیقی، اعم از علوم دینی و دنیایی، را در خاندان وحی و نزد اهل بیت علیهم‏السلام ، و هر علمی غیر آن‏را باطل می‏داند.

درباره احادیثی چون «خذ الحکمة ولو من اهل الضلال» که صریحا می‏گوید حکمت را از گمراهان کسب کنید باید گفت که با توجه به چند روایت با این مضمون و ده‏ها روایت که منبع و مأخذ علم را منحصر به وحی و اهل بیت علیهم‏السلام می‏کنند، اولاً، نظام معرفتی و علمی باید تنها از وحی گرفته شود. اما در صورتی که سخنی حکمت‏آمیز بر زبان منافق یا گمراهی جاری شود، باید آن‏را فراگرفت یعنی لازم است از پیش میزانی برای تشخیص حکمت از غیرحکمت تعیین شود تا هر چیزی را از گمراهان نگیریم. این میزان همان نظام معرفتی‏ای است که ما از وحی گرفته‏ایم. ولی چگونه ممکن است منافق یا گمراهی سخنی حکمت‏آمیز بگوید. چون منافق یا گمراه هم از وجدان و عقل فطری برخوردار است و بسیاری از قضایای حکیمانه را می‏فهمد و به آنها استدلال می‏کند. احکام این‏چنینی عقل فطری، مانند نیکویی عدالت و زشتی ظلم قابل قبول و حجت است. فرض دیگر این است که یک منافق و گمراه، سخنی حکیمانه را از پیغمبر، یا امام و حکیمی الاهی گرفته باشد و بر زبان آورد. در این صورت هم باید تعد از تشخیص حکیمانه بودن، آن‏را بپذیریم.
چکیده مدعا و عصاره آن درباب تعارض اسلام با تجدد را می‏توان این‏گونه بیان کرد:
1. نظریه سیر خطی پیشرفت و تکامل تاریخ از توحش به تمدن و وجود اعصار حجر،
_____________________________

1. چون در این معنا فرض بر این است که «ال» در العلم، «ال» استغراق است

2. در این صورت «ال» در العلم، «ال» عهد خواهد بود

______________________________

مفرغ و آهن، صحت ندارد و اساسا تمدن بشری بر اساس تجربه بشری شکل نگرفته است.
2. انبیا تمدن ساز بوده‏اند و همه علوم و فنون لازم برای معیشت بشری را (البته معیشتی که از یک طرف، دچار ناتوانی و تنگنا نباشد و از طرفی هم عاری از اسراف و تبذیر و بستری برای هدف آفرینش که معرفت و عبودیت خداوند است باشد) از وحی گرفته و به بشر تعلیم داده‏اند. از روایات و متون تاریخی چنین برمی‏آید که در زمان حضرت ادریس که سومین پیامبر در هزاره دوم تاریخ بشر بود، تمدن بشری تقریبا شکل و شمایل خود را پیدا کرده بود.

3. از احادیث و روایات چنین می‏فهمیم که دخالت انبیا علیهم‏السلام در تمدن سازی، تنها در حد هسته‏های اولیه تمدن نبوده است؛ بلکه آنچه برای یک تمدن متعادل لازم بوده است، به بشر تعلیم داده‏اند و انسان‏ها تنها موظف به به‏کارگیری این علوم و دانش‏ها برای ساخت ابزارها و تأمین معیشت و نیازهای خود بوده‏اند.

4ـ انبیا دانش‏ها و فنونی را نیز، به‏رغم علم به آن، در اختیار بشر قرار نداده‏اند. به دلیل آنکه آنها را خارج از ظرفیت انسان و غیرمتناسب با ابعاد وجودی او می‏دیده‏اند و مدخلیتی برای آنها در سعادت دنیوی و اخروی بشر وجود نداشته است.

5. نوع رویکردی که در رنسانس به علوم و تکنولوژی شد، از مسیر وحی و انبیا برای تمدن بشری خارج، و یک اقدام خودسرانه و خودبنیادانه بوده است.

6. اگر تمدن مدرن، مدخلیتی در سعادت بشر می‏داشت و حقیقتا در مدار مصلحت بشر بود، حتما انبیا مبدع و معلم آن بوده‏اند.

ما در تعالیم دینی نشانی از توصیه به عقل در باب اکتشاف و اختراع به مفهوم مدرن آن نداریم. از جمله مشهورات غلط این است که آیات قرآن در باب توصیه به تفکر و تعقل و تدبر در طبیعت را، به مفهوم توصیه به رویکرد تجربی به طبیعت بدانیم. رویکرد علم مدرن به طبیعت، از باب کسب قدرت و تسلط بر طبیعت است و حال آنکه کمترین اثری از این‏گونه رویکرد به طبیعت، در آیات و روایات مربوط به علم وجود ندارد. کسانی با استناد به آیه «قل انظروا ماذا فی السموات و ما فی الارض» نتیجه می‏گیرند که قرآن هم به مطالعه در طبیعت و کشف و اختراع توصیه می‏کند. اگر این برداشت رایج از این آیات درست باشد، یکی از لوازم آن این است بشر مدرن بیش از همه انبیا و اولیای الاهی در گذشته، به توصیه‏های قرآن در باب مطالعه طبیعت عمل کرده است. چون طی یکی دو قرن اخیر ده‏ها برابرِ هزاران سال گذشته، اکتشاف و اختراع داشته است و برای مثال باید از این جهت شأن انیشتین و نیوتن و...

از سلمان و ابوذر و زرارة و... بالاتر باشد. اساسا جای این سؤال باقی می‏ماند که چرا امام صادق علیه‏السلام شیمی جدید، فیزیک جدید، طب جدید، مکانیک و... را تدریس نکرد. شما تا در بستر تمدنی مدرن زندگی می‏کنید و مناسبات و ساختارهای مدرن شما را احاطه کرده است، نمی‏توانید تمدن مطلوب و مدینه فاضله دینی را (البته در حد قابل قبول؛ زیرا همه متفقند که مدینه فاضله عالیه دینی جز با ظهور حضرت مهدی (عج) محقق نخواهد شد) محقق کنید؛ چون احکام و آرمان‏های دینی نمی‏توانند در این مناسبات و ساختارهای غلط و غیردینی، به نحو خالص و قابل قبول و نه التقاطی و امتزاجی اجرا شوند. آنچه عملی است تنها به نحو نسبی و با محدودیت‏ها و اشکالات فراوانی است، نظیر آنچه امروز ما در عرصه‏های مختلف جامعه خودمان می‏بینیم. از روایات چنین فهمیده می‏شود که بستر تمدنی مدرن با ظهور حضرت حجت (عج) دگرگون می‏شود و ما مدینه فاضله اسلامی را در حکومت حضرتش درک می‏کنیم. البته ما به ابعاد و اندازه وسع و مقدوراتمان، مکلف به اصلاح امور هستیم تا وقتی‏که شمس ولایت طلوع کند.

روایات چنین می‏گوییم که تمدن و جامعه مهدوی (عج) کاملاً متفاوت با تمدن مدرن است و از هیچ جهت تداوم و مشابه آن نیست. البته در آن تمدن، امور و توانایی‏های شگفتی وجود دارد که از مقوله توانایی‏های تکنولوژیک مدرن نیست؛ بلکه از قبیل اموری چون طی‏الارض است که خداوند به بسیاری می‏بخشد و یا چشم و گوش مؤمنین آن چنان قدرتی می‏یابند که شرق و غرب عالم را بدون ابزار و رسانه می‏بینند. البته ظهور به قیمت نابودی بشر نیست؛ آنچه از بین می‏رود ساختارهای مدرن، تکنولوژی، ویرانگر و مخرب مدرن است.
اشاره
1. تعارض کامل تمدن غرب با اسلام که محور این مقاله قرار دارد و در کتاب اسلام و تجدد آقای نصیری مطرح شده است، یکی از دیدگاه‏های مختلف در باب نسبت اسلام و غرب است. به نظر می‏رسد بهترین رویکرد در این‏باره برخورد انتخابی و گزینشی با دست‏آوردهای تمدن غرب و پرهیز از افراط و تفریط‏های غیرقابل دفاع است.

2. انبیا و ائمه اطهار علیهم‏السلام نیز در برخورد با دست‏آوردهای بشری، رویکرد گزینشی داشتند. از باب نمونه، حضرت علی علیه‏السلام استفاده از ابزارهای ستمگرانه برای رسیدن به پیروزی بر دشمن را مذموم می‏نماید و درباره چنین پیشنهادی می‏فرماید «أاطلب الجور بالنصر». در حالی‏که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیشنهاد سلمان را در استفاده از خندق، که در ایران مرسوم بود، برای پیروزی در جنگ می‏پذیرد.
3. به نظر می‏رسد مذموم شمردن کلیت تمدن غرب و اضطراری دانستن استفاده از دست‏آوردهای تمدن غرب، شیوه مناسبی برای جلوگیری از آفات عظیم تمدن غرب نیست؛ بلکه چنین شیوه‏ای علاوه بر آنکه قابل دفاع عقلانی نیست، بلکه مخالف دیدگاه کتاب و سنت است و منشأ آفات عظیم‏تری خواهد شد و معمولاً افراط‏گری‏هاغزمینه‏ساز تفریط‏ها بوده است.
4. پیشرفت می‏تواند ابعاد مختلفی داشته باشد و البته پیشرفت در یک بُعد نمی‏تواند دلیل بر پیشرفت همه جانبه باشد. انکار پیشرفت‏های تمدن غرب ادعایی است که نویسنده دلیلی بر آن ارائه نکرده است. چگونه می‏توان ادعا کرد صنعت چاپ و رسانه و این‏گونه دست‏آوردهای بشری، اگر در جهت انسانی به کار رود، مخالف اسلام است و نمی‏تواند ابزاری در جهت رشد بشریت به شمار رود.
5. البته معیار قرار دادن تمدن غرب و مدرنیته برای ارزیابی نقص و کمال جوامع، قابل دفاع نیست؛ ولی منحصر دانستن منابع معرفتی انسان در کتاب و سنت نیز نادرست است.
6. بدون شک، علم مشروع و حقیقی نزد ائمه است و اگر گفته می‏شود سخن حقی را به جهت ناحق بودن سخنگویش و گمراهی گوینده‏اش رد نکنید (قدالحکمة ولو من اهل الضلال)، برگرفته از تعالیم اسلام است.
7. تأکید بر مثبت بودن برخی دست‏آوردهای تمدن غرب به معنای برتر دانستن انیشتین و نیوتن از سلمان و ابوذر نیست؛ بلکه همان‏گونه که در اسلام آمده است: عمل در صورتی ارزش اخروی دارد ــ اگرچه سود دنیوی داشته باشد و در دنیا کارآمد و مفید باشد ــ که همراه ایمان باشد.

تبلیغات