کار ویژه های اخلاقی دولت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
به نظر آقای زهیری دولت مدرن با اخلاق خداحافظی کرده است. مدرنیته خود جای دین را گرفته و حفظ قدرت، بدون توجه به انگیزههای اخلاقی مورد نظر است. تجربه دولت دینی ایران میتواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد.متن
پگاه حوزه، ش 103
دولت مهمترین منبع تدوین قواعد و اجرای تصمیمات و تخصیص ارزشهای مادی و معنوی به شمار میآید. کارویژه اساسی دولت، برقراری نظم اجتماعی و سامان مطالبات اعضای جامعه سیاسی برای رسیدن به وضع مطلوب و سعادت آن اعضا میباشد. اینکه دولت در قالب چه ساختاری و بر مبنای چه نوع ارزشهایی، امکان تحقق چنین کارویژههایی را فراهم میسازد، طیف گستردهای از نظریههای مربوط به دولت را به وجود آورده است.
بسیاری از اندیشمندان سیاسی به دنبال ایجاد نظم مطلوب، در جستوجوی سازوکارهای اخلاقی بودهاند و بدین ترتیب مفاهیمی چون اخلاق، ارزش و فضیلت، اغلب در دانش و ادبیات سیاسی آنان بهکار رفته است. به رغم رویکردهای متفاوت، آنان در پاسخ به بحرانهای سیاسی عصر خود که اغلب مبتنی بر روشهای غیراخلاقی دولتها بوده است، به ترسیم دولت مطلوب و فضیلت مدار پرداخته و آنرا به زمامداران عصر خویش تجویز مینمودند.
دوران جدید که عصر مدرنیته نامیده میشود، دو جنبه بنیانی دارد: یکی جنبه تخریبی، یعنی نفی حاکمیت کلیسا و دیگری جنبه ترمیمی، یعنی قبول حاکمیت علم. در این میان، بیرون نهادن خدا از سیاست و معیشت و خودآیینی به جای خداآیینی و انزوای ایمان و دینپیرایی، خصلت برجسته این دوران گردید. گسترش روزافزون تکنولوژی و غلبه فزاینده شیوههای علمی در زیست انسانی، به تدریج انسان مدرن را از روا داشتن ارزشهای اخلاقی الزامآور، دور ساخته، همه چیز را در محکمه عقل به نقد میکشد.
دینپیرایی از ساحت دولت مدرن
مدرنیته، دینِ دنیای جدید است. تجدد، امروز، تبدیل به نوعی دیانت شده است که حتی مؤمنان ادیان الاهی هم در عمل متجددند. هورکهایمرو آدورنو معتقدند که مسئله سلطه بر طبیعت، انسان را با موضوع قدرت، آمیزش داد. قدرت و آگاهی در این مورد بسیار به هم نزدیک شدهاند. در رویکرد اندیشمندانی نظیر جرمی بنتام که نوعی تبعیت از دولت ماکیاولی است، حفظ اصل قوه قهریه، حکومتی بدون توجه به انگیزههای اخلاقی، مورد نظر است. زمانی که وی، صیانت از حق و ایجاد خوشبختی برای مردم را فضیلتی میداند که دولت همواره میبایست در صدد تحقق آن برآید، فضیلت را اینگونه توضیح میدهد:
فضیلت تنها به علت لذاتی که از کاربرد آن ناشی میشود، مطلوب است و رذیلت نیز تنها بدان علت نامطلوب است که موجب درد میشود. به همین گونه، خیراخلاقی تنها به علت گرایش آن به تأمین منافع جسمی خوب است و شراخلاقی به علت گرایش آن به ایجاد گزند جسمی بد است.
هرچند در مورد جایگاه ارزشهای اخلاقی در دولت مدرن، اندیشمندان غرب، طیفهای متعدد و متنوعی را تشکیل میدهند، اما اغلب با تکیه بر مکتب واقعگرایی سیاسی، علاقهای به رعایت اصول اخلاقی در حوزه سیاست از خود نشان نمیدهند؛ اگر چه سعی دارند اقدامات خود را توجیه اخلاقی کنند.
ناکارآمدی رویکردهای ایدهآلیستی و رشد علم و تکنولوژی که دارای خاستگاه بشری و متکی بر عقل خودبنیاد بود، شیفتگی به اندیشههای اخلاقی را به چالشانداخت. جان دیوئی معتقد است که آن دسته از هنجارهای اخلاقی که امروزه متداول است، محصول زمانی است که روشهای علمی وارد عرصه زندگی انسان نشده بود، و تا زمانی که اخلاق در مقابل علم مقاومت کند، صرفا صورت ضدعلمی خواهد داشت.
پیامد چنین تحولی، جدایی میان دانش و ارزش، دین و علم و نیز اخلاق و سیاست را در برداشت که به تعبیر «مکنتایر» در کتاب «پایان فضیلت»، جوامع نو دچار یک بلا و فاجعه اخلاقی گشتهاند.
دولت اخلاقی در رویکرد اندیشمندان مسلمان
جوهر اندیشههای سیاسی نزد متفکران مسلمان، مبتنی بر آموزههایی است که از یک نظام منسجم دینی حاصل میآید. بهرغم اختلافات عمدهای که در آموزههای کلامی مذاهب گوناگون در میان مسلمانان وجود دارد، در بحث از دولت اخلاقی نزد آنان، نوعی قرابت فکری مشاهده میشود. این قرابت حاصل پیوند وثیقی است که میان دین و اخلاق وجود دارد. بنابراین برای شناسایی معیار فضیلت اخلاقی و مسیرهای دستیابی به کمال انسانی، باید به متون مقدس و آموزههای دینی مراجعه شود. در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهیاند. معیار فضیلت اخلاقی و غایت کنشهای اخلاقی، فلاح و رستگاری و وصول به مقام قرب الاهی و خلیفةاللهی است که حیات معنوی انسان را در بر میگیرد و از جنس ایمان است. با تکیه بر همین بنیاد معرفتی است که پیوند اخلاق با سیاست نیز درک میشود؛ چرا که این پیوند برای ایجاد نظمی در اجتماع فاضله است. در مجموع سامان سیاست نزد اندیشمندان مسلمان را باید در دل اهداف اخلاقی جستوجو کرد و خود به تنهایی هدف نمیباشد.
تأسیس جمهوری اسلامی با هدف نوسازی جامعه بر اساس احکام شریعت، بر اندیشههای سیاسی معمار آن، امام خمینی، استوار بوده است. در رویکرد امام خمینی چشمانداز نوینی به دانش فنی و عقلانیت تمدن جدید فراهم آمد که اگرچه آن را مورد نقد جدّی قرار میداد، یکسره به نفی آن نپرداخت. در ادبیات سیاسی وی دولت به مثابه نهادی که به نظم سیاسی مسلمین یاری میرساند، به استخدام ارزشهای فضیلتمدارانه درآمد؛ بدون آنکه دانش مورد نیاز تحول و اداره دولت مورد غفلت قرار گیرد.
در این میان تجربه دولت دینی در ایران میتواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد. شرایط ایران امروز در پرتو جریانات سیاسی قدرتمندی قرار دارد که هر کدام در درون چارچوبهای سیاسی و اجتماعی مختلف، پاسخهای متفاوتی را ارائه میکنند. چالش میان آنان، علاوه بر تشدید بحران مشروعیت، بحران هویت را نیز در پی خواهد داشت. بنابراین نخستین گام در دولتسازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و همزیستی میان بخشهای مختلف جامعه است.
اشاره
1. آقای زهیری اشارات درستی در زمینه رابطه دولت مدرن با اخلاق دارند. وضعیت بههمریختگی اخلاقی جوامع مدرن معلول عوامل زیر است: الف) حاکمیت نگرش صرفا تجربی و پوزیتیویستی به جهان؛ ب) جداسازی دو حوزه علم و اخلاق و به عبارت دیگر دو حوزه توصیف و ارزش؛ ج) حاکمیت اومانیسم و جانشینی انسان به جای خدا؛ د) اصالت و ارزش یافتن قدرت؛ ه ) نزدیکشدن قدرت و دانش به موازات دور شدن آن دو از اخلاق و ارزش. تجربه دولتمدرن در دو قرن اخیر، با تکیه بر علمگرایی محض و دانش فنی پیچیده، به وادی مبهم و تاریکی گام نهاده است که آثار ویرانگری در جامعه، محیطزیست، خانواده، تفکر و اندیشه خلاق و... گذاشته است. فیلسوفان بسیاری به نقد مدرنیته پرداختهاند که از جمله آنها فیلسوفان پستمدرن هستند. اما آنها بیش از آنکه توان یا شاید اراده یافتن راه حل مشکلات را داشته باشند، آسودهتر یافتند که به نقد مدرنیته بنشینند. بسیاری از آنان روی بازگشت به دین و معنویت از دست رفته را ندارند. برخی نیز اراده آن را ندارند، علیرغم اینکه میدانند راه چاره در چیست.
2. تأسیس جمهوری اسلامی در زمینه احیای دین و اخلاق و رفع نابسامانیهای دولتهای مدرن، امیدهای زیادی را در دلها برافروخت که شعله آن هنوز پرفروغ است. اما پیدایش این امیدها کافی نیست. چنان که اعلام این نظر که «تجربه دولت دینی در ایران میتواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد» نیز کافی نیست. باید با ذکر دقیق آثار بر پایی این نظام دینی بر جامعه ایران و نیز دیگر جوامع، این موضوع را به اثبات رساند. این کار، گو اینکه دشوار است، اما شدنی است.
3. همچنان که نویسنده محترم در فقره پایانی مقاله خود بهطور گذرا مسئله سیاستزدگی جامعه و دولت اسلامی ایران را تذکر دادند، باید این موضوع را بیشتر مورد توجه قرار داد و در ایجاد الگویی موفق از دولت اخلاقی نظریهپردازی کرد. توصیه نویسنده محترم درست است که: «نخستین گام در دولتسازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و همزیستی میان بخشهای مختلف جامعه است»، اما باید نشان داد که با وجود دیدگاههای مختلف در عرصه چگونگی برپاساختن دولت دینی و اخلاقی، چگونه میتوان به این انسجام دست یافت. در هر حال نیازمند نظریهپردازی در زمینه دولت اخلاقی هستیم.
4. اینکه نویسنده محترم میگویند: «در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهیاند»، رایحهای از اشعریگری دارد که بهطور قطع مقصود و منظور ایشان نبوده است. ممکن است در نظر عامه مسلمانان چنین برداشت همراه با مسامحه وجود داشته باشد، اما در نظر متفکران مسلمان این همانی میان فرامین اخلاقی و اوامر الاهی وجود ندارد، مگر در نزد گروهی از اشاعره.
دولت مهمترین منبع تدوین قواعد و اجرای تصمیمات و تخصیص ارزشهای مادی و معنوی به شمار میآید. کارویژه اساسی دولت، برقراری نظم اجتماعی و سامان مطالبات اعضای جامعه سیاسی برای رسیدن به وضع مطلوب و سعادت آن اعضا میباشد. اینکه دولت در قالب چه ساختاری و بر مبنای چه نوع ارزشهایی، امکان تحقق چنین کارویژههایی را فراهم میسازد، طیف گستردهای از نظریههای مربوط به دولت را به وجود آورده است.
بسیاری از اندیشمندان سیاسی به دنبال ایجاد نظم مطلوب، در جستوجوی سازوکارهای اخلاقی بودهاند و بدین ترتیب مفاهیمی چون اخلاق، ارزش و فضیلت، اغلب در دانش و ادبیات سیاسی آنان بهکار رفته است. به رغم رویکردهای متفاوت، آنان در پاسخ به بحرانهای سیاسی عصر خود که اغلب مبتنی بر روشهای غیراخلاقی دولتها بوده است، به ترسیم دولت مطلوب و فضیلت مدار پرداخته و آنرا به زمامداران عصر خویش تجویز مینمودند.
دوران جدید که عصر مدرنیته نامیده میشود، دو جنبه بنیانی دارد: یکی جنبه تخریبی، یعنی نفی حاکمیت کلیسا و دیگری جنبه ترمیمی، یعنی قبول حاکمیت علم. در این میان، بیرون نهادن خدا از سیاست و معیشت و خودآیینی به جای خداآیینی و انزوای ایمان و دینپیرایی، خصلت برجسته این دوران گردید. گسترش روزافزون تکنولوژی و غلبه فزاینده شیوههای علمی در زیست انسانی، به تدریج انسان مدرن را از روا داشتن ارزشهای اخلاقی الزامآور، دور ساخته، همه چیز را در محکمه عقل به نقد میکشد.
دینپیرایی از ساحت دولت مدرن
مدرنیته، دینِ دنیای جدید است. تجدد، امروز، تبدیل به نوعی دیانت شده است که حتی مؤمنان ادیان الاهی هم در عمل متجددند. هورکهایمرو آدورنو معتقدند که مسئله سلطه بر طبیعت، انسان را با موضوع قدرت، آمیزش داد. قدرت و آگاهی در این مورد بسیار به هم نزدیک شدهاند. در رویکرد اندیشمندانی نظیر جرمی بنتام که نوعی تبعیت از دولت ماکیاولی است، حفظ اصل قوه قهریه، حکومتی بدون توجه به انگیزههای اخلاقی، مورد نظر است. زمانی که وی، صیانت از حق و ایجاد خوشبختی برای مردم را فضیلتی میداند که دولت همواره میبایست در صدد تحقق آن برآید، فضیلت را اینگونه توضیح میدهد:
فضیلت تنها به علت لذاتی که از کاربرد آن ناشی میشود، مطلوب است و رذیلت نیز تنها بدان علت نامطلوب است که موجب درد میشود. به همین گونه، خیراخلاقی تنها به علت گرایش آن به تأمین منافع جسمی خوب است و شراخلاقی به علت گرایش آن به ایجاد گزند جسمی بد است.
هرچند در مورد جایگاه ارزشهای اخلاقی در دولت مدرن، اندیشمندان غرب، طیفهای متعدد و متنوعی را تشکیل میدهند، اما اغلب با تکیه بر مکتب واقعگرایی سیاسی، علاقهای به رعایت اصول اخلاقی در حوزه سیاست از خود نشان نمیدهند؛ اگر چه سعی دارند اقدامات خود را توجیه اخلاقی کنند.
ناکارآمدی رویکردهای ایدهآلیستی و رشد علم و تکنولوژی که دارای خاستگاه بشری و متکی بر عقل خودبنیاد بود، شیفتگی به اندیشههای اخلاقی را به چالشانداخت. جان دیوئی معتقد است که آن دسته از هنجارهای اخلاقی که امروزه متداول است، محصول زمانی است که روشهای علمی وارد عرصه زندگی انسان نشده بود، و تا زمانی که اخلاق در مقابل علم مقاومت کند، صرفا صورت ضدعلمی خواهد داشت.
پیامد چنین تحولی، جدایی میان دانش و ارزش، دین و علم و نیز اخلاق و سیاست را در برداشت که به تعبیر «مکنتایر» در کتاب «پایان فضیلت»، جوامع نو دچار یک بلا و فاجعه اخلاقی گشتهاند.
دولت اخلاقی در رویکرد اندیشمندان مسلمان
جوهر اندیشههای سیاسی نزد متفکران مسلمان، مبتنی بر آموزههایی است که از یک نظام منسجم دینی حاصل میآید. بهرغم اختلافات عمدهای که در آموزههای کلامی مذاهب گوناگون در میان مسلمانان وجود دارد، در بحث از دولت اخلاقی نزد آنان، نوعی قرابت فکری مشاهده میشود. این قرابت حاصل پیوند وثیقی است که میان دین و اخلاق وجود دارد. بنابراین برای شناسایی معیار فضیلت اخلاقی و مسیرهای دستیابی به کمال انسانی، باید به متون مقدس و آموزههای دینی مراجعه شود. در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهیاند. معیار فضیلت اخلاقی و غایت کنشهای اخلاقی، فلاح و رستگاری و وصول به مقام قرب الاهی و خلیفةاللهی است که حیات معنوی انسان را در بر میگیرد و از جنس ایمان است. با تکیه بر همین بنیاد معرفتی است که پیوند اخلاق با سیاست نیز درک میشود؛ چرا که این پیوند برای ایجاد نظمی در اجتماع فاضله است. در مجموع سامان سیاست نزد اندیشمندان مسلمان را باید در دل اهداف اخلاقی جستوجو کرد و خود به تنهایی هدف نمیباشد.
تأسیس جمهوری اسلامی با هدف نوسازی جامعه بر اساس احکام شریعت، بر اندیشههای سیاسی معمار آن، امام خمینی، استوار بوده است. در رویکرد امام خمینی چشمانداز نوینی به دانش فنی و عقلانیت تمدن جدید فراهم آمد که اگرچه آن را مورد نقد جدّی قرار میداد، یکسره به نفی آن نپرداخت. در ادبیات سیاسی وی دولت به مثابه نهادی که به نظم سیاسی مسلمین یاری میرساند، به استخدام ارزشهای فضیلتمدارانه درآمد؛ بدون آنکه دانش مورد نیاز تحول و اداره دولت مورد غفلت قرار گیرد.
در این میان تجربه دولت دینی در ایران میتواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد. شرایط ایران امروز در پرتو جریانات سیاسی قدرتمندی قرار دارد که هر کدام در درون چارچوبهای سیاسی و اجتماعی مختلف، پاسخهای متفاوتی را ارائه میکنند. چالش میان آنان، علاوه بر تشدید بحران مشروعیت، بحران هویت را نیز در پی خواهد داشت. بنابراین نخستین گام در دولتسازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و همزیستی میان بخشهای مختلف جامعه است.
اشاره
1. آقای زهیری اشارات درستی در زمینه رابطه دولت مدرن با اخلاق دارند. وضعیت بههمریختگی اخلاقی جوامع مدرن معلول عوامل زیر است: الف) حاکمیت نگرش صرفا تجربی و پوزیتیویستی به جهان؛ ب) جداسازی دو حوزه علم و اخلاق و به عبارت دیگر دو حوزه توصیف و ارزش؛ ج) حاکمیت اومانیسم و جانشینی انسان به جای خدا؛ د) اصالت و ارزش یافتن قدرت؛ ه ) نزدیکشدن قدرت و دانش به موازات دور شدن آن دو از اخلاق و ارزش. تجربه دولتمدرن در دو قرن اخیر، با تکیه بر علمگرایی محض و دانش فنی پیچیده، به وادی مبهم و تاریکی گام نهاده است که آثار ویرانگری در جامعه، محیطزیست، خانواده، تفکر و اندیشه خلاق و... گذاشته است. فیلسوفان بسیاری به نقد مدرنیته پرداختهاند که از جمله آنها فیلسوفان پستمدرن هستند. اما آنها بیش از آنکه توان یا شاید اراده یافتن راه حل مشکلات را داشته باشند، آسودهتر یافتند که به نقد مدرنیته بنشینند. بسیاری از آنان روی بازگشت به دین و معنویت از دست رفته را ندارند. برخی نیز اراده آن را ندارند، علیرغم اینکه میدانند راه چاره در چیست.
2. تأسیس جمهوری اسلامی در زمینه احیای دین و اخلاق و رفع نابسامانیهای دولتهای مدرن، امیدهای زیادی را در دلها برافروخت که شعله آن هنوز پرفروغ است. اما پیدایش این امیدها کافی نیست. چنان که اعلام این نظر که «تجربه دولت دینی در ایران میتواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد» نیز کافی نیست. باید با ذکر دقیق آثار بر پایی این نظام دینی بر جامعه ایران و نیز دیگر جوامع، این موضوع را به اثبات رساند. این کار، گو اینکه دشوار است، اما شدنی است.
3. همچنان که نویسنده محترم در فقره پایانی مقاله خود بهطور گذرا مسئله سیاستزدگی جامعه و دولت اسلامی ایران را تذکر دادند، باید این موضوع را بیشتر مورد توجه قرار داد و در ایجاد الگویی موفق از دولت اخلاقی نظریهپردازی کرد. توصیه نویسنده محترم درست است که: «نخستین گام در دولتسازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و همزیستی میان بخشهای مختلف جامعه است»، اما باید نشان داد که با وجود دیدگاههای مختلف در عرصه چگونگی برپاساختن دولت دینی و اخلاقی، چگونه میتوان به این انسجام دست یافت. در هر حال نیازمند نظریهپردازی در زمینه دولت اخلاقی هستیم.
4. اینکه نویسنده محترم میگویند: «در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهیاند»، رایحهای از اشعریگری دارد که بهطور قطع مقصود و منظور ایشان نبوده است. ممکن است در نظر عامه مسلمانان چنین برداشت همراه با مسامحه وجود داشته باشد، اما در نظر متفکران مسلمان این همانی میان فرامین اخلاقی و اوامر الاهی وجود ندارد، مگر در نزد گروهی از اشاعره.