نگاهی به تعارضات کنوانسیون موسوم به محو تبعیض علیه زنان با اسلام و حقوق بشر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده با مقایسه موادی از کنوانسیون با اعلامیه حقوقبشر، احکام اسلامی کنوانسیون را متعارض با قوانین حقوقبشر و احکام اسلامی دانسته است. علاوه بر این، ادعای نویسنده این است که کنوانسیون، پارادوکسیکال است و دچار تناقضاتی درونی میباشد.متن
جمهوری اسلامی، 17و19و20/8/82
این مقاله نشان میدهد که این کنوانسیون، علاوه بر تعارض با اسلام، اول، پارادوکسیکال، دوم، دارای تناقض، سوم، خلاف اعلامیه جهانی حقوقبشر است و چهارم، عکس هدف اعلام شده در آن، نه تنها حقوق زن را تأمین نمیکند، بلکه حقوق اساسی او را از بین میبرد و تبعیض علیه آنان را گسترش میدهد.
اِشکال محوری کنوانسیون
اشکال اصلی کنوانسیون، تلقی ناصحیح از همین مفهوم «تساوی حقوق» است. «تساوی حقوق»، از نظر آن، یعنی «تشابه». اسلام، تبعیض بین زن و مرد را به شدت رد میکند و تساوی حقوق آنها را میپذیرد. ولی مهم این است که تساوی را به معنی تشابه نمیگیرد؛ بلکه آن را باعث تبعیض میداند. لذا، بر اساس تفاوتهای طبیعی بین زن و مرد، حقوقی متفاوت، ولی کاملاً برابر برای هر یک پایهریزی کرده است.
نادیده گرفتن تاریخ
این سخن که میگوید «... سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده، تاکنون به رسمیت شناخته نشده است»، خلاف تاریخ است. این یک واقعیت تاریخی است که اسلام با سابقه تاریخی هزاروچهارصد ساله، سهم عمده زنان در رفاه خانواده را به طورکامل به رسمیت شناخته است.
تعارض اول با حقوقبشر در هدف کنوانسیون
هدف کنوانسیون که مساوات حقوق (به معنی یکسان آن) زنان با مردان در تمام سطوح است، با حقوقبشر تعارض دارد؛ زیرا اعلامیه حقوقبشر، «مساوات» به این معنی را در همه زمینهها نمیپذیرد، از جمله در نظام مالی خانواده (ماده بیستوسه) و اصالت قوانین اساسی و ملی کشورها.
تعارض دوم با حقوقبشر در نظام مالی خانواده
این کنوانسیون، نظام مالی خانواده را بر اساس تقسیم برابر بین زن و مرد قرار میدهد: هر دو وظیفه دارند کار کنند و خرج زندگی را در بیاورند. اما نظام مالی خانواده در حقوقبشر برخلاف کنوانسیون است. ماده بیستوسه اعلامیه حقوقبشر میگوید: «هر کسی کار میکند، مستحق مزد منصفانه و رضایتبخشی است که زندگی او و خانوادهاش را موافق شئون انسان تأمین کند و با هر نوع امکانات دیگرِ حمایت اجتماعی تکمیل شود». لذا به زن و مرد از لحاظ حقوقبشر، دستمزد برابر و حقوق مشابه تعلق نمیگیرد. مسئول خانواده تأمین کننده مخارج دیگر اعضای خانواده است و حقوق او باید افراد تحت تکفل او را کفایت کند. این همان نظامی است که عقل و علم به آن حکم میکند و اسلام هم این نظام را قبول دارد.
خلاصه آنکه از نظر حقوقبشر، هزینه زندگی همسر و فرزندان به عهده مسئول خانواده است. این کنوانسیون، ظلم مضاعف و رنجآوری را به زن تحمیل میکند؛ چون معنی دستوراتش این است که مرد وظیفه تأمین نیازهای او را ندارد.
از آنجا که این کنوانسیون، قانون و در نتیجه اجباری است، مردها میتوانند بخواهند کهm زنها به جای آنها در معادن، مزارع، کشتزارها و جنگلها کار کنند، به جای آنها سربازی بروند و در جنگها شرکت کنند و... . حال اگر زنی بخواهد وظیفه مادریاش را، خود، به طورکامل انجام دهد؛ این زن چه جایگاهی در این کنوانسیون دارد؟
تناقض در تفاوت تولیدمثل
گرچه در مقدمه میگوید: «... نقش زنان در تولیدمثل نباید اساس تبعیض بوده...»، ولی در مواد یازده، دوازده و غیره، عدم مساوات را اعلام میکند و خواهان شرایط ویژه برای زن بر اساس تولیدمثل است و بیان میکند که زن در موارد بسیاری نمیتواند و نباید کار کند، از جمله دوران بارداری، زایمان، شیردهی .
تعارض سوم با حقوقبشر در قانون اساسی و سایر قوانین
در ماده هشتم حقوقبشر است که «در برابر اعمالی که حقوق اساسیِ فرد را مورد تجاوز قرار دهد و آن حقوق به وسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد، هر کسی حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد» . بنابراین ما حق داریم به محاکم ملی صالحه و بینالمللی علیه کنوانسیون شکایت کنیم؛ چون بر اساس آن، نه تنها قانون اساسی که اکثر قوانین مدنی ایران باید تغییر کند.
نفی حجاب و حریمها برخلاف قرآن و قانون اساسی: عبارت «تبعیض علیه زنان» در ماده اول کنوانسیون، به هرگونه تمایز، استثنا (محرومیت) یا محدودیت بر اساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشهدار کردن یا لغو شناسایی، بهرهمندی، یا اعمال حقوقی بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی یا هر زمینه دیگر توسط زنان، صرفنظر از وضعیت زناشویی ایشان و بر اساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق میگردد. عبارت «تمایز، استثنا (محرومیت) یا محدودیت بر اساس جنسیت»، حجاب را هم شامل میشود، مخصوصا کلمه محدودیت؛ زیرا بدون شک، حجاب هم یک نوع محدودیت است که به شکل خاص آن فقط وظیفه زن است .
آموزش مختلط و نفی ارزشهای دینی: در بند پ از ماده ده میگوید: «از بین بردن هرگونه مفهوم کلیشهای از نقش زنان و مردان در کلیه سطوح و در اشکال مختلف آموزشی، از طریق تشویق به آموزش مختلط و سایر انواع روشهای آموزشی که نیل به این هدف را ممکن میسازد و به ویژه از طریق تجدیدنظر در کتب درسی و برنامههای آموزشی مدارس و تطبیق دادن روشهای آموزشی».
اگر ایران این قانون را بپذیرد، باید قبول کند که از اولین مراحل آموزش تا آخرین آن، آموزش مختلط، آن هم با «فرصتهای یکسان» که در بند ت میگوید و «فرصتهای مشابه» در بند ث، یعنی بدون حجاب و حایل، فراهم سازد.
تعارض چهارم با حقوقبشر در گم شدن پدر و تولد کودکان نامشروع
در این قانون به کرات از مادر و نیز از مرد و زن سخن گفته شده است؛ اما از پدر در آن خبری نیست. حتی در جایی که ضرورت دارد، کلمه مرد را میآورد، نه پدر. بر اساس کنوانسیون، پدر گم میشود و پدر بودن مفهوم خود را از دست میدهد؛ زیرا صریحا به «چندشوهری» اجازه میدهد، چنانکه در آمریکا و اروپا شایع است: ماده شانزده ـ ب میگوید: «حق یکسان در انتخاب آزادانه همسر و عقد ازدواج، تنها با رضایت کامل و آزادانه آنها».
همان تناقض چندهمسری با مساوات کنوانسیونی: تناقض دیگر آن است که چندشوهری که لازمه عقلی کنوانسیون است، با خودِ مساوات که هدف آن است، تناقض دارد؛ زیرا حق پدری را از بین میبرد و این نامساواتی است. اگر از مفهوم پدر سخن به میان آید، باید حق مساوی ازدواج زن و مرد از بین برود؛ چون در این صورت مردی که در خانواده است، نمیداند که پدر است یا نه. ولی همانطور که مادر میداند مادر است و به بچه خود مهر میورزد و میداند این، بچه اوست، او هم حق دارد بداند این، بچه اوست.
تعارض پنجم با حقوقبشر در اصالت اسم، روش و شرافت
یکی از حقوق کودکان، نام خانوادگی است. کنوانسیون آن را اینگونه بیان میکند: «حقوق فردی یکسان به عنوان زن و شوهر، از جمله حق انتخاب نام خانوادگی». احتمالاً منظور این قانون، انتخاب نام خانوادگی برای فرزندان است؛ زیرا برای زن و مرد سالبه به انتفاء موضوع است.
حقوقبشر خلاف این را میگوید و حق مساوی در انتخاب نام خانوادگی با ماده دوازدهم حقوقبشر تعارض دارد که میگوید: «احدی در زندگانی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخلههای خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد. هر کس حق دارد در مقابل اینگونه مداخلات و حملات، مورد حمایت قانون قرار گیرد». واضح است که طبق این قانون، نام خانوادگی باید مشخص کننده اسم و رسم و شرافت باشد. ولی با اجرای نظر کنوانسیون (اگر عملی باشد)، اسم و رسم و شرافت آدمیان از بین میرود؛ زیرا دو حالت بیشتر ندارد: 1. هر کدام از بچهها در یک خانواده، اسم یکی از مرد یا زن را میگیرد. آنگاه دو بچه از یک خانواده، دو نام خانوادگی خواهند داشت که شرافت و اسم و رسم خانواده را از بین میبرد. 2. به هر بچهای با استفاده از نام خانوادگی مادر و پدر، نام خانوادگی مشترک میدهند. آنوقت معلوم نمیشود که از کدام نسل است. در صورت دوم، نتیجه در نسلهای آینده جالبتر است: اگر این بچهها ازدواج کنند، آنگاه نام خانوادگی فرزندان آنها شامل چهار اسم خواهد شد و بچههای آنها دارای هشت اسم در نام خانوادگی، و این روند ادامه دارد. پس، نام خانوادگی یا باید از زن گرفته شود، یا از مرد، و هر کدام باشد، با حکم کنوانسیون تعارض دارد.
تعارض ششم با حقوقبشر در دموکراسی
بر فرض که مساوات کنوانسیونی خوب باشد، اما اگر در جامعهای، زن و مرد نپذیرفتند، چه؟ آنها حق چنین انتخابی را ندارند و باید اجبارا هرچه را این کنوانسیون میگوید، به رغم خواست خود، بپذیرند.
این خلاف دموکراسی و آزادی است و با ماده بیستویک حقوقبشر تعارض دارد که اساس و منشأ قدرت و حکومت را اراده مردم میداند.
تعارض هفتم با حقوقبشر در آزادی مذهب و مراسم مذهبی
میبینیم که بر اساس ماده هجده حقوقبشر هر کسی حق دارد تعلیمات دین خود را پاس بدارد و به انجام مراسم و دستورات دینی خود بپردازد؛ اما بر اساس کنوانسیون کسی چنین حقی را ندارد. مثلاً یک مسلمان باید احکام اجتماعی و مراسم عمومی دینی خود را کنار بگذارد. برای نمونه ماده شانزده ـ الف که میگوید: «حق یکسان برای عقد ازدواج». در اسلام، حق انشاء عقد ازدواج، صددرصد به زن داده شده است، نه مرد. اگر مرد مایل باشد با زنی ازدواج کند، زن صددرصد حق دارد که عقد را جاری یا رد کند. اما بر اساس کنوانسیون، اگر مرد درخواست عقد ازدواج کرد، زن نمیتواند صددرصد رد کند. حتی اگر زن رد کرد، مرد میتواند علیه زن شکایت کند. نمونه دیگر در مورد طلاق است. بند پ این ماده میگوید: «حقوق و مسئولیتهای یکسان در طی دوران زناشویی و به هنگام جدایی». بنابراین، هر دو در طلاق حق یکسان دارند. یعنی اگر یک طرف خواست طلاق بگیرد و طرف دیگر نخواست، طلاق انجام نمیشود. یعنی این قانون در حکم هیچ است؛ زیرا معنیاش این است که حق مطلق در طلاق در دست امتناع کننده است، نه متقاضی؛ همچنانکه در ازدواج کنوانسیونی حق مطلق در دست متقاضی است، نه امتناع کننده. حق یکسان داشتن در ازدواج یا طلاق، اصلاً در زندگی مشترک قابل تصور نیست و هر آیین و مکتبی که به آن قایل شود، دچار تناقض خواهد شد.
تناقض در تنظیم خانواده: نمونه سوم در ماده شانزده ـ ث آمده است: «حقوق یکسان در مورد تصمیمگیری آزادانه و مسئولانه نسبت به تعداد فرزندان و فاصله زمانی بارداری و دسترسی به اطلاعات، آموزش و ابزار لازم که قدرت بهرهمندی از این حقوق را به ایشان میدهد». شاید نیاز به توضیح نباشد که «حقوق یکسان» با «تصمیمگیری آزادانه» تناقض دارد. در اینجا تصمیم آزادانه محقق نمیشود، مگر اینکه اختیار کامل با یک طرف باشد و دیگری حقی نداشته باشد. لذا برقراری حق مساوی در تنظیم خانواده، مستلزم تصمیمگیری مشروط است، نه آزاد.
تناقض و پارادوکس در حضانت و سرپرستی یکسان: نمونه چهارم در ماده شانزده ـ ج «منافع کودکان در کلیه موارد، از جمله حقوق و مسئولیتهای یکسان در مورد قیمومیت، حضانت، سرپرستی و فرزندخواندگی کودکان و یا موارد مشابه با این مفاهیم در حقوق ملی، از اولویت برخوردار خواهد بود». مسئولیت کودکان در اسلام و نیز در حقوقبشر به عهده پدر گذاشته شده است و مادر جز در مواردی خاص، این مسئولیت را به عهده ندارد. به همین دلیل، حضانت و سرپرستی آنها نیز در هنگام جدایی به عهده پدر است، نه مادر.
در کنوانسیون به جنبههای مختلف این مسئله توجه کافی نشده است؛ زیرا حضانت و سرپرستی یکسان فقط در صورتی ممکن است که دو نفر با هم زندگی کنند، اما در هنگام جدایی قابل تصور نیست: ممکن نیست دو نفر که جدا زندگی میکنند، بتوانند سرپرستی کودکان را به طور یکسان بر عهده گیرند.
پارادوکس مالکیت یکسان: نمونه پنجم در بند شانزده ـ ب میگوید: «حقوق یکسان برای زوجین نسبت به مالکیت، حق اکتساب، مدیریت، سرپرستی، بهرهمندی و انتقال ملک، اعم از اینکه رایگان و یا هزینهای دربرداشته باشد». مالکیت یکسان، پارادوکسیکال است؛ چون معنی اینکه هر دو به طور یکسان مالک درآمد خانواده هستند، این است که هر دو به طور یکسان مالک درآمد خود نیستند! زیرا هر کدام به قدر توان کار میکنند و به خانه میآورند، مثلاً مرد صدتومان در میآورد و زن پنجاه تومان و آن را روی هم میریزند. آنگاه هر دو مالک این 150 تومان، به طور مساوی، هستند؛ یعنی هر یک مالک 75 تومان. پس هیچکدام نسبت به مال خود مالکیت یکسان ندارند. بلکه زن مالک 25 تومان از پول مرد میگردد و مرد برای آنکه زن با او حق مساوی در مالکیت داشته باشد مالکیت 25 تومان را از دست میدهد. این پارادوکس، یکسان بودن حق مالکیت است.
تعارض هشتم با حقوقبشر در حق حاکمیت ملتها
ماده بیستویکم حقوقبشر میگوید: «اساس و منشأ قدرت حکومت، اراده مردم است. این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز شود که از روی صداقت و به طور ادواری صورت پذیرد...».
اما این کنوانسیون حق حاکمیت ملتها، مخصوصا ملل اسلامی را نادیده میگیرد. از جمله در ماده هجده است که «دولتهای عضو متعهد میشوند تا گزارشی برای بررسی کمیته در مورد اقدامات تضمینی، قضایی و اجرایی یا سایر اقدامات متخذه در راستای اجرای مفاد این کنوانسیون و پیشرفتهای حاصل شده در این رابطه را به دبیر کل سازمان ملل متحد ارائه کنند».
حق تحفظ در کنوانسیون پذیرفته نیست: موافقان کنوانسیون در ایران که خودشان مسلمان معتقدند، گفتهاند میپذیریم که این موضوع با اسلام تعارض دارد، ولی شرط میگذاریم و آن موادی را که مغایر اسلام است، نمیپذیریم. این همان حق تحفظ است که از لحاظ بینالمللی حق همه کشورهاست. اما چنین حق تحفظی بر اساس خود کنوانسیون پذیرفته نیست؛ زیرا در ماده بیستوهشت میگوید: «حق شرطهایی که با هدف و منظور این کنوانسیون سازگار نباشد، پذیرفته نخواهد شد». اسلام با هدف و منظور این کنوانسیون تعارض دارد، لذا، عدم مغایرت با اسلام نمیتواند حق تحفظ باشد. بعضی هم گفتهاند منظور مجلس این بوده است که ما شرط خود، یعنی عدم مغایرت با قوانین اسلام را اعلام میکنیم، اگر پذیرفتند که عضو میشویم و الا خیر. ولی آنها فکر این را هم کردهاند و آن اینکه، مادامی که اعلام پذیرش نشده است، آزادی پذیرش یا عدم آن وجود دارد؛ اما همینکه اعلام موافقت شد، چه شرط تحفظ پذیرفته شود چه نه، دیگر، کشور متقاضی نمیتواند از آن خارج شود. اگر حق تحفظ رد شد، آن کشور چه بخواهد و چه نخواهد، به طور مطلق، به عضویت کنوانسیون درآمده است.
کسانی که گفتهاند اگر شرط ما را نپذیرفتند، کنار میکشیم، از این امر اطلاع نداشتهاند. بعضی هم گفتهاند برای آنکه با قدرتها درگیر نشویم و بهانه به دست آنها ندهیم، آن را بپذیریم ولی به آن عمل نکنیم، مانند عربستان که مثلاً خانمها در آنجا حق رانندگی ندارند. این تناقض آشکار است؛ زیرا اولاً، عمل نکردن ما باعث درگیری است و ثانیا، خیال بیمورد است؛ زیرا ایران برای آمریکا و مخالفان جمهوری اسلامی با عربستان تفاوتی دارد. گرچه الان با عربستان هم به این منظور درگیرند، ولی اگر ایران عمل نکند، بهانه به دست آنها میافتد و با شدت بیشتری درگیر خواهند شد. ثالثا، خود این افراد قائلند که کنوانسیون برای کشورهای اسلامی عملی نیست.
اشاره
نکتههای کلی
1. نویسنده در فهم مواد کنوانسیون و اعلامیه حقوقبشر دچار اشتباه شده است. و از همینرو تفسیرهای ناصوابی از مواد کنوانسیون ارائه کرده است. نقد کردن کنوانسیون به شیوه ضعیف، نه تنها کنوانسیون را در معرض ابهام و تردید قرار نمیدهد، بلکه موجب تقویت کنوانسیون و تضعیف مخالفان آن خواهد شد.
2. ناگفته نماند که در مواردی از مقاله حاضر، میتوان نکات قابل قبولی را در نقد کنوانسیون مشاهده کرد؛ هرچند این موارد اندکاند، ولی به صورت عمیق مطرح نشدهاند.
نگاهی به بخشهایی از مقاله
1. اسلام و تساوی: نویسنده میگوید: «اسلام تبعیض بین زن و مرد را به شدت رد میکند و تساوی حقوق آنها را میپذیرد؛ ولی مهم این است که تساوی را به معنی تشابه نمیگیرد و تشابه را در تمام زمینهها قبول ندارد». وی دلیلی بر مدعای خود و تفسیر روشنی از تساوی مورد قبول اسلام ارائه نمیکند. اما به نظر میرسد مراد وی این است که اسلام در تنظیم حقوق زن و مرد، به طور مساوی، رعایت عدالت میکند و به هر یک از آن دو، حقوق متناسب با او را قرار داده است. این سخن هرچند درست است، اما نامیدن آن به «تساوی» صحیح نیست؛ بلکه تعبیر صحیح این است که بگوییم اسلام، حقوق زن و مرد را به طور عادلانه و متناسب با ویژگیهای زن و مرد قرار داده است.
2. نادیده گرفتن تاریخ: نویسنده، این مطلب [ کنوانسیون] را که میگوید: «سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده تاکنون به رسمیت شناخته نشده است»، صحیح نمیداند. سپس در توجیه سخن خویش، علتِ این امر را توجه اسلام به رابطه عاطفی زن و مرد در خانواده و نقش مؤثر زن در ایجاد آرامش خانواده ذکر کرده است و آیاتی از قرآن، همچون «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» (بقره، 2: 187)؛ را به عنوان تبیین نقش زن در رفاه خانواده آورده است.
وی توجه نکرده است که اولاً، کنوانسیون در عبارت خود، علاوه بر نقش زنان در رفاه خانواده، بر نقش زنان در پیشرفت جامعه نیز تأکید کرده است؛ درحالیکه نویسنده صرفا به مسئله نقش زن در خانواده پرداخته است. ثانیا، واژه «رفاه» در فرهنگ بینالمللی و جهانی معنای کاملاً روشنی دارد که همان رفاه مادی و بهرهمندیهای اجتماعی است و ربطی به رفاه معنوی و نقش زن در ایجاد آرامش روانی در خانواده ندارد که گفته شود اسلام از قرنها پیش به نقش زنان در رفاه خانواده توجه کرده است؛ بلکه زن، نقشی اساسی در رفاه، به آن معنای عام و حقیقی که در اسلام است، دارد. اما سخن در این است که کنوانسیون این معنا از رفاه را مورد توجه قرار نداده است تا به آن نسبت تحریف تاریخ بدهیم. ثالثا، ادعای کنوانسیون مبنی بر عدم توجه به نقش زنان در رفاه خانواده و اجتماع، ناظر به جامعه جهانی و جریان عمومی و غالب در دنیاست، نه موارد استثنایی که ممکن است در برخی موارد به این نقش توجه شده باشد. رابعا، هرچند اسلام بر نقش زنان در خانواده تأکید نموده است، اما در بسیاری از جوامع اسلامی، این مسئله بر اساس دیدگاه اسلام مورد توجه و عمل قرار نمیگیرد. بنابراین صرف بیان یک ارزش والا در اسلام موجب نمیشود که معتقد شویم آن ارزش در خارج و عالم واقع نیز محقق شده است و کسانی را که از عدم تحقق آن سخن میگویند به تحریف تاریخ متهم نماییم.
3. نظام مالی خانواده: نویسنده معتقد است بر اساس اعلامیه حقوقبشر، نظام مالی خانواده یک مسئول واحد دارد که به طور طبیعی مرد است؛ اما کنوانسیون این نظام را نپذیرفته است و سرپرستی و مسئولیت مرد را انکار میکند و معتقد به تساوی میشود. اولاً، آنچه در ماده بیستوپنج اعلامیه حقوقبشر به نقل از خود نویسنده آمده است، دال بر این است که هر کس کار میکند، حق دارد دستمزد مناسبی که او و خانوادهاش را تأمین کند، دریافت نماید. این مسئله به این معنا نیست که زن نمیتواند شاغل باشد و برای کسب درآمد شخصی و یا کمک به اقتصاد خانواده کار کند. ثانیا، آنچه در کنوانسیون آمده است، ایجاد حق اشتغال برای زنان است، نه لزوم مشارکت آنان در تأمین مایحتاج خانواده. کنوانسیون در مقام بیانِ این مطلب نیست که چه کسی موظف است معاش خانواده را تأمین نماید. البته جای اشکال اساسی وجود دارد که طراحی جامعه مورد نظر کنوانسیون، این نتیجه را دربرخواهد داشت که بستری در جامعه فراهم میآید که زنان با خواست و تمایل خود، چنان به دنبال اشتغال و کسب درآمد خواهند رفت که خانواده از وجود آنان خالی میشود و آسیب جدی خواهد دید. نویسنده در همین زمینه میگوید: «این کنوانسیون، قانون است و در نتیجه اجباری است و بر طبق آن مردها میتوانند بخواهند که زنها به جای آنها در معادن، مزارع، کشتزارها، جنگلها و... کار کنند». معلوم نیست نویسنده از کدام عبارت کنوانسیون چنین الزامی را استفاده کرده است که زنها اجبارا باید کار کنند و مردها هم میتوانند کار نکنند و زنان را مجبور به کار کردن به جای خویش سازند؟ کنوانسیون تنها بر این نکته تأکید میکند که دولتها موظفاند شرایط اشتغال را به صورت برابر برای زنان و مردان فراهم سازند، به گونهای که هر زنی با اختیار و تمایل خود، نه با اجبار مردان، بتواند شغل موردنظر خویش را انتخاب نماید. البته ناگفته نگذاریم که این الگوی کنوانسیون هم الگوی صحیحی نیست؛ چرا که برابری در فرصتهای شغلی در جوامعی که تأمین معاش خانواده قانونا بر عهده مرد قرار دارد، زمینه اشتغال مردان را کاهش میدهد و به تشکیل و تأمین خانواده آسیب میزند.
4. انتخاب نام خانوادگی: نویسنده با استناد به بند ج ماده شانزده کنوانسیون که برای زن و شوهر حق یکسان در انتخاب نام خانوادگی قرار داده است، میگوید: «احتمالاً منظور آن انتخاب نام خانوادگی فرزندان است؛ زیرا نسبت به زن و شوهر سالبه به انتفاء موضوع است». آنگاه لازمه این ماده را از بین رفتن شرافت خانواده و اسم و رسم خانواده میداند: به این بیان که اگر دو فرزند از یک خانواده، یکی نام خانوادگی را از مادر و دیگری از پدر، به طور مساوی، بگیرد، آنگاه دو بچه در یک خانواده، دو نام خانوادگی خواهند داشت که شرافت و اسم و رسم خانواده از بین میرود، یا آنکه به هر یک از بچهها نام خانوادگی مرکب از نام خانوادگی پدر و مادر بدهند که در نتیجه هر فرزند نام خانوادگی دو اسمی خواهد داشت و فرزندان این بچهها نیز نام خانوادگی چهار اسمی و نسلهای بعدی هشت و شانزده و... اسمی. سپس نتیجهگیری میکند که نام خانوادگی فرزندان باید لزوما از مادر یا پدر اخذ شود، نه مشترکا، آنگونه که کنوانسیون میگوید.
منظور از نام خانوادگی، نام خانوادگی زوجین است، نه فرزندان؛ زیرا بر اساس قوانین برخی کشورها، زن پس از ازدواج میبایست نام خانوادگی شوهر را برگزیند. کنوانسیون با این ماده، زنان را در حفظ نام خانوادگی خود یا تغییر آن آزاد گذاشته است و اتفاقا قوانین کشور ایران نیز این مسئله را تأیید میکند و شریعت اسلامی نیز بر این مسئله صحه میگذارد. بنابراین، اگر نویسنده اندکی بررسی مینمود و مقصود کنوانسیون از این ماده را درمییافت، لازم نبود خود را به تکلف بیاندازد و درباره وضعیت نام خانوادگی فرزندان بحث کند. هرچند اگر مقصود کنوانسیون، نام خانوادگی فرزندان هم باشد، باز استدلالهای نویسنده مخدوش است.
5 . حق یکسان در ازدواج: نویسنده میگوید: «بر اساس ماده شانزده کنوانسیون، زن و مرد حق یکسان برای عقد ازدواج دارند؛ پس مرد به صرف تقاضای عقد، در عقد زن ذیحق میشود و زن نمیتواند امتناع کند. یعنی اگر مرد درخواست ازدواج از زن کرد و صیغه عقد را جاری کرد، زن نمیتواند صددرصد رد کند و اگر رد کند، مرد میتواند به دادگاه مراجعه و علیه زن شکایت کند که حق او را پایمال کرده است و دادگاه هم باید نیمی از زن را به او بدهد و به زندگی با مرد مجبور کند، یا از زن غرامت بستاند. نسبت به طلاق هم همینطور است: اگر حق، یکسان باشد، در صورت خواست یک نفر برای طلاق و امتناع طرف دیگر، طلاق انجام نمیشود».
نویسنده در فهم مفهوم تساوی حقوق دچار اشتباه آشکاری شده است؛ چرا که در موارد متعددی از مقاله خویش تساوی مورد نظرِ کنوانسیون را به شکل نادرستی تفسیر میکند. از جمله تفاسیر غیرمعقول نویسنده از تساوی، تساوی در عقد ازدواج است. به خوبی واضح و آشکار است که مقصود از حق یکسان در عقد ازدواج، این است که هیچکس نمیتواند زن را مجبور به ازدواج کند و او باید با اختیار خود به عقد ازدواج رضایت دهد؛ برخلاف آنچه در برخی جوامع رایج است که دختران بالاجبار تن به ازدواج با کسانی میدهند که از سوی خانواده به آنان تحمیل میشود. کنوانسیون در حقیقت این موارد را نفی کرده است. حق یکسان در عقد ازدواج بدین معنا نیست که اگر یکی از زن و مرد صیغه عقد جاری کرد، نصف انشاء عقد انجام شده است و به تعبیر نویسنده نیمی از زن در اختیار مرد قرار میگیرد. اگر چنین باشد که هر زن و مردی به صرف خواندن صیغه عقد، مالک مال و جان طرف مقابل گردد، نتیجه این خواهد بود که حکم اسلام در این زمینه به مراتب از تساوی کنوانسیون بدتر است؛ زیرا در اسلام حق انشاء عقد در اختیار زن است و بنابراین هر زنی میتواند هر مردی را به اجبار و بدون رضایت مرد به همسری خود درآورد و آن مرد هم به اجبار به همسری زن درخواهد آمد و بر این اساس، زنان مالک تمام عیار مردان در ازدواج خواهند بود. بر اساس منطق نویسنده، باید قایل شویم که حق انشاء عقد، معامله خرید و فروش وسایر معاملات که در اسلام به طور مساوی میان همه افراد قرار داده شده است، بدین معناست که هر کس میتواند اموال دیگران را برای خویشتن معامله کند و پنجاه درصد اموال دیگران را از آن خود کند و طرف مقابل برای اثبات حق خود و جلوگیری از تضییع اموال خویش، باید به دادگاه مراجعه کند و دادخواهی نماید.
این مقاله نشان میدهد که این کنوانسیون، علاوه بر تعارض با اسلام، اول، پارادوکسیکال، دوم، دارای تناقض، سوم، خلاف اعلامیه جهانی حقوقبشر است و چهارم، عکس هدف اعلام شده در آن، نه تنها حقوق زن را تأمین نمیکند، بلکه حقوق اساسی او را از بین میبرد و تبعیض علیه آنان را گسترش میدهد.
اِشکال محوری کنوانسیون
اشکال اصلی کنوانسیون، تلقی ناصحیح از همین مفهوم «تساوی حقوق» است. «تساوی حقوق»، از نظر آن، یعنی «تشابه». اسلام، تبعیض بین زن و مرد را به شدت رد میکند و تساوی حقوق آنها را میپذیرد. ولی مهم این است که تساوی را به معنی تشابه نمیگیرد؛ بلکه آن را باعث تبعیض میداند. لذا، بر اساس تفاوتهای طبیعی بین زن و مرد، حقوقی متفاوت، ولی کاملاً برابر برای هر یک پایهریزی کرده است.
نادیده گرفتن تاریخ
این سخن که میگوید «... سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده، تاکنون به رسمیت شناخته نشده است»، خلاف تاریخ است. این یک واقعیت تاریخی است که اسلام با سابقه تاریخی هزاروچهارصد ساله، سهم عمده زنان در رفاه خانواده را به طورکامل به رسمیت شناخته است.
تعارض اول با حقوقبشر در هدف کنوانسیون
هدف کنوانسیون که مساوات حقوق (به معنی یکسان آن) زنان با مردان در تمام سطوح است، با حقوقبشر تعارض دارد؛ زیرا اعلامیه حقوقبشر، «مساوات» به این معنی را در همه زمینهها نمیپذیرد، از جمله در نظام مالی خانواده (ماده بیستوسه) و اصالت قوانین اساسی و ملی کشورها.
تعارض دوم با حقوقبشر در نظام مالی خانواده
این کنوانسیون، نظام مالی خانواده را بر اساس تقسیم برابر بین زن و مرد قرار میدهد: هر دو وظیفه دارند کار کنند و خرج زندگی را در بیاورند. اما نظام مالی خانواده در حقوقبشر برخلاف کنوانسیون است. ماده بیستوسه اعلامیه حقوقبشر میگوید: «هر کسی کار میکند، مستحق مزد منصفانه و رضایتبخشی است که زندگی او و خانوادهاش را موافق شئون انسان تأمین کند و با هر نوع امکانات دیگرِ حمایت اجتماعی تکمیل شود». لذا به زن و مرد از لحاظ حقوقبشر، دستمزد برابر و حقوق مشابه تعلق نمیگیرد. مسئول خانواده تأمین کننده مخارج دیگر اعضای خانواده است و حقوق او باید افراد تحت تکفل او را کفایت کند. این همان نظامی است که عقل و علم به آن حکم میکند و اسلام هم این نظام را قبول دارد.
خلاصه آنکه از نظر حقوقبشر، هزینه زندگی همسر و فرزندان به عهده مسئول خانواده است. این کنوانسیون، ظلم مضاعف و رنجآوری را به زن تحمیل میکند؛ چون معنی دستوراتش این است که مرد وظیفه تأمین نیازهای او را ندارد.
از آنجا که این کنوانسیون، قانون و در نتیجه اجباری است، مردها میتوانند بخواهند کهm زنها به جای آنها در معادن، مزارع، کشتزارها و جنگلها کار کنند، به جای آنها سربازی بروند و در جنگها شرکت کنند و... . حال اگر زنی بخواهد وظیفه مادریاش را، خود، به طورکامل انجام دهد؛ این زن چه جایگاهی در این کنوانسیون دارد؟
تناقض در تفاوت تولیدمثل
گرچه در مقدمه میگوید: «... نقش زنان در تولیدمثل نباید اساس تبعیض بوده...»، ولی در مواد یازده، دوازده و غیره، عدم مساوات را اعلام میکند و خواهان شرایط ویژه برای زن بر اساس تولیدمثل است و بیان میکند که زن در موارد بسیاری نمیتواند و نباید کار کند، از جمله دوران بارداری، زایمان، شیردهی .
تعارض سوم با حقوقبشر در قانون اساسی و سایر قوانین
در ماده هشتم حقوقبشر است که «در برابر اعمالی که حقوق اساسیِ فرد را مورد تجاوز قرار دهد و آن حقوق به وسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد، هر کسی حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد» . بنابراین ما حق داریم به محاکم ملی صالحه و بینالمللی علیه کنوانسیون شکایت کنیم؛ چون بر اساس آن، نه تنها قانون اساسی که اکثر قوانین مدنی ایران باید تغییر کند.
نفی حجاب و حریمها برخلاف قرآن و قانون اساسی: عبارت «تبعیض علیه زنان» در ماده اول کنوانسیون، به هرگونه تمایز، استثنا (محرومیت) یا محدودیت بر اساس جنسیت که نتیجه یا هدف آن خدشهدار کردن یا لغو شناسایی، بهرهمندی، یا اعمال حقوقی بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی یا هر زمینه دیگر توسط زنان، صرفنظر از وضعیت زناشویی ایشان و بر اساس تساوی میان زنان و مردان اطلاق میگردد. عبارت «تمایز، استثنا (محرومیت) یا محدودیت بر اساس جنسیت»، حجاب را هم شامل میشود، مخصوصا کلمه محدودیت؛ زیرا بدون شک، حجاب هم یک نوع محدودیت است که به شکل خاص آن فقط وظیفه زن است .
آموزش مختلط و نفی ارزشهای دینی: در بند پ از ماده ده میگوید: «از بین بردن هرگونه مفهوم کلیشهای از نقش زنان و مردان در کلیه سطوح و در اشکال مختلف آموزشی، از طریق تشویق به آموزش مختلط و سایر انواع روشهای آموزشی که نیل به این هدف را ممکن میسازد و به ویژه از طریق تجدیدنظر در کتب درسی و برنامههای آموزشی مدارس و تطبیق دادن روشهای آموزشی».
اگر ایران این قانون را بپذیرد، باید قبول کند که از اولین مراحل آموزش تا آخرین آن، آموزش مختلط، آن هم با «فرصتهای یکسان» که در بند ت میگوید و «فرصتهای مشابه» در بند ث، یعنی بدون حجاب و حایل، فراهم سازد.
تعارض چهارم با حقوقبشر در گم شدن پدر و تولد کودکان نامشروع
در این قانون به کرات از مادر و نیز از مرد و زن سخن گفته شده است؛ اما از پدر در آن خبری نیست. حتی در جایی که ضرورت دارد، کلمه مرد را میآورد، نه پدر. بر اساس کنوانسیون، پدر گم میشود و پدر بودن مفهوم خود را از دست میدهد؛ زیرا صریحا به «چندشوهری» اجازه میدهد، چنانکه در آمریکا و اروپا شایع است: ماده شانزده ـ ب میگوید: «حق یکسان در انتخاب آزادانه همسر و عقد ازدواج، تنها با رضایت کامل و آزادانه آنها».
همان تناقض چندهمسری با مساوات کنوانسیونی: تناقض دیگر آن است که چندشوهری که لازمه عقلی کنوانسیون است، با خودِ مساوات که هدف آن است، تناقض دارد؛ زیرا حق پدری را از بین میبرد و این نامساواتی است. اگر از مفهوم پدر سخن به میان آید، باید حق مساوی ازدواج زن و مرد از بین برود؛ چون در این صورت مردی که در خانواده است، نمیداند که پدر است یا نه. ولی همانطور که مادر میداند مادر است و به بچه خود مهر میورزد و میداند این، بچه اوست، او هم حق دارد بداند این، بچه اوست.
تعارض پنجم با حقوقبشر در اصالت اسم، روش و شرافت
یکی از حقوق کودکان، نام خانوادگی است. کنوانسیون آن را اینگونه بیان میکند: «حقوق فردی یکسان به عنوان زن و شوهر، از جمله حق انتخاب نام خانوادگی». احتمالاً منظور این قانون، انتخاب نام خانوادگی برای فرزندان است؛ زیرا برای زن و مرد سالبه به انتفاء موضوع است.
حقوقبشر خلاف این را میگوید و حق مساوی در انتخاب نام خانوادگی با ماده دوازدهم حقوقبشر تعارض دارد که میگوید: «احدی در زندگانی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخلههای خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد. هر کس حق دارد در مقابل اینگونه مداخلات و حملات، مورد حمایت قانون قرار گیرد». واضح است که طبق این قانون، نام خانوادگی باید مشخص کننده اسم و رسم و شرافت باشد. ولی با اجرای نظر کنوانسیون (اگر عملی باشد)، اسم و رسم و شرافت آدمیان از بین میرود؛ زیرا دو حالت بیشتر ندارد: 1. هر کدام از بچهها در یک خانواده، اسم یکی از مرد یا زن را میگیرد. آنگاه دو بچه از یک خانواده، دو نام خانوادگی خواهند داشت که شرافت و اسم و رسم خانواده را از بین میبرد. 2. به هر بچهای با استفاده از نام خانوادگی مادر و پدر، نام خانوادگی مشترک میدهند. آنوقت معلوم نمیشود که از کدام نسل است. در صورت دوم، نتیجه در نسلهای آینده جالبتر است: اگر این بچهها ازدواج کنند، آنگاه نام خانوادگی فرزندان آنها شامل چهار اسم خواهد شد و بچههای آنها دارای هشت اسم در نام خانوادگی، و این روند ادامه دارد. پس، نام خانوادگی یا باید از زن گرفته شود، یا از مرد، و هر کدام باشد، با حکم کنوانسیون تعارض دارد.
تعارض ششم با حقوقبشر در دموکراسی
بر فرض که مساوات کنوانسیونی خوب باشد، اما اگر در جامعهای، زن و مرد نپذیرفتند، چه؟ آنها حق چنین انتخابی را ندارند و باید اجبارا هرچه را این کنوانسیون میگوید، به رغم خواست خود، بپذیرند.
این خلاف دموکراسی و آزادی است و با ماده بیستویک حقوقبشر تعارض دارد که اساس و منشأ قدرت و حکومت را اراده مردم میداند.
تعارض هفتم با حقوقبشر در آزادی مذهب و مراسم مذهبی
میبینیم که بر اساس ماده هجده حقوقبشر هر کسی حق دارد تعلیمات دین خود را پاس بدارد و به انجام مراسم و دستورات دینی خود بپردازد؛ اما بر اساس کنوانسیون کسی چنین حقی را ندارد. مثلاً یک مسلمان باید احکام اجتماعی و مراسم عمومی دینی خود را کنار بگذارد. برای نمونه ماده شانزده ـ الف که میگوید: «حق یکسان برای عقد ازدواج». در اسلام، حق انشاء عقد ازدواج، صددرصد به زن داده شده است، نه مرد. اگر مرد مایل باشد با زنی ازدواج کند، زن صددرصد حق دارد که عقد را جاری یا رد کند. اما بر اساس کنوانسیون، اگر مرد درخواست عقد ازدواج کرد، زن نمیتواند صددرصد رد کند. حتی اگر زن رد کرد، مرد میتواند علیه زن شکایت کند. نمونه دیگر در مورد طلاق است. بند پ این ماده میگوید: «حقوق و مسئولیتهای یکسان در طی دوران زناشویی و به هنگام جدایی». بنابراین، هر دو در طلاق حق یکسان دارند. یعنی اگر یک طرف خواست طلاق بگیرد و طرف دیگر نخواست، طلاق انجام نمیشود. یعنی این قانون در حکم هیچ است؛ زیرا معنیاش این است که حق مطلق در طلاق در دست امتناع کننده است، نه متقاضی؛ همچنانکه در ازدواج کنوانسیونی حق مطلق در دست متقاضی است، نه امتناع کننده. حق یکسان داشتن در ازدواج یا طلاق، اصلاً در زندگی مشترک قابل تصور نیست و هر آیین و مکتبی که به آن قایل شود، دچار تناقض خواهد شد.
تناقض در تنظیم خانواده: نمونه سوم در ماده شانزده ـ ث آمده است: «حقوق یکسان در مورد تصمیمگیری آزادانه و مسئولانه نسبت به تعداد فرزندان و فاصله زمانی بارداری و دسترسی به اطلاعات، آموزش و ابزار لازم که قدرت بهرهمندی از این حقوق را به ایشان میدهد». شاید نیاز به توضیح نباشد که «حقوق یکسان» با «تصمیمگیری آزادانه» تناقض دارد. در اینجا تصمیم آزادانه محقق نمیشود، مگر اینکه اختیار کامل با یک طرف باشد و دیگری حقی نداشته باشد. لذا برقراری حق مساوی در تنظیم خانواده، مستلزم تصمیمگیری مشروط است، نه آزاد.
تناقض و پارادوکس در حضانت و سرپرستی یکسان: نمونه چهارم در ماده شانزده ـ ج «منافع کودکان در کلیه موارد، از جمله حقوق و مسئولیتهای یکسان در مورد قیمومیت، حضانت، سرپرستی و فرزندخواندگی کودکان و یا موارد مشابه با این مفاهیم در حقوق ملی، از اولویت برخوردار خواهد بود». مسئولیت کودکان در اسلام و نیز در حقوقبشر به عهده پدر گذاشته شده است و مادر جز در مواردی خاص، این مسئولیت را به عهده ندارد. به همین دلیل، حضانت و سرپرستی آنها نیز در هنگام جدایی به عهده پدر است، نه مادر.
در کنوانسیون به جنبههای مختلف این مسئله توجه کافی نشده است؛ زیرا حضانت و سرپرستی یکسان فقط در صورتی ممکن است که دو نفر با هم زندگی کنند، اما در هنگام جدایی قابل تصور نیست: ممکن نیست دو نفر که جدا زندگی میکنند، بتوانند سرپرستی کودکان را به طور یکسان بر عهده گیرند.
پارادوکس مالکیت یکسان: نمونه پنجم در بند شانزده ـ ب میگوید: «حقوق یکسان برای زوجین نسبت به مالکیت، حق اکتساب، مدیریت، سرپرستی، بهرهمندی و انتقال ملک، اعم از اینکه رایگان و یا هزینهای دربرداشته باشد». مالکیت یکسان، پارادوکسیکال است؛ چون معنی اینکه هر دو به طور یکسان مالک درآمد خانواده هستند، این است که هر دو به طور یکسان مالک درآمد خود نیستند! زیرا هر کدام به قدر توان کار میکنند و به خانه میآورند، مثلاً مرد صدتومان در میآورد و زن پنجاه تومان و آن را روی هم میریزند. آنگاه هر دو مالک این 150 تومان، به طور مساوی، هستند؛ یعنی هر یک مالک 75 تومان. پس هیچکدام نسبت به مال خود مالکیت یکسان ندارند. بلکه زن مالک 25 تومان از پول مرد میگردد و مرد برای آنکه زن با او حق مساوی در مالکیت داشته باشد مالکیت 25 تومان را از دست میدهد. این پارادوکس، یکسان بودن حق مالکیت است.
تعارض هشتم با حقوقبشر در حق حاکمیت ملتها
ماده بیستویکم حقوقبشر میگوید: «اساس و منشأ قدرت حکومت، اراده مردم است. این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز شود که از روی صداقت و به طور ادواری صورت پذیرد...».
اما این کنوانسیون حق حاکمیت ملتها، مخصوصا ملل اسلامی را نادیده میگیرد. از جمله در ماده هجده است که «دولتهای عضو متعهد میشوند تا گزارشی برای بررسی کمیته در مورد اقدامات تضمینی، قضایی و اجرایی یا سایر اقدامات متخذه در راستای اجرای مفاد این کنوانسیون و پیشرفتهای حاصل شده در این رابطه را به دبیر کل سازمان ملل متحد ارائه کنند».
حق تحفظ در کنوانسیون پذیرفته نیست: موافقان کنوانسیون در ایران که خودشان مسلمان معتقدند، گفتهاند میپذیریم که این موضوع با اسلام تعارض دارد، ولی شرط میگذاریم و آن موادی را که مغایر اسلام است، نمیپذیریم. این همان حق تحفظ است که از لحاظ بینالمللی حق همه کشورهاست. اما چنین حق تحفظی بر اساس خود کنوانسیون پذیرفته نیست؛ زیرا در ماده بیستوهشت میگوید: «حق شرطهایی که با هدف و منظور این کنوانسیون سازگار نباشد، پذیرفته نخواهد شد». اسلام با هدف و منظور این کنوانسیون تعارض دارد، لذا، عدم مغایرت با اسلام نمیتواند حق تحفظ باشد. بعضی هم گفتهاند منظور مجلس این بوده است که ما شرط خود، یعنی عدم مغایرت با قوانین اسلام را اعلام میکنیم، اگر پذیرفتند که عضو میشویم و الا خیر. ولی آنها فکر این را هم کردهاند و آن اینکه، مادامی که اعلام پذیرش نشده است، آزادی پذیرش یا عدم آن وجود دارد؛ اما همینکه اعلام موافقت شد، چه شرط تحفظ پذیرفته شود چه نه، دیگر، کشور متقاضی نمیتواند از آن خارج شود. اگر حق تحفظ رد شد، آن کشور چه بخواهد و چه نخواهد، به طور مطلق، به عضویت کنوانسیون درآمده است.
کسانی که گفتهاند اگر شرط ما را نپذیرفتند، کنار میکشیم، از این امر اطلاع نداشتهاند. بعضی هم گفتهاند برای آنکه با قدرتها درگیر نشویم و بهانه به دست آنها ندهیم، آن را بپذیریم ولی به آن عمل نکنیم، مانند عربستان که مثلاً خانمها در آنجا حق رانندگی ندارند. این تناقض آشکار است؛ زیرا اولاً، عمل نکردن ما باعث درگیری است و ثانیا، خیال بیمورد است؛ زیرا ایران برای آمریکا و مخالفان جمهوری اسلامی با عربستان تفاوتی دارد. گرچه الان با عربستان هم به این منظور درگیرند، ولی اگر ایران عمل نکند، بهانه به دست آنها میافتد و با شدت بیشتری درگیر خواهند شد. ثالثا، خود این افراد قائلند که کنوانسیون برای کشورهای اسلامی عملی نیست.
اشاره
نکتههای کلی
1. نویسنده در فهم مواد کنوانسیون و اعلامیه حقوقبشر دچار اشتباه شده است. و از همینرو تفسیرهای ناصوابی از مواد کنوانسیون ارائه کرده است. نقد کردن کنوانسیون به شیوه ضعیف، نه تنها کنوانسیون را در معرض ابهام و تردید قرار نمیدهد، بلکه موجب تقویت کنوانسیون و تضعیف مخالفان آن خواهد شد.
2. ناگفته نماند که در مواردی از مقاله حاضر، میتوان نکات قابل قبولی را در نقد کنوانسیون مشاهده کرد؛ هرچند این موارد اندکاند، ولی به صورت عمیق مطرح نشدهاند.
نگاهی به بخشهایی از مقاله
1. اسلام و تساوی: نویسنده میگوید: «اسلام تبعیض بین زن و مرد را به شدت رد میکند و تساوی حقوق آنها را میپذیرد؛ ولی مهم این است که تساوی را به معنی تشابه نمیگیرد و تشابه را در تمام زمینهها قبول ندارد». وی دلیلی بر مدعای خود و تفسیر روشنی از تساوی مورد قبول اسلام ارائه نمیکند. اما به نظر میرسد مراد وی این است که اسلام در تنظیم حقوق زن و مرد، به طور مساوی، رعایت عدالت میکند و به هر یک از آن دو، حقوق متناسب با او را قرار داده است. این سخن هرچند درست است، اما نامیدن آن به «تساوی» صحیح نیست؛ بلکه تعبیر صحیح این است که بگوییم اسلام، حقوق زن و مرد را به طور عادلانه و متناسب با ویژگیهای زن و مرد قرار داده است.
2. نادیده گرفتن تاریخ: نویسنده، این مطلب [ کنوانسیون] را که میگوید: «سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده تاکنون به رسمیت شناخته نشده است»، صحیح نمیداند. سپس در توجیه سخن خویش، علتِ این امر را توجه اسلام به رابطه عاطفی زن و مرد در خانواده و نقش مؤثر زن در ایجاد آرامش خانواده ذکر کرده است و آیاتی از قرآن، همچون «هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» (بقره، 2: 187)؛ را به عنوان تبیین نقش زن در رفاه خانواده آورده است.
وی توجه نکرده است که اولاً، کنوانسیون در عبارت خود، علاوه بر نقش زنان در رفاه خانواده، بر نقش زنان در پیشرفت جامعه نیز تأکید کرده است؛ درحالیکه نویسنده صرفا به مسئله نقش زن در خانواده پرداخته است. ثانیا، واژه «رفاه» در فرهنگ بینالمللی و جهانی معنای کاملاً روشنی دارد که همان رفاه مادی و بهرهمندیهای اجتماعی است و ربطی به رفاه معنوی و نقش زن در ایجاد آرامش روانی در خانواده ندارد که گفته شود اسلام از قرنها پیش به نقش زنان در رفاه خانواده توجه کرده است؛ بلکه زن، نقشی اساسی در رفاه، به آن معنای عام و حقیقی که در اسلام است، دارد. اما سخن در این است که کنوانسیون این معنا از رفاه را مورد توجه قرار نداده است تا به آن نسبت تحریف تاریخ بدهیم. ثالثا، ادعای کنوانسیون مبنی بر عدم توجه به نقش زنان در رفاه خانواده و اجتماع، ناظر به جامعه جهانی و جریان عمومی و غالب در دنیاست، نه موارد استثنایی که ممکن است در برخی موارد به این نقش توجه شده باشد. رابعا، هرچند اسلام بر نقش زنان در خانواده تأکید نموده است، اما در بسیاری از جوامع اسلامی، این مسئله بر اساس دیدگاه اسلام مورد توجه و عمل قرار نمیگیرد. بنابراین صرف بیان یک ارزش والا در اسلام موجب نمیشود که معتقد شویم آن ارزش در خارج و عالم واقع نیز محقق شده است و کسانی را که از عدم تحقق آن سخن میگویند به تحریف تاریخ متهم نماییم.
3. نظام مالی خانواده: نویسنده معتقد است بر اساس اعلامیه حقوقبشر، نظام مالی خانواده یک مسئول واحد دارد که به طور طبیعی مرد است؛ اما کنوانسیون این نظام را نپذیرفته است و سرپرستی و مسئولیت مرد را انکار میکند و معتقد به تساوی میشود. اولاً، آنچه در ماده بیستوپنج اعلامیه حقوقبشر به نقل از خود نویسنده آمده است، دال بر این است که هر کس کار میکند، حق دارد دستمزد مناسبی که او و خانوادهاش را تأمین کند، دریافت نماید. این مسئله به این معنا نیست که زن نمیتواند شاغل باشد و برای کسب درآمد شخصی و یا کمک به اقتصاد خانواده کار کند. ثانیا، آنچه در کنوانسیون آمده است، ایجاد حق اشتغال برای زنان است، نه لزوم مشارکت آنان در تأمین مایحتاج خانواده. کنوانسیون در مقام بیانِ این مطلب نیست که چه کسی موظف است معاش خانواده را تأمین نماید. البته جای اشکال اساسی وجود دارد که طراحی جامعه مورد نظر کنوانسیون، این نتیجه را دربرخواهد داشت که بستری در جامعه فراهم میآید که زنان با خواست و تمایل خود، چنان به دنبال اشتغال و کسب درآمد خواهند رفت که خانواده از وجود آنان خالی میشود و آسیب جدی خواهد دید. نویسنده در همین زمینه میگوید: «این کنوانسیون، قانون است و در نتیجه اجباری است و بر طبق آن مردها میتوانند بخواهند که زنها به جای آنها در معادن، مزارع، کشتزارها، جنگلها و... کار کنند». معلوم نیست نویسنده از کدام عبارت کنوانسیون چنین الزامی را استفاده کرده است که زنها اجبارا باید کار کنند و مردها هم میتوانند کار نکنند و زنان را مجبور به کار کردن به جای خویش سازند؟ کنوانسیون تنها بر این نکته تأکید میکند که دولتها موظفاند شرایط اشتغال را به صورت برابر برای زنان و مردان فراهم سازند، به گونهای که هر زنی با اختیار و تمایل خود، نه با اجبار مردان، بتواند شغل موردنظر خویش را انتخاب نماید. البته ناگفته نگذاریم که این الگوی کنوانسیون هم الگوی صحیحی نیست؛ چرا که برابری در فرصتهای شغلی در جوامعی که تأمین معاش خانواده قانونا بر عهده مرد قرار دارد، زمینه اشتغال مردان را کاهش میدهد و به تشکیل و تأمین خانواده آسیب میزند.
4. انتخاب نام خانوادگی: نویسنده با استناد به بند ج ماده شانزده کنوانسیون که برای زن و شوهر حق یکسان در انتخاب نام خانوادگی قرار داده است، میگوید: «احتمالاً منظور آن انتخاب نام خانوادگی فرزندان است؛ زیرا نسبت به زن و شوهر سالبه به انتفاء موضوع است». آنگاه لازمه این ماده را از بین رفتن شرافت خانواده و اسم و رسم خانواده میداند: به این بیان که اگر دو فرزند از یک خانواده، یکی نام خانوادگی را از مادر و دیگری از پدر، به طور مساوی، بگیرد، آنگاه دو بچه در یک خانواده، دو نام خانوادگی خواهند داشت که شرافت و اسم و رسم خانواده از بین میرود، یا آنکه به هر یک از بچهها نام خانوادگی مرکب از نام خانوادگی پدر و مادر بدهند که در نتیجه هر فرزند نام خانوادگی دو اسمی خواهد داشت و فرزندان این بچهها نیز نام خانوادگی چهار اسمی و نسلهای بعدی هشت و شانزده و... اسمی. سپس نتیجهگیری میکند که نام خانوادگی فرزندان باید لزوما از مادر یا پدر اخذ شود، نه مشترکا، آنگونه که کنوانسیون میگوید.
منظور از نام خانوادگی، نام خانوادگی زوجین است، نه فرزندان؛ زیرا بر اساس قوانین برخی کشورها، زن پس از ازدواج میبایست نام خانوادگی شوهر را برگزیند. کنوانسیون با این ماده، زنان را در حفظ نام خانوادگی خود یا تغییر آن آزاد گذاشته است و اتفاقا قوانین کشور ایران نیز این مسئله را تأیید میکند و شریعت اسلامی نیز بر این مسئله صحه میگذارد. بنابراین، اگر نویسنده اندکی بررسی مینمود و مقصود کنوانسیون از این ماده را درمییافت، لازم نبود خود را به تکلف بیاندازد و درباره وضعیت نام خانوادگی فرزندان بحث کند. هرچند اگر مقصود کنوانسیون، نام خانوادگی فرزندان هم باشد، باز استدلالهای نویسنده مخدوش است.
5 . حق یکسان در ازدواج: نویسنده میگوید: «بر اساس ماده شانزده کنوانسیون، زن و مرد حق یکسان برای عقد ازدواج دارند؛ پس مرد به صرف تقاضای عقد، در عقد زن ذیحق میشود و زن نمیتواند امتناع کند. یعنی اگر مرد درخواست ازدواج از زن کرد و صیغه عقد را جاری کرد، زن نمیتواند صددرصد رد کند و اگر رد کند، مرد میتواند به دادگاه مراجعه و علیه زن شکایت کند که حق او را پایمال کرده است و دادگاه هم باید نیمی از زن را به او بدهد و به زندگی با مرد مجبور کند، یا از زن غرامت بستاند. نسبت به طلاق هم همینطور است: اگر حق، یکسان باشد، در صورت خواست یک نفر برای طلاق و امتناع طرف دیگر، طلاق انجام نمیشود».
نویسنده در فهم مفهوم تساوی حقوق دچار اشتباه آشکاری شده است؛ چرا که در موارد متعددی از مقاله خویش تساوی مورد نظرِ کنوانسیون را به شکل نادرستی تفسیر میکند. از جمله تفاسیر غیرمعقول نویسنده از تساوی، تساوی در عقد ازدواج است. به خوبی واضح و آشکار است که مقصود از حق یکسان در عقد ازدواج، این است که هیچکس نمیتواند زن را مجبور به ازدواج کند و او باید با اختیار خود به عقد ازدواج رضایت دهد؛ برخلاف آنچه در برخی جوامع رایج است که دختران بالاجبار تن به ازدواج با کسانی میدهند که از سوی خانواده به آنان تحمیل میشود. کنوانسیون در حقیقت این موارد را نفی کرده است. حق یکسان در عقد ازدواج بدین معنا نیست که اگر یکی از زن و مرد صیغه عقد جاری کرد، نصف انشاء عقد انجام شده است و به تعبیر نویسنده نیمی از زن در اختیار مرد قرار میگیرد. اگر چنین باشد که هر زن و مردی به صرف خواندن صیغه عقد، مالک مال و جان طرف مقابل گردد، نتیجه این خواهد بود که حکم اسلام در این زمینه به مراتب از تساوی کنوانسیون بدتر است؛ زیرا در اسلام حق انشاء عقد در اختیار زن است و بنابراین هر زنی میتواند هر مردی را به اجبار و بدون رضایت مرد به همسری خود درآورد و آن مرد هم به اجبار به همسری زن درخواهد آمد و بر این اساس، زنان مالک تمام عیار مردان در ازدواج خواهند بود. بر اساس منطق نویسنده، باید قایل شویم که حق انشاء عقد، معامله خرید و فروش وسایر معاملات که در اسلام به طور مساوی میان همه افراد قرار داده شده است، بدین معناست که هر کس میتواند اموال دیگران را برای خویشتن معامله کند و پنجاه درصد اموال دیگران را از آن خود کند و طرف مقابل برای اثبات حق خود و جلوگیری از تضییع اموال خویش، باید به دادگاه مراجعه کند و دادخواهی نماید.