جهانی شدن
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر که با عنوان فرعی «اخلاق جهانی و گفتوگوی درون دینی در یک بافت چنددینی» انتشار یافته است، ضمن پذیرش جهانیشدن به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر و دارای وجوه مثبت و منفی، بر این عقیده است که نقش ادیان در کم کردن پیآمدهای منفی آن، برقرار کردن گفتوگو میان ادیان بر اساس یک اخلاق جهانی مشترک است.متن
چشمانداز ارتباطات فرهنگی، ش 7
جهانیشدن پدیدهای پیچیده و چندوجهی است. در تلاش برای ارزیابی آن، باید با این فرض واقعگرایانه شروع کنیم که جهانیشدن حقیقتی از زندگی امروز شده است؛ روندی غیرقابل تغییر که وعده رشد و ثروت را میدهد. آیا جهانیشدن میتواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی. اخلاق اجتماعی کلیسای جهانی نیز تاکنون بر نتایج منفی جهانیشدن که همراه خود فاصله زیادی میان ثروتمندان و فقیران ایجاد میکند، تأکید کرده است.
از آنجایی که جهانیشدن تمام حوزههای زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد، طبیعتا دین و مذهب را متأثر میسازد. برخی از تغییرات اخیر در دنیای مذهب، مانند عصر بازگشت و سایر اشکال معنویت در میان مسیحیان آفریقا و آمریکای لاتین، بنیادگرایی در مسیحیت، اسلام، یهودیت و هندویزم و جریانهای نوین در بودیسم را میتوان به راحتی در چارچوب جهانیشدن تفسیر و تبیین کرد.
این فهرست نشان میدهد که مذهب به عنوان یک سیستم جهانی عمل نمیکند؛ بلکه در سنتهای مختلف، راههای گوناگونی برای پاسخگویی به واقعیتهای نوین جهانی وجود دارد. وقتی نظامهای جهانی در رسیدن به پیشرفتهای ایدئال موردنظرشان، از برابری و عدالت ناامید شدند، ادیان اغلب احساسات ضدسیستمیک را در ذهن میپروراندند. با این وجود، آنها همچنین میتوانند یک پاسخ مذهبی ارائه دهند؛ دیدگاهی نسبت به مسائل که از جهانیشدن برمیخیزد. آر.شریتر به چهار جریان جهانی اشاره میکند که به گفتمانهای الاهیاتی مربوط میشوند و شکستها و تناقضات نظام جهانی را نمایان میسازند: لیبرالسازی، فمینیسم، بومیشناسی و حقوقبشر.
اشتراک همه آنها در این است که میکوشند میان مسائل جهانی و محلی تعادل برقرار کنند. این کار میتواند شکل ضدجهانیگرایی به خود بگیرد و خود را به شکل بنیادگرایی و سایر اشکال نشان میدهد. بنیادگرایی چهره زشت خود را در چند دین جهانی نشان داده است.
استراتژی دیگر، قومگرایی است: روند کشف مجدد یک هویت ازدسترفته بر اساس پیوندهای خونی و فرهنگی. شکل سوم پاسخ فرهنگی به جهانیشدن، بدویت باوری است. به بیان دیگر، تلاش برای بازگشت به گذشته و دوران پیشامدرن، به منظور یافتن نظام معناداری برای ارائه به دیگران.
اگر کلیساهای مسیحی به طور گسترده بر هر کدام از این استراتژیها صحه گذارند، جای بسی تأسف و نگرانی است. آنچه ما در الاهیات و کلیساها نیاز داریم، تلاش در جهت به چالش کشیدن تمام جنبههای مختلف جهانیشدن است. یافتن نمونههایی از آنچه میتوانیم آنرا مواجهه سازنده بنامیم (روش انتقادی)، نشانه خوبی است. روش انتقادی میتواند در ردیف یک روند قوی در اخلاق اجتماعیِ کلیسای معاصر قرار گیرد که خود منتقد روش سرمایه داری نئولیبرال در تجارت و تولید است.
باید جهانیشدن از بالا که به وسیله مؤسسههای کلان اقتصادی ترویج میشود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگها مؤثر است، با جهانیشدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفتهای قابل دوام و معقول دفاع میکند، مواجه شود. این وظیفه کلیسای مسیحی است؛ زیرا کلیسا در طول تاریخ خود یکی از جنبشهای بسیار موفق جهانیسازی در دنیا بوده است. مسیحیت همیشه در هر دو طرف حضور داشته است؛ همیشه بخشی از نیروهای جهانیسازی بوده است و از ابتدا در بسیاری از مخالفتها با جهانیشدن حضور داشته است. چالشی که کلیسا و الاهیات در پی پیدایش این فرهنگ جهانی با آن مواجهاند؛ فروپاشی و تلاش جامعه جهانی شده، نسبیتباوری دینی و شخصی شدن رو به گسترش دین. الاهیات به ندرت به عنوان یک دعوت عمومی که همگان را فرامیخواند تلقی میشود و بیشتر به حاشیه رانده میشود. اگر میخواهیم دوباره مرکزیت را به دست آوریم، شاید اینجا نقطه شروع باشد. تقاضا برای یک اخلاق جهانی یکی از تلاشهایی است که برای مواجهه با نیروهای منفی جهانیشدن صورت میگیرد.
تبلیغات وسیع دینی نتوانسته است به مسیحیسازی جهان در این نسل بیانجامد؛ اما مسیحیت را به دین جهانی تبدیل کرد. در این شرایط تلاشهایی برای شناسایی آنچه در میان همه ادیان و سنتهای فرهنگی مختلف مشترک است انجام شد. بهترین و تأثیرگزارترین آن، تلاش برای تدوین اخلاق جهانی بود؛ گزاره مورد توافق همه که به وسیله هانس کونگ، الاهیدان کاتولیک، که برای مجمع جهانی ادیان 1993 تهیه و تدوین شد: «منظور ما از اخلاق جهانی یک توافق عملی بنیادین بر اساس ارزشهای الزامآور و تعهدآور است؛ معیارها و ملاکهای قطعی و غیرقابل فسخ و رفتارهای فردی».
مسئله اصلی، از عمومیت و کلی بودن این گزارهها نشأت میگیرد. هویت دین اغلب به وسیله ویژگیها و خصوصیتهای موجود در ادیان مختلف ایجاد میشود. در اینجا ما تنها جریان فکریای را تعقیب میکنیم که برای موفقیت اخلاق جهانی، برقراری دیالوگ میان ادیان را لازم میداند. به گفته هانس کونگ: «بدون وجود صلح در میان ادیان، صلحی میان ملتها ایجاد نخواهد شد؛ بدون ایجاد دیالوگ میان ادیان، صلح میان آنها برقرار نخواهد شد؛ بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی برای جهان ما، دیالوگ موفقی میان ادیان برقرار نخواهد شد». بنابراین بدون اخلاق جهانی، دنیای ما باقی نخواهد ماند.
تصمیم مجمع جهانی ادیان که برای بار دیگر در سال 1999 در آفریقای جنوبی، برگزار شد، عملی کردن مسائل این روند بود و یک سند جدید اضافه شد: «فراخوانی برای مؤسسههای پیشرو» که هم در زمان برگزاری مجمع و هم بعد از آن، راجع به آن بسیار بحث شد. این سند همه اهداف مثبت را تأیید میکند و همه فسادهای دنیای مدرن را هدف قرار میدهد. روش مقابله با این تباهیها، تقویت جوامع بشری به وسیله پذیرفتن تنوع و تکثر انسانی است. تنوع میتواند مفید و سودمند باشد و چیزهای خوب زیادی تولید کند. اما برای پایان دادن به فروپاشی کامل، باید این را هم در نظر داشته باشیم که چطور اتحاد و یکپارچگی میتواند مانع فروپاشی شود؛ به این امر معمولاً «اتحاد در عین تکثر» میگویند. تنوع میتواند پذیرفته شود؛ اما منابع تنوع باید برای ایجاد اتحاد بهکار رود، برای مثال از طریق تقویت کردن ارتباط اندیشه بین فرهنگها. اگر فکر میکنیم که نسبیاندیشی یا بنیادگرایی، پاسخ مناسبی به تکثر نیست، باید به چیز بهتری بیاندیشیم. اگر میخواهیم از برخورد تمدنها جلوگیری کنیم، باید به گفتوگو میان ادیان روی آوریم. این گفتوگو به اشکال مختلفی صورت میپذیرد.
در گفتوگوی روشنفکران و متفکران، مشاجره بر سر دستیابی به فهم دوجانبه است و الاهیدانان و محققان دینی بیشتر با مسائلی مواجهاند که از خط و مرزهای دینی عبور میکند. اغلب فهم و ادراکات موجود در یک سنت، مطلق هستند. به منظور تحقق بخشیدن به یک فهم و درک، لازم است بحث میان متفکران صورت گیرد تا معنی عمیقتر شعایر، مناسک و نمادها فهم و دریافت شود.
در گفتوگوی تجربه معنوی تلاش میشود تا دو طرف از تجربیات یکدیگر استفاده کنند. گفتوگو میان مردم با اعتقادات مختلف، نه تنها به دلایل ابزاری، بلکه به دلیل اینکه ما همگی به جستوجوی حقیقت علاقهمند هستیم لازم است. ادیان به زندگی ما نظم میبخشند و برای آن ساختار درست میکنند؛ آنها به زندگی معنا میدهند؛ وحدت را تبلیغ میکنند و شرایط را برای ایجاد آزادی فراهم میکنند. وقتی گفتوگوی میان ادیان، از مبادله جزئیات فراتر میرود، این سؤالات پیش روی ما قرار میگیرند. آنچه ما نیاز داریم بررسی این مسئله است که چطور سنتهای ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر میگزارند. همیشه نمیدانیم چطور این اتفاق میافتد؛ چند دستورالعمل داریم. اگر آنها را امتحان کنیم، ممکن است جواب دهند.
با صحه گذاشتن بر ایمانمان، پرورش دادن امیدمان و لبریز شدن از عشق به خدا، به گفتوگو و ارتباط برقرار کردن به روشی صلحآمیز و صادقانه با همسایگانمان فراخوانده میشویم. بنابراین، ایمان، امید، عشق ابدی و از همه مهمتر عشق است.
اشاره
این مقاله عمدتا به نقش ویژه دین و مذهب در فرایند جهانیشدن پرداخته است و حل و فصل مشکلات ناشی از جهانیشدن را منحصرا در ایفای نقش جدی ادیان میداند. خلاصه نظریه نویسنده را میتوان چنین بیان داشت: 1. جهانیشدن یک پدیده گریزناپذیر و دارای وجوه مثبت و منفی است و میبایست با بهرهگیری از جنبههای مثبت از پیآمدهای منفی آن جلوگیری کرد. 2. در مقابل جهانیشدن از بالا که از سوی مؤسسات کلان اقتصادی تبلیغ میشود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگها تأکید میکند، باید بر جهانیشدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفتهای قابل دوامِ معقول بهره میگیرد تأکید کرد. 3. ادیان بهترین گزینه برای انجام این رسالت اخیر هستند و از طریق گفتوگوهای دروندینی و میاندینی میتوان به این مهم دست یافت. 4. گفتوگو میان ادیان و متدینان بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی، برای جهان ما، میسور نخواهد بود.
این نظریه ازآنرو که پدیده جهانیشدن را دارای کاستیهای جبرانپذیر میداند و نیز از آن جهت که به جایگاه دین به عنوان یک عامل مثبت و مؤثر در شرایط جدید جهانیشدن مینگرد، نظریهای قابل ستایش است. اما در میان این نظریه، نکات و پیشفرضهایی وجود دارد که تأمل بر آنها شاید ما را به نظریهای کاملتر رهنمون سازد. در زیر به نکاتی چند اشاره میکنیم:
1. نویسنده همانند بسیاری از نویسندگان دیگر، مقوله جهانیشدن را یک مسئله قطعی و گریزناپذیر میپندارد و بدون ارائه تصویر روشن از ماهیت و چشمانداز آن، به لوازم و آثارش پرداخته است. در نگاه دیگر، میتوان در بسیاری از ویژگیها و شاخصهای ارائه شده برای جهانیشدن تردید کرد و لااقل نشان داد که لزوما تمامی این شاخصها در آینده سیر صعودی نخواهند داشت و پدیدههای ضدجهانیشدن را هم باید جدی گرفت. وانگهی، بعضی معتقدند که جهانیشدن را نه یک واقعیت اجتماعی، بلکه تنها به عنوان یک نظریه اجتماعی در کنار مدرنیزاسیون، سکولاریزاسیون یا امثال آن باید به حساب آورد.
2. تحلیل نویسنده از جهانیشدن به عنوان پدیدهای که اساسا اقتصادی است، نیاز به بازنگری دارد. درست است که مناسبات اقتصادی تأثیری جدی در رشد و گسترش این فرایند دارد، ولی هرگز نباید از زیرساختهای فرهنگی و پشتوانههای سیاسی آن غفلت ورزید. دستکم باید گفت که جهانیشدن یک پدیده سه ضلعی است که تنها یکی از جنبههای آن اقتصاد است. همچنین نباید از واقعیتهایی چون «جهانی سازی» یا «غربی سازی» غفلت نمود.
3. غفلت از جنبههای فرهنگی و زیرساختیِ جهانیشدن سبب شده است که نگرش نویسنده به چالشهای برآمده از آن نیز محدود و ناقص شود. ازاینرو، وی معتقد است که «آنچه برای بررسی باقی میماند، این است که آیا جهانیشدن میتواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی». هرچند در ادامه، خود ایشان به چالشهای دیگر هم اشاره کرده است، ولی همه آنها در محدوده پیآمدهای اقتصادی دیده شده است. حال آنکه امروز جهانیشدن در همه عرصههای حیات انسانی، مسائل و معضلاتی ایجاد کرده است که باید به جملگی آنها در یک نگاه کلان و جامع نگریست.
4. یکی از نتایج همین محدودنگری و حاکمیت نگرش اقتصادمحور این است که دین و گفتوگوی ادیان بیشتر به عنوان ابزاری برای حل مسائل اقتصادی جهانیشدن تصویر شده است. هرچند نویسنده در پایان به مسائل عامتری اشاره کرده است و خواهان بررسی این مسئله شده است که «چطور سنتهای ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر میگزارند»، ولی حقیقت آن است که این نکتهها، در کنار تحلیل کلان نویسنده، جایگاهی نیافته است و خواننده همان نگرش اولیه را دریافت میکند.
5 . یک نظریه دینی در باب جهانیشدن، پیش از هر چیز به ابعاد فرهنگی و معنوی به عنوان اصلیترین مایههای حیات انسان مینگرد و نقطه آغاز نظریه خود را بازیافت رسالت ادیان در بهبود شرایط در این بخشِ مهم از زندگی بشر قرار میدهد. البته، این نکته بدان معنا نیست که جنبههای اقتصادی یا سیاسی این پدیده به فراموشی سپرده شود، بلکه تأکید بر این است که سایر جنبهها در سایه حیات فرهنگی، تفسیر و تعبیر شود. از این منظر، نظریه دینی در جهانیشدن هم سرنوشت دین در این فرایند را دغدغه اصلی خویش میداند و هم به سرشت دین در بهبود شرایط انسان در یک جامعه جهانی میاندیشد. دیدگاه آقای ویگو مرتنسن از این هر دو خصلت خالی است.
جهانیشدن پدیدهای پیچیده و چندوجهی است. در تلاش برای ارزیابی آن، باید با این فرض واقعگرایانه شروع کنیم که جهانیشدن حقیقتی از زندگی امروز شده است؛ روندی غیرقابل تغییر که وعده رشد و ثروت را میدهد. آیا جهانیشدن میتواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی. اخلاق اجتماعی کلیسای جهانی نیز تاکنون بر نتایج منفی جهانیشدن که همراه خود فاصله زیادی میان ثروتمندان و فقیران ایجاد میکند، تأکید کرده است.
از آنجایی که جهانیشدن تمام حوزههای زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد، طبیعتا دین و مذهب را متأثر میسازد. برخی از تغییرات اخیر در دنیای مذهب، مانند عصر بازگشت و سایر اشکال معنویت در میان مسیحیان آفریقا و آمریکای لاتین، بنیادگرایی در مسیحیت، اسلام، یهودیت و هندویزم و جریانهای نوین در بودیسم را میتوان به راحتی در چارچوب جهانیشدن تفسیر و تبیین کرد.
این فهرست نشان میدهد که مذهب به عنوان یک سیستم جهانی عمل نمیکند؛ بلکه در سنتهای مختلف، راههای گوناگونی برای پاسخگویی به واقعیتهای نوین جهانی وجود دارد. وقتی نظامهای جهانی در رسیدن به پیشرفتهای ایدئال موردنظرشان، از برابری و عدالت ناامید شدند، ادیان اغلب احساسات ضدسیستمیک را در ذهن میپروراندند. با این وجود، آنها همچنین میتوانند یک پاسخ مذهبی ارائه دهند؛ دیدگاهی نسبت به مسائل که از جهانیشدن برمیخیزد. آر.شریتر به چهار جریان جهانی اشاره میکند که به گفتمانهای الاهیاتی مربوط میشوند و شکستها و تناقضات نظام جهانی را نمایان میسازند: لیبرالسازی، فمینیسم، بومیشناسی و حقوقبشر.
اشتراک همه آنها در این است که میکوشند میان مسائل جهانی و محلی تعادل برقرار کنند. این کار میتواند شکل ضدجهانیگرایی به خود بگیرد و خود را به شکل بنیادگرایی و سایر اشکال نشان میدهد. بنیادگرایی چهره زشت خود را در چند دین جهانی نشان داده است.
استراتژی دیگر، قومگرایی است: روند کشف مجدد یک هویت ازدسترفته بر اساس پیوندهای خونی و فرهنگی. شکل سوم پاسخ فرهنگی به جهانیشدن، بدویت باوری است. به بیان دیگر، تلاش برای بازگشت به گذشته و دوران پیشامدرن، به منظور یافتن نظام معناداری برای ارائه به دیگران.
اگر کلیساهای مسیحی به طور گسترده بر هر کدام از این استراتژیها صحه گذارند، جای بسی تأسف و نگرانی است. آنچه ما در الاهیات و کلیساها نیاز داریم، تلاش در جهت به چالش کشیدن تمام جنبههای مختلف جهانیشدن است. یافتن نمونههایی از آنچه میتوانیم آنرا مواجهه سازنده بنامیم (روش انتقادی)، نشانه خوبی است. روش انتقادی میتواند در ردیف یک روند قوی در اخلاق اجتماعیِ کلیسای معاصر قرار گیرد که خود منتقد روش سرمایه داری نئولیبرال در تجارت و تولید است.
باید جهانیشدن از بالا که به وسیله مؤسسههای کلان اقتصادی ترویج میشود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگها مؤثر است، با جهانیشدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفتهای قابل دوام و معقول دفاع میکند، مواجه شود. این وظیفه کلیسای مسیحی است؛ زیرا کلیسا در طول تاریخ خود یکی از جنبشهای بسیار موفق جهانیسازی در دنیا بوده است. مسیحیت همیشه در هر دو طرف حضور داشته است؛ همیشه بخشی از نیروهای جهانیسازی بوده است و از ابتدا در بسیاری از مخالفتها با جهانیشدن حضور داشته است. چالشی که کلیسا و الاهیات در پی پیدایش این فرهنگ جهانی با آن مواجهاند؛ فروپاشی و تلاش جامعه جهانی شده، نسبیتباوری دینی و شخصی شدن رو به گسترش دین. الاهیات به ندرت به عنوان یک دعوت عمومی که همگان را فرامیخواند تلقی میشود و بیشتر به حاشیه رانده میشود. اگر میخواهیم دوباره مرکزیت را به دست آوریم، شاید اینجا نقطه شروع باشد. تقاضا برای یک اخلاق جهانی یکی از تلاشهایی است که برای مواجهه با نیروهای منفی جهانیشدن صورت میگیرد.
تبلیغات وسیع دینی نتوانسته است به مسیحیسازی جهان در این نسل بیانجامد؛ اما مسیحیت را به دین جهانی تبدیل کرد. در این شرایط تلاشهایی برای شناسایی آنچه در میان همه ادیان و سنتهای فرهنگی مختلف مشترک است انجام شد. بهترین و تأثیرگزارترین آن، تلاش برای تدوین اخلاق جهانی بود؛ گزاره مورد توافق همه که به وسیله هانس کونگ، الاهیدان کاتولیک، که برای مجمع جهانی ادیان 1993 تهیه و تدوین شد: «منظور ما از اخلاق جهانی یک توافق عملی بنیادین بر اساس ارزشهای الزامآور و تعهدآور است؛ معیارها و ملاکهای قطعی و غیرقابل فسخ و رفتارهای فردی».
مسئله اصلی، از عمومیت و کلی بودن این گزارهها نشأت میگیرد. هویت دین اغلب به وسیله ویژگیها و خصوصیتهای موجود در ادیان مختلف ایجاد میشود. در اینجا ما تنها جریان فکریای را تعقیب میکنیم که برای موفقیت اخلاق جهانی، برقراری دیالوگ میان ادیان را لازم میداند. به گفته هانس کونگ: «بدون وجود صلح در میان ادیان، صلحی میان ملتها ایجاد نخواهد شد؛ بدون ایجاد دیالوگ میان ادیان، صلح میان آنها برقرار نخواهد شد؛ بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی برای جهان ما، دیالوگ موفقی میان ادیان برقرار نخواهد شد». بنابراین بدون اخلاق جهانی، دنیای ما باقی نخواهد ماند.
تصمیم مجمع جهانی ادیان که برای بار دیگر در سال 1999 در آفریقای جنوبی، برگزار شد، عملی کردن مسائل این روند بود و یک سند جدید اضافه شد: «فراخوانی برای مؤسسههای پیشرو» که هم در زمان برگزاری مجمع و هم بعد از آن، راجع به آن بسیار بحث شد. این سند همه اهداف مثبت را تأیید میکند و همه فسادهای دنیای مدرن را هدف قرار میدهد. روش مقابله با این تباهیها، تقویت جوامع بشری به وسیله پذیرفتن تنوع و تکثر انسانی است. تنوع میتواند مفید و سودمند باشد و چیزهای خوب زیادی تولید کند. اما برای پایان دادن به فروپاشی کامل، باید این را هم در نظر داشته باشیم که چطور اتحاد و یکپارچگی میتواند مانع فروپاشی شود؛ به این امر معمولاً «اتحاد در عین تکثر» میگویند. تنوع میتواند پذیرفته شود؛ اما منابع تنوع باید برای ایجاد اتحاد بهکار رود، برای مثال از طریق تقویت کردن ارتباط اندیشه بین فرهنگها. اگر فکر میکنیم که نسبیاندیشی یا بنیادگرایی، پاسخ مناسبی به تکثر نیست، باید به چیز بهتری بیاندیشیم. اگر میخواهیم از برخورد تمدنها جلوگیری کنیم، باید به گفتوگو میان ادیان روی آوریم. این گفتوگو به اشکال مختلفی صورت میپذیرد.
در گفتوگوی روشنفکران و متفکران، مشاجره بر سر دستیابی به فهم دوجانبه است و الاهیدانان و محققان دینی بیشتر با مسائلی مواجهاند که از خط و مرزهای دینی عبور میکند. اغلب فهم و ادراکات موجود در یک سنت، مطلق هستند. به منظور تحقق بخشیدن به یک فهم و درک، لازم است بحث میان متفکران صورت گیرد تا معنی عمیقتر شعایر، مناسک و نمادها فهم و دریافت شود.
در گفتوگوی تجربه معنوی تلاش میشود تا دو طرف از تجربیات یکدیگر استفاده کنند. گفتوگو میان مردم با اعتقادات مختلف، نه تنها به دلایل ابزاری، بلکه به دلیل اینکه ما همگی به جستوجوی حقیقت علاقهمند هستیم لازم است. ادیان به زندگی ما نظم میبخشند و برای آن ساختار درست میکنند؛ آنها به زندگی معنا میدهند؛ وحدت را تبلیغ میکنند و شرایط را برای ایجاد آزادی فراهم میکنند. وقتی گفتوگوی میان ادیان، از مبادله جزئیات فراتر میرود، این سؤالات پیش روی ما قرار میگیرند. آنچه ما نیاز داریم بررسی این مسئله است که چطور سنتهای ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر میگزارند. همیشه نمیدانیم چطور این اتفاق میافتد؛ چند دستورالعمل داریم. اگر آنها را امتحان کنیم، ممکن است جواب دهند.
با صحه گذاشتن بر ایمانمان، پرورش دادن امیدمان و لبریز شدن از عشق به خدا، به گفتوگو و ارتباط برقرار کردن به روشی صلحآمیز و صادقانه با همسایگانمان فراخوانده میشویم. بنابراین، ایمان، امید، عشق ابدی و از همه مهمتر عشق است.
اشاره
این مقاله عمدتا به نقش ویژه دین و مذهب در فرایند جهانیشدن پرداخته است و حل و فصل مشکلات ناشی از جهانیشدن را منحصرا در ایفای نقش جدی ادیان میداند. خلاصه نظریه نویسنده را میتوان چنین بیان داشت: 1. جهانیشدن یک پدیده گریزناپذیر و دارای وجوه مثبت و منفی است و میبایست با بهرهگیری از جنبههای مثبت از پیآمدهای منفی آن جلوگیری کرد. 2. در مقابل جهانیشدن از بالا که از سوی مؤسسات کلان اقتصادی تبلیغ میشود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگها تأکید میکند، باید بر جهانیشدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفتهای قابل دوامِ معقول بهره میگیرد تأکید کرد. 3. ادیان بهترین گزینه برای انجام این رسالت اخیر هستند و از طریق گفتوگوهای دروندینی و میاندینی میتوان به این مهم دست یافت. 4. گفتوگو میان ادیان و متدینان بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی، برای جهان ما، میسور نخواهد بود.
این نظریه ازآنرو که پدیده جهانیشدن را دارای کاستیهای جبرانپذیر میداند و نیز از آن جهت که به جایگاه دین به عنوان یک عامل مثبت و مؤثر در شرایط جدید جهانیشدن مینگرد، نظریهای قابل ستایش است. اما در میان این نظریه، نکات و پیشفرضهایی وجود دارد که تأمل بر آنها شاید ما را به نظریهای کاملتر رهنمون سازد. در زیر به نکاتی چند اشاره میکنیم:
1. نویسنده همانند بسیاری از نویسندگان دیگر، مقوله جهانیشدن را یک مسئله قطعی و گریزناپذیر میپندارد و بدون ارائه تصویر روشن از ماهیت و چشمانداز آن، به لوازم و آثارش پرداخته است. در نگاه دیگر، میتوان در بسیاری از ویژگیها و شاخصهای ارائه شده برای جهانیشدن تردید کرد و لااقل نشان داد که لزوما تمامی این شاخصها در آینده سیر صعودی نخواهند داشت و پدیدههای ضدجهانیشدن را هم باید جدی گرفت. وانگهی، بعضی معتقدند که جهانیشدن را نه یک واقعیت اجتماعی، بلکه تنها به عنوان یک نظریه اجتماعی در کنار مدرنیزاسیون، سکولاریزاسیون یا امثال آن باید به حساب آورد.
2. تحلیل نویسنده از جهانیشدن به عنوان پدیدهای که اساسا اقتصادی است، نیاز به بازنگری دارد. درست است که مناسبات اقتصادی تأثیری جدی در رشد و گسترش این فرایند دارد، ولی هرگز نباید از زیرساختهای فرهنگی و پشتوانههای سیاسی آن غفلت ورزید. دستکم باید گفت که جهانیشدن یک پدیده سه ضلعی است که تنها یکی از جنبههای آن اقتصاد است. همچنین نباید از واقعیتهایی چون «جهانی سازی» یا «غربی سازی» غفلت نمود.
3. غفلت از جنبههای فرهنگی و زیرساختیِ جهانیشدن سبب شده است که نگرش نویسنده به چالشهای برآمده از آن نیز محدود و ناقص شود. ازاینرو، وی معتقد است که «آنچه برای بررسی باقی میماند، این است که آیا جهانیشدن میتواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی». هرچند در ادامه، خود ایشان به چالشهای دیگر هم اشاره کرده است، ولی همه آنها در محدوده پیآمدهای اقتصادی دیده شده است. حال آنکه امروز جهانیشدن در همه عرصههای حیات انسانی، مسائل و معضلاتی ایجاد کرده است که باید به جملگی آنها در یک نگاه کلان و جامع نگریست.
4. یکی از نتایج همین محدودنگری و حاکمیت نگرش اقتصادمحور این است که دین و گفتوگوی ادیان بیشتر به عنوان ابزاری برای حل مسائل اقتصادی جهانیشدن تصویر شده است. هرچند نویسنده در پایان به مسائل عامتری اشاره کرده است و خواهان بررسی این مسئله شده است که «چطور سنتهای ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر میگزارند»، ولی حقیقت آن است که این نکتهها، در کنار تحلیل کلان نویسنده، جایگاهی نیافته است و خواننده همان نگرش اولیه را دریافت میکند.
5 . یک نظریه دینی در باب جهانیشدن، پیش از هر چیز به ابعاد فرهنگی و معنوی به عنوان اصلیترین مایههای حیات انسان مینگرد و نقطه آغاز نظریه خود را بازیافت رسالت ادیان در بهبود شرایط در این بخشِ مهم از زندگی بشر قرار میدهد. البته، این نکته بدان معنا نیست که جنبههای اقتصادی یا سیاسی این پدیده به فراموشی سپرده شود، بلکه تأکید بر این است که سایر جنبهها در سایه حیات فرهنگی، تفسیر و تعبیر شود. از این منظر، نظریه دینی در جهانیشدن هم سرنوشت دین در این فرایند را دغدغه اصلی خویش میداند و هم به سرشت دین در بهبود شرایط انسان در یک جامعه جهانی میاندیشد. دیدگاه آقای ویگو مرتنسن از این هر دو خصلت خالی است.