معنویت و رهیافت های عصر تجدد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
صدای عدالت، 9/7/82
جهانیشدن و پیامدهای آن، باعث بازتعریف بسیاری از دانستههای بشر شده است، برخی در این میان، بنمایه اصلی دین را معنویت دانستهاند. معنویت طیف معنایی مختلفی دارد که نویسنده دو رویکرد مهم آن را بررسی میکند:
1. معنویت معادل سنت: در این رویکرد، اصالت با سنت است؛ و معنویت و رهایی، تنها از گذر سنت حاصل میشود. سنت همان حقایقی است که منشأ الاهی دارد. پس معنویت معادل دین است. مهمترین ویژگیهای این معنویتگرایی، کثرتگرایی و مکتب (طبیعت)گرایی است.
در کثرتگرایی، مناسک عبادی چندان جایگاه مهمی ندارند؛ بلکه و ساختهای باطنی دین مورد اهمیت است. هر کس ملزم به باورهای دینی و اخلاقی خویش است، هیچکس نمیتواند دیگری را به تغییر دین دعوت کند. چون هر دینی خواهان پیشرفت و جهانمداری است، قبول حق حضور برای سایر ادیان و زندگیهای وحیانی، باعث تعدیل این خواسته میشود. آنچه باعث تمایزات دیندارانه است، وجوه ظاهری دین است. ولی در جنبههای باطنی و معنویتبخشی دین، نوعی اتحاد اشتراک وجود دارد. استراتژی گفتوگو بین ادیان، تلاش است تا ناهمگونیها را از افق مشترک، تفسیر کند.
نویسنده، برای سیر به سوی خدا، با ذکر نظریات دکتر نصر، نگاه سنت گرایانه راباعث عدم رشد علم عرفی و سکولار در جهان اسلام میداند.
2. معنویت و رهیافتهای وجودی: در این رهیافت، معنویت عبارت است از، احساس و عاطفهای که شخص در درون خود، از رخدادهای بیرونی به دست میآورد. این احساس لزوما با دینداری یکی نیست. شخص در فردیت خود، احساس گناه یا ثواب میکند.
به دلیل شکست نگاه نظامواره به جهان و هستی، و ضعف عقلانیت انسان، در ارائه سیستمی یکپارچه از کل هستی، به گونهای که حس درونی انسان را قانع کند، فلاسفه معرفتگرا، اصالت را به رابطه فرد با پدیده نسبت دادند نه حقایق عینی. کییرکگور اولین کسی است که به جای درک حقیقت مسیحیت، در پی فهم رابطه فردانسانی با مسیحیت، برآمد.
مهمترین ویژگی این رویکرد، فردی بودن آن است؛ معیار هستی هر کس، وجود فردی اوست. نفسانی بودن، ویژگی دیگر این رویکرد میباشد. معنویت وجه عینی و خارجی ندارد؛ بلکه مقولهای درونی و شناختی است.
سایر ویژگیهای رهیافت وجودی، همه به این دو ویژگی بازگشت میکنند. نویسنده در پایان، این دو ویژگی را با هم مقایسه میکند، و راهحلهای آن دو را برای رسیدن به زیست بهتر بیان میکند. سنتگرایان، چون در مقایسه تمدن شرق و غرب نگاهی کلگرایانه دارند، غرب را محل غروب معنویت میدانند که در نتیجه همین افول، دچار بحرانهای متعدد شده است. و نیز چون دیدگاهی، واقعگرا و بیرونی و آفاقی دارند، راه برونرفت از بنبست تجدد را، تقویت سنتهای شرقی و قرون وسطایی میدانند.
جهانیشدن و پیامدهای آن، باعث بازتعریف بسیاری از دانستههای بشر شده است، برخی در این میان، بنمایه اصلی دین را معنویت دانستهاند. معنویت طیف معنایی مختلفی دارد که نویسنده دو رویکرد مهم آن را بررسی میکند:
1. معنویت معادل سنت: در این رویکرد، اصالت با سنت است؛ و معنویت و رهایی، تنها از گذر سنت حاصل میشود. سنت همان حقایقی است که منشأ الاهی دارد. پس معنویت معادل دین است. مهمترین ویژگیهای این معنویتگرایی، کثرتگرایی و مکتب (طبیعت)گرایی است.
در کثرتگرایی، مناسک عبادی چندان جایگاه مهمی ندارند؛ بلکه و ساختهای باطنی دین مورد اهمیت است. هر کس ملزم به باورهای دینی و اخلاقی خویش است، هیچکس نمیتواند دیگری را به تغییر دین دعوت کند. چون هر دینی خواهان پیشرفت و جهانمداری است، قبول حق حضور برای سایر ادیان و زندگیهای وحیانی، باعث تعدیل این خواسته میشود. آنچه باعث تمایزات دیندارانه است، وجوه ظاهری دین است. ولی در جنبههای باطنی و معنویتبخشی دین، نوعی اتحاد اشتراک وجود دارد. استراتژی گفتوگو بین ادیان، تلاش است تا ناهمگونیها را از افق مشترک، تفسیر کند.
نویسنده، برای سیر به سوی خدا، با ذکر نظریات دکتر نصر، نگاه سنت گرایانه راباعث عدم رشد علم عرفی و سکولار در جهان اسلام میداند.
2. معنویت و رهیافتهای وجودی: در این رهیافت، معنویت عبارت است از، احساس و عاطفهای که شخص در درون خود، از رخدادهای بیرونی به دست میآورد. این احساس لزوما با دینداری یکی نیست. شخص در فردیت خود، احساس گناه یا ثواب میکند.
به دلیل شکست نگاه نظامواره به جهان و هستی، و ضعف عقلانیت انسان، در ارائه سیستمی یکپارچه از کل هستی، به گونهای که حس درونی انسان را قانع کند، فلاسفه معرفتگرا، اصالت را به رابطه فرد با پدیده نسبت دادند نه حقایق عینی. کییرکگور اولین کسی است که به جای درک حقیقت مسیحیت، در پی فهم رابطه فردانسانی با مسیحیت، برآمد.
مهمترین ویژگی این رویکرد، فردی بودن آن است؛ معیار هستی هر کس، وجود فردی اوست. نفسانی بودن، ویژگی دیگر این رویکرد میباشد. معنویت وجه عینی و خارجی ندارد؛ بلکه مقولهای درونی و شناختی است.
سایر ویژگیهای رهیافت وجودی، همه به این دو ویژگی بازگشت میکنند. نویسنده در پایان، این دو ویژگی را با هم مقایسه میکند، و راهحلهای آن دو را برای رسیدن به زیست بهتر بیان میکند. سنتگرایان، چون در مقایسه تمدن شرق و غرب نگاهی کلگرایانه دارند، غرب را محل غروب معنویت میدانند که در نتیجه همین افول، دچار بحرانهای متعدد شده است. و نیز چون دیدگاهی، واقعگرا و بیرونی و آفاقی دارند، راه برونرفت از بنبست تجدد را، تقویت سنتهای شرقی و قرون وسطایی میدانند.