عصری سازی احکام دینی در چارچوب نظریه استقلال دین از شریعت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله ضمن ارائه تعریفی خاص از دین و شریعت و تفکیک این دو از یکدیگر، رویکرد قرآن به شریعت را تکثرگرا دانسته و بر همین اساس تلاش میکند تا با ارائه تفسیری ویژه از «اجماع»، عصریسازی احکام دینی را نه تنها امری جایز، بلکه ضروری و لازم قلمداد نماید.متن
آفتاب، ش 32
رویکرد قرآن به ارزشهای اساسی و سبک و روش آفرینش الاهی (دین)، وحدتگرا و نحوه فهم و تفسیر و چگونگی عمل به آن اصول و ارزشها در شرایط مختلف (شریعت)، تنوعگرا (پلورالیستی) است. اصول و ارزشهای دینی به این دلیل واحد و جهانگسترند که دارای کلیتاند؛ اما نحوه فهم و تحقق عملی آنها متنوع و مختلف است و در هر زمان تغییر میکند.
احکام و نظامات شریعت، روش و نحوه کاربرد اصول و ارزشهای دینی در حل مشکلات اجتماعی، تنظیم روابط و مناسبات میان افراد و گروهها، داوری در اختلافات و روشهای اداره امور عمومی جامعه است. به دلیل آنکه وضعیت جوامع در ادوار مختلف متفاوتند، این اصول نیز متنوعاند. قرآن مشوق افراد و گروهها در رقابت و مسابقه بر سر ارائه بهترین روشها، مقررات و تنظیمات عملی است.
از نظر دین، افراد بشر فقط به دلیل انسانبودن شایسته احترام و صاحب حقوق و کرامتاند و هیچ قیدی از جمله اعتقادات دینی، موجب امتیاز و حقوق ویژه نمیشود؛ مگر در برتری افراد در تقوا و خلاقیتهای فردی. مردم باید نگاهشان به آدمیان همانند نگاه خدا به انسان باشد؛ به آنان فقط به این دلیل که انساناند احترام بگذارند و حقوقشان را رعایت کنند.
تعدد شرایع و امتها
شریعت معمولاً از دو بخش شعائر و احکام و مقررات تشکیل میشود. شعائر یک رشته آئینها هستند که به صورت جمعی و با نظم و ترتیب خاص و به طور هماهنگ به اجرا گذاشته میشوند. شعائر دینی اصول و ارزشهای مشترک و تعهدات جمع را یادآوری میکند. شعائر، تقویتکننده روح جمعی و موجب همبستگی اعضای گروه بر پایه ارزشها و دیدگاههای مشترک و تأمینکننده اشکال نمادین هویت جمعی است. تأثیرپذیری احکام شریعت از عرف و از شرایط و موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به مراتب بیشتر از شعائر است؛ زیرا مستقیما با روابط روزمره مردم مرتبط است. احکام اولیه شریعت از یک طرف از نظام ارزشهای دینی و از طرف دیگر از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه قبایلی و نحوه توزیع قدرت و نیز شرایط خاص اقلیمی تأثیر پذیرفت. با توجه به این واقعیتهاست که قرآن تعدد و تنوع شرایع را میپذیرد: «برای هر امتی مناسکی قرار دادیم که بدان عمل کنند. پس نباید در این امر (دین) با تو به ستیزه برخیزند. به راه و رسم پروردگارت دعوت کن، زیرا تو بر راهی راست قرار داری»(حج، 22:67).
احکام و مقررات شریعت بنا به ضرورت باید تغییر کنند: اول به این دلیل که هدفها، اصول و ارزشهای دین به دلیل وجود موانع متعدد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی در همان ابتدا به طور کامل تحققپذیر نبودند و هم اکنون که پانزده قرن از آن تاریخ میگذرد، در برابر تحقق آنها دشواریها و موانع بسیاری وجود دارند که بعضی فرهنگی و ذهنی و بعضی دیگر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی (ساختاری)اند. دوم به این دلیل که شرایط و عوامل یاد شده، پیوسته در حال تغییر و تحولاند و همین تحولات بر و نحوه تحقق آن اصول و ارزشها تأثیر میگذارند.
مخاطبان دین و شریعت
مخاطبان آموزههای دینی، فردفرد انسانها هستند؛ ولی مخاطبان احکام شریعت جمیع مردماند. آموزههای دینی ارتباط مستقیم با دغدغهها و نیازهای وجودی فرد دارند؛ اما در احکام شریعت جمیع مؤمنان مورد خطاباند. آنان داوطلبانه با هم پیمان برادری و دوستی بستهاند تا بر پایه ارزشهای مشترک و اصول و موازین دین، با یکدیگر همکاری، همزیستی و تعامل داشته باشند. از این پس در کلیه اموری که به جمع و روابط میان آنان و نهادها و فعالیتهای اجتماعی مرتبط میشود، به جای فرد، همه مردم مسئولیت دارند.
اندیشههای هستیشناختی و ارزش دینی که پیامبر به زبان وحی به مردم عرضه نمود، محصول تعامل میان شعور او و شعور خدا بود که در جریان یک تجربه وحیانی و سپس فعالیتهای ذهنی خلاق، تولید و صورتبندی شد. آموزههای دینی در پاسخ به پرسشها و دغدغههای وجودی پیامبر پدید آمد. بیشتر پرسشها مسائلی هستیشناختی و دربردارنده مشکلات و معضلات زندگی مادی و معنوی همه مردم بود؛ اما آنها در ذهن و شعور پیامبر طرح و مورد کنکاش قرار گرفت و پاسخ آنها در یک رشته تجربههای وحیانی و در قالب زبان و فرهنگ و تجربیات اجتماعی و تاریخی قوم، صورتبندی گردید. آنچه در تمام دوران فعالیت پیامبر در مکه بر او نازل و توسط وی بیان گردید، به این بخش یعنی دین اختصاص دارد.
احکام شریعت معطوف به مسائلی است که جامعه مسلمانان عصر رسول درگیر آن بود. همین امر نشان میدهد که این احکام برخلاف تعالیم دین در همان دوران بعثت و نزول وحی کامل نشد و کامل و تمام شدنی هم نیست. چون پیوسته با ظهور مسائل تازه و تحول شرایط، دستخوش تغییر و تحول میشود.
اکنون زمان آن رسیده است که اصل اجماع در مفهوم حقیقی خود، دوباره فهم و به اجرا گذاشته شود. در ادوار گذشته، نظامات فقهی مختلف، اجماع امت را به اجماع میان معدودی از نخبگان، اهل حل و عقد و یا علما و رهبران دینی کاهش دادند و یا پذیرش آنرا مقید به شروطی کردند که مخرب بنیان آن بود و سرانجام آنرا به کلی تعطیل کردند و سنت تکذهنی اندیشیدن و مرجعیت فردی را جایگزین اجماع امت و رأی و خرد جمعی نمودند. حال آنکه از این قاعده میتوان برای تبدیل نظام فقهی به یک نظام قانونی دموکراتیک بهره گرفت، بدین ترتیب که بعد از آنکه فقها و حقوقدانان مقررات و احکامی که بر پایه ارزشهای اساسی دین نظیر خردگرایی، عدالت، آزادی، برابری حقوق انسانی و... متناسب با نیازهای جامعه و مقتضیات عصر تدوین نمودند، در معرض داوری افکار عمومی قرار دهند و پس از آنکه به تصویب مردم (یا نمایندگان منتخب آنها) رسید، به صورت قانون درآید.در میان قواعد و اصول حاکم بر نظامات فقهی مواردی هست که بر طبق آنها رعایت مصالح عموم جامعه و یا ممانعت از اعمال هر نوع زیان به افراد جامعه در اولویت قرار میگیرد. آنچه در این میان اهمیت دارد، مرجع تشخیص و تعیین مصالح و سود و زیان افراد است که باید بر اساس قاعده اجماع از یک فرد یا گروه ویژه منفک شود و به خرد جمعی واگذار گردد و با مؤثرترین روشهای دموکراتیک تحقق پیدا کند.
ارتباط و گفتوگوی میان خدا و انسان مستقیم است وبرای فهمیدن متن پیامها به واسطههای ویژه از میان انسانها نیازی نیست. مردم علاوه بر اخذ رهنمود جهت راهبرد زندگی خصوصی خویش و از جمله تنظیم ارتباط میان خدا و خویشتن، در تنظیم روابط جمعی نیز باید از خرد خود کمک بگیرند. بدیهی است که هیچ انسانی ذاتا از خطا و نقص مصون نیست؛ اما این نکته مسئولیت وی را نسبت به تصمیماتش مخدوش نمیکند. اگر خداوند واسطههایی ویژه برای آدمیان مقرر و تعیین کرده بود و مردم تکلیفی جز اطاعت نداشتند، در آن صورت میبایست همان واسطهها پاسخگوی خدا در برابر سرنوشت کسانی باشند که چشمبسته از آنان پیروی کردهاند.
موفقیت در امر عصری کردن احکام شریعت مشروط به این است که اصول فراموش شده، یعنی آزادی وجدان و خرد و مسئولیت ناشی از این آزادی و اختیار که از آموزههای اصلی دیناند، دوباره احیا و مبنای عمل قرار گیرند. گسست شریعت و فقه از اصول و ارزشهای دین (جهانبینی و اخلاق) و تبدیل اولی به دومی، به تمرکز و انحصار قدرت و حق تشخیص و تصمیمگیری در گروههای خاصی (روحانیون) انجامید و به آنها اقتداری بخشید که متضمن نقض حقوق انسانی و آزادی عقیده و بیان عموم مردم باشد. بازگرداندن و به رسمیت شناختن کامل حقوق کامل فردی و اجتماعی مردم، مستلزم پذیرش اصل گفتوگو و تعامل و توافق خرد جمعی در چارچوب مدلها و روشهای دموکراتیک است تا به وسیله آن، اقتدار و مرجعیت جمعی همه مردم اقتدار و مرجعیت فردی بدل گردد.
اشاره
مقاله مفصل جناب آقای حبیباللّه پیمان، دربردارنده نکات مثبت و درست بسیاری است که متأسفانه حجم محدود بازتاب، مجال تلخیص و اشاره به همه آن نکات را فراهم نساخت. تأکید ایشان بر ثبات، جهانشمولی و فوق بشری بودن اصول و ارزشهای دینی، معناداری گزارههای وحیانی و دینی، ضابطهمندی فهم متون دینی و نیاز به تخصص در این زمینه، توجه به جامعیت دین اسلام از جمله این نکات میباشند. با وجود این، برخی مطالب موجود در این مقاله نیازمند توضیحاند که به اختصار به پارهای از آنها اشاره میشود:
1. تعریف ایشان از دین و شریعت نه دقیق است، نه جامع و مانع. ایشان دین را به «سبک و روش آفرینش الاهی و ارزشهای اساسی» تعریف کردهاند؛ حال آنکه دین در قرآن و متون کلامی، هیچگاه به معنای سبک خلقت به کار نرفته است. شریعت نیز به معنای «نحوه فهم، تفسیر و چگونگی عمل به اصول و ارزشها در شرایط مختلف» نیست. دین مجموعهای است از عقاید، احکام و اخلاق که از سوی خداوند برای هدایت بشر توسط پیامبران آورده شده است. بنابراین، شریعت آن بحث از دین است که بیانگر احکام و مقررات فردی و اجتماعی، عبادی و غیرعبادی است. با صرفنظر از این اشکال، چگونه ممکن است که قرآن در باب اصول و ارزشهای دینی، «وحدتگرا» باشد، اما «هرگونه فهم» از این اصول و ارزشها را نه تنها مجاز بداند، که آنرا تشویق کند.
2. ایشان از یک سو ادعا میکنند: «از نظر دین، افراد بشر فقط به دلیل انسان بودن شایسته احترام و صاحب حقوق و کرامتاند و هیچ قیدی از جمله اعتقادات دینی موجب امتیاز و حقوق ویژه نمیشود» و از سوی دیگر تقوا را سبب امتیاز و برتری انسان میدانند. آیا تقوای مصطلح و به کار رفته در قرآن بدون اعتقاد به خدا، معاد و باورهای دینی ممکن است. برخلاف آنچه نویسنده محترم و برخی نویسندگان دیگر، ادعا میکنند، هیچگاه انسان مؤمن و کافر از نگاه قرآن با هم برابر نیستند؛ همانگونه که انسان عالم و جاهل برابر نمیباشند.
3. نویسنده محترم بدون ارائه هیچ دلیلی با قاطعیت میگوید که «وحی و آنچه به تعبیر ایشان، دین (در برابر شریعت) اسلام شمرده میشود، محصول شعور و کنکاشها و پرسشهای ذهنی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که در یک رشته تجربههای وحیانی در قالب زبان و فرهنگ و تجربیات اجتماعی و تاریخی قوم پاسخهایی یافته است». از لوازم این ادعای اثبات ناشده آن است که قرآن کلام و پیام خداوند نباشد یا دستکم، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم اقوام عربستان با تأثیر بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنان بر وحی تأثیر گذاشته است که نمیتوان آن را «پیام خدا» برای همه بشریت دانست. این ادعا و اتهام از سوی برخی کفار و مشرکین مکه نیز در برابر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح میشد و آنان نیز قرآن را کلام پیامبر میدانستند. در حالی که قرآن به شدت این اتهام را رد میکند و قرآن را در آیات متعدد، وحی و کلام خدا خوانده است؛ کلامی که هیچ انسانی حتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله توان آوردن مانند آنرا ندارد: إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (القدر، 97:1)؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُو لَحَـفِظُونَ (الحجر، 15:9)؛ وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (النمل، 27:6)؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی (النجم، 53:4)؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الاْءَقَاوِیلِ (الحاقة، 69:44) لاَءَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (الحاقة، 69:45). این آیات چنان روشن و متعددند که برای هر انسان منصف و حقجویی کمترین جای تردید در وحیانی بودن قرآن باقینمیگذارد. بنابراین، لازمه اینکه وحی و دین محصول شعور و حالات ذهنی پیامبر باشد آن است که در حقیقت، دین و وحی الاهی در کار نباشد و چنین نتیجهای، از اساس، پیامبری پیامبر و فروعات مترتب بر آنرا انکار خواهد کرد.
4. برخلاف نظر نویسنده محترم در خرد جمعی، از آنجا که برآیند خردهای فردی، ناقص و محدود است، نقص و محدودیت و احتمال خطا وجود دارد. چه بسیار آرا و اندیشهها و احکامی که مولود خرد جمعی قوم و ملتی خاص بوده است و در عین حال بشریت را به تباهی و سیاهی کشانده است؛ خرد جمعی اعراب جاهلی، خرد جمعی نازیستها، خرد جمعی فاشیستها نمونههایی از این دستاند. ازاینرو، توصیه نویسنده محترم به حجیت بخشیدن به اجماع و استفاده از روشهای به اصطلاح دموکراتیک، حتی توان ارائه رهنمودهای صحیح دنیوی را ندارد؛ چه رسد به آنکه بخواهد جای دین و متون و احکام دینی را که سعادت اخروی انسان را تأمین میکند بگیرد. آنچه ایشان با عنوان تقلید از مراجع فردی، مذموم میدارد و آنرا موجب عدم احساس مسئولیت و پاسخگویی مقلدین میداند، برداشت نادرست و ناآگاهانه از سیره عقلا در همه علوم و فنون است. اگر در طب، مهندسی، مکانیک، الکترونیک، اقتصاد و ... باید به متخصص رجوع کرد و از حکم و راهنمایی او بهره جست و چنین کاری پسندیده و عقلایی است، به چه دلیل رجوع به متخصص در امر دین و درخواست راهنمایی و حکم، تقلید مذموم به حساب میآید.
رویکرد قرآن به ارزشهای اساسی و سبک و روش آفرینش الاهی (دین)، وحدتگرا و نحوه فهم و تفسیر و چگونگی عمل به آن اصول و ارزشها در شرایط مختلف (شریعت)، تنوعگرا (پلورالیستی) است. اصول و ارزشهای دینی به این دلیل واحد و جهانگسترند که دارای کلیتاند؛ اما نحوه فهم و تحقق عملی آنها متنوع و مختلف است و در هر زمان تغییر میکند.
احکام و نظامات شریعت، روش و نحوه کاربرد اصول و ارزشهای دینی در حل مشکلات اجتماعی، تنظیم روابط و مناسبات میان افراد و گروهها، داوری در اختلافات و روشهای اداره امور عمومی جامعه است. به دلیل آنکه وضعیت جوامع در ادوار مختلف متفاوتند، این اصول نیز متنوعاند. قرآن مشوق افراد و گروهها در رقابت و مسابقه بر سر ارائه بهترین روشها، مقررات و تنظیمات عملی است.
از نظر دین، افراد بشر فقط به دلیل انسانبودن شایسته احترام و صاحب حقوق و کرامتاند و هیچ قیدی از جمله اعتقادات دینی، موجب امتیاز و حقوق ویژه نمیشود؛ مگر در برتری افراد در تقوا و خلاقیتهای فردی. مردم باید نگاهشان به آدمیان همانند نگاه خدا به انسان باشد؛ به آنان فقط به این دلیل که انساناند احترام بگذارند و حقوقشان را رعایت کنند.
تعدد شرایع و امتها
شریعت معمولاً از دو بخش شعائر و احکام و مقررات تشکیل میشود. شعائر یک رشته آئینها هستند که به صورت جمعی و با نظم و ترتیب خاص و به طور هماهنگ به اجرا گذاشته میشوند. شعائر دینی اصول و ارزشهای مشترک و تعهدات جمع را یادآوری میکند. شعائر، تقویتکننده روح جمعی و موجب همبستگی اعضای گروه بر پایه ارزشها و دیدگاههای مشترک و تأمینکننده اشکال نمادین هویت جمعی است. تأثیرپذیری احکام شریعت از عرف و از شرایط و موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به مراتب بیشتر از شعائر است؛ زیرا مستقیما با روابط روزمره مردم مرتبط است. احکام اولیه شریعت از یک طرف از نظام ارزشهای دینی و از طرف دیگر از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه قبایلی و نحوه توزیع قدرت و نیز شرایط خاص اقلیمی تأثیر پذیرفت. با توجه به این واقعیتهاست که قرآن تعدد و تنوع شرایع را میپذیرد: «برای هر امتی مناسکی قرار دادیم که بدان عمل کنند. پس نباید در این امر (دین) با تو به ستیزه برخیزند. به راه و رسم پروردگارت دعوت کن، زیرا تو بر راهی راست قرار داری»(حج، 22:67).
احکام و مقررات شریعت بنا به ضرورت باید تغییر کنند: اول به این دلیل که هدفها، اصول و ارزشهای دین به دلیل وجود موانع متعدد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی در همان ابتدا به طور کامل تحققپذیر نبودند و هم اکنون که پانزده قرن از آن تاریخ میگذرد، در برابر تحقق آنها دشواریها و موانع بسیاری وجود دارند که بعضی فرهنگی و ذهنی و بعضی دیگر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی (ساختاری)اند. دوم به این دلیل که شرایط و عوامل یاد شده، پیوسته در حال تغییر و تحولاند و همین تحولات بر و نحوه تحقق آن اصول و ارزشها تأثیر میگذارند.
مخاطبان دین و شریعت
مخاطبان آموزههای دینی، فردفرد انسانها هستند؛ ولی مخاطبان احکام شریعت جمیع مردماند. آموزههای دینی ارتباط مستقیم با دغدغهها و نیازهای وجودی فرد دارند؛ اما در احکام شریعت جمیع مؤمنان مورد خطاباند. آنان داوطلبانه با هم پیمان برادری و دوستی بستهاند تا بر پایه ارزشهای مشترک و اصول و موازین دین، با یکدیگر همکاری، همزیستی و تعامل داشته باشند. از این پس در کلیه اموری که به جمع و روابط میان آنان و نهادها و فعالیتهای اجتماعی مرتبط میشود، به جای فرد، همه مردم مسئولیت دارند.
اندیشههای هستیشناختی و ارزش دینی که پیامبر به زبان وحی به مردم عرضه نمود، محصول تعامل میان شعور او و شعور خدا بود که در جریان یک تجربه وحیانی و سپس فعالیتهای ذهنی خلاق، تولید و صورتبندی شد. آموزههای دینی در پاسخ به پرسشها و دغدغههای وجودی پیامبر پدید آمد. بیشتر پرسشها مسائلی هستیشناختی و دربردارنده مشکلات و معضلات زندگی مادی و معنوی همه مردم بود؛ اما آنها در ذهن و شعور پیامبر طرح و مورد کنکاش قرار گرفت و پاسخ آنها در یک رشته تجربههای وحیانی و در قالب زبان و فرهنگ و تجربیات اجتماعی و تاریخی قوم، صورتبندی گردید. آنچه در تمام دوران فعالیت پیامبر در مکه بر او نازل و توسط وی بیان گردید، به این بخش یعنی دین اختصاص دارد.
احکام شریعت معطوف به مسائلی است که جامعه مسلمانان عصر رسول درگیر آن بود. همین امر نشان میدهد که این احکام برخلاف تعالیم دین در همان دوران بعثت و نزول وحی کامل نشد و کامل و تمام شدنی هم نیست. چون پیوسته با ظهور مسائل تازه و تحول شرایط، دستخوش تغییر و تحول میشود.
اکنون زمان آن رسیده است که اصل اجماع در مفهوم حقیقی خود، دوباره فهم و به اجرا گذاشته شود. در ادوار گذشته، نظامات فقهی مختلف، اجماع امت را به اجماع میان معدودی از نخبگان، اهل حل و عقد و یا علما و رهبران دینی کاهش دادند و یا پذیرش آنرا مقید به شروطی کردند که مخرب بنیان آن بود و سرانجام آنرا به کلی تعطیل کردند و سنت تکذهنی اندیشیدن و مرجعیت فردی را جایگزین اجماع امت و رأی و خرد جمعی نمودند. حال آنکه از این قاعده میتوان برای تبدیل نظام فقهی به یک نظام قانونی دموکراتیک بهره گرفت، بدین ترتیب که بعد از آنکه فقها و حقوقدانان مقررات و احکامی که بر پایه ارزشهای اساسی دین نظیر خردگرایی، عدالت، آزادی، برابری حقوق انسانی و... متناسب با نیازهای جامعه و مقتضیات عصر تدوین نمودند، در معرض داوری افکار عمومی قرار دهند و پس از آنکه به تصویب مردم (یا نمایندگان منتخب آنها) رسید، به صورت قانون درآید.در میان قواعد و اصول حاکم بر نظامات فقهی مواردی هست که بر طبق آنها رعایت مصالح عموم جامعه و یا ممانعت از اعمال هر نوع زیان به افراد جامعه در اولویت قرار میگیرد. آنچه در این میان اهمیت دارد، مرجع تشخیص و تعیین مصالح و سود و زیان افراد است که باید بر اساس قاعده اجماع از یک فرد یا گروه ویژه منفک شود و به خرد جمعی واگذار گردد و با مؤثرترین روشهای دموکراتیک تحقق پیدا کند.
ارتباط و گفتوگوی میان خدا و انسان مستقیم است وبرای فهمیدن متن پیامها به واسطههای ویژه از میان انسانها نیازی نیست. مردم علاوه بر اخذ رهنمود جهت راهبرد زندگی خصوصی خویش و از جمله تنظیم ارتباط میان خدا و خویشتن، در تنظیم روابط جمعی نیز باید از خرد خود کمک بگیرند. بدیهی است که هیچ انسانی ذاتا از خطا و نقص مصون نیست؛ اما این نکته مسئولیت وی را نسبت به تصمیماتش مخدوش نمیکند. اگر خداوند واسطههایی ویژه برای آدمیان مقرر و تعیین کرده بود و مردم تکلیفی جز اطاعت نداشتند، در آن صورت میبایست همان واسطهها پاسخگوی خدا در برابر سرنوشت کسانی باشند که چشمبسته از آنان پیروی کردهاند.
موفقیت در امر عصری کردن احکام شریعت مشروط به این است که اصول فراموش شده، یعنی آزادی وجدان و خرد و مسئولیت ناشی از این آزادی و اختیار که از آموزههای اصلی دیناند، دوباره احیا و مبنای عمل قرار گیرند. گسست شریعت و فقه از اصول و ارزشهای دین (جهانبینی و اخلاق) و تبدیل اولی به دومی، به تمرکز و انحصار قدرت و حق تشخیص و تصمیمگیری در گروههای خاصی (روحانیون) انجامید و به آنها اقتداری بخشید که متضمن نقض حقوق انسانی و آزادی عقیده و بیان عموم مردم باشد. بازگرداندن و به رسمیت شناختن کامل حقوق کامل فردی و اجتماعی مردم، مستلزم پذیرش اصل گفتوگو و تعامل و توافق خرد جمعی در چارچوب مدلها و روشهای دموکراتیک است تا به وسیله آن، اقتدار و مرجعیت جمعی همه مردم اقتدار و مرجعیت فردی بدل گردد.
اشاره
مقاله مفصل جناب آقای حبیباللّه پیمان، دربردارنده نکات مثبت و درست بسیاری است که متأسفانه حجم محدود بازتاب، مجال تلخیص و اشاره به همه آن نکات را فراهم نساخت. تأکید ایشان بر ثبات، جهانشمولی و فوق بشری بودن اصول و ارزشهای دینی، معناداری گزارههای وحیانی و دینی، ضابطهمندی فهم متون دینی و نیاز به تخصص در این زمینه، توجه به جامعیت دین اسلام از جمله این نکات میباشند. با وجود این، برخی مطالب موجود در این مقاله نیازمند توضیحاند که به اختصار به پارهای از آنها اشاره میشود:
1. تعریف ایشان از دین و شریعت نه دقیق است، نه جامع و مانع. ایشان دین را به «سبک و روش آفرینش الاهی و ارزشهای اساسی» تعریف کردهاند؛ حال آنکه دین در قرآن و متون کلامی، هیچگاه به معنای سبک خلقت به کار نرفته است. شریعت نیز به معنای «نحوه فهم، تفسیر و چگونگی عمل به اصول و ارزشها در شرایط مختلف» نیست. دین مجموعهای است از عقاید، احکام و اخلاق که از سوی خداوند برای هدایت بشر توسط پیامبران آورده شده است. بنابراین، شریعت آن بحث از دین است که بیانگر احکام و مقررات فردی و اجتماعی، عبادی و غیرعبادی است. با صرفنظر از این اشکال، چگونه ممکن است که قرآن در باب اصول و ارزشهای دینی، «وحدتگرا» باشد، اما «هرگونه فهم» از این اصول و ارزشها را نه تنها مجاز بداند، که آنرا تشویق کند.
2. ایشان از یک سو ادعا میکنند: «از نظر دین، افراد بشر فقط به دلیل انسان بودن شایسته احترام و صاحب حقوق و کرامتاند و هیچ قیدی از جمله اعتقادات دینی موجب امتیاز و حقوق ویژه نمیشود» و از سوی دیگر تقوا را سبب امتیاز و برتری انسان میدانند. آیا تقوای مصطلح و به کار رفته در قرآن بدون اعتقاد به خدا، معاد و باورهای دینی ممکن است. برخلاف آنچه نویسنده محترم و برخی نویسندگان دیگر، ادعا میکنند، هیچگاه انسان مؤمن و کافر از نگاه قرآن با هم برابر نیستند؛ همانگونه که انسان عالم و جاهل برابر نمیباشند.
3. نویسنده محترم بدون ارائه هیچ دلیلی با قاطعیت میگوید که «وحی و آنچه به تعبیر ایشان، دین (در برابر شریعت) اسلام شمرده میشود، محصول شعور و کنکاشها و پرسشهای ذهنی پیامبر صلیاللهعلیهوآله است که در یک رشته تجربههای وحیانی در قالب زبان و فرهنگ و تجربیات اجتماعی و تاریخی قوم پاسخهایی یافته است». از لوازم این ادعای اثبات ناشده آن است که قرآن کلام و پیام خداوند نباشد یا دستکم، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم اقوام عربستان با تأثیر بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنان بر وحی تأثیر گذاشته است که نمیتوان آن را «پیام خدا» برای همه بشریت دانست. این ادعا و اتهام از سوی برخی کفار و مشرکین مکه نیز در برابر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح میشد و آنان نیز قرآن را کلام پیامبر میدانستند. در حالی که قرآن به شدت این اتهام را رد میکند و قرآن را در آیات متعدد، وحی و کلام خدا خوانده است؛ کلامی که هیچ انسانی حتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله توان آوردن مانند آنرا ندارد: إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (القدر، 97:1)؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُو لَحَـفِظُونَ (الحجر، 15:9)؛ وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (النمل، 27:6)؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی (النجم، 53:4)؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الاْءَقَاوِیلِ (الحاقة، 69:44) لاَءَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (الحاقة، 69:45). این آیات چنان روشن و متعددند که برای هر انسان منصف و حقجویی کمترین جای تردید در وحیانی بودن قرآن باقینمیگذارد. بنابراین، لازمه اینکه وحی و دین محصول شعور و حالات ذهنی پیامبر باشد آن است که در حقیقت، دین و وحی الاهی در کار نباشد و چنین نتیجهای، از اساس، پیامبری پیامبر و فروعات مترتب بر آنرا انکار خواهد کرد.
4. برخلاف نظر نویسنده محترم در خرد جمعی، از آنجا که برآیند خردهای فردی، ناقص و محدود است، نقص و محدودیت و احتمال خطا وجود دارد. چه بسیار آرا و اندیشهها و احکامی که مولود خرد جمعی قوم و ملتی خاص بوده است و در عین حال بشریت را به تباهی و سیاهی کشانده است؛ خرد جمعی اعراب جاهلی، خرد جمعی نازیستها، خرد جمعی فاشیستها نمونههایی از این دستاند. ازاینرو، توصیه نویسنده محترم به حجیت بخشیدن به اجماع و استفاده از روشهای به اصطلاح دموکراتیک، حتی توان ارائه رهنمودهای صحیح دنیوی را ندارد؛ چه رسد به آنکه بخواهد جای دین و متون و احکام دینی را که سعادت اخروی انسان را تأمین میکند بگیرد. آنچه ایشان با عنوان تقلید از مراجع فردی، مذموم میدارد و آنرا موجب عدم احساس مسئولیت و پاسخگویی مقلدین میداند، برداشت نادرست و ناآگاهانه از سیره عقلا در همه علوم و فنون است. اگر در طب، مهندسی، مکانیک، الکترونیک، اقتصاد و ... باید به متخصص رجوع کرد و از حکم و راهنمایی او بهره جست و چنین کاری پسندیده و عقلایی است، به چه دلیل رجوع به متخصص در امر دین و درخواست راهنمایی و حکم، تقلید مذموم به حساب میآید.