آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

تمدن‏های بزرگ باستانی همچون تمدن‏های هندی و ایرانی به یکدیگر نزدیک‏اند و ریشه دینی دارند. این تمدن‏ها می‏توانند با شناخت درست تمدن غرب، از توانمندی‏های آن استفاده نمایند و خلأ موجود در تمدن غربی را، که معنویت‏گرایی است پر کنند. عرفان شرقی و عرفان اسلامی توانایی پاسخگویی به نیازهای حیاتی بشر را ـ که مدرنیته از پاسخ به آنها ناتوان است ـ دارد. ولی اسلام با مدرنیته درگیر مشکلاتی تاریخی است که از رنسانس نشأت می‏گیرد.

متن

یاس نو، 21، 22و26/7/82
محور این گفت‏وگو، کتاب آئین هندو و عرفان اسلامی، اثر داریوش شایگان، می‏باشد؛ موضوعات متنوع و متعددی در آن مطرح می‏گردد.
1. در پاریس قرن سیزدهم میلادی، ما متفکرانی داریم که پیروان ابن رشد هستند. اینها، به حقیقت، دوگانه اعتقاد (تعبیر غربی‏ها از ابن رشد) دارند. ممکن است مطلبی از لحاظ فلسفی درست باشد و از لحاظ دینی نادرست؛ و به عکس. پس قلمرو اینها جداست. به این آیین می‏گفتند حقیقت دوگانه. این سرآغاز جدایی دین از فلسفه است که در فرانسه قرن 13 میلادی بر اثر نفوذ ابن رشد پایه گذاشته شد.
2. سیر کاملی در تفکر آسیایی کردم که چرا تمدن‏های بزرگ آسیایی از یک دوره خاص تاریخی از گردونه خارج می‏شوند.
به نظر من، انحطاط شامل تمام تمدن‏های بزرگ آسیایی است و برخلاف تصور آقای طباطبایی و دوستدار، اختصاصی به ایران ندارد. آقای دوستدار، مشکلات ما را به خاطر دین‏گرایی می‏داند؛ درحالی‏که، به عقیده بنده، هندوها دین‏گراتر از ما هستند. تمام، تمدن‏های بزرگ تمدن‏های جنوب شرق آسیا و خاور دور، بر اساس دین بوده‏اند.
3. این تمدن‏های بزرگ میراث عظیمی دارند. پشت کردن به تجارب عمیق تمدن‏های معنوی، همان‏قدر مضر است که بی‏توجهی به تجربه عصر جدید و مدرنیته، و پیامدهای اجتناب‏ناپذیر سکولاریسم.
4. خود غربی‏ها هم معتقدند که انسان امروزی، علی‏رغم پیشرفت‏هایش، در تمدن خویش نیز با حفره‏های بزرگی روبه‏روست.
5 . آیین هندو و عرفان اسلامی را می‏توان با یکدیگر مقایسه کرد. به دلیل آنکه این دو جهان‏بینی، برداشت مشابهی از انسان، عاقبت و معاد و مرگ دارند. ولی می‏بینید که هیچ‏کدام اگر شما یکی از این دو با تفکر هگل، قابل مقایسه نیست. به دلیل وجود «ایزومورفیسم» (هم شکلی) است که می‏توان ادیان بزرگی چون هند و اسلام و ادیان خاور دور را با هم مقایسه کرد.
مدرنیته مسائل قانونی، اقتصادی، اجتماعی را حل کرد؛ موجب تفکیک سه قوا شد؛ جامعه مدنی و احکامش را روشن کرد؛ اما به مسائل اساسی حیات پاسخ نداد. مرگ چیست؟ زندگی بعد از مرگ چیست؟ ما از کجا می‏آییم و به کجا می‏رویم؟ حالا دین به انواع و اقسام صورت‏ها درمی‏آید. امروزه چون انسان در دنیای گسترده‏ای زندگی می‏کند، تمام فرهنگ‏هایش با هم تداخل پیدا می‏کنند و ما در دنیا و فضای دورگه‏سازی زندگی می‏کنیم و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر، با تفکر سیار سفر می‏کنیم. این است که انسان‏ها هر کدام راه خودشان را پیدا می‏کنند. برای این است که می‏گوییم همه به نوعی «مرقع‏ساز» شده‏اند. هر کسی می‏آید فضای خودش را می‏سازد. در فضای کلی، تنها راهی که برای جامعه امروز باقی مانده، دموکراسی است. ولی در مورد آنچه به زندگی خصوصی شما مربوط می‏شود، باید خودتان انتخاب کنید.
شما امروزه ناگزیر هستید که جدایی اینها را بپذیرید. زیرا دیگر در دنیای قدیم زندگی نمی‏کنید که شهر و روابط اجتماعی و تکنولوژی‏های آن زمان با هم بخوانند. امروز، دنیا یک تاریخچه دارد و آن «تاریخ جهانی شده» است؛ و چون، تاریخ، جهانی شده، همه ما در این تاریخ مشارکت داریم. یعنی از این به بعد در تاریخ دنیا، زمان و مکان محلی، معنا ندارد.
تکنولوژی‏های جدید خاصیت‏هایی مهم دارند؛ بی‏واسطه و آنی هستند و در همه جا حضور دارند. در شبکه ارتباطی که همه دنیا را دربرمی‏گیرد، زمان قومی و تاریخ محلی، معنا ندارد. ولی یک چیزهایی هست که ما را همچنان ایرانی نگاه می‏دارد، آمریکایی را آمریکایی و اروپایی را اروپایی.
قومیت‏های یک کشور، مانند موزائیک‏های کنارهم‏چیده‏شده‏اند. حال اگر این را به سطح جهان تعمیم دهیم، می‏بینیم که در آن هم یکسانی وجود دارد، هم افتراق؛ هم، از یک سو، همه با هم در یک شبکه زندگی می‏کنیم و از سوی دیگر، همه با هم فرق داریم. ولی فرق داشتن این نیست که نافی هم باشیم؛ معنایش این است که ما از دیگرانیم و دیگران از ما.
تاریخ را نیز با هم می‏سازیم. هر ایرانی، ایرانی است؛ در ضمن آنکه یک هویت امروزی دارد، که هویت جدید اوست. از همین رو مجبور است حداقل یک زبان خارجی بلد باشد، تا بتواند با دنیا ارتباط برقرار کند.
7. من نمی‏دانم روشن‏فکری دینی یعنی چه؟ آدم یا روشن‏فکر هست یا نیست. می‏دانم روشن‏فکر می‏تواند هم مؤمن باشد و هم اعتقادات دینی نداشته باشد؛ و می‏تواند لاادری هم باشد. اگر حوزه مطالعه و کارش را دین قرار دهد نیز نمی‏تواند توجیهی بر روشن‏فکری دینی باشد. مانند «الیاده» که رومانیایی است و یک عمر هم روی ادیان کار کرده؛ ولی من حتی مطمئن نیستم که آدم مؤمنی هم بوده است. اما کار روشن‏فکری کرده و تحقیقات کرده است. در مقابل، «ژیلسون»، روشن‏فکر فرانسوی، که متخصص فلسفه در قرون وسطی در فرانسه بود، آدمی صددرصد مؤمن و کاتولیک بود. ولی ایمان در کارش دخالت نداشت. بنابراین روشن‏فکر می‏تواند در درون مؤمن باشد، اما ایمان را در کار روشن‏فکری‏اش دخالت ندهد.
8 . من با دین مشکلی ندارم و فکر می‏کنم که معنویت واقعیتی ملموس است که نمی‏شود نادیده‏اش گرفت و یک تجربه عمیق انسانی است. ولی از آن فاصله گرفته‏ام از آن گرفته‏ام و دیگر آدم سنتی، به آن معنی، نیستم.
9. تمدن‏های دینی به جز اسلام، با مدرنیته مشکلی ندارند. اما مشکل مسیحیت و اسلام، تاریخ است. چون اینها همیشه با هم رقیب بوده‏اند. و چون مدرنیته از دل مسیحیت بیرون آمده، با آن مشکل پیدا کرده‏ایم. باید زمانی مشکلمان را با غرب حل کنیم. این مشکل را نه هندوها دارند، نه چینی‏ها و نه ژاپنی‏ها.
10. ما در دنیای متداخلی زندگی می‏کنیم. مهم این است که آدم بتواند یک قطب‏نمایی پیدا کند، تا در این دنیای پرآشوب لنگرگاهی بیابد. کانت، از این جهت برای ما مهم است که جلوی بعضی زیاده‏روی‏ها را می‏گیرد. بزرگ‏ترین خطری که فرهنگ‏های سنتی را تهدید می‏کند، تقلیل‏گری است. یعنی همه چیز را به یک مفهوم، و لو متعالی، تعلیل دهیم و تکثر و تنوع دنیا را نپذیریم. دنیای ما واقعا دنیای چندصدایی است؛ چون دوران پایان ایدئولوژی‏هاست. تمام فرهنگ‏ها عرض اندام کرده‏اند و وارد صحنه شده‏اند و همه دارند شرکت می‏کنند.
11. دلیل گرایش مردم اروپا به معنویت، در تمدن غرب، از دست رفتن اسطوره‏های مسیحیت است. مردم احساس خلأ می‏کنند. مدرنیته پاسخ‏گوی مسائل اساسی حیات است.
12. در پشت جلد کتاب آیین هندو و عرفان اسلامی، به نقل از دارا شکوه، آورده شده است که «فرزانگان، تفاوتی میان شیوه‏های فهم و شناخت خدا نمی‏بینند». جمله‏ای است که می‏تواند سوء تفاهمی ایجاد کند. بگذارید این را بگویم که تمام عرفای بزرگ، از هر مکتبی که باشند، به «الوهیت» اعتقاد دارند که ورای همه تعین‏هاست. موقعی که این مفهوم را در سطح دینی خاص، بررسی می‏کنیم و متوجه می‏شویم که چه شکل‏هایی به خود می‏گیرد و چگونه ظاهر می‏شود، اختلافات شروع می‏شوند و جنگ بین ادیان هم جنگ خدایان است.
13. عرفان، به معنی اعم، به صورت اسطوره، در بعضی از فضاها، مانند نقاشی، تئاتر، سینما و... پیدا می‏شود.
14. آنچه که به آن معنویت می‏گویند، الزاما دین خاص نیست. معنویت حضوری در دنیاست که از عمق وجود انسان نشأت می‏گیرد و تا دنیا دنیاست، این ساحت انسان وجود خواهد داشت. حتی در فیلم‏های خیلی مدرن امروز هم، مثل «ماتریکس»، اسطوره‏های مذهبی و دینی و عرفانی ظاهر می‏شوند.
برای اینکه انسان برای این نوع مسائل پاسخی ندارد. نه فلسفه به آن پاسخ می‏دهد و نه علم.
اشاره
1. آقای شایگان معتقد است که ریشه مشترک تمدن‏های آسیایی، دینی بودن آنهاست، که تا قرن هفدهم و هیجدهم بارور بودند و یک دفعه متوقف شدند. علت عمده را، توقف تفکر آنها در مورد پدیده‏ای که در غرب اتفاق افتاد، می‏داند و آن، پیدایش تمدن جدید غربی بود. اگر این تمدن‏ها، تمدن غربی را تجزیه و تحلیل می‏کردند و حریم‏های فلسفه، عرفان، علوم و تکنولوژی آنها را به خوبی می‏شناختند و می‏توانستند در آن میان گزینش کنند، یعنی دستاورهای تکنوژیک و علمی را، بدون توجه به عرفان و فلسفه غربی بر می‏گزیدند، به چنین افول تمدنی گرفتار نمی‏شدند. این، خود، مقوله وسیعی است که در خلاصه‏ترین عبارت می‏توان گفت اگر تمدنی شکل بگیرد، منظومه کاملی می‏سازد که در همه ابعاد آن اعم از فلسفه، عرفان، جامعه‏شناسی و حتی رابطه انسان با طبیعت و محیط، که منشأ پیدایش بسیاری از نوآوری‏های علمی است، نوعی هژمونی برقرار می‏شود.
نگرش سیستمی به پدیده‏ها، اجازه نمی‏دهد که بخش‏هایی از یک سیستم را با سیستم دیگری، که هدف و کارکرد دیگری دارد، درآمیزیم.
2. آقای شایگان، مانند بسیاری از طرف‏داران مدرنیته، آن را نسخه بی‏بدیل زندگی می‏شمارد. با این تفاوت که آن را تنها در مقوله‏های معنوی دارای نقص می‏بیند؛ و لذا تجویزش، معطوف به دریافت و خودی کردن مدرنیته و واگذاری بعد روانی و معنوی انسان به آموزه‏های تربیتی تمدن شرقی است.
نکته‏ای که وی از آن غفلت دارد تجزیه انسان به ابعادی جدا و بی‏ربط و همچنین تفکیک تمدن به دستاوردهایی که ناظر به تأمین نیازهای منفک و مجزای انسان است. این هر دو ریشه در یک اندیشه مشترک دارند و آن، عدم دخالت ابعاد شخصیتی انسان در یکدیگر و همچنین حوزه‏های درونی یک تمدن بر یکدیگر است.
بر این اشکال نکته مهم‏تری را باید اضافه کرد و آن، نگاه به ادیان به عنوان دستورالعمل تنظیم روح و روان و معنویت انسانی است. ازهمین‏رو، به‏هیچ‏وجه سخنی از تمدن‏سازی بر اساس دین، به میان نیاورده است.
به تعبیر دیگر، چنین برداشتی، پیروان ادیان (شرقی به خصوص اسلامی) را دعوت می‏کند تا به مدرنیته نزدیک شوند و آن را بپذیرند.
3. آقای شایگان تاریخ حاکم بر جامعه بشری امروز را واحد می‏داند و گویا هیچ تخلف و تخطی از آن را نه تصور می‏کند و نه جایز می‏شمارد. یعنی نظم حاکم بر جهان را، اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، حاصل دستاورد بشری و نتیجه مشارکت همگی ما می‏داند. در صورتی که اگر اندکی دقت و تأمل در تاریخ پیدایش و رشد تمدن نوین غربی نماییم، شکل‏گیری یک جریان کلان اجتماعی، تحت عنوان رنسانس، را در ستیز با سنت و آموزه‏های دینی حاکم بر اروپا مشاهده می‏کنیم. این حرکت، پی‏ریزی تمدن غربی را به دنبال داشت و اگر نگوییم دین‏ستیزی، در نگاه محافظه‏کارانه‏تری، دین‏گریزی از اصول مسلم و لایتغیر آن بود؛ چون با رویکرد ستیز با ارزش‏های دینی و نفی تأثیر آنها بر حوزه‏های اجتماعی آغاز شده بود. این تاریخ، تاریخی خاص با هدف، مبانی فلسفی،انسان‏شناسی و جامعه‏شناسی ویژه‏ای است که کلیت آن قابلیت اجتماع با دین، به ویژه دین اسلام ندارد. دینی که مدعی جامعیت و تأمین خیر و سعادت دنیوی و اخروی انسان‏هاست. حرکت‏های استعماری، نظم مستقر در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم و اکنون نظم نوین جهانی، همگی تلاش‏های مصرانه غرب برای سلطه بخشیدن آن تمدن بر جهان است. بنابراین تمدن غربی را نمی‏توان محصول مشترک و بی‏مناقشه همه بشر دانست.

تبلیغات