آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو، علاوه بر اشاره به عوامل متروک شدن ارزش‏های اخلاقی در جامعه، اسلامی، دو عامل عمده آن را بها دادن بیش از اندازه به مقوله فقه و احکام و نحوه زمام‏داری در جوامع اسلامی که به خاطر استبدادی بودن خود، منشأیی برای افول ارزش‏های اخلاقی است، می‏داند.

متن

ایران، 16و17/10/82
از ابتدای انقلاب که به ایران بازگشتم، فلسفه اخلاق و علم اخلاق مورد توجه من بوده است. این مواد را در دانشگاه تدریس می‏کرده‏ام و همواره قصه اخلاق مشغله فکری من بوده است و هیچ‏گاه از اهمیت آن در حوزه عمل و نظر غافل نبوده‏ام. ابتدا، بیشتر، فلسفه اخلاق تدریس می‏کردم. اما، از دوره‏ای، بیشتر، به علم اخلاق معطوف شدم و به دانشجویان آموختم که ما یک «خود» داریم و یک «بیگانه»؛ و تمام همت علم اخلاق این است که خود را از بیگانه خلاص کند و به قولی، بیگانه‏پیرایی کند. رذایل، همه بیگانه‏اند و از جنس ما آدمیان نیستند؛ اگر هم به درون خانه ما رخنه کنند، باید آنها را بیرون راند. اما، فضایل از جنس ما هستند و زمانی که در خانه وجود ما منزل کنند، ما را خودتر و «خودِ» ما را فربه‏تر خواهند کرد.
علت توجه من به مسائل اخلاقی آن بود که جوابی برای این سؤال پیدا کنم که چرا ما ایرانیان، و به طریق اولی ما مسلمانان، به‏رغم بحث‏های طولانی، مفصل و گاه عمیقی که در باب اخلاق داشته‏ایم و داریم و بر منابر ما موعظه و نصیحت می‏شود، تا این حد از اخلاق حقیقی دور هستیم. چرا در میان ما تا این اندازه دروغ و غیبت و هتک آبروی دیگران رواج دارد. مهم‏تر آنکه، چرا احکام فقهی، در نظر ما از احکام اخلاقی، برتر و مهم‏تر شمرده می‏شوند. یا چگونه است که نماز یک مسلمان مقید، ترک نمی‏شود؛ اما، زبانش را در کنترل خود ندارد و به سادگی دروغ می‏گوید، غیبت می‏کند و هتک حرمت می‏نماید. چنین بود که رفته‏رفته توجه من از نظریه‏پردازی درباره فلسفه اخلاق و علم اخلاق، به سوی شرایط اجتماعی، اقتصادی و روان‏شناختی برای رسوخ فضایل اخلاقی در جان و رفتار آدمیان جلب شد.
دو دلیل از مهم‏ترین دلایل افول اخلاق را متذکر می‏شوم: اول اینکه، در دوره‏ای، علم فقه غلبه خاص یافت: تأکید بر اینکه مسلمان کسی است که رفتارش با فقه منطبق باشد. و به‏طور کلی، فربهی علم فقه به لاغر و نحیف شدن اخلاق منجر شد. این، نه تنها در عمل، که در نظر نیز به وقوع پیوست: اگر به تاریخ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی نظر کنید، می‏بینید که بخش کوچکی از کتاب‏هایی که در فقه نوشته شده در اخلاق نوشته شده است و وقتی اخلاق را کنار گذاشتیم، فقه هم زیان دید. بنابراین، به فکر نقد اخلاقی افتادم؛ نقد اخلاقی در بسیاری امور، از جمله نقد اخلاقی دین، فقه، قدرت. البته، علم از جهات مختلفی مستلزم نقد فلسفه است که یکی از مهم‏ترین وجوه آن نقد اخلاقی است. دلیل دوم، قرن‏ها زندگی، حتی پیش از ورود اسلام به ایران، زیر سایه نظام‏های استبدادی است و نظام‏های استبدادی، عیوب و نقایص بسیار دارند. یکی از بدترین و مهیب‏ترین نقص این نظام‏ها، عقب‏ماندگی اخلاقی است. در نظام‏های استبدادی هرمی وجود دارد که قاعده آن‏را مردم تشکیل می‏دهند و در صدر آن، حاکمان جای می‏گیرند و چون نظام، استبدادی است، هیچ قاعده‏ای برای گرفتن حق، جز نزدیک شدن به رأس هرم یا حاکمان وجود ندارد و این‏گونه است که شخص مستبد، خود، معیار و الگوی اخلاق می‏شود و فرد برای رسیدن به رأس هرم قدرت، هر حق و فضیلت و ارزشی را زیر پای می‏نهد.
من، به‏رغم پاره‏ای ایرادها، منکر کارکرد فقه، در حال حاضر، نیستم. آنچه من با آن مشکل دارم فربه بودن فقه، آن هم به هزینه نحیف شدن اخلاق است. در جامعه، تاریخ و فرهنگ ما، چنان وا نمود شد که گویی فقه پاسخ تمام سؤالات مربوط به رفتار آدمیان را می‏دهد. غزالی نیز به دنبال همین آفات در جامعه اسلامی بود که احیاء علوم دین را نوشت. وی در مقدمه و سایر بخش‏های کتاب به این معضل اشاره می‏کند و یادآور می‏شود که فقه چنان فربه شده است که جای را بر اخلاق تنگ کرده است.
به زعم غزالی، احیای دین منوط به احیای اخلاق دینی از جمله است. امروزه، تمام علوم دینی کلام، تفسیر و اصول هم به ضعف و هم به انجماد افتاده‏اند. در دوره‏ای از تاریخِ فرهنگ اندیشه اسلامی، یعنی پس از درگذشت پیامبر اسلام، اندیشه دینی سیال بود؛ شرط آن هم، در تمام شاخه‏هایش، آزادی است.
مهم‏ترین اصل در علم اخلاق این است که باید اخلاقی بود و اخلاقی زیست. اگر کسی از من بپرسد دلیل شما برای این سخن چیست، خواهم گفت هیچ دلیلی برای این سخن ندارم. این فرض یا مبنایی است که برای رسیدن به مقصود باید آن را اختیار کرد و در برخورد با مشکلی در این زمینه، راه‏حلی برای آن ندارم. این اولین اصل است و همان‏طور که اگر کسی بگوید «عالم خارج وجود ندارد»، هیچ مکتب فلسفی نمی‏تواند پاسخ او را بدهد. در اخلاق هم همین‏طور: ما اخلاق را پذیرفتیم؛ اما این اخلاق چیست؟ اخلاقی زیستن به چه معناست؟ اینکه سقراط می‏گفت: «زندگی نسنجیده ارزش زیستن ندارد»، حرفی معقول است؛ اما، زندگی سنجیده و اساساً سنجش چیست و ترازوی سنجش ما کدام است؟ همه اینها سؤال‏های مهمی است که پاسخ به آنها آسان نیست؛ ولی مهم این است که اعتقاد داشته باشید که، بالاخره، باید از یک موضع اخلاقی حرکت کرد.
در مورد نقد اخلاقیِ فقه نیز باید دانست که فقه عبارت است از ایستادن در موضعی، و مسلح و مجهز بودن به مفاهیم، تصورات و تصدیقات و آن‏گاه منطبق کردن این مفاهیم، تصورات و تصدیقات بر مقوله مورد نقد، تا بتوان از این طریق برای آنها حکمی متقن صادر کرد. البته، نقد گاهی به نشان دادن ناسازگاری‏های درونی، و حتی گاه به اوراق کردن یک نظام نیز گفته می‏شود. همه این مسائل نقد است. برای مثال، در نقد اخلاقی یک نظام سیاسی، باید از طریق اخلاقی، جامعه‏شناختی و علت و معلول‏های اجتماعی نشان دهم که آن نظام، خواسته یا ناخواسته، مولد پاره‏ای از رذایل یا فضایل در جامعه خواهد شد.
اشاره
1. اهمیت و ضرورت اخلاق و رفیع بودن جایگاه آن امری غیرقابل انکار است و رهبران دینی، از جمله نبی مکرم اسلام و ائمه معصومین علیهم‏السلام ، همواره بر نقش اساسی و اهمیت بنیادین اخلاق در مجموعه تعالیم دینی تأکید ورزیده‏اند. همچنین، این واقعیت تأسف‏برانگیز نیز پذیرفتنی است که علم اخلاق در مجموع تحقیقات و پژوهش‏های دینی، بخش اندکی را به خود اختصاص داده است. اما، این نکته که در گفت‏وگو مورد تأکید بلیغ قرار گرفته که عالمان دینی، در مقام ارائه حقایق دینی به انسان‏ها، جانب فقه را بر اخلاق برتری داده‏اند و چنین وانمود کرده‏اند که فقه پاسخگوی تمام سؤالات مربوط به رفتار آدمیان است، محل تأمل است و به نظر می‏رسد که در این تحلیل، تفکیک درستی بین آنچه که در حوزه تحقیقات و مطالعات دینی اتفاق می‏افتد، با آنچه که در حوزه تبلیغ دینی می‏گذرد، صورت نگرفته است. ازهمین‏رو، نوعی تناقض نیز در این گفت‏وگو دیده می‏شود: زیرا در یک قسمت گفته شده که «ما مسلمانان بحث‏های طولانی، مفصل و گاه عمیقی در باب اخلاق داشته‏ایم و داریم»، و از طرف دیگر، جای‏گزین شدن فقه به جای اخلاق و اهمیت ندادن عالمان دینی به اخلاق مورد نقد قرار گرفته است. واقعیت آن است که عالمان دینی، هیچ‏گاه در مقام ارائه دین، فقه را به جای اخلاق ننشانده‏اند و اگر قصوری هم قابل تصویر باشد، تنها در ناحیه تحقیق و پژوهش بوده است.
2. گرچه برخی مشکلات اخلاقی جامعه و ریشه‏های آن، به عدم وجود تحقیقات و کنکاش‏های عالمانه بر مباحث اخلاقی و روش‏های کاربردی آن برمی‏گردد؛ اما، باید توجه داشت که مشکلات اصلی در این راه، اموری مهم‏تر است که در این تحلیل که به بررسی عوامل افول اخلاقی پرداخته است، به آن عوامل توجه نشده است. در این میان، شاید بتوان گفت تقویت جنبه‏های اعتقادی و ایمانی، خود، تأثیر مستقیمی در تقویت بنیان‏های اخلاقی جامعه دارد، در مقابل طرح بعضی از نظریات، نظیر نسبیت‏گرایی دینی و تکثرگرایی، نقش مخرب و ویرانگری در این زمینه‏ها دارد.
3. بها دادن به تکالیف فقهی از سوی مسلمانان، نه تنها عامل تضعیف کننده اخلاق نیست، بلکه اصولاً، حکمت تشریع احکام در شریعت، عمدتاً تحکیم اصول و ارزش‏های اخلاقی بوده است و چنانچه این احکام با حفظ شرایط و توجه به اسرار آن مورد توجه مسلمانان قرار گیرد، خودبه‏خود فضایل اخلاقی را به دنبال خواهد داشت.
4. اینکه گفته شود «مسلمانان به بهانه پرداختن به نماز و روزه، اخلاق را وانهاده‏اند»، تحلیل دقیقی از واقعیت خارجی نیست؛ زیرا بسیاری از احکام شرعی را نیز می‏توان یافت که به واسطه صعوبت و سختی متروک شده‏اند. حقیقت آن است که آدمی، ذاتاً، آسان‏طلب است و در انتخاب سخت و آسان، غالباً آسان را انتخاب می‏کند. از همین‏رو، در نگاهی دیگر، به‏رغم التزام به برخی ارزش‏ها و فضایل اخلاقی، از انجام بعضی از احکام فقهی که بار مالی و جانی دارد، شانه خالی می‏کند. بنابراین، ریشه مشکل را باید در جای دیگری جست‏وجو کرد و در غیراین صورت، همان‏قدر که می‏توان بی‏مهری آدمیان را نسبت به اخلاق مثال زد، در مورد احکام فقه نیز می‏توان سراغ گرفت.
5 . برخی از پارادایم‏های اخلاقی که در گفت‏وگو به آن اشاره شده است، خود، مستقیماً از موضوعات و ابواب فقهی هستند و بر این اساس، این اشکال که عدم توجه به این مفاهیم اخلاقی ناشی از فربه شدن فقه می‏باشد، چندان موجه نیست.
6 . به نظر می‏رسد دموکراسی یا استبدادی بودن حکومت، به خودی خود، از عوامل اصلی پیدایش رشد یا افول اخلاقی در جامعه نیستند. گرچه جامعه ایرانی در حکومت‏های پادشاهی، شاهد استبدادهای انحصارطلب و به دور از منطق بوده است، اما، در جهان معاصر، جوامع فراوانی را می‏توان سراغ گرفت که سالیان درازی است دموکراسی و لیبرالیسم را تجربه کرده‏اند و به لحاظ پای‏بندی به فضایل اخلاقی، نمی‏توان احراز کرد که بهتر از جامعه ایرانی بوده‏اند.
در این گفت‏وگو به روشنی معلوم نشده است که با کدام مقیاس و میزان، التزام اخلاقی جامعه ایرانی با سایر جوامع سنجیده شده است. آیا اصولاً می‏توان مقیاسی به دست آورد که همه پارامترهای اخلاقی را در مجموع ارزیابی کند و آیا این سخنان بر اساس چنین مقیاسی گفته شده است.
7. توصیه به رعایت ارزش‏های اخلاقی و ارائه یک نظام اخلاقی، بدون تبیینِ پشتوانه‏هایِ نظری آن، امری نامعقول است که برای مخاطبان نیز الزامی، چه در ناحیه عمل و چه در فکر و نظر، در پی ندارد. ازهمین‏رو فیلسوفان، پیش از آنکه نظام اخلاقی خاصی را ارائه دهند، ناگزیر بوده‏اند تا پشتوانه‏های فلسفه اخلاق و فرااخلاق را برای نظام پیشنهادی خود ترسیم کنند. اینکه در این گفت‏وگو از یک سو، مخاطبان به رعایت اخلاق توصیه شده‏اند و از سوی دیگر، هنگامی که از چرایی آن سؤال شده است جوابی ارائه نمی‏شود و حتی گفته شده که جوابی نداریم، به هیچ روی قابل قبول نیست، آن هم در عصری که مخاطبان، از تئوری‏پردازان، قبل از هر سخنی برای ادعاهایشان، مطالبه دلیلی خردپسند دارند.

تبلیغات