آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

اسلامی بودنِ یک علم یا معرفت را تنها از طریق روش‏شناسی مناسب و منطق استناد به وحی می‏توان دریافت. ازاین‏رو، حتی دانش‏های حسی و کاربردی نیز از دایره حجیت خارج نیست و علوم دینی همه عرصه‏های معرفتی بشر را می‏پوشاند. برای دست‏یابی به علوم کاربردی، نخست باید «فلسفه‏شدن» تولید شود تا بر آن اساس، منطق مناسب، مدل و معادله‏های اسلامی تولید گردد.

متن

سیاست روز ، 19/8/82
برای اسلامی بودن یک علم، صرف ارتباط مفهومی و معرفتی کفایت نمی‏کند؛ بلکه این رابطه باید متدیک و منطقی هم باشد. یعنی اگر یک نظام معارفی به شیوه منطقی به وحی استناد داده شد، می‏توان آن را اسلامی نامید؛ آن هم نه اسلامی به نحو مطلق، بلکه متناسب با ظرفیت فرهنگی جامعه؛ درغیراین‏صورت استناد به دین در بستر تاریخ، تکامل‏پذیر است. از این نظر به گمان من، در بین علوم موجود که علوم اسلامی نامیده می‏شوند، بهتر است غیر از فقه، مابقی را «علوم مسلمین» بنامیم، نه «علوم اسلامی».
اگر شما به لحاظ منطقی، شیوه عملیات پژوهشی خود را در فلسفه و عرفان از استناد به دین قطع کردید، هیچ دلیلی ندارد که مکاشفه و شهود یا تعالیم نظری، حتما به معارف دینی منتهی شود. شاهدش هم این است که در دنیا، عرفان‏های مختلفی وجود دارد، از عرفان‏های سرخ‏پوستی آمریکا تا عرفان هندی. کما اینکه فلسفه‏های متفاوتی هم هست که بسیاری از آنها در تناقض با آموزه‏های وحی و انبیاست. پس دلیلی ندارد که عقل مستقل و شهوت و مکاشفه، مستقل از هدایت انبیای الاهی با آموزه‏های دینی هماهنگ شود. اگر در دنیای اسلام بین اینها و آموزه‏های وحی ارتباطی هم هست، از تأثیر ناخودآگاه ایمان پژوهشگران بر اندیشه‏شان بوده است؛ نه اینکه ارتباط منطقی و متدیک وجود داشته باشد.
این نکته برمی‏گردد به بحثی معرفت‏شناسانه. اگر معرفت را مقوم به اختیار دانستید، وقتی می‏خواهید عملیات قوای ادراکی انسان را تحلیل کنید، کیفیت فهم، تابع اراده می‏شود و از اینجا حجیت فهم مطرح می‏شود، حتی فهم حسی. این‏طور نیست که دایره علوم حسی از دایره حجیت بریده باشد و بگوییم آنها متد خاص خودشان را دارند؛ بلکه حجیت آنها برمی‏گردد به هماهنگی با وحی. لذا، این جهت‏گیری باید تبدیل به منطق و قاعده شود و عقلانیت و دستگاه سنجش آن تمام شود. پس دو دسته علم درست می‏شود که هر دو هم کارآمدند و بر اساس هر یک می‏شود تمدن‏سازی کرد؛ یکی مبنای تمدن‏سازی دینی می‏شود و دیگری تمدن‏سازی غیردینی.
بر این اساس، دایره علوم دینی همه عرصه‏های معرفتی بشر را می‏پوشاند. ارتباط منطقی و متدیک بین علوم کاربردی و دین باید تمام شود. البته این منطقی که از آن سخن می‏گوییم، در واقع نظام منطق است؛ نه یک منطق بسیط؛ یک نظام منطقی که در هر عرصه‏ای، نحوه هماهنگی همان عرصه با دین را تمام کند. پیداست، اینکه ما می‏گوییم فیزیک اسلامی به این معنا نیست که علم فیزیک باید نقلی شود، مثل فقه. شیوه استناد در فقه غیر از فیزیک است؛ کما اینکه شیوه استناد در هر دو غیر از فلسفه است. ولی شما حتما باید بتوانید همه عرصه‏های عملکرد قوای نظری و سنجشی بشر را زیر چتر هدایت وحی بیاورید.
من تحجر را در فرهنگ حاکم بر معرفت‏های دینی‏مان می‏دانم. تحجر در منطق و در فلسفه منطق است. یعنی آنجا که ما روش‏سازی می‏کنیم؛ حوزه‏ها و نسبت آنها را با هم تعریف می‏کنیم. ما فرهنگی داریم که جزو واضحاتی شده که هیچ‏کس هم در آن مناقشه نمی‏کند.
چرا بقیه عرصه‏ها را از دایره دین بیرون می‏برید؟ این دسته‏بندی‏هایی که ما به آنها پای‏بندیم مستند به دین نیست. اینکه می‏آیید عرصه‏ها را می‏برید و می‏گویید چهار حوزه عقل، حس، شهود و وحی، از کجا آمده؟ تحجر یعنی روی همین تقسیم‏بندی ایستادن. نه این دسته‏بندی برای قوای ادراکی بشری درست است و نه نسبت اینها با وحی، این‏طور برقرار می‏شود. آیا وحی، مال جایی است که عقل و حس کار نمی‏کند؟
ما دعوایمان با طرف‏داران دین حداقلی، سر توحید است. اگردر همه عرصه‏ها عبد هستی، مناسک عبودیت را باید از دین بگیری. دعوا سر پرستش خداست. دین حداقلی شرک را مجاز می‏داند؛ تعریف توحید را عوض می‏کند. ما مدعی هستیم که اصولاً ولایت دینی، ولایت خدای متعال بر عالم که تکامل عالم تحت ولایت او واقع می‏شود، باید بر همه شئون جاری شود. ما باید در حیات فردی و جمعی‏مان، اخلاق در تولاّ پیدا کنیم. من از شما سؤال می‏کنم که دانش تجربی را برای چه می‏خواهید؟ جز برای جریان نیاز و ارضا؟ خب جریان نیاز و ارضا را دین باید هدایت کند. در واقع ما در طول تاریخ‏مان هم تابع دین حداکثری نبودیم؛ به دین خدا، قید می‏زدیم! دستگاه موازی درست می‏کردیم.
از نظر معرفت‏شناسی، اگر در اراده انسان، اخلاص نبود، یک جور دیگر می‏فهمد؛ حس او طور دیگری درک می‏کند؛ یک جور دیگری علم‏سازی می‏کند. این نکته معرفت‏شناسانه است که اراده در حوزه حس و عقل نظری و شهود هم حضور دارد و کیفیت شهود و سنجش و احساس بشر را متأثر می‏کند. دوم اینکه اطلاق ولایت خدای متعال، قید نمی‏پذیرد. اراده انسان باید تحت ولایت خدا عمل کند.
علم را بر اساس فلسفه یونان تعریف می‏کنیم، بعد هم می‏آییم روایت اطلبوا العلم ولو بالصین را مطرح می‏کنیم. درحالی‏که همین روایات می‏گویند: «علم هم از خانه ما اهل بیت علیهم‏السلام بیرون می‏آید». غیر از این، علم نیست و همه‏اش جهالت است. نگاه جامع نکردن و تفقه نکردن، آنجا که به سراغ دین می‏رویم، مضر است.
رسیدن به یک معادله اسلامی باید چه مراحلی را طی کند؟ باید «فلسفه شدن» تولید شود و منطق‏سازی شود؛ بعد بر اساس منطق‏سازی بتوانید علم دینی تولید کند.
من هم با اینکه مدعی تمدن اسلامی هستم، می‏گویم الان در مرحله گذار، از تجارب غرب استفاده کنید. پیغمبر هم در مرحله گذار بود و داشت جامعه را به سمت مدل مطلوب می‏برد. لذا به عقیده من اصلاً، در شرع «امضا»، به مفهوم اصطلاحی، نداریم، اما انحلال داریم. شرع، آنچه مربوط به وحی نیست را در درون خود منحل می‏کند. این غیر از امضاست. بله، ممکن است چیزهایی را از آموزه‏های انبیای گذشته امضا کند؛ اما بشر چیزهایی در مسیر زندگی، جدای از ادیان، تعریف کرده و مناسباتی را چیده است که امضا کردنی نیست، منحل‏کردنی است. شما در دو سیستم دقیق، هیچ‏کدام از اجزا را نمی‏توانید به جای یکدیگر به‏کار ببرید، مگر دقتش کم شود.
موضوع «فلسفه شدن»، سرپرستی نظام جامعه، فلسفه ولایت اجتماعی یا به تعبیر دیگر،
فلسفه مهندسیِ توسعه اجتماعی است. فلسفه شدن، مبنای تولید سه منطق می‏شود: منطق استنباط؛ تولید معادله؛ منطق مدل‏سازی. بر پایه این سه، روش پژوهش در معارف دینی که کار حوزه است، تولید معادله که در دانشگاه‏هاست و برنامه‏ریزی که در دستگاه‏های اجرایی است، تبیین می‏شود. پژوهش‏ها با این سه منطق هماهنگ می‏شوند. پس، این فلسفه یک روش عام و نسبیت عامل تعریف می‏کند. نسبیت عام به شما سه منطق می‏دهد که پژوهش‏های شما را در سه حوزه هماهنگ می‏کند. لذا در تفقه جامعه دینی، به حکمت حکومتی، فقه حکومتی و عرفان حکومتی می‏رسید، در دانشگاه‏ها به نظام معادلات و در اجرا هم به نظام اجرا.
به نظر من مقابل فرهنگی که مدعی تمدن اسلامی است، دو جریان وجود دارد که هیچ‏کدام هم کم‏خطرتر از دیگری نیست. ما این دو مانع را بر سر راه تفقه تکاملی در دین داریم. اولی (یعنی انفعال) در برخورد با عینیت می‏خواهد اقتضائات عینی را بر معرفت دینی حاکم کند. البته برای این کار هم در غرب تئوری‏سازی شده است؛ نظرات مختلف هرمنوتیکی همین کار را می‏کنند. نظریه قبض و بسط، بخشی از اندیشه‏های هرمنوتیکی است. در واقع تکامل تکنولوژی، مبدأ پیدایش تکامل ارضا و نیاز می‏شود و تکامل ارضا و نیاز اجتماعی، بر معرفت دینی حاکم می‏شود. یعنی دین توجیه‏گر توسعه مادی می‏شود و مشروعیت آن را تمام می‏کند. اینها معنی اجتهاد و مقتضیات زمان را چنین می‏دانند که دین «توجیه‏گر» تحول شود، نه «حاکم» بر تحول.
در مقابل، اندیشه‏های تحجرگرایانه‏ای که تعبد به دین را برابر ساختارگرایی می‏دانند، نمی‏توانند بین تعبد و تکامل جمع کنند. ولی اندیشه تکامل‏گرایانه بر مبنای تعبد به دین، می‏خواهد تکامل اجتماعی را مهندسی کند؛ به طوری‏که رهبری زمان، مکان و حادثه‏ها را به دست دین بدهد؛ نه اینکه دین، توجیه‏گر تمدن مادی شود یا دین به ساختارگرایی یا حفظ ثبات ساختارها ختم شود. آن چیزی که می‏تواند تکامل‏گرایی بر پایه تعبد را تمام کند، به مراحلی از سیر نیاز دارد که یک گامش تولید «فلسفه شدن» است. لذا ما برای مواجهه با این دو جریان هم، به یک سازمان‏دهی جدید احتیاج داریم که برای تحقق آن، فقط تولید فکر کفایت نمی‏کند. روش‏های برخورد آنها، شیوه موضع‏گیری در برابرشان و سازمان‏دهی اجتماعی باید شناسایی شود، تا بتوانیم به تولید نرم‏افزاری تمدن اسلامی برسیم.
اشاره
آنچه در این گفت‏وگو آمده است، بیانگر نگرشی متفاوت به حوزه دین و علم و طرحی دیگر برای مدیریت اجتماعی است. هرچند نمی‏توان به دسته‏بندی‏های کلی دلخوش داشت و به سادگی، اندیشمندان و اندیشه‏ها را به صورت کلیشه‏ای تقسیم‏بندی نمود؛ ولی در مجموع می‏توان گروه‏ها یا گرایش‏های زیر را در این خصوص در بین نویسندگان و صاحب‏نظران مسلمان شناسایی کرد:
الف) گروهی بر این عقیده‏اند که عقل ــ در معنای اعم که هم شامل معرفت فلسفی و هم علمی می‏شود ــ معیار اصلی و آخرین داور آدمی در فهم و موضع‏گیری است و هرگونه معرفت دیگر، از جمله وحیانی، تابعی از معرفت عقلانی است. ازاین‏رو، گفته می‏شود که با تکامل بشر و رشد عقلانیت، انتظار بشر از دین و فهم او از وحی دچار تحول شود و با توسعه سطح دانش و معرفت بیرونی، معرفت دینی نیز به حوزه‏های فردی و اخلاقی تقلیل می‏یابد. این نگرش که حاکم بر فضای فکری روشن‏فکران دینی است، «تولید دانش دینی» را مقوله‏ای اساسا نادرست می‏شمارد و دانش را محصول عقل آزاد و مستقل بشر می‏داند.
ب) گروه دیگر کسانی هستند که حوزه‏های عقل و وحی را مستقل از یکدیگر می‏دانند و هر کدام از این دو حوزه را تابع روش‏شناسی خاص خود می‏دانند. عقل برای پاسخگویی به پاره‏ای پرسش‏ها و نیازهاست و وحی نیز دسته‏ای دیگر از سؤالات و نیازهای انسانی را تأمین می‏کند و دست‏یابی به معرفت در هر یک از این دو حوزه، روش مستقل و متفاوتی دارد. در این نگاه، عقل و وحی در نتایج و دستاوردها مرتبط‏اند؛ به این معنا که در مقام اجرا و عمل، باید از دستاوردهای علمی و فلسفی بشر به گونه‏ای بهره برد که مخالفت با دین و شریعت نداشته باشد. چنان‏که پیداست، در این دیدگاه نیز دانش‏های تجربی و عقلانی در اساس و روش با دین پیوندی ندارند و هیچ ضرورتی برای تولید دانش دینی احساس نمی‏شود. نگرش‏های سنتی در حوزه‏های دینی و بسیاری از متدینانِ دانشگاهی، معمولاً این تلقی را دنبال می‏کنند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی در طول یک دهه گذشته در عرصه مدیریت و کارشناسی بیشتر متأثر از این جریان بوده است.
ج) اما گروه سوم هر دو دیدگاه گذشته را نقد می‏کنند و بر این باورند که باید میان حوزه‏های عقلی محض و تجربی محض با حوزه‏هایی که عقل و تجربه با ارزش‏ها و آرمان‏ها ادغام می‏شوند، فرق گذاشت. ازاین‏رو، پیشنهاد می‏شود که بین علوم انسانی و فلسفه‏های مضاف از یک سو، و علوم طبیعی، منطق‏ها و فلسفه‏های محض از سوی دیگر، تفکیک شود. علوم انسانی به دلیل تأثیرپذیری از مفاهیم ارزشی و دینی می‏تواند جهت‏دار باشد و عنوان «علوم انسانی دینی» در آنجا صادق است؛ ولی در سایر علوم، سخن از اسلامی یا غیراسلامی بودن آنها درست نیست. امروزه بسیاری از متفکرانِ نسلِ انقلاب در حوزه و دانشگاه، چنین رویکردی را پذیرا هستند و در یک طیف متنوعی از گرایش‏ها، به این نظریه باور دارند. البته به رغم تلاش‏هایی که تاکنون در بازسازی علوم انسانی بر اساس مبانی اسلامی صورت گرفته است، هنوز نتایج چندان روشنی به دست نیامده است.
د) اما دسته چهارمی هم هستند که تفکر جدید غرب را از اساس باطل و مادی‏اندیشی و سکولاریسم را بر کل دانش‏ها و فلسفه غربی حاکم می‏دانند. مهم اینجاست که اینان هرچند دانش غرب را سکولار و غیر دینی می‏شمارند، اما در مقابل، معمولاً نسبت به امکان تأسیس فلسفه یا دانش‏های دینی عصر مدرن ابراز تردید می‏کنند. به زعم این گروه، تفکر مدرن چنان بر زمانه ما چیره شده است که گویا ماهیت و صورت غرب، همه زوایای ذهن و زندگی مردم ما را تسخیر نموده است و به هیچ روی از آن گریزی نیست. طرف‏داران مارتین هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی، و برخی دیگر از طرف‏داران پست‏مدرن در کشور ما، چنین بینشی را ابراز و ترویج می‏کنند.
ه ) اما گروه پنجم با جهت‏دار شمردن تمامی دانش‏های بشری، معتقدند که اساسا نظام معرفت را می‏توان به وصف اسلامی یا غیراسلامی موصوف ساخت و ازاین‏رو، دانش‏های جدید را به طورکلی برآمده از فلسفه مادی غرب می‏دانند و تأسیس دانش‏های جدید اسلامی را نه تنها ممکن، بلکه ضروری‏ترین رسالت حوزه و دانشگاه در مسیر اسلامی کردن مدیریت کشور و در نهایت پی‏ریزی تمدن اسلامی می‏دانند. این گروه نیز، البته، طیفی از آرا و اندیشه‏ها را در درون خود جا می‏دهند که مباحث جناب میرباقری بیانگر یکی از این دیدگاه‏هاست.
این گفت‏وگو به تفصیل از زوایای فکری ایشان پرده برمی‏دارد؛ هرچند هنوز هم ابهام‏های فراوانی در این زمینه وجود دارد. ازآنجاکه پیش‏بینی می‏شود، احتمالاً بیشترین حجم مباحثات در نهضت نرم‏افزاری و تولید دانش دینی میان این گروه اخیر و گروه سوم صورت گیرد، در اینجا به برخی پرسش‏های فراروی این نظریه اشاره می‏کنیم:
1. چگونه دین می‏تواند بدون استناد به عقل ــ که حجت باطنی و معیار درونی است ــ حجیت خویش را به اثبات رساند؟ اگر عقل حجت نهایی آدمی در تشخیص حق و باطل است، چگونه ایشان حجیت عقل را هم به دین بازمی‏گرداند؟
2. اگر معرفت و فهم را تابع اراده بدانیم، در واقع اعتبار همه معرفت‏ها را مورد تردید قرار داده‏ایم و هیچ معیاری برای شناخت انبیای حَقّه از مدعیان حُقّه وجود ندارد. آیا سخن از حق و باطل بودن مدعیان دین، ما را مجبور به تفکیک حوزه عقل و حس از وحی و شهود نمی‏سازد؟
3. در اینجا معلوم نشده است که چگونه می‏توان فلسفه محض یا تجربه محض را به امور دینی و ارزشی که در رتبه متأخر از عقل و حس هستند، مقید ساخت و درستی یا نادرستی عقلیات و حسیات را به وحی بازگرداند؟
4. ایشان فقه را مستند به وحی دانسته و سایر علوم اسلامی را غیرمستند می‏داند.
روشن نشده است که چرا فلسفه اسلامی و اخلاق اسلامی را که با فلسفه و اخلاق یونان بسیار تفاوت دارد و به معارف اسلامی نزدیک شده است، باید غیراسلامی بدانیم. معیار اسلامی بودن فلسفه و اخلاق چیست؟
5 . در این گفت‏وگو از «فلسفه شدن»، سخن به میان آمده و منطق «تولید معادله» و منطق «مدل‏سازی» را ضروری دانسته‏اند. هرچند توضیحاتی اجمالی ارائه شده است، ولی جا دارد که این مباحث به تفصیل توضیح داده شود تا فرهیختگان حوزه و دانشگاه بتوانند در این موارد بهتر داوری کنند.

تبلیغات