عقل گرایی انتقادی: عدم آمیزش حقیقت و یقین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شرق، 29/8 و 1/9/82
نویسنده مقاله، برای تبیین کامل تغییر حاصل شده در عقلگرایی، ابتدا رهیافتهای مختلف عقلگرایی و سیر تاریخی آن را ذکر میکند و در اندیشه «کسنوفانس» در یونان باستان، ردپایی از عقلگرایی انتقادی به دست میدهد؛ زیرا او همه معارف عقلی را یقینی نمیدانسته است، چنان که سقراط نیز معرفت بشری را محدود و عقل را خطاپذیر میدانست.
پس از سقراط، عقلگرایی کلاسیک در یونان رشد میکند. نکته اصلی در عقلگرایی کلاسیک، به جز پذیرش امکان شناخت واقعیت جهان خارج، این است که بین معرفت حقیقی و اموری که آن را باور محض و عقیده میدانستند، تفاوت میدیدند.
در تفکر ارسطو، علم یقینی به هر چیز، با شناخت علت آن میسر است. یقین در معرفت باواسطه، با برهان و استنتاج منطقی حاصل میشود؛ ولی در معرفت بیواسطه، مقدمات، توسط فرد شهود میشوند و لذا خطاناپذیرند. هندسه اقلیدسی مهمترین نمونه چنین دستگاهی از تفکر است؛ یعنی چند اصل پایهای و نتایجی استوار بر آنها.
هرچند شکاکان یونان باستان، در مقابل ارسطو قرار گرفتهاند و درستی قضایای نخستین را گرفتار وهم و گمان دانستهاند، ولی تفکر ارسطو در سراسر قرون وسطی، تا عصر جدید که عقلگرایی کلاسیک در دو چهره، مسلک عقلی و تجربهگرایی، ظاهر شد، حاضر بود. این دو نحله همچنان نیل به حقیقت را ممکن میدانستند و اختلاف آنها ناظر به گزارههای پایه و نسخ آنها بود.
دیوید هیوم با شک در مبانی استقرا به عنوان روش شناخت و سپس، شک در اصل امکان شناخت واقعی، تجربهگرایی شکاکانه را پایهریزی کرد. ایمانوئل کانت نیز تلاش نمود با تلفیق مسلک عقلی و تجربی، راه جدیدی را بگشاید. راهحل او حذف واقعگرایی و جانشینی ایدهئالیسم بود. به نظر او احکام تألیفی پیشتجربی، یقینیاند و لذا شکی که تجربهگرایی ایجاد کرده بود، حل میشود. ولی به هر حال، او نیز به دلیل ادغام حقیقت و یقین، در چارچوب عقلگرایی کلاسیک باقی ماند و با کمک فیزیک نیوتونی تأیید شد. ولی پیدایش هندسه نااقلیدسی و فیزیک غیرنیوتونی انیشتین و ارائه نظریه مجموعهها در ریاضیات، عقلگرایی کلاسیک را به لرزه انداخت و عقلگرایی انتقادی متولد، و برای اولین بار توسط پوپر مطرح شد.
در عقلگرایی انتقادی، جستوجوی حقیقت تعطیل نمیشود؛ بلکه در پی استدلال مطلق بودن به کنار میرود. با نفی این معیار حقیقت، مفهوم حقیقت نیز دچار تغییر میشود. نویسنده مقاله تعریفی از حقیقت ارائه نمیدهد. شاید به آن دلیل که به باور او، هر تعریفی نیازمند مفاهیمی است که خود محتاج تعریفاند و این تسلسل بیانتهاست، البته پیشرفت علمی را زمانی میسر میداند که هدف تحقیق، شناخت «رابطه واقعی» باشد.
نویسنده مقاله، برای تبیین کامل تغییر حاصل شده در عقلگرایی، ابتدا رهیافتهای مختلف عقلگرایی و سیر تاریخی آن را ذکر میکند و در اندیشه «کسنوفانس» در یونان باستان، ردپایی از عقلگرایی انتقادی به دست میدهد؛ زیرا او همه معارف عقلی را یقینی نمیدانسته است، چنان که سقراط نیز معرفت بشری را محدود و عقل را خطاپذیر میدانست.
پس از سقراط، عقلگرایی کلاسیک در یونان رشد میکند. نکته اصلی در عقلگرایی کلاسیک، به جز پذیرش امکان شناخت واقعیت جهان خارج، این است که بین معرفت حقیقی و اموری که آن را باور محض و عقیده میدانستند، تفاوت میدیدند.
در تفکر ارسطو، علم یقینی به هر چیز، با شناخت علت آن میسر است. یقین در معرفت باواسطه، با برهان و استنتاج منطقی حاصل میشود؛ ولی در معرفت بیواسطه، مقدمات، توسط فرد شهود میشوند و لذا خطاناپذیرند. هندسه اقلیدسی مهمترین نمونه چنین دستگاهی از تفکر است؛ یعنی چند اصل پایهای و نتایجی استوار بر آنها.
هرچند شکاکان یونان باستان، در مقابل ارسطو قرار گرفتهاند و درستی قضایای نخستین را گرفتار وهم و گمان دانستهاند، ولی تفکر ارسطو در سراسر قرون وسطی، تا عصر جدید که عقلگرایی کلاسیک در دو چهره، مسلک عقلی و تجربهگرایی، ظاهر شد، حاضر بود. این دو نحله همچنان نیل به حقیقت را ممکن میدانستند و اختلاف آنها ناظر به گزارههای پایه و نسخ آنها بود.
دیوید هیوم با شک در مبانی استقرا به عنوان روش شناخت و سپس، شک در اصل امکان شناخت واقعی، تجربهگرایی شکاکانه را پایهریزی کرد. ایمانوئل کانت نیز تلاش نمود با تلفیق مسلک عقلی و تجربی، راه جدیدی را بگشاید. راهحل او حذف واقعگرایی و جانشینی ایدهئالیسم بود. به نظر او احکام تألیفی پیشتجربی، یقینیاند و لذا شکی که تجربهگرایی ایجاد کرده بود، حل میشود. ولی به هر حال، او نیز به دلیل ادغام حقیقت و یقین، در چارچوب عقلگرایی کلاسیک باقی ماند و با کمک فیزیک نیوتونی تأیید شد. ولی پیدایش هندسه نااقلیدسی و فیزیک غیرنیوتونی انیشتین و ارائه نظریه مجموعهها در ریاضیات، عقلگرایی کلاسیک را به لرزه انداخت و عقلگرایی انتقادی متولد، و برای اولین بار توسط پوپر مطرح شد.
در عقلگرایی انتقادی، جستوجوی حقیقت تعطیل نمیشود؛ بلکه در پی استدلال مطلق بودن به کنار میرود. با نفی این معیار حقیقت، مفهوم حقیقت نیز دچار تغییر میشود. نویسنده مقاله تعریفی از حقیقت ارائه نمیدهد. شاید به آن دلیل که به باور او، هر تعریفی نیازمند مفاهیمی است که خود محتاج تعریفاند و این تسلسل بیانتهاست، البته پیشرفت علمی را زمانی میسر میداند که هدف تحقیق، شناخت «رابطه واقعی» باشد.