فلسفه خرد هرمنوتیکی (2) و (1)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، 3 و 4/6/82
پل ریکور (1913) یکی از اندیشمندان فرانسوی پست مدرن است که به عنوان بنیادگذار «هرمنوتیک مدرن» شناخته میشود. آثار و اندیشههای او باعث شد جریان فکری جدیدی در حوزه «فلسفه خرد هرمنوتیکی» به وجود آید. بن مایههای فکری او را فلسفه مارسل، هوسیرل و پاسپرس میسازد، اما ویژگی خاص فلسفه او این است که از یک سو، میان پدیدارشناسی و هرمنوتیک پیوندی ایجاد میکند و از سوی دیگر، مرز بین فلسفه ادبیات را میشکند. از این منظر، میتوان او را با دریدا مقایسه کرد که ادبیات را با دیدی فلسفی و فلسفه را با قلمی ادبی میآمیزد. ریکور، در این گفتوگو، نخست از بن مایههای آثارش و محور اصلی اندیشههایش سخن میگوید و در ادامه، به مقایسه و تحلیل دیدگاههای مختلف اندیشمندان هرمنوتیک مدرن میپردازد و در همین راستا به جدیدترین نظریه هرمنوتیک مدرن، یعنی «زیباییشناسی دریافت» اشاره میکند.
در ادبیات کلاسیک، نقش مؤلف چنان برجسته و غلیظ بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمیماند. به تدریج، در تفکر مدرن و پست مدرن حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض، برجسته ساختن نقش فرامتنی و مخاطب صورت گرفت؛ به طوری که حکم به مرگ مؤلف و مغلوبیت خالق اثر داده شد. به نظر پل ریکور، تئوری «مرگ مؤلف» رولان بارت، نوعی اقتدار شکنی بود؛ اقتداری که در ادبیات کلاسیک از آنِ مؤلف اثر بود و بعدها در ادبیات مدرن و فرامدرن از آنِ مخاطب و فرامتن شد. پس از بارت و دریلا، هایدگر هرمنوتیک را فهیم جویی در کنه مطلب و کشف معنای پنهان متن، یعنی گفتن ناگفتهها و روشن ساختن مفاهیم زیرین متن تعبیر میکند. او سعی دارد با قالب شکنی و درهم شکنی ساختهای ظاهری به عمق اندیشه و ناگفتههای تفکر مؤلف دست پیدا کند و جنبههایی از اندیشه مؤلف که در پس ساختار یا معنای ظاهری مخفی مانده است را آشکار سازد تا بدین وسیله، به درک وشناختی از مؤلف و متن او برسد که با آنچه مؤلف از خود میشناسد یا سعی کرده با آثارش به مخاطب بشناساند، متفاوت باشد. به همین دلیل، هایدگر علم هرمنوتیک را نیازمند تمام تجربیات و شناخت انسان میداند.
جدیدترین نظریه مطرح شده در حوزه هرمنوتیک مدرن، «زیباییشناسی
دریافت» است که هانس روبرت یاس و لفگانگ آیزر به عنوان تئوریسینهای آن معروفاند. یکی از موضوعات مطرح در این نظریه، آزادی خواننده برای حدس زدن معنا و فرضیه سازی است. خواننده با حدس و گمانهای خود، معنای متن را پیشاپیش میآفریند و با دنبال کردن متن، فرضیات خود را میآزماید و همین مسئله، جاذبهای ایجاد میکند تا خواننده را به دنبال خود بکشد.
پل ریکور (1913) یکی از اندیشمندان فرانسوی پست مدرن است که به عنوان بنیادگذار «هرمنوتیک مدرن» شناخته میشود. آثار و اندیشههای او باعث شد جریان فکری جدیدی در حوزه «فلسفه خرد هرمنوتیکی» به وجود آید. بن مایههای فکری او را فلسفه مارسل، هوسیرل و پاسپرس میسازد، اما ویژگی خاص فلسفه او این است که از یک سو، میان پدیدارشناسی و هرمنوتیک پیوندی ایجاد میکند و از سوی دیگر، مرز بین فلسفه ادبیات را میشکند. از این منظر، میتوان او را با دریدا مقایسه کرد که ادبیات را با دیدی فلسفی و فلسفه را با قلمی ادبی میآمیزد. ریکور، در این گفتوگو، نخست از بن مایههای آثارش و محور اصلی اندیشههایش سخن میگوید و در ادامه، به مقایسه و تحلیل دیدگاههای مختلف اندیشمندان هرمنوتیک مدرن میپردازد و در همین راستا به جدیدترین نظریه هرمنوتیک مدرن، یعنی «زیباییشناسی دریافت» اشاره میکند.
در ادبیات کلاسیک، نقش مؤلف چنان برجسته و غلیظ بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمیماند. به تدریج، در تفکر مدرن و پست مدرن حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض، برجسته ساختن نقش فرامتنی و مخاطب صورت گرفت؛ به طوری که حکم به مرگ مؤلف و مغلوبیت خالق اثر داده شد. به نظر پل ریکور، تئوری «مرگ مؤلف» رولان بارت، نوعی اقتدار شکنی بود؛ اقتداری که در ادبیات کلاسیک از آنِ مؤلف اثر بود و بعدها در ادبیات مدرن و فرامدرن از آنِ مخاطب و فرامتن شد. پس از بارت و دریلا، هایدگر هرمنوتیک را فهیم جویی در کنه مطلب و کشف معنای پنهان متن، یعنی گفتن ناگفتهها و روشن ساختن مفاهیم زیرین متن تعبیر میکند. او سعی دارد با قالب شکنی و درهم شکنی ساختهای ظاهری به عمق اندیشه و ناگفتههای تفکر مؤلف دست پیدا کند و جنبههایی از اندیشه مؤلف که در پس ساختار یا معنای ظاهری مخفی مانده است را آشکار سازد تا بدین وسیله، به درک وشناختی از مؤلف و متن او برسد که با آنچه مؤلف از خود میشناسد یا سعی کرده با آثارش به مخاطب بشناساند، متفاوت باشد. به همین دلیل، هایدگر علم هرمنوتیک را نیازمند تمام تجربیات و شناخت انسان میداند.
جدیدترین نظریه مطرح شده در حوزه هرمنوتیک مدرن، «زیباییشناسی
دریافت» است که هانس روبرت یاس و لفگانگ آیزر به عنوان تئوریسینهای آن معروفاند. یکی از موضوعات مطرح در این نظریه، آزادی خواننده برای حدس زدن معنا و فرضیه سازی است. خواننده با حدس و گمانهای خود، معنای متن را پیشاپیش میآفریند و با دنبال کردن متن، فرضیات خود را میآزماید و همین مسئله، جاذبهای ایجاد میکند تا خواننده را به دنبال خود بکشد.