بندگی جدید انسان آزاد شده در عصر سرمایه داری تمام عیار
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
صدای عدالت، 1و3/8/82
این نوشته تلاش میکند، فرایند تأثیرگذاری سرمایهداری مدرن بر اذهان انسانها را به تصویر بکشد. به عقیده نویسنده، انسانی که در روزگار نئولیبرالیسم، ظهور مییابد، نه انسان کانتی است، نه انسان فرویدی و نه انسان مارکسی. وی گزارشی بسیار کوتاه از اندیشههای این سه نفر میدهد و ادعا میکند در روزگار پسامدرن با از بین رفتن این انسانها و کوچک کردن ذهن بشر، انسان پسامدرن شکل میگیرد.
مرگ انسان مدرن تحت تأثیر تغییری است که از حدود 20 سال پیش در سرمایهداری ایجاد شده است. مانند اینکه در گذشته، در مبادلات تجاری، یک ارزش نمادین وجود داشته. ولی در روزگار جدید، از روی آوردن به هر گونه ارزش متعالی، خودداری میشود و تنها کالاست که ارزش تجاری آن مبادله میشود. در نتیجه، انسانها دیگر نباید خود را با ارزشهای نمادین متعالی وفق دهند؛ بلکه فقط باید در برابر بازی جریان بینهایت و گسترده شده کالا، سر فرود آورند. با از بین رفتن ضامن نمادین، شرایط انسانی نیز تغییر مییابد.
پس لیبرالیسم نیز مانند ایدئولوژیهای قرن بیستم، تلاش میکند انسان جدیدی بسازد؛ با این تفاوت که به جای نشانه رفتن خود انسان، فقط شیء را به عنوان کالا معرفی کرده است و در پی آن، انسانها در روند انطباق با کالا دگرگون میشوند. به همین دلیل است که انسانِ منتقدِ کانتی باید از بین برود؛ زیرا در نظر کانت، برای اندیشه، الهام نیز لازم است. الهام جزء اموری است که قابل مبادله نیستند.
انسانِ روان رنجور فروید نیز علایق افراطی اجباری و گرایشهایی به تکرار مکررات دارد و با این خصوصیات نمیتواند در برابر انواع فراوان کالا، نرمش نشان دهد. لذا، باید موجودی جایگزین او شود که در عین روانگسیختگی، جریان گسترده کالا را پذیرا باشد. سرمایهداری مدرن چنین انسانی را تولید میکند.
از آنجا که دیگر، سرمایه، از ارزش افزوده ناشی از تولید اضافی، که نتیجه عمل کارگران است، تشکیل نمیشود و بیشتر بر روی فعالیتهایی باارزش افزوده بالا و دستمزد غیرتخصصیِ بسیار ناچیز تکیه دارد (مانند: اینترنت، اطلاعات، مهندسی ژنتیک،...)، پس دوران انسان مارکسی نیز به پایان رسیده است. امروز، با مالی شدن هرچه بیشتر اقتصاد، سهم اقتصاد واقعی کاهش مییابد. این اقتصاد کاذب، با ایجاد پول زیاد، کالای تولید نشده را به قیمتی بسیار گران میفروشد. بدینسان، ایدئولوژی وحشتناکی، با ظاهری دلپذیر و دمکراتیک در حال جاافتادن است. ما وارد عصر سرمایهداری تمام عیار میشویم.
این نوشته تلاش میکند، فرایند تأثیرگذاری سرمایهداری مدرن بر اذهان انسانها را به تصویر بکشد. به عقیده نویسنده، انسانی که در روزگار نئولیبرالیسم، ظهور مییابد، نه انسان کانتی است، نه انسان فرویدی و نه انسان مارکسی. وی گزارشی بسیار کوتاه از اندیشههای این سه نفر میدهد و ادعا میکند در روزگار پسامدرن با از بین رفتن این انسانها و کوچک کردن ذهن بشر، انسان پسامدرن شکل میگیرد.
مرگ انسان مدرن تحت تأثیر تغییری است که از حدود 20 سال پیش در سرمایهداری ایجاد شده است. مانند اینکه در گذشته، در مبادلات تجاری، یک ارزش نمادین وجود داشته. ولی در روزگار جدید، از روی آوردن به هر گونه ارزش متعالی، خودداری میشود و تنها کالاست که ارزش تجاری آن مبادله میشود. در نتیجه، انسانها دیگر نباید خود را با ارزشهای نمادین متعالی وفق دهند؛ بلکه فقط باید در برابر بازی جریان بینهایت و گسترده شده کالا، سر فرود آورند. با از بین رفتن ضامن نمادین، شرایط انسانی نیز تغییر مییابد.
پس لیبرالیسم نیز مانند ایدئولوژیهای قرن بیستم، تلاش میکند انسان جدیدی بسازد؛ با این تفاوت که به جای نشانه رفتن خود انسان، فقط شیء را به عنوان کالا معرفی کرده است و در پی آن، انسانها در روند انطباق با کالا دگرگون میشوند. به همین دلیل است که انسانِ منتقدِ کانتی باید از بین برود؛ زیرا در نظر کانت، برای اندیشه، الهام نیز لازم است. الهام جزء اموری است که قابل مبادله نیستند.
انسانِ روان رنجور فروید نیز علایق افراطی اجباری و گرایشهایی به تکرار مکررات دارد و با این خصوصیات نمیتواند در برابر انواع فراوان کالا، نرمش نشان دهد. لذا، باید موجودی جایگزین او شود که در عین روانگسیختگی، جریان گسترده کالا را پذیرا باشد. سرمایهداری مدرن چنین انسانی را تولید میکند.
از آنجا که دیگر، سرمایه، از ارزش افزوده ناشی از تولید اضافی، که نتیجه عمل کارگران است، تشکیل نمیشود و بیشتر بر روی فعالیتهایی باارزش افزوده بالا و دستمزد غیرتخصصیِ بسیار ناچیز تکیه دارد (مانند: اینترنت، اطلاعات، مهندسی ژنتیک،...)، پس دوران انسان مارکسی نیز به پایان رسیده است. امروز، با مالی شدن هرچه بیشتر اقتصاد، سهم اقتصاد واقعی کاهش مییابد. این اقتصاد کاذب، با ایجاد پول زیاد، کالای تولید نشده را به قیمتی بسیار گران میفروشد. بدینسان، ایدئولوژی وحشتناکی، با ظاهری دلپذیر و دمکراتیک در حال جاافتادن است. ما وارد عصر سرمایهداری تمام عیار میشویم.