افول یک ملت
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سالهاست که پیشگوها افول و زوال ملت اسراییل (یهود) را پیشبینی کردهاند؛ درحالیکه نادرستی بسیاری از این پیشبینیها ثابت شده است. اما شواهدی وجود دارد که اثبات میکند این ملت نیز مانند ملتهای بزرگ پیشین افول خواهد کرد و البته این حرکت به سوی افول همچنان ادامه دارد؛ به جز اینکه بیداری مردم و انجام اصلاحات در جامعه، این سیر را متوقف نماید.متن
سیاحت غرب، ش 10
آنچه درباره افول ملت اسراییل میتوان گفت، آن است که مشکل ما معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست؛ بلکه افول اسراییل، دقیقا همانند افول هر ملت دیگری، معلول عوامل روحی ـ روانی است و معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که ما با آنها مواجهیم، در واقع علایم انحطاط روحی ـ معنوی این ملت است.
درست همانطوریکه مسائل معنوی بر زندگی فردی اشخاص اثرگذار است، اصول معنوی ـ سیاسی نیز حاکم بر حیات اجتماعی ملتهاست و گرچه ممکن است تشخیص این مسائل، پیچیده و سخت به نظر آید، ولی با
______________________________
1. Kerby Anderson، نویسنده و محقق یهودی
______________________________
مشاهده و بررسی تاریخ اقوام گذشته، این مسئله کاملاً واضح و آشکار میشود.
یک ملت در اولین مرحله از حیات خویش، از بندگی و اسارت رها میشود و به سوی باورهای معنوی و دینی گام برمیدارد. مرحله دوم، گذر از این باورها با جرأت و دلیری فوقالعاده است. در سومین مرحله، این جرأت و شهامت به آزادی و در گام چهارم از آزادی به وفور اقتصادی میرسد. در پنجمین مرحله است که این وفور افتصادی، به خودخواهی و سپس در مرحله بعد به از خود راضی بودن منجر میشود. در مرحله هفتم، رضایت از خویشتن تبدیل به بیتفاوتی و بیعاطفگی و گام هشتم با گذر از بیعاطفگی به فساد اخلاقی کامل منجر میگردد. مرحله نهم، از فساد اخلاقی به وابستگی سیر میکند و آخرین گام یعنی مرحله دهم نیز با گذر از وابستگی، به بندگی و اسارت به پایان میرسد. اینها مراحلی هستند که تمدنهای بزرگ در طول حیات خود، آنها را پشت سر گذاشتهاند. این همان مسیری است که ملت اسراییل و سایر ملل پشت سر گذاشتهاند. لذا این کشور نیز با این روند به همان سرنوشت یعنی زوال و نابودی دچار خواهد شد؛ به جز اینکه با بیداری ملت و انجام اصلاحات در جامعه، این روند افول اجتنابناپذیر تغییر یابد.
افول خانواده
ملتها در اغلب موارد از درون دچار سقوط و نزول میشوند. این سقوط، معلول افول ارزشهای اخلاقی و معنوی در خانوادههاست و به همان میزان که خانواده به سمت افول پیش میرود، جامعه نیز دچار اضمحلال میشود. این مطلب، مهمترین فرضیه اندیشمندانی است که تمدنهای از هم فروپاشیده را مورد مطالعه قرار دادهاند، از تاریخدان بریتانیایی، آنوین(1) گرفته تا جامعهشناس روسی، پتیریم سوروکین(2).
کارل ویلسون(3) در کتاب خود به نام رقص و شادی ما به مرگ و نیستی تبدیل شده است(4)، خصوصیات مشترک افول خانواده در یونان باستان و امپراطوری روم را در هفت مرحله برمی شمرد. نکته قابل توجه این است که این هفت مرحله، دقیقا مشابه آن چیزی است که در حال حاضر در جامعه ما در حال رخ دادن است.
در اولین مرحله، مرد خانواده، مانند سابق، پیشاپیش اعضای خانواده، راهنمای آنها در انجام اعمال مذهبی نیست. پیشرفت اخلاقی و معنوی اعضای خانواده در درجه دوم اهمیت
______________________________
1. J.D.Unwin
2. Pitirim Sorokin
3. Carl Wilson
4. Our Dance Has Turned to Death
______________________________
قرار میگیرد و دیدگاه آنها نسبت به خداوند، مبتنی بر اصول طبیعی، فنی و ریاضی میگردد.
در مرحله دوم، مردان به شیوه خودخواهانهای در مراقبت از همسر و فرزندانشان مسامحه میکنند و به پیشرفت فرهنگی خانواده توجه نمیکنند. ارزشهای مادی اندکاندک بر افکار و اندیشهها سایه میافکند و مرد خانواده تلاش میکند تا نقش خویش را به عنوان یک فرد، بالا برد و برجسته نشان دهد.
تغییر در ارزشهای جنسی مردان، آغاز سومین مرحله از مراحل افول خانواده است. مردان درگیر کار و رقابت اقتصادی شدهاند و نیازهای جنسی همسرانشان را مهمل میگذارند و یا با زنان متعلق به طبقات پایین جامعه رابطه برقرار کردهاند و یا به همجنسبازی گرفتار شدهاند و سرانجام، معیارهای اخلاقی دوگانهای شکل میگیرد. در مرحله چهارم، زنان تحت تأثیر قرار میگیرند و ارزش و موقعیت آنها در خانواده و در تعامل با فرزندانشان دچار افت شدیدی میشود؛ مورد غفلت واقع میشوند و از ارزش و شخصیت میافتند؛ در راه دستیابی به رفاه مادی و آزادیهای جنسی فراتر از پیوند زناشویی، برای هر مسئله کوچکی مشکل تراشی میکنند؛ سعی میکنند روابط جنسی منجر به حاملگی را به حداقل برسانند و تأکیدشان بر این است که روابط جنسی باید فقط برای لذت باشد همینطور قوانین ازدواج به سمتی پیش میرود که طلاق را هرچه آسانتر نماید.
در مرحله پنجم، زنان با شوهران خود برای کسب پول، رهبری کانون خانواده و تأثیر بیشتر بر فرزندانشان به رقابت برمیخیزند. این رقابت منجر به خصومت، سرخوردگی و همجنسگرایی احتمالی در فرزندان میشود و همچنین سبب طلاق و جدایی بسیاری از ازدواجها میگردد.
شمار فرزندان ناخواسته، سقط شده، رها شده، هتک حرمت شده و تربیت نشده افزایش مییابد و این افزایش باعث ازدیاد فشار اجتماعی برای جلوگیری از بچهدار شدن میشود. لذا کانون خانواده از هم میپاشد و به تبع آن جامعه دچار هرج و مرج میگردد.
در ششمین مرحله از افول خانواده، فردگرایی خودخواهانهای در اشخاص شکل میگیرد و به جامعه نیز سرایت مینماید و جامعه را به گروههای کوچک و کوچکتری تقسیم میکند و این تعارضات درونی سبب ضعف جامعه میگردد. کاهش میزان موالید، باعث شکلگیری جامعهای با افراد مُسن میشود که توانایی کمتری برای دفاع از خویش دارند؛ لذا، ملت در مقابل دشمنان آسیبپذیرتر میگردد. سرانجام و در آخرین مرحله، بیاعتقادی به اوج خود میرسد، اقتدار والدین کاهش مییابد و اصول اخلاقی از میان میرود و در نتیجه، اقتصاد و حکومت تحت تأثیر قرار میگیرد و ضعف ناشی از آن و عدم یکپارچگی، سبب فروپاشی جامعه میگردد. لذا به جز قیام دیکتاتوری از درون جامعه و یا هجوم بیگانهای از خارج، راهی برای نجات آن باقی نمیماند.
خانواده پایههای یک جامعه است و هنگامیکه بنیان خانواده فروریزد، جامعه نیز دچار فروپاشی میشود؛ خانوادهها موتور محرک اجتماعاند. جامعهای قدرتمند نخواهد بود، مگر اینکه بنیان خانوادهها در آن مستحکم باشد. «میشل نواک»(1)، مفسر اجتماعی، که در حال تحقیق بر روی موضوع «اهمیت خانواده» است میگوید: «قانون فراموش نشدنیای که از خلال هزاران سال بیعدالتی و تحمل رنج و مصیبت به دست میآید، این است که اگر امور خانواده مطلوب باشد، زندگی باارزش است و هنگامیکه بنیان خانواده دچار تزلزل شود، زندگی نیز از هم فرومیپاشد و حیات بیمعنا میشود».
افول ارزشها
عوامل زیادی در افول یک ملت نقش دارند. یقینا یکی از مهمترین آنها فروپاشی خانواده است. عامل دیگری که البته از تأثیر کمتری برخوردار است، رواج اعتقادات و ارزشهای منحط در میان یک ملت است. افکار و عقاید غلط، در حال سوق دادن غرب به سوی انحطاط هستند. امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که اصول مسلم توراتی مورد اهمال واقع شدهاند و لذا تا زمانی که به این اصول و حقایق توراتی بازنگردیم، ملتمان همچنان راه افول خواهد پیمود. برای فهم این مسئله که چگونه به این وضعیت هولناک دچار شدهایم نیازمند این هستیم که یک قرن به عقب بازگردیم و نفوذ و تأثیر پنج تن از اندیشمندان برجسته را که هنوز هم افکار و اندیشههایشان عمیقا بر دنیای مدرن سایه افکنده است مورد بررسی قرار دهیم. اولین این افراد، چارلز داروین(2) (1809 ـ 1882) است. وی از زمانی که در تألیفاتش نشان داد که ما صرفا بخشی از یک زنجیره تکامل از اَشکال ابتدایی حیات هستیم، تمایز بین انسان و حیوان کمتر شد. داروینیسم از زمان شکلگیری، نه تنها در حوزه زیستشناسی تأثیر گذاشت، بلکه به عنوان زیربنای حیطههای انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی قرار گرفت. دومین اندیشمند تأثیرگزار، کارل مارکس(3) (1818 ـ 1883) نام دارد. او بیشتر زندگی خود را وقف نوشتن مطالبی پیرامون افول سرمایهداری و رشد کمونیسم نمود. و به اهمیت و
______________________________
1. Michael Novak
2. Charles Darwin
3. Karl Marx
______________________________
تأثیر تئوریهای مطرح شده در جامعه پیبرد.
سومین فرد از این مجموعه، جولیوس ولهوسن(1) (1844 ـ 1918) است. وی دانشمند آلمانی متخصص کتاب مقدس بود و نشان داد که کتب اولیه تورات، توسط موسی جمعآوری نشده است؛ بلکه قرنها بعد به وسیله افراد مختلفی گردآوری شده که redactors نامیده میشدند. آنها سیر حوادث مختلف را به هم پیوند دادند و تبدیل به این مجموعه نمودند. او و شاگردانش یک رویکرد ضدماوراءطبیعی نسبت به کتاب مقدس بنا کردند. بسیاری از سمینارهای مذهبی که امروزه برگزار میشود، متأثر از آن رویکرد است.
چهارمین شخصیت مؤثر، زیگموند فروید(2) (1856 ـ 1939) است. او صرفا استلزامات منطقی که داروین در زیستشناسی استفاده کرده بود را اتخاذ کرد و آنها را در آنچه که امروزه روانشناسی و روانپزشکی نامیده میشود بهکار بست. فروید چنین استدلال کرد که انسانها اساسا چون مستقل و آزادند، نیازی به شناخت خداوند ندارند. در نتیجه، ما نیازمند شناخت و درک خویشتن هستیم؛ زیرا همه مشکلات ما ناشی از مسائل حل نشدهای است که از گذشتههای دور در زندگی ما باقی مانده است.
پنجمین اندیشمند تأثیرگزار «جان دیویی»(3) (1859ـ1952) است که پایهگذار آموزش مدرن است.
او مانند داروین و فروید معتقد بود که انسانها مستقل و خودبنیادند و نیازی نیست که نیرویی بر آنها حاکم باشد؛ بلکه میتوانند نظام آموزشی خویش را رشد و توسعه دهند. بنابراین زیربنای آموزش مدرن، ضدماوراءالطبیعه است.
هر فکر و اندیشهای طبیعتا آثار و عواقبی درپیدارد؛ لذا افکار و اندیشههای غلط قادرند یک ملت را به زانو درآورند. تئوریهای این پنج نفر، پیآمدهای ویرانگری برای ملت ما و تمام جهان به همراه آورد و اگر ما به اصول مسلم تورات بازنگردیم، ملتمان همچنان راه انحطاط و نابودی را خواهد پیمود.
افول معنوی و روحی
معمولاً افول ملتها به دلیل عوامل داخلی رخ میدهد، نه تهدیدات خارجی. هرچند برخی ملتها بر اثر هجوم بیگانگان دچار شکست و نابودی میشوند، اما در حقیقت،
______________________________
1. Julius Wellhausen
2. Sigmund Freud
3. John Dewey
______________________________
اضمحلالشان به این شکل نیز ناشی از ضعف و افول معنوی آنهاست که خود را در قالب ضعف نظامی نشان داده است. اکنون به بررسی مراحل افول یک ملت از دیدگاه تاریخشناسان میپردازیم: اولین گام زمانی برداشته میشود که ملت به خداوند بیتوجهی کنند و بتپرستی را پیشه خود سازند. این امر در گذشته به صورت بتپرستی واقعی بروز مییافت؛ اما امروزه شکل پولپرستی و یا خودپرستی به خود گرفته است که در هر صورت، این نیز نوعی بتپرستی است. ویژگی دیگر این مرحله، فقدان عمومی شکرگزاری است. با وجود اینکه آنها با لطف و عنایت خداوند به رشد و پیشرفت دست یافتهاند، اما باز هم ناسپاسی میکنند و آن هنگام که ملت در راه کسب خرد و دانش و هدایت از غیرخداوند کمک خواستند، در تصورات و اندیشههایشان به غرور، پوچی و سطحینگری دچار میگردند. آنان حرمت پروردگار عالم را نگه نمیدارند؛ لذا قلبهای نادانشان به تیرگی میگراید و در عین ادعای دارایی عقل و دانش، به جهل و حمق دچار میشوند.
در مرحله دوم، مردان و زنان به جای استفاده از شیوههای طبیعی و معمول ارضای نیازهای جنسی خود، به روشهای غیرطبیعی و غیرمعمول روی میآورند. هنگامیکه عطش تمایلات شهوی و انحرافات جنسی در یک جامعه حاکم شود، خداوند آنها را در تمایلات موهن و خواستههای غیرطبیعی خود رها میسازد.
سومین مرحله از افول روحی ـ معنوی یک ملت، وقوع آنارشی و هرج و مرج در آن جامعه است. هنگامیکه ملتی، وحی الاهی را نپذیرد و آن را رد نماید، به خود واگزاشته میشود که نتیجه طبیعی آن آنارشی اخلاقی و اجتماعی خواهد بود. چرا که وقتی خداوند آنها را در افکار و عقاید منحرفشان رها سازد، این افکار و اندیشهها سبب ایجاد رفتارهای ناشایست و غیرمعقول در آنها میشود. این نتایج در جامعهای پدید میآید که عاری از همدلی، اعتماد، علاقه و توجه به همدیگر باشد.
آخرین مرحله، نزول عقوبت الاهی است. این عقوبت بر کسانی فرود میآید که به بتپرستی و رفتارهای غیراخلاقی دچار شده باشند. میدانیم که عذاب ابدی در مورد تکتک افراد زمانی واقع میشود که دچار جرم و عصیان شده باشند؛ اما ملتها زمانی دچار عقوبت اجتماعی میگردند که خداوند آن جامعه را به اعمال ناشایست خود واگزارد. در طول تاریخ ملت اسراییل نیز، بتپرستی، انحرافات جنسی و هرج و مرج، به این معنا که هر کس هر آنچه را که از دیدگاه او صحیح است انجام دهد نیز وجود داشته که مسبب نزول عقوبت الاهیشده است. چنین پروسهای در کتاب مقدس و تاریخ تمدنهای یونان، ایران، بابل و روم نیز به وقوع پیوسته است و لذا اگر این مسئله در مورد چنین تمدنهایی تحقق یافته است، امروز نیز میتواند محقق شود، مگر اینکه ما با بازگشت به اصول توراتی و عمل به اوامر الاهی، از این افول و هلاکت قطعی نجات یابیم.
اشاره
1. نویسنده معتقد است که یکی از اساسیترین عوامل افول و اضمحلال یک ملت، فروپاشی و افول خانواده است و این دیدگاه کاملاً مطابق با دیدگاه اسلامی است که خانواده را محور و اساس تربیت انسانها و در نتیجه تربیت جامعه میداند. در نگاه دینی ما، حفظ و بالندگی خانواده موجب استحکام و قوام جامعه میشود و به همین دلیل در روایات آمده است که در اسلام هیچ بنایی محبوبتر از بنای ازدواج و تشکیل خانواده نیست.
متأسفانه روند شکل گرفته در سالهای اخیر در کشور، نه تنها در راستای تقویت و استحکام خانواده نبوده است، بلکه زمینههای متعدد و متکثر، تضعیف و سست شدن پایههای خانواده را به تدریج رقم زده است. کمرنگ شدن حضور والدین به ویژه مادران در خانواده، تعویض شغل مقدس مادری با مشاغل اقتصادی در سطح جامعه، تبلیغات گسترده برای کم اهمیت جلوه دادن نقش مادری و همسری، افزایش سن ازدواج، افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی، دامن زدن به تخاصم میان زن و مرد و دهها عامل دیگر، بسیاری از مشکلات دنیای مدرن را دامنگیر ما ساخته و یا خواهد ساخت. فمینیستهای خارجی و داخلی و همفکران آنان تمام همت خویش را صرف کردهاند و میکنند تا مادران را از مادری جدا سازند و هدف اصلی آنان را دستیابی به رفاه و موقعیت اجتماعی فردی و رقابت با مردان قرار دهند. آنان همواره کوشیدهاند با نام و مارک برابری و تساوی زن و مرد، مسئولیتها و رسالتهای اساسی زنان را در حاشیه قرار دهند و زنان را به عرصه رقابت با مردان در دستیابی به قدرت اقتصادی و سیاسی بکشانند.
2. از جمله نکات جالب توجه که نویسنده به آن اشاره کرده است نقش مرد در رهبری معنوی و اخلاقی اعضای خانواده است و این همان چیزی است که در دیدگاه اسلامی مورد توجه قرار گرفته است: یکی از وظایف اساسی مرد، در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام ، تلاش برای هدایت معنوی و اخلاقی اعضای خانواده است.
3. امروزه مسائلی همچون هرج و مرج و بحران جنسی، بیمیلی به تشکیل خانواده و افزایش سن ازدواج که از مؤثرترین عوامل در ایجاد بحران خانواده در غرب بوده است، فراروی کشور ماست. سزاوار است تا مسئولین، دستاندرکاران، متفکران و رسانههای گروهی با شجاعت تمام و صراحت کامل، با عوامل انحطاط اخلاقی جامعه و به ویژه آسیب دیدن خانواده مقابله کنند و از شعارها و مارکهای جریانهای فمینیستی، هیچگونه واهمهای نداشته باشند و از ترس متهم شدن به مردسالاری، از چارچوبها و اصول اسلامی عدول ننمایند. خوشبختانه اخیرا طرح تشکیل شورای عالی خانواده در کشور در دست تدوین و تصویب نهایی است و در صورتی که به خوبی تدوین شود، میتواند نقش بسیار مهمی در استحکام و تقویت خانواده داشته باشد.
آنچه درباره افول ملت اسراییل میتوان گفت، آن است که مشکل ما معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست؛ بلکه افول اسراییل، دقیقا همانند افول هر ملت دیگری، معلول عوامل روحی ـ روانی است و معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که ما با آنها مواجهیم، در واقع علایم انحطاط روحی ـ معنوی این ملت است.
درست همانطوریکه مسائل معنوی بر زندگی فردی اشخاص اثرگذار است، اصول معنوی ـ سیاسی نیز حاکم بر حیات اجتماعی ملتهاست و گرچه ممکن است تشخیص این مسائل، پیچیده و سخت به نظر آید، ولی با
______________________________
1. Kerby Anderson، نویسنده و محقق یهودی
______________________________
مشاهده و بررسی تاریخ اقوام گذشته، این مسئله کاملاً واضح و آشکار میشود.
یک ملت در اولین مرحله از حیات خویش، از بندگی و اسارت رها میشود و به سوی باورهای معنوی و دینی گام برمیدارد. مرحله دوم، گذر از این باورها با جرأت و دلیری فوقالعاده است. در سومین مرحله، این جرأت و شهامت به آزادی و در گام چهارم از آزادی به وفور اقتصادی میرسد. در پنجمین مرحله است که این وفور افتصادی، به خودخواهی و سپس در مرحله بعد به از خود راضی بودن منجر میشود. در مرحله هفتم، رضایت از خویشتن تبدیل به بیتفاوتی و بیعاطفگی و گام هشتم با گذر از بیعاطفگی به فساد اخلاقی کامل منجر میگردد. مرحله نهم، از فساد اخلاقی به وابستگی سیر میکند و آخرین گام یعنی مرحله دهم نیز با گذر از وابستگی، به بندگی و اسارت به پایان میرسد. اینها مراحلی هستند که تمدنهای بزرگ در طول حیات خود، آنها را پشت سر گذاشتهاند. این همان مسیری است که ملت اسراییل و سایر ملل پشت سر گذاشتهاند. لذا این کشور نیز با این روند به همان سرنوشت یعنی زوال و نابودی دچار خواهد شد؛ به جز اینکه با بیداری ملت و انجام اصلاحات در جامعه، این روند افول اجتنابناپذیر تغییر یابد.
افول خانواده
ملتها در اغلب موارد از درون دچار سقوط و نزول میشوند. این سقوط، معلول افول ارزشهای اخلاقی و معنوی در خانوادههاست و به همان میزان که خانواده به سمت افول پیش میرود، جامعه نیز دچار اضمحلال میشود. این مطلب، مهمترین فرضیه اندیشمندانی است که تمدنهای از هم فروپاشیده را مورد مطالعه قرار دادهاند، از تاریخدان بریتانیایی، آنوین(1) گرفته تا جامعهشناس روسی، پتیریم سوروکین(2).
کارل ویلسون(3) در کتاب خود به نام رقص و شادی ما به مرگ و نیستی تبدیل شده است(4)، خصوصیات مشترک افول خانواده در یونان باستان و امپراطوری روم را در هفت مرحله برمی شمرد. نکته قابل توجه این است که این هفت مرحله، دقیقا مشابه آن چیزی است که در حال حاضر در جامعه ما در حال رخ دادن است.
در اولین مرحله، مرد خانواده، مانند سابق، پیشاپیش اعضای خانواده، راهنمای آنها در انجام اعمال مذهبی نیست. پیشرفت اخلاقی و معنوی اعضای خانواده در درجه دوم اهمیت
______________________________
1. J.D.Unwin
2. Pitirim Sorokin
3. Carl Wilson
4. Our Dance Has Turned to Death
______________________________
قرار میگیرد و دیدگاه آنها نسبت به خداوند، مبتنی بر اصول طبیعی، فنی و ریاضی میگردد.
در مرحله دوم، مردان به شیوه خودخواهانهای در مراقبت از همسر و فرزندانشان مسامحه میکنند و به پیشرفت فرهنگی خانواده توجه نمیکنند. ارزشهای مادی اندکاندک بر افکار و اندیشهها سایه میافکند و مرد خانواده تلاش میکند تا نقش خویش را به عنوان یک فرد، بالا برد و برجسته نشان دهد.
تغییر در ارزشهای جنسی مردان، آغاز سومین مرحله از مراحل افول خانواده است. مردان درگیر کار و رقابت اقتصادی شدهاند و نیازهای جنسی همسرانشان را مهمل میگذارند و یا با زنان متعلق به طبقات پایین جامعه رابطه برقرار کردهاند و یا به همجنسبازی گرفتار شدهاند و سرانجام، معیارهای اخلاقی دوگانهای شکل میگیرد. در مرحله چهارم، زنان تحت تأثیر قرار میگیرند و ارزش و موقعیت آنها در خانواده و در تعامل با فرزندانشان دچار افت شدیدی میشود؛ مورد غفلت واقع میشوند و از ارزش و شخصیت میافتند؛ در راه دستیابی به رفاه مادی و آزادیهای جنسی فراتر از پیوند زناشویی، برای هر مسئله کوچکی مشکل تراشی میکنند؛ سعی میکنند روابط جنسی منجر به حاملگی را به حداقل برسانند و تأکیدشان بر این است که روابط جنسی باید فقط برای لذت باشد همینطور قوانین ازدواج به سمتی پیش میرود که طلاق را هرچه آسانتر نماید.
در مرحله پنجم، زنان با شوهران خود برای کسب پول، رهبری کانون خانواده و تأثیر بیشتر بر فرزندانشان به رقابت برمیخیزند. این رقابت منجر به خصومت، سرخوردگی و همجنسگرایی احتمالی در فرزندان میشود و همچنین سبب طلاق و جدایی بسیاری از ازدواجها میگردد.
شمار فرزندان ناخواسته، سقط شده، رها شده، هتک حرمت شده و تربیت نشده افزایش مییابد و این افزایش باعث ازدیاد فشار اجتماعی برای جلوگیری از بچهدار شدن میشود. لذا کانون خانواده از هم میپاشد و به تبع آن جامعه دچار هرج و مرج میگردد.
در ششمین مرحله از افول خانواده، فردگرایی خودخواهانهای در اشخاص شکل میگیرد و به جامعه نیز سرایت مینماید و جامعه را به گروههای کوچک و کوچکتری تقسیم میکند و این تعارضات درونی سبب ضعف جامعه میگردد. کاهش میزان موالید، باعث شکلگیری جامعهای با افراد مُسن میشود که توانایی کمتری برای دفاع از خویش دارند؛ لذا، ملت در مقابل دشمنان آسیبپذیرتر میگردد. سرانجام و در آخرین مرحله، بیاعتقادی به اوج خود میرسد، اقتدار والدین کاهش مییابد و اصول اخلاقی از میان میرود و در نتیجه، اقتصاد و حکومت تحت تأثیر قرار میگیرد و ضعف ناشی از آن و عدم یکپارچگی، سبب فروپاشی جامعه میگردد. لذا به جز قیام دیکتاتوری از درون جامعه و یا هجوم بیگانهای از خارج، راهی برای نجات آن باقی نمیماند.
خانواده پایههای یک جامعه است و هنگامیکه بنیان خانواده فروریزد، جامعه نیز دچار فروپاشی میشود؛ خانوادهها موتور محرک اجتماعاند. جامعهای قدرتمند نخواهد بود، مگر اینکه بنیان خانوادهها در آن مستحکم باشد. «میشل نواک»(1)، مفسر اجتماعی، که در حال تحقیق بر روی موضوع «اهمیت خانواده» است میگوید: «قانون فراموش نشدنیای که از خلال هزاران سال بیعدالتی و تحمل رنج و مصیبت به دست میآید، این است که اگر امور خانواده مطلوب باشد، زندگی باارزش است و هنگامیکه بنیان خانواده دچار تزلزل شود، زندگی نیز از هم فرومیپاشد و حیات بیمعنا میشود».
افول ارزشها
عوامل زیادی در افول یک ملت نقش دارند. یقینا یکی از مهمترین آنها فروپاشی خانواده است. عامل دیگری که البته از تأثیر کمتری برخوردار است، رواج اعتقادات و ارزشهای منحط در میان یک ملت است. افکار و عقاید غلط، در حال سوق دادن غرب به سوی انحطاط هستند. امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که اصول مسلم توراتی مورد اهمال واقع شدهاند و لذا تا زمانی که به این اصول و حقایق توراتی بازنگردیم، ملتمان همچنان راه افول خواهد پیمود. برای فهم این مسئله که چگونه به این وضعیت هولناک دچار شدهایم نیازمند این هستیم که یک قرن به عقب بازگردیم و نفوذ و تأثیر پنج تن از اندیشمندان برجسته را که هنوز هم افکار و اندیشههایشان عمیقا بر دنیای مدرن سایه افکنده است مورد بررسی قرار دهیم. اولین این افراد، چارلز داروین(2) (1809 ـ 1882) است. وی از زمانی که در تألیفاتش نشان داد که ما صرفا بخشی از یک زنجیره تکامل از اَشکال ابتدایی حیات هستیم، تمایز بین انسان و حیوان کمتر شد. داروینیسم از زمان شکلگیری، نه تنها در حوزه زیستشناسی تأثیر گذاشت، بلکه به عنوان زیربنای حیطههای انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی قرار گرفت. دومین اندیشمند تأثیرگزار، کارل مارکس(3) (1818 ـ 1883) نام دارد. او بیشتر زندگی خود را وقف نوشتن مطالبی پیرامون افول سرمایهداری و رشد کمونیسم نمود. و به اهمیت و
______________________________
1. Michael Novak
2. Charles Darwin
3. Karl Marx
______________________________
تأثیر تئوریهای مطرح شده در جامعه پیبرد.
سومین فرد از این مجموعه، جولیوس ولهوسن(1) (1844 ـ 1918) است. وی دانشمند آلمانی متخصص کتاب مقدس بود و نشان داد که کتب اولیه تورات، توسط موسی جمعآوری نشده است؛ بلکه قرنها بعد به وسیله افراد مختلفی گردآوری شده که redactors نامیده میشدند. آنها سیر حوادث مختلف را به هم پیوند دادند و تبدیل به این مجموعه نمودند. او و شاگردانش یک رویکرد ضدماوراءطبیعی نسبت به کتاب مقدس بنا کردند. بسیاری از سمینارهای مذهبی که امروزه برگزار میشود، متأثر از آن رویکرد است.
چهارمین شخصیت مؤثر، زیگموند فروید(2) (1856 ـ 1939) است. او صرفا استلزامات منطقی که داروین در زیستشناسی استفاده کرده بود را اتخاذ کرد و آنها را در آنچه که امروزه روانشناسی و روانپزشکی نامیده میشود بهکار بست. فروید چنین استدلال کرد که انسانها اساسا چون مستقل و آزادند، نیازی به شناخت خداوند ندارند. در نتیجه، ما نیازمند شناخت و درک خویشتن هستیم؛ زیرا همه مشکلات ما ناشی از مسائل حل نشدهای است که از گذشتههای دور در زندگی ما باقی مانده است.
پنجمین اندیشمند تأثیرگزار «جان دیویی»(3) (1859ـ1952) است که پایهگذار آموزش مدرن است.
او مانند داروین و فروید معتقد بود که انسانها مستقل و خودبنیادند و نیازی نیست که نیرویی بر آنها حاکم باشد؛ بلکه میتوانند نظام آموزشی خویش را رشد و توسعه دهند. بنابراین زیربنای آموزش مدرن، ضدماوراءالطبیعه است.
هر فکر و اندیشهای طبیعتا آثار و عواقبی درپیدارد؛ لذا افکار و اندیشههای غلط قادرند یک ملت را به زانو درآورند. تئوریهای این پنج نفر، پیآمدهای ویرانگری برای ملت ما و تمام جهان به همراه آورد و اگر ما به اصول مسلم تورات بازنگردیم، ملتمان همچنان راه انحطاط و نابودی را خواهد پیمود.
افول معنوی و روحی
معمولاً افول ملتها به دلیل عوامل داخلی رخ میدهد، نه تهدیدات خارجی. هرچند برخی ملتها بر اثر هجوم بیگانگان دچار شکست و نابودی میشوند، اما در حقیقت،
______________________________
1. Julius Wellhausen
2. Sigmund Freud
3. John Dewey
______________________________
اضمحلالشان به این شکل نیز ناشی از ضعف و افول معنوی آنهاست که خود را در قالب ضعف نظامی نشان داده است. اکنون به بررسی مراحل افول یک ملت از دیدگاه تاریخشناسان میپردازیم: اولین گام زمانی برداشته میشود که ملت به خداوند بیتوجهی کنند و بتپرستی را پیشه خود سازند. این امر در گذشته به صورت بتپرستی واقعی بروز مییافت؛ اما امروزه شکل پولپرستی و یا خودپرستی به خود گرفته است که در هر صورت، این نیز نوعی بتپرستی است. ویژگی دیگر این مرحله، فقدان عمومی شکرگزاری است. با وجود اینکه آنها با لطف و عنایت خداوند به رشد و پیشرفت دست یافتهاند، اما باز هم ناسپاسی میکنند و آن هنگام که ملت در راه کسب خرد و دانش و هدایت از غیرخداوند کمک خواستند، در تصورات و اندیشههایشان به غرور، پوچی و سطحینگری دچار میگردند. آنان حرمت پروردگار عالم را نگه نمیدارند؛ لذا قلبهای نادانشان به تیرگی میگراید و در عین ادعای دارایی عقل و دانش، به جهل و حمق دچار میشوند.
در مرحله دوم، مردان و زنان به جای استفاده از شیوههای طبیعی و معمول ارضای نیازهای جنسی خود، به روشهای غیرطبیعی و غیرمعمول روی میآورند. هنگامیکه عطش تمایلات شهوی و انحرافات جنسی در یک جامعه حاکم شود، خداوند آنها را در تمایلات موهن و خواستههای غیرطبیعی خود رها میسازد.
سومین مرحله از افول روحی ـ معنوی یک ملت، وقوع آنارشی و هرج و مرج در آن جامعه است. هنگامیکه ملتی، وحی الاهی را نپذیرد و آن را رد نماید، به خود واگزاشته میشود که نتیجه طبیعی آن آنارشی اخلاقی و اجتماعی خواهد بود. چرا که وقتی خداوند آنها را در افکار و عقاید منحرفشان رها سازد، این افکار و اندیشهها سبب ایجاد رفتارهای ناشایست و غیرمعقول در آنها میشود. این نتایج در جامعهای پدید میآید که عاری از همدلی، اعتماد، علاقه و توجه به همدیگر باشد.
آخرین مرحله، نزول عقوبت الاهی است. این عقوبت بر کسانی فرود میآید که به بتپرستی و رفتارهای غیراخلاقی دچار شده باشند. میدانیم که عذاب ابدی در مورد تکتک افراد زمانی واقع میشود که دچار جرم و عصیان شده باشند؛ اما ملتها زمانی دچار عقوبت اجتماعی میگردند که خداوند آن جامعه را به اعمال ناشایست خود واگزارد. در طول تاریخ ملت اسراییل نیز، بتپرستی، انحرافات جنسی و هرج و مرج، به این معنا که هر کس هر آنچه را که از دیدگاه او صحیح است انجام دهد نیز وجود داشته که مسبب نزول عقوبت الاهیشده است. چنین پروسهای در کتاب مقدس و تاریخ تمدنهای یونان، ایران، بابل و روم نیز به وقوع پیوسته است و لذا اگر این مسئله در مورد چنین تمدنهایی تحقق یافته است، امروز نیز میتواند محقق شود، مگر اینکه ما با بازگشت به اصول توراتی و عمل به اوامر الاهی، از این افول و هلاکت قطعی نجات یابیم.
اشاره
1. نویسنده معتقد است که یکی از اساسیترین عوامل افول و اضمحلال یک ملت، فروپاشی و افول خانواده است و این دیدگاه کاملاً مطابق با دیدگاه اسلامی است که خانواده را محور و اساس تربیت انسانها و در نتیجه تربیت جامعه میداند. در نگاه دینی ما، حفظ و بالندگی خانواده موجب استحکام و قوام جامعه میشود و به همین دلیل در روایات آمده است که در اسلام هیچ بنایی محبوبتر از بنای ازدواج و تشکیل خانواده نیست.
متأسفانه روند شکل گرفته در سالهای اخیر در کشور، نه تنها در راستای تقویت و استحکام خانواده نبوده است، بلکه زمینههای متعدد و متکثر، تضعیف و سست شدن پایههای خانواده را به تدریج رقم زده است. کمرنگ شدن حضور والدین به ویژه مادران در خانواده، تعویض شغل مقدس مادری با مشاغل اقتصادی در سطح جامعه، تبلیغات گسترده برای کم اهمیت جلوه دادن نقش مادری و همسری، افزایش سن ازدواج، افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی، دامن زدن به تخاصم میان زن و مرد و دهها عامل دیگر، بسیاری از مشکلات دنیای مدرن را دامنگیر ما ساخته و یا خواهد ساخت. فمینیستهای خارجی و داخلی و همفکران آنان تمام همت خویش را صرف کردهاند و میکنند تا مادران را از مادری جدا سازند و هدف اصلی آنان را دستیابی به رفاه و موقعیت اجتماعی فردی و رقابت با مردان قرار دهند. آنان همواره کوشیدهاند با نام و مارک برابری و تساوی زن و مرد، مسئولیتها و رسالتهای اساسی زنان را در حاشیه قرار دهند و زنان را به عرصه رقابت با مردان در دستیابی به قدرت اقتصادی و سیاسی بکشانند.
2. از جمله نکات جالب توجه که نویسنده به آن اشاره کرده است نقش مرد در رهبری معنوی و اخلاقی اعضای خانواده است و این همان چیزی است که در دیدگاه اسلامی مورد توجه قرار گرفته است: یکی از وظایف اساسی مرد، در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام ، تلاش برای هدایت معنوی و اخلاقی اعضای خانواده است.
3. امروزه مسائلی همچون هرج و مرج و بحران جنسی، بیمیلی به تشکیل خانواده و افزایش سن ازدواج که از مؤثرترین عوامل در ایجاد بحران خانواده در غرب بوده است، فراروی کشور ماست. سزاوار است تا مسئولین، دستاندرکاران، متفکران و رسانههای گروهی با شجاعت تمام و صراحت کامل، با عوامل انحطاط اخلاقی جامعه و به ویژه آسیب دیدن خانواده مقابله کنند و از شعارها و مارکهای جریانهای فمینیستی، هیچگونه واهمهای نداشته باشند و از ترس متهم شدن به مردسالاری، از چارچوبها و اصول اسلامی عدول ننمایند. خوشبختانه اخیرا طرح تشکیل شورای عالی خانواده در کشور در دست تدوین و تصویب نهایی است و در صورتی که به خوبی تدوین شود، میتواند نقش بسیار مهمی در استحکام و تقویت خانواده داشته باشد.