جامعه مدنی یا دموکراسی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مردمسالاری، 17/2/83
هدف این مقاله، چنانکه نویسنده نیز تصریح میکند، بیان کارآیی واژه جامعه مدنی و نیز تبیین چالشهای پیشروی جوامع اروپایی پس از فروپاشی نظام کمونیستی است. چرا که یکی از اهداف مهم آن کشورها، احیای جامعه مدنی است. به همین منظور، مفهوم جامعه مدنی و تحولات آن مورد بررسی قرار میگیرد و نتیجه گرفته میشود که جامعه مدنی بر فضایی استوار است که شهروندان آن امکان عضویت در گروهها و اجتماعات داشته باشند، با پذیرش این الگو، موجب حمایت عادلانه از نظام دموکراتیک و نظام اقتصاد بازار میشود.
نویسنده ضمن اشاره به تفاوتهای میان جوامع باثبات اروپایی و کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، تلاش برای بازسازی مفهوم جامعه مدنی را برای همه این کشورها مفید ارزیابی میکند. سپس، ارزشها و روشهای پیش نیاز دموکراسی را مورد اشاره قرار میدهد. وی الگوی سه وجهی گرامشی در تبیین جامعه مدنی را بر نظریه هابرماس ترجیح میدهد و به ارتباط تنگاتنگی میان دموکراسی لیبرال، جامعه مدنی، دولت و بخش اقتصاد قائل است؛ به صورتی که دولت و اقتصاد بازار را از پیششرطهای آزادی و در نتیجه ظهور جامعه مدنی میداند.
اندیشه جامعه مدنی در دهه هشتم قرن گذشته در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، به مثابه اندیشهای مخالف با دولت تصور میشد. لذا، ادامه مقاله به روشی اشاره میکند که زمینهساز رسیدن این جوامع به جامعه و روحیه مدنی و شکوفایی اقتصادی است. روحیه مدنی چیزی جدا از وجود انجمنها و اجتماعات فراوان است؛ چنانکه برخی کشورهای اروپایی قرن نوزدهم، شامل گروهها و احزاب فراوانی بودند، ولی دموکراسی قدرتمندی نداشتند. هرچند این نقطه، تلاقی جامعه مدنی و دموکراسی است؛ ولی جامعه و فرهنگ مدنیِ نهادینه شده، بر وجه سیاسی دموکراسی مقدم میباشد.
آیا جامعه مدنی امری مطلوب است، یا فقط نتیجه یک فرایند تحول تاریخی است. نویسنده ضمن پذیرش تأثیر تحولات اقتصادی، مجددا تأکید میکند که آنچه حقیقتا موجب آزادی در جامعه میشود، فرهنگ مدنی است. پرسش دیگر این است که تحت چه شرایطی درجهای از مدنیت میتواند تحقق یابد. فضای عمومی، جواب این پرسش است. زیرا عرصه عمومی واسطهای میان نهادهای سیاسی و علایق و دیدگاههای گوناگون افراد و گروهها است. لذا، تأثیر آن در رسیدن به مدنیت، بیش از وجود احزاب سیاسی است.
در ادامه، نظریاتی نقد میشود که سیاست را از عرصه عمومی و خصوصی متمایز میکند و ریشه آنها در مخالفت با نظامهای کمونیستی است و ترویج آنها تهدیدی برای دموکراسی محسوب میشود. فضای کنش سیاسی، دموکراسی را تقویت میکند و اگر جامعه مدنی، غیرسیاسی باشد، فضای کنش سیاسی ایجاد نمیشود. نتیجه نهایی این مقاله آن است که جامعه مدنی مقدم بر دموکراسی است.
هدف این مقاله، چنانکه نویسنده نیز تصریح میکند، بیان کارآیی واژه جامعه مدنی و نیز تبیین چالشهای پیشروی جوامع اروپایی پس از فروپاشی نظام کمونیستی است. چرا که یکی از اهداف مهم آن کشورها، احیای جامعه مدنی است. به همین منظور، مفهوم جامعه مدنی و تحولات آن مورد بررسی قرار میگیرد و نتیجه گرفته میشود که جامعه مدنی بر فضایی استوار است که شهروندان آن امکان عضویت در گروهها و اجتماعات داشته باشند، با پذیرش این الگو، موجب حمایت عادلانه از نظام دموکراتیک و نظام اقتصاد بازار میشود.
نویسنده ضمن اشاره به تفاوتهای میان جوامع باثبات اروپایی و کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، تلاش برای بازسازی مفهوم جامعه مدنی را برای همه این کشورها مفید ارزیابی میکند. سپس، ارزشها و روشهای پیش نیاز دموکراسی را مورد اشاره قرار میدهد. وی الگوی سه وجهی گرامشی در تبیین جامعه مدنی را بر نظریه هابرماس ترجیح میدهد و به ارتباط تنگاتنگی میان دموکراسی لیبرال، جامعه مدنی، دولت و بخش اقتصاد قائل است؛ به صورتی که دولت و اقتصاد بازار را از پیششرطهای آزادی و در نتیجه ظهور جامعه مدنی میداند.
اندیشه جامعه مدنی در دهه هشتم قرن گذشته در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، به مثابه اندیشهای مخالف با دولت تصور میشد. لذا، ادامه مقاله به روشی اشاره میکند که زمینهساز رسیدن این جوامع به جامعه و روحیه مدنی و شکوفایی اقتصادی است. روحیه مدنی چیزی جدا از وجود انجمنها و اجتماعات فراوان است؛ چنانکه برخی کشورهای اروپایی قرن نوزدهم، شامل گروهها و احزاب فراوانی بودند، ولی دموکراسی قدرتمندی نداشتند. هرچند این نقطه، تلاقی جامعه مدنی و دموکراسی است؛ ولی جامعه و فرهنگ مدنیِ نهادینه شده، بر وجه سیاسی دموکراسی مقدم میباشد.
آیا جامعه مدنی امری مطلوب است، یا فقط نتیجه یک فرایند تحول تاریخی است. نویسنده ضمن پذیرش تأثیر تحولات اقتصادی، مجددا تأکید میکند که آنچه حقیقتا موجب آزادی در جامعه میشود، فرهنگ مدنی است. پرسش دیگر این است که تحت چه شرایطی درجهای از مدنیت میتواند تحقق یابد. فضای عمومی، جواب این پرسش است. زیرا عرصه عمومی واسطهای میان نهادهای سیاسی و علایق و دیدگاههای گوناگون افراد و گروهها است. لذا، تأثیر آن در رسیدن به مدنیت، بیش از وجود احزاب سیاسی است.
در ادامه، نظریاتی نقد میشود که سیاست را از عرصه عمومی و خصوصی متمایز میکند و ریشه آنها در مخالفت با نظامهای کمونیستی است و ترویج آنها تهدیدی برای دموکراسی محسوب میشود. فضای کنش سیاسی، دموکراسی را تقویت میکند و اگر جامعه مدنی، غیرسیاسی باشد، فضای کنش سیاسی ایجاد نمیشود. نتیجه نهایی این مقاله آن است که جامعه مدنی مقدم بر دموکراسی است.