آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

دانش از راه‏های گوناگون به توسعه دموکراسی می‏انجامد؛ که یکی حضور اندیشه انتقادی در روش‏های علمی، و دیگری پذیرش کثرت‏گرایی و تنوع آرا و تلاش برای یافتن زمینه‏های مشترک است.

متن

هم‏بستگی، 7/7/82
آیا جست‏وجوی دانش ناب در جهانی مملو از کمبود و منازعه، عاقلانه و منطقی است؟ من ترجیح می‏دهم که بگویم دانش ناب نیاز به توجیه بیرون از خود (توجیه عرضی) ندارد و اینکه علم صرفا برای خاطر خودش، از جمله بزرگ‏ترین و مهم‏ترین تلاش‏های بشری است. دلیل منطقی که معمولاً برای هزینه کردن پول‏های عمومی در انواع پروژه‏های علمی ارائه می‏شود، این است که طول عمر، سلامتی ایمنی، شادابی و کارایی ما را افزایش می‏دهند و در مجموع، زندگی ما را لذت‏بخش‏تر می‏سازند. به باور من، سواد علمی، دموکراسی را تقویت می‏کند و این نفع جانبی و مهم ترویج علم است. آیا از چنین حکمی می‏توان دفاع کرد؟ به‏طور کل می‏توان گفت: کشورهایی که از نظر علمی بسیار قوی هستند، دارای دموکراسی‏های قوی‏تری نیز می‏باشند؛ و کشورهایی که علم در آنها از موقعیت ضعیفی برخوردار است، بین دولتی غیردموکراتیک تا استبدادی در نوسان می‏باشند. این موضوع، آشکارا، نوعی رابطه همبسته است؛ نه علّی و حتی اگر علّی هم باشد، مسیر پیکان علیت نامشخص است.
می‏توان بین فقدان درک و حق‏شناسی از علم، و وجود تعصب و عدم رواداری عوام‏فریبانه، رابطه نزدیکی را تشخیص داد، اما باز هم باید گفت که این هنوز هم علت نیست، بلکه نوعی رابطه همبسته است.
اندیشه انتقادی و دموکراسی
علم چگونه می‏تواند منشأ دموکراسی شود؟ من در اینجا مایل به معرفی دو سازوکار هستم. ابتدا توسط ایجاد تغییر در روش اندیشیدن افراد؛ و دوم توسط دگرگون کردن رابطه متقابل میان کسانی که جامعه را تشکیل می‏دهند. هرچه مردم از سواد علمی بیشتری برخوردار باشند، می‏توان انتظار داشت جمعیت بیشتری از آنها در جریان‏های سیاسی شرکت کنند و در چنین مکان‏هایی کارایی بیشتری نسبت به بقیه از خود نشان دهند یک چنین تکامل اجتماعی، احتمالاً، کند غیرخطی، بی‏نظم و ادواری خواهد بود؛ حتی ممکن است گاهی مسیر عکس را نیز طی کند؛ اما به احتمال زیاد این گرایشی اجتناب‏ناپذیر است.
اندیشه انتقادی، جوهر روش علمی است. تشخیص دادن میان فرض کردن و استنتاج نمودن، و میان احتمال و اثبات، می‏تواند دیدگاه‏ها را دگرگون کند و مثلاً، به کلی، نتیجه انتخابات یک منطقه را تغییر دهد. مهارت شناختاری برای تفکیک قائل شدن میان امید، ایمان، امکان، احتمال و یقین، سلاح مؤثری، در جعبه نجات سیاسی است.
یک راه‏حل برای دگرگونی رابطه متقابل میان اعضای جامعه، این است که علم را به مثابه هماهنگ کننده بالقوه در نظر گیریم. یک چنین جامعه‏ای دارای ظرفیتی برای احترام گذاردن بر موضع‏های سیاسی کثرت‏گرا، یعنی همان ذات دموکراسی، است؛ چرا که اعضای آن می‏توانند درک کنند که هیچ موضعی، حتی موضع خودشان، نمی‏تواند به عنوان تنها موضع صحیح و با اطمینان نزدیک به یقین، «مورد اثبات قرار گیرد.»
به نظر می‏رسد که در دیدگاه‏های سیاسی معاصر، زبان معمول علمی تنها نیرویی باشد که قادر است زمینه مشترکی فراهم آورد.
دیدن اینکه چگونه دموکراسی توسط سواد علمی رشد می‏کند، بسیار مسحور کننده است. در کشورهای اسلامی، که برای قرن‏ها رهبری علمی جهان را در اختیار داشتند، برای تشویق این اندیشه که علم با اسلام کاملاً سازگار است.
شتاب علم
مثال‏هایی وجود دارد که نظریه‏پردازی من از رابطه همبسته علم ـ دموکراسی را رد می‏کند. برای مثال، این نظریه نمی‏تواند موفقیت‏های علمی نازی‏ها و اتحاد شوروی را در جوامعی با پایین‏ترین درجه دموکراسی توضیح دهد. کشف علمی توسط عوامل روان‏شناختی تحریک می‏شود؛ مانند خلاقیت تحت فشار؛ جامعه‏شناسی حفاظت از خود؛ جامعه‏شناسی خودخواهانه و جامعه‏شناسی اشتراکی؛ مانند جنون جمعی و شوونیسم ملی. من مایلم پیشنهاد کنم که روییدن افراد حامی دموکراسی مانند آندره ساخاروف، پدر سلاح‏های گرماهسته‏ای شوروی، در جامعه‏ای می‏تواند محقق شود که از نظر علمی شدیدا غنی، اما استبدادزده است و عملاً در عصری که دست‏یبابی به اینترنت برای فراهم آوردن و انجام علم سودمند ضروری است، اجتناب‏ناپذیر است. این دو راهی است که رهبران چین با آن مواجه هستند، کسانی که توسط افتخار به توسعه چین به شدت انگیخته شده‏اند. آنها جهت پیشرفت ملی در برابر دو مسیر قرار دارند: دست‏یابی آزاد به اینترنت و سرعت بخشیدن به علم بومی.
بعضی ممکن است چنین استدلال کنند که تکلیف کردن «علم» به عنوان بالاترین معیار اندیشه انسانی به معنای دست‏کم گرفتن اندیشه در عرصه‏های دیگر است. علم، در واقع، با سایر انواع ادراک انسانی‏متفاوت است؛ زیرا نیروی اصلی آن برای تحت تأثیر قرار دادن توسعه سیاسی و اجتماعی، نسبت به سایر انواع اندیشه انسانی از نظر محتوا، بی‏طرف‏تر یا خنثی‏تر است؛ یعنی «روشی از اندیشیدن» است و نه مجموعه‏ای از زمینه‏ها و داده‏ها.
نکته اصلی این است که درک درست و حقیقی از روش علمی اندیشیدن، شخص را به تصدیق و بازشناخت این نکته وامی‏دارد که در کجا شواهد ادعایی درهم می‏شکنند؛ یا به‏طور آشکارا برای طرح‏ریزی غیرممکن می‏گردند. این موضوع به‏طور پیشینی، آگاهی یا درک قسم مختلفی از دانش یا «حقیقت» را برطرف نمی‏کند؛ بلکه با دریافت تمایز مابین مدرک مستند (اثبات) و عقیده (یا ایمان)، می‏باید مردم را در برابر عقاید متفاوت دیگر بردبارتر سازد. یقینا برای ایجاد تغییرات سیاسی، درک انسان‏مدارانه مکمل درک علمی است؛ اما، اساسا، از آنجا که احترام به کثرت‏گرایی را با شدت زیادی موجب می‏شود، منشأ اندیشه انتقادی نیز خواهد بود. هنگامی که شهروندان بتوانند میان شاهد (اثبات)، احتمال، عقیده و امید تمایز قائل شوند، و به انجام چنین چیزی خود را عادت دهند دیگر دموکراسی را نمی‏توان بیش از این از آنها جدا نگه داشت.
روح علم
یک سیستم سیاسی کاملاً دموکرات، به تمامی شهروندانش، حق انتخاب رهبران و نمایندگان خود را می‏دهد. مسئولیت دوجانبه‏ای که در قرارداد اجتماعی، به‏طور ضمنی، وجود دارد، این است که می‏توان حقوق شهروندی را با ازخودگذشتگی و قوه تشخیص اعمال نمود. دموکراسی هنگامی به‏طور موفقیت‏آمیز کار می‏کند که شرکت کنندگان در آن، در جریان اطلاعات آزاد قرار داشته باشند و قادر به انجام تصمیم‏گیری و قضاوت مستقل باشند. به چالش گرفتن عقاید جاری در حوزه‏های مختلف علمی، به واسطه شکاکیتی خوش‏بینانه، ذهنیت و فضای فکری سالمی برای جامعه‏ای دموکراتیک و اهل بردباری فراهم می‏کند.
روح علمی، برای همه مردم، امری آشنا و معمول است. روح علمی از فرهنگ‏ها درمی‏گذرد؛ و عناصر گوناگون جامعه را با یکدیگر پیوند می‏دهد؛ درک و لذت از زیبایی و فواید کشفیات جدید را انتقال می‏دهد؛ و درهم‏بافتگی خیره کننده جهان پهناور را به اطلاع مردم می‏رساند. علم، ذهن ما را باز می‏کند. پس منافع غیرقابل‏وصف اینترنت، تلسکوپ هابل و سایر پدیده‏های علمی را مشاهده می‏کنیم.
اشاره
طرف‏داران دموکراسی، غالبا، از تأثیرات مثبت دموکراسی بر دانش سخن گفته‏اند، اما تأثیر دانش بر دموکراسی، کمتر مورد توجه و تحقیق قرار گرفته است. روشن است که در این مقاله، مراد از «دانش»، علوم تجربی است و مراد از «دموکراسی» همان شیوه‏های رایجی است که گروهی با کسب آرای اکثریت مردم، مشروعیتِ حکومت بر آنها را پیدا می‏کنند. در میان مباحث متنوعی که در این مقاله آمده است، در مجموع دو دلیل عمده بر تأثیر مثبت علوم بر رشد و توسعه دموکراسی ذکر شده است: یکی حضور اندیشه انتقادی در روش‏های علمی است که سبب ارتقای سطح تشخیص و ارزیابی افراد جامعه می‏شود و دیگری، پذیرش کثرت‏گرایی و تنوع آرا و انظار و تلاش برای یافتن زمینه‏های مشترک.
در اینجا ملاحظاتی پیرامون نکات اصلی مقاله ارائه خواهد شد:
1. تردیدی نیست که روش علمی، به دلیل بررسی جزئی پدیده‏ها، ذهن دانشمندان و دانش‏آموختگان را در شناخت و تحلیل مسائل عینی، تقویت و آماده‏تر می‏سازد. اما در این مقاله، فواید یاد شده به گونه‏ای بیان شده است که گویا در سایر روش‏ها، اندیشه انتقادی یا کثرت‏گرایی وجود ندارد. واقعیت آن است که در روش‏های فلسفی نیز این دو ویژگی، به‏طور جدی، وجود دارد. تاریخ هم نشان می‏دهد که فیلسوفان توانسته‏اند توان ارزیابی و انتقاد را در جامعه توسعه و تعمیق بخشند. در واقع، روش‏های گوناگون علمی، فلسفی، تاریخی و... ، در این جهت، مکمل یکدیگرند؛ با این تفاوت که هر کدام، حوزه‏ای از معارف و لایه‏ای از شناخت‏های بشری را پوشش می‏دهند؛ به‏طوری‏که انکار به یک روش، بدون توجه به سایر شیوه‏ها، چه بسا، سبب سطح‏اندیشی یا جزم‏اندیشی خواهد شد. برای مثال، از آنجا که دانش تجربی تصرف در طبیعت و کسب قدرت را بیش از جست‏وجوی حقیقت مدنظر قرار می‏دهد، و با حذف کلیه عوامل غیرمحسوس، معرفت را به پدیدارها و عناصر ظاهری و این‏جهانی محدود می‏سازد، ممکن است دانشمندان را از درک بنیادهای نظری و حقایق فراحسی و عقلانی محروم سازد.
از دیگر کاستی‏های معرفت تجربی، نگرش انحصاری به موضوعات خاص و ظهور پدیده «تخصص‏گرایی» است. امروزه عقیده بر آن است که هرچند رویکرد تخصصی سبب رشد و گسترش روزافزون دانش بشری می‏شود، ولی اگر اطلاعات تخصصی با معرفت‏های عام‏تر و اصولی‏تر همراه نگردد، فرد را به تدریج از دغدغه‏های انسانی به دور می‏داردو او را به ابزاری برای پیشبرد اهداف اجتماعی یا صنعتی بدل خواهد ساخت. همچنین می‏بایست از فقدان «کل‏نگری» در علم، به عنوان یکی از محدودیت‏های روش تجربی یاد کرد. این کاستی‏ها تنها در سایه توجه به روش‏های گوناگون، و به کارگیری ایده چند روشی(1) در حوزه شناخت امکان‏پذیر است.
در اینجا جا دارد که از روش‏های شهودی و فطری هم یاد کنیم که بدون اتکا به آنها، بسیاری از مدعاهای علمی و فلسفی نیز قابل پذیرش و اثبات نخواهد بود.
2. توجه به ایده چند روشی نه تنها در پویایی و ژرفایی شناخت بشری مؤثر است، بلکه در مقوله دموکراسی و مشروعیت نظام‏های سیاسی نیز راه‏گشاست. آنچه در صحنه سیاست عرضه می‏شود ــ بر خلاف تلقی نویسنده محترم ــ منحصر به پدیده‏های جزئی نیست؛ بلکه در نگاه دقیق‏تر، همان ایده‏های جزئی هم برخاسته از نظریه‏های عام‏تر و جامع‏تری است که بدون حل و فصل آنها نمی‏توان به نتایج بحث‏های جزئی در عرصه سیاست امیدوار بود. برای مثال، احزاب چپ در طول یک‏صد سال گذشته، با ارائه برنامه‏های سیاسی و اقتصادی، ذهنیت نخبگان کشورهای مختلف را به خود جلب نمودند و اتفاقا بیشترین طرف‏داران خود را از دانش‏آموختگان علوم تجربی جذب می‏کردند. به ظاهر، برخی شاخص‏ها و داده‏های تجربی در رشته‏های گوناگون علمی نیز ایده‏های آنان را تأیید می‏کرد و یا دست‏کم آنها را نقض نمی‏نمود. حضور نگرش‏های فلسفی، تاریخی و فطری در این‏گونه شرایط سبب می‏شود که برنامه‏های سیاسی و حزبی با نگاهی عمیق‏تر مورد بررسی قرار گرفته، و خطاهای احتمالی یک روش، از سوی سایر روش‏ها تصحیح گردد.
______________________________
1. poly methodic
______________________________
آثار و فواید روش علمی در عرصه سیاست را نمی‏توان انکار کرد؛ ولی در عین حال، باید از زیان‏های احتمالی آن نیز سخن گفت. حضور دانش تجربی در عرصه سیاست، خودرسته یا ناخودرسته، حضور تکنیک‏ها دستاوردهای تکنولوژیکی را مجاز و مشروع می‏سازد. استفاده از این ابزارها در تبلیغات سیاسی و فشار بر قوه داوری و تشخیص شهروندان، تنها یکی از پیامدهای حاکمیت تکنولوژی نوین در عرصه سیاست است که حتی با اندکی تأمل می‏توان محورهای دیگری را هم بر آن افزود. دانش تجربی از آنجا که به موضوع خود به عنوان «سوژه» یا ماده منفعل و قابل تصرف می‏نگرد و «غایت‏اندیشی» را از حوزه معرفت حذف می‏کند، وقتی که به عرصه مناسبات انسانی قدم می‏گذارد، کمترین تأثیر آن تبدیل هویت‏های ممتازِ انسانی ــ به عنوان موجودات دارای شعور، اراده و احساس‏های ویژه و منحصر به فرد ــ به «توده»های بی‏شکلی است که از طریق انواع فن‏آوری‏های نوین رسانه‏ای و ارتباطی به سمت اهدافِ صاحبان قدرت هدایت می‏شوند. آنچه امروزه در غرب در نقد دموکراسی‏های جدید گفته می‏شود، تا اندازه‏ای به بحث دانش و دموکراسی ارتباط می‏یابد.

تبلیغات