انسان و مذهب
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تمایز دین معنوی و دین تاریخی
گوهر مذهب و فرد مذهبی را عمدتا سه چیز میدانم: یک: تلقی معنیدار از هستی و زندگی انسان را رهاشده در زندگی نمیبیند و سوم: این رویکردها ما به ازایی در زندگی فردی و جمعی او دارد. ادیان تاریخی متکی به یک متن مقدس هستند. قالب زبانی خاصی و مفاهیم عصری بر گزارههای متن مقدس و مفاهیمی که مطرح شده تأثیر گذاشتهاند. بنابراین باید در برخورد با دین تاریخی یا متن مقدس، لایه تاریخی را از لایه فرازمانیاش تفکیک کرد، اما در طول تاریخ الزاما اینگونه نبوده است.
بنابراین مذهب معنوی یا آن هسته سخت مذهب به عنوان یک وضعیت انسانی که آمیزهای است از گزاره و رفتار و عملکرد، رابطهاش با دین تاریخی یک رابطه الهامگیری است، نه یک رابطه تقلیدی.
و در این نگاه نمیتوانیم مثلاً حوزه خصوصی و عمومی یک انسان مذهبی را تفکیک کنیم، مثلاً حوزه خصوصیاش را به دین بسپریم و حوزه عمومیاش را به عقل. دین و عقل در هر دو حوزه عمل میکند.
میتوان گفت که اساسا دو رویکرد به مذهب وجود دارد، یک رویکرد متنگرا و یک رویکرد انسانگرا. رویکرد متنگرا مذهب را اعتقاد به گزارههای یکی از متون مقدس و عمل کردن به دستورات آن میبیند. رویکرد انسانگرا مذهب را وضعیتی در انسان میبیند که محور خود انسان است، نه آن متن مقدس.
در ایران یک مذهب شریعتگرای متنمحوری وجود داشته که به خود متن هم رویکرد صورتمحور و جاودانه تلقی کردن مناسبات عصر یک متن مقدس برای همه تاریخ داشته است.
و الان میوه این نوع رویکرد به دین در جامعه ما به جز دینگریزی و اخلاق گریزی و معنویتگریزی و رفتن به سمت یک زیست خودگرایانه و خودخواهانه و خودمحورانه در بسیاری از اقشار نیست.
به نظر من روشنفکری مذهبی توانسته با بخش مهمی از جامعه را از وضعیت سنتی به یک وضعیت نو رهنمون کند. اگر نواندیشی دینی را برمیداشتیم، وضعیتی مثل الجزایر برای ما پیش میآمد؛ یعنی از یک طرف یک بنیادگرایی تمامیتخواه و خشن رشد میکرد و از آن طرف هم یک دولت شبهمدرنیستی سرکوبگر و اقتدارگرا تمامیتطلب. به نظر من در جامعه آینده ایران میباید گرایشات مختلف، هر کدام بتوانند بر اساس عقاید خودشان، و جریان و حزب خاص خودشان را داشته باشند و در عرصه عمومی هم با هم رقابت کنند؛ و ایدئولوژیها به صورت غیر مستقیم از طریق برنامهها وارد پارلمان و دولت شوند. در جهان صنعتی و غرب همینطور است. آنچه که به رأی گذشته میشود اندیشهها و ایدئولوژیها نیست، بلکه برنامههاست.
من معتقدم که در مذهب متن محور روشنفکری دینی یک پارادوکس است؛ چون شما اگر یک متن را مطلق بکنید، در واقع دیگر نمیتوانید با زندگی و گزارهها گشوده برخورد کنید، اما در مذهب انسانمحور اینگونه نیست. یعنی هم روشنفکری را یک نگاه و وضعیت گشوده نسبت به زندگی و جهان میدانم، یعنی پروژههایی میدانم و هم مذهب را پروژه رهایی میدانم. یعنی هر دو پروژه تأویل به رهایی میشوند و هیچ پارادوکسی در بینشان وجود ندارد. اما در مذهب متنمحور این پارادوکس وجود دارد. اما این پارادوکس یک پارادوکس نظری است. فرضا ما بگوییم پارادوکس وجود دارد، که قطعا هم وجود دارد، در عالم واقع به هر حال آدمهایی هستند که روشنفکر مذهبی هستند.
پس پارادوکسیکال بودنش علامت اینکه وجود ندارد، نیست و اگر مذهب را متنگرا نفهمیم، و انسانگرا بفهمیم، اساسا پارادوکسی هم در وضعیت فردی که خودش را روشنفکر مذهبی میداند، یعنی هیچ خط قرمزی که ذهنش نتواند عبور کند وجود ندارد.
گوهر مذهب و فرد مذهبی را عمدتا سه چیز میدانم: یک: تلقی معنیدار از هستی و زندگی انسان را رهاشده در زندگی نمیبیند و سوم: این رویکردها ما به ازایی در زندگی فردی و جمعی او دارد. ادیان تاریخی متکی به یک متن مقدس هستند. قالب زبانی خاصی و مفاهیم عصری بر گزارههای متن مقدس و مفاهیمی که مطرح شده تأثیر گذاشتهاند. بنابراین باید در برخورد با دین تاریخی یا متن مقدس، لایه تاریخی را از لایه فرازمانیاش تفکیک کرد، اما در طول تاریخ الزاما اینگونه نبوده است.
بنابراین مذهب معنوی یا آن هسته سخت مذهب به عنوان یک وضعیت انسانی که آمیزهای است از گزاره و رفتار و عملکرد، رابطهاش با دین تاریخی یک رابطه الهامگیری است، نه یک رابطه تقلیدی.
و در این نگاه نمیتوانیم مثلاً حوزه خصوصی و عمومی یک انسان مذهبی را تفکیک کنیم، مثلاً حوزه خصوصیاش را به دین بسپریم و حوزه عمومیاش را به عقل. دین و عقل در هر دو حوزه عمل میکند.
میتوان گفت که اساسا دو رویکرد به مذهب وجود دارد، یک رویکرد متنگرا و یک رویکرد انسانگرا. رویکرد متنگرا مذهب را اعتقاد به گزارههای یکی از متون مقدس و عمل کردن به دستورات آن میبیند. رویکرد انسانگرا مذهب را وضعیتی در انسان میبیند که محور خود انسان است، نه آن متن مقدس.
در ایران یک مذهب شریعتگرای متنمحوری وجود داشته که به خود متن هم رویکرد صورتمحور و جاودانه تلقی کردن مناسبات عصر یک متن مقدس برای همه تاریخ داشته است.
و الان میوه این نوع رویکرد به دین در جامعه ما به جز دینگریزی و اخلاق گریزی و معنویتگریزی و رفتن به سمت یک زیست خودگرایانه و خودخواهانه و خودمحورانه در بسیاری از اقشار نیست.
به نظر من روشنفکری مذهبی توانسته با بخش مهمی از جامعه را از وضعیت سنتی به یک وضعیت نو رهنمون کند. اگر نواندیشی دینی را برمیداشتیم، وضعیتی مثل الجزایر برای ما پیش میآمد؛ یعنی از یک طرف یک بنیادگرایی تمامیتخواه و خشن رشد میکرد و از آن طرف هم یک دولت شبهمدرنیستی سرکوبگر و اقتدارگرا تمامیتطلب. به نظر من در جامعه آینده ایران میباید گرایشات مختلف، هر کدام بتوانند بر اساس عقاید خودشان، و جریان و حزب خاص خودشان را داشته باشند و در عرصه عمومی هم با هم رقابت کنند؛ و ایدئولوژیها به صورت غیر مستقیم از طریق برنامهها وارد پارلمان و دولت شوند. در جهان صنعتی و غرب همینطور است. آنچه که به رأی گذشته میشود اندیشهها و ایدئولوژیها نیست، بلکه برنامههاست.
من معتقدم که در مذهب متن محور روشنفکری دینی یک پارادوکس است؛ چون شما اگر یک متن را مطلق بکنید، در واقع دیگر نمیتوانید با زندگی و گزارهها گشوده برخورد کنید، اما در مذهب انسانمحور اینگونه نیست. یعنی هم روشنفکری را یک نگاه و وضعیت گشوده نسبت به زندگی و جهان میدانم، یعنی پروژههایی میدانم و هم مذهب را پروژه رهایی میدانم. یعنی هر دو پروژه تأویل به رهایی میشوند و هیچ پارادوکسی در بینشان وجود ندارد. اما در مذهب متنمحور این پارادوکس وجود دارد. اما این پارادوکس یک پارادوکس نظری است. فرضا ما بگوییم پارادوکس وجود دارد، که قطعا هم وجود دارد، در عالم واقع به هر حال آدمهایی هستند که روشنفکر مذهبی هستند.
پس پارادوکسیکال بودنش علامت اینکه وجود ندارد، نیست و اگر مذهب را متنگرا نفهمیم، و انسانگرا بفهمیم، اساسا پارادوکسی هم در وضعیت فردی که خودش را روشنفکر مذهبی میداند، یعنی هیچ خط قرمزی که ذهنش نتواند عبور کند وجود ندارد.