آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مقاله حاضر که با عنوان فرعی «اخلاق جهانی و گفت‏وگوی درون دینی در یک بافت چنددینی» انتشار یافته است، ضمن پذیرش جهانی‏شدن به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر و دارای وجوه مثبت و منفی، بر این عقیده است که نقش ادیان در کم کردن پی‏آمدهای منفی آن، برقرار کردن گفت‏وگو میان ادیان بر اساس یک اخلاق جهانی مشترک است.

متن

چشم‏انداز ارتباطات فرهنگی، ش 7
جهانی‏شدن پدیده‏ای پیچیده و چندوجهی است. در تلاش برای ارزیابی آن، باید با این فرض واقع‏گرایانه شروع کنیم که جهانی‏شدن حقیقتی از زندگی امروز شده است؛ روندی غیرقابل تغییر که وعده رشد و ثروت را می‏دهد. آیا جهانی‏شدن می‏تواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی. اخلاق اجتماعی کلیسای جهانی نیز تاکنون بر نتایج منفی جهانی‏شدن که همراه خود فاصله زیادی میان ثروتمندان و فقیران ایجاد می‏کند، تأکید کرده است.
از آنجایی که جهانی‏شدن تمام حوزه‏های زندگی را تحت تأثیر قرار می‏دهد، طبیعتا دین و مذهب را متأثر می‏سازد. برخی از تغییرات اخیر در دنیای مذهب، مانند عصر بازگشت و سایر اشکال معنویت در میان مسیحیان آفریقا و آمریکای لاتین، بنیادگرایی در مسیحیت، اسلام، یهودیت و هندویزم و جریان‏های نوین در بودیسم را می‏توان به راحتی در چارچوب جهانی‏شدن تفسیر و تبیین کرد.
این فهرست نشان می‏دهد که مذهب به عنوان یک سیستم جهانی عمل نمی‏کند؛ بلکه در سنت‏های مختلف، راه‏های گوناگونی برای پاسخ‏گویی به واقعیت‏های نوین جهانی وجود دارد. وقتی نظام‏های جهانی در رسیدن به پیشرفت‏های ایدئال موردنظرشان، از برابری و عدالت ناامید شدند، ادیان اغلب احساسات ضدسیستمیک را در ذهن می‏پروراندند. با این وجود، آنها همچنین می‏توانند یک پاسخ مذهبی ارائه دهند؛ دیدگاهی نسبت به مسائل که از جهانی‏شدن برمی‏خیزد. آر.شریتر به چهار جریان جهانی اشاره می‏کند که به گفتمان‏های الاهیاتی مربوط می‏شوند و شکست‏ها و تناقضات نظام جهانی را نمایان می‏سازند: لیبرال‏سازی، فمینیسم، بومی‏شناسی و حقوق‏بشر.
اشتراک همه آنها در این است که می‏کوشند میان مسائل جهانی و محلی تعادل برقرار کنند. این کار می‏تواند شکل ضدجهانی‏گرایی به خود بگیرد و خود را به شکل بنیادگرایی و سایر اشکال نشان می‏دهد. بنیادگرایی چهره زشت خود را در چند دین جهانی نشان داده است.
استراتژی دیگر، قوم‏گرایی است: روند کشف مجدد یک هویت ازدست‏رفته بر اساس پیوندهای خونی و فرهنگی. شکل سوم پاسخ فرهنگی به جهانی‏شدن، بدویت باوری است. به بیان دیگر، تلاش برای بازگشت به گذشته و دوران پیشامدرن، به منظور یافتن نظام معناداری برای ارائه به دیگران.
اگر کلیساهای مسیحی به طور گسترده بر هر کدام از این استراتژی‏ها صحه گذارند، جای بسی تأسف و نگرانی است. آنچه ما در الاهیات و کلیساها نیاز داریم، تلاش در جهت به چالش کشیدن تمام جنبه‏های مختلف جهانی‏شدن است. یافتن نمونه‏هایی از آنچه می‏توانیم آن‏را مواجهه سازنده بنامیم (روش انتقادی)، نشانه خوبی است. روش انتقادی می‏تواند در ردیف یک روند قوی در اخلاق اجتماعیِ کلیسای معاصر قرار گیرد که خود منتقد روش سرمایه داری نئولیبرال در تجارت و تولید است.
باید جهانی‏شدن از بالا که به وسیله مؤسسه‏های کلان اقتصادی ترویج می‏شود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگ‏ها مؤثر است، با جهانی‏شدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفت‏های قابل دوام و معقول دفاع می‏کند، مواجه شود. این وظیفه کلیسای مسیحی است؛ زیرا کلیسا در طول تاریخ خود یکی از جنبش‏های بسیار موفق جهانی‏سازی در دنیا بوده است. مسیحیت همیشه در هر دو طرف حضور داشته است؛ همیشه بخشی از نیروهای جهانی‏سازی بوده است و از ابتدا در بسیاری از مخالفت‏ها با جهانی‏شدن حضور داشته است. چالشی که کلیسا و الاهیات در پی پیدایش این فرهنگ جهانی با آن مواجه‏اند؛ فروپاشی و تلاش جامعه جهانی شده، نسبیت‏باوری دینی و شخصی شدن رو به گسترش دین. الاهیات به ندرت به عنوان یک دعوت عمومی که همگان را فرامی‏خواند تلقی می‏شود و بیشتر به حاشیه رانده می‏شود. اگر می‏خواهیم دوباره مرکزیت را به دست آوریم، شاید اینجا نقطه شروع باشد. تقاضا برای یک اخلاق جهانی یکی از تلاش‏هایی است که برای مواجهه با نیروهای منفی جهانی‏شدن صورت می‏گیرد.
تبلیغات وسیع دینی نتوانسته است به مسیحی‏سازی جهان در این نسل بیانجامد؛ اما مسیحیت را به دین جهانی تبدیل کرد. در این شرایط تلاش‏هایی برای شناسایی آنچه در میان همه ادیان و سنت‏های فرهنگی مختلف مشترک است انجام شد. بهترین و تأثیرگزارترین آن، تلاش برای تدوین اخلاق جهانی بود؛ گزاره مورد توافق همه که به وسیله هانس کونگ، الاهیدان کاتولیک، که برای مجمع جهانی ادیان 1993 تهیه و تدوین شد: «منظور ما از اخلاق جهانی یک توافق عملی بنیادین بر اساس ارزش‏های الزام‏آور و تعهدآور است؛ معیارها و ملاک‏های قطعی و غیرقابل فسخ و رفتارهای فردی».
مسئله اصلی، از عمومیت و کلی بودن این گزاره‏ها نشأت می‏گیرد. هویت دین اغلب به وسیله ویژگی‏ها و خصوصیت‏های موجود در ادیان مختلف ایجاد می‏شود. در اینجا ما تنها جریان فکری‏ای را تعقیب می‏کنیم که برای موفقیت اخلاق جهانی، برقراری دیالوگ میان ادیان را لازم می‏داند. به گفته هانس کونگ: «بدون وجود صلح در میان ادیان، صلحی میان ملت‏ها ایجاد نخواهد شد؛ بدون ایجاد دیالوگ میان ادیان، صلح میان آنها برقرار نخواهد شد؛ بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی برای جهان ما، دیالوگ موفقی میان ادیان برقرار نخواهد شد». بنابراین بدون اخلاق جهانی، دنیای ما باقی نخواهد ماند.
تصمیم مجمع جهانی ادیان که برای بار دیگر در سال 1999 در آفریقای جنوبی، برگزار شد، عملی کردن مسائل این روند بود و یک سند جدید اضافه شد: «فراخوانی برای مؤسسه‏های پیشرو» که هم در زمان برگزاری مجمع و هم بعد از آن، راجع به آن بسیار بحث شد. این سند همه اهداف مثبت را تأیید می‏کند و همه فسادهای دنیای مدرن را هدف قرار می‏دهد. روش مقابله با این تباهی‏ها، تقویت جوامع بشری به وسیله پذیرفتن تنوع و تکثر انسانی است. تنوع می‏تواند مفید و سودمند باشد و چیزهای خوب زیادی تولید کند. اما برای پایان دادن به فروپاشی کامل، باید این را هم در نظر داشته باشیم که چطور اتحاد و یک‏پارچگی می‏تواند مانع فروپاشی شود؛ به این امر معمولاً «اتحاد در عین تکثر» می‏گویند. تنوع می‏تواند پذیرفته شود؛ اما منابع تنوع باید برای ایجاد اتحاد به‏کار رود، برای مثال از طریق تقویت کردن ارتباط اندیشه بین فرهنگ‏ها. اگر فکر می‏کنیم که نسبی‏اندیشی یا بنیادگرایی، پاسخ مناسبی به تکثر نیست، باید به چیز بهتری بیاندیشیم. اگر می‏خواهیم از برخورد تمدن‏ها جلوگیری کنیم، باید به گفت‏وگو میان ادیان روی آوریم. این گفت‏وگو به اشکال مختلفی صورت می‏پذیرد.
در گفت‏وگوی روشن‏فکران و متفکران، مشاجره بر سر دست‏یابی به فهم دوجانبه است و الاهی‏دانان و محققان دینی بیشتر با مسائلی مواجه‏اند که از خط و مرزهای دینی عبور می‏کند. اغلب فهم و ادراکات موجود در یک سنت، مطلق هستند. به منظور تحقق بخشیدن به یک فهم و درک، لازم است بحث میان متفکران صورت گیرد تا معنی عمیق‏تر شعایر، مناسک و نمادها فهم و دریافت شود.
در گفت‏وگوی تجربه معنوی تلاش می‏شود تا دو طرف از تجربیات یکدیگر استفاده کنند. گفت‏وگو میان مردم با اعتقادات مختلف، نه تنها به دلایل ابزاری، بلکه به دلیل اینکه ما همگی به جست‏وجوی حقیقت علاقه‏مند هستیم لازم است. ادیان به زندگی ما نظم می‏بخشند و برای آن ساختار درست می‏کنند؛ آنها به زندگی معنا می‏دهند؛ وحدت را تبلیغ می‏کنند و شرایط را برای ایجاد آزادی فراهم می‏کنند. وقتی گفت‏وگوی میان ادیان، از مبادله جزئیات فراتر می‏رود، این سؤالات پیش روی ما قرار می‏گیرند. آنچه ما نیاز داریم بررسی این مسئله است که چطور سنت‏های ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر می‏گزارند. همیشه نمی‏دانیم چطور این اتفاق می‏افتد؛ چند دستورالعمل داریم. اگر آنها را امتحان کنیم، ممکن است جواب دهند.
با صحه گذاشتن بر ایمانمان، پرورش دادن امیدمان و لبریز شدن از عشق به خدا، به گفت‏وگو و ارتباط برقرار کردن به روشی صلح‏آمیز و صادقانه با همسایگان‏مان فراخوانده می‏شویم. بنابراین، ایمان، امید، عشق ابدی و از همه مهم‏تر عشق است.
اشاره
این مقاله عمدتا به نقش ویژه دین و مذهب در فرایند جهانی‏شدن پرداخته است و حل و فصل مشکلات ناشی از جهانی‏شدن را منحصرا در ایفای نقش جدی ادیان می‏داند. خلاصه نظریه نویسنده را می‏توان چنین بیان داشت: 1. جهانی‏شدن یک پدیده گریزناپذیر و دارای وجوه مثبت و منفی است و می‏بایست با بهره‏گیری از جنبه‏های مثبت از پی‏آمدهای منفی آن جلوگیری کرد. 2. در مقابل جهانی‏شدن از بالا که از سوی مؤسسات کلان اقتصادی تبلیغ می‏شود و بر هماهنگی و سازگاری فرهنگ‏ها تأکید می‏کند، باید بر جهانی‏شدن از پایین که از تنوع و تکثر به عنوان معیار و ملاکی برای پیشرفت‏های قابل دوامِ معقول بهره می‏گیرد تأکید کرد. 3. ادیان بهترین گزینه برای انجام این رسالت اخیر هستند و از طریق گفت‏وگوهای درون‏دینی و میان‏دینی می‏توان به این مهم دست یافت. 4. گفت‏وگو میان ادیان و متدینان بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاق عمومی، برای جهان ما، میسور نخواهد بود.
این نظریه ازآن‏رو که پدیده جهانی‏شدن را دارای کاستی‏های جبران‏پذیر می‏داند و نیز از آن جهت که به جایگاه دین به عنوان یک عامل مثبت و مؤثر در شرایط جدید جهانی‏شدن می‏نگرد، نظریه‏ای قابل ستایش است. اما در میان این نظریه، نکات و پیش‏فرض‏هایی وجود دارد که تأمل بر آنها شاید ما را به نظریه‏ای کامل‏تر رهنمون سازد. در زیر به نکاتی چند اشاره می‏کنیم:
1. نویسنده همانند بسیاری از نویسندگان دیگر، مقوله جهانی‏شدن را یک مسئله قطعی و گریزناپذیر می‏پندارد و بدون ارائه تصویر روشن از ماهیت و چشم‏انداز آن، به لوازم و آثارش پرداخته است. در نگاه دیگر، می‏توان در بسیاری از ویژگی‏ها و شاخص‏های ارائه شده برای جهانی‏شدن تردید کرد و لااقل نشان داد که لزوما تمامی این شاخص‏ها در آینده سیر صعودی نخواهند داشت و پدیده‏های ضدجهانی‏شدن را هم باید جدی گرفت. وانگهی، بعضی معتقدند که جهانی‏شدن را نه یک واقعیت اجتماعی، بلکه تنها به عنوان یک نظریه اجتماعی در کنار مدرنیزاسیون، سکولاریزاسیون یا امثال آن باید به حساب آورد.
2. تحلیل نویسنده از جهانی‏شدن به عنوان پدیده‏ای که اساسا اقتصادی است، نیاز به بازنگری دارد. درست است که مناسبات اقتصادی تأثیری جدی در رشد و گسترش این فرایند دارد، ولی هرگز نباید از زیرساخت‏های فرهنگی و پشتوانه‏های سیاسی آن غفلت ورزید. دست‏کم باید گفت که جهانی‏شدن یک پدیده سه ضلعی است که تنها یکی از جنبه‏های آن اقتصاد است. همچنین نباید از واقعیت‏هایی چون «جهانی سازی» یا «غربی سازی» غفلت نمود.
3. غفلت از جنبه‏های فرهنگی و زیرساختیِ جهانی‏شدن سبب شده است که نگرش نویسنده به چالش‏های برآمده از آن نیز محدود و ناقص شود. ازاین‏رو، وی معتقد است که «آنچه برای بررسی باقی می‏ماند، این است که آیا جهانی‏شدن می‏تواند از دو چالش عمده امروز که اقتصاد نئولیبرال در مقابل آن قرارداده است برآید: رشد جمعیت و مسائل زیست محیطی». هرچند در ادامه، خود ایشان به چالش‏های دیگر هم اشاره کرده است، ولی همه آنها در محدوده پی‏آمدهای اقتصادی دیده شده است. حال آنکه امروز جهانی‏شدن در همه عرصه‏های حیات انسانی، مسائل و معضلاتی ایجاد کرده است که باید به جملگی آنها در یک نگاه کلان و جامع نگریست.
4. یکی از نتایج همین محدودنگری و حاکمیت نگرش اقتصادمحور این است که دین و گفت‏وگوی ادیان بیشتر به عنوان ابزاری برای حل مسائل اقتصادی جهانی‏شدن تصویر شده است. هرچند نویسنده در پایان به مسائل عام‏تری اشاره کرده است و خواهان بررسی این مسئله شده است که «چطور سنت‏های ما بر نظم، اجتماع، معنا و آزادی تأثیر می‏گزارند»، ولی حقیقت آن است که این نکته‏ها، در کنار تحلیل کلان نویسنده، جایگاهی نیافته است و خواننده همان نگرش اولیه را دریافت می‏کند.
5 . یک نظریه دینی در باب جهانی‏شدن، پیش از هر چیز به ابعاد فرهنگی و معنوی به عنوان اصلی‏ترین مایه‏های حیات انسان می‏نگرد و نقطه آغاز نظریه خود را بازیافت رسالت ادیان در بهبود شرایط در این بخشِ مهم از زندگی بشر قرار می‏دهد. البته، این نکته بدان معنا نیست که جنبه‏های اقتصادی یا سیاسی این پدیده به فراموشی سپرده شود، بلکه تأکید بر این است که سایر جنبه‏ها در سایه حیات فرهنگی، تفسیر و تعبیر شود. از این منظر، نظریه دینی در جهانی‏شدن هم سرنوشت دین در این فرایند را دغدغه اصلی خویش می‏داند و هم به سرشت دین در بهبود شرایط انسان در یک جامعه جهانی می‏اندیشد. دیدگاه آقای ویگو مرتنسن از این هر دو خصلت خالی است.

تبلیغات