دیپلماسی فرهنگی در عصر جهانی شدن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
به نظر آقای سجادپور فرهنگ ابزار دیپلماسی است. امروز با استفاده از ابزار ارتباطات عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، جهانی میشوند و ما باید بحث جهانیشدن را وارد حوزههای فرهنگی کنیم.متن
چشمانداز ارتباطات فرهنگی، ش 2
چکیده: به نظر آقای سجادپور فرهنگ ابزار دیپلماسی است. امروز با استفاده از ابزار ارتباطات عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، جهانی میشوند و ما باید بحث جهانیشدن را وارد حوزههای فرهنگی کنیم.
دکتر در اهمیت موضوع نشست و اینکه بحث را منظم به پیش ببریم سه پرسش مطرح میکنم تا پاسخ آن را بیابیم:
پرسش اول: وقتی میگوییم دیپلماسی فرهنگی چه ملاحظاتی و چه گزارهها و نکاتی را باید در چهارچوب آن در نظر بگیریم؟ پرسش دوم: هنگامی که از جهانیشدن صحبت میکنیم چه ملاحظات و گزارههایی را باید لحاظ کرد؟ پرسش سوم: در تعامل بین دیپلماسی فرهنگی و جهانیشدن فرهنگ، از زاویه دید ایرانی باید به چه نکاتی توجه داشت؟ اما درباره پرسش و بحث اول: در دیپلماسی فرهنگی سه نکته مهم مطرح است. الف) هدف از دیپلماسی چیست؟ دیپلماسی فرهنگی بخشی از دیپلماسی و از قدیمترین سنتهای بشری با شش هزار سال سابقه است. دیپلماسی هدفش جلوگیری از جنگ و توسعه روابط صلحآمیز است. هنگامی که کار دیپلمات شکست میخورد، جنگ آغاز میشود. برای رسیدن به سطحی از اهداف منافع ملی، فرهنگ در عرصه خارجی و مناسبات دیپلماتیک یک ابزار است. فرهنگ به خودی خود هدف نیست زیرا از آن برای جلوگیری از جنگ استفاده میکنند. مهم این است که کشورها مشخص کنند در سیاست خارجی دنبال چه چیزیاند که فرهنگ نیز بخشی از آن است.
ب) بعد باید عنوان کرد که چگونه میخواهیم و به چه سبک و میزان میخواهیم؟
ج) حال پس از این بحث، باید بپرسیم و دقیقا مشخص کنیم که از دیپلماسی فرهنگی چه میخواهیم؟
اکنون به پرسش دوم برمیگردم که شرایط بینالمللی چیست؟ همینجا بحث جهانیشدن مطرح است. جهانیشدن در واقع در چهارچوب بررسی وضعیت سیستم بینالمللی و وضعیت جهانی قابل طرح است.
در مورد جهانیشدن هم چند نکته اصلی حائز اهمیت است:
ـ جهانیشدن تعریف مشخص ندارد. ـ به نظرم سه نگرش در این مورد وجود دارد که در بحثهای جهانیشدن و در مقوله فرهنگ قابل توجه است:
الف) عدهای فکر میکنند که جهانیشدن یک طرح غربی است. اینان بر اساس پروژهای فکر میکنند که جهانیشدن و جهانی کردن توسط غرب دنبال میشود.
این تفکر فقط در میان شرقیها رواج ندارد حتی در غرب هم بسیاری از نویسندگان این نظر را دارند. عدهای مثل فرانسویها حتی معتقدند که جهانیشدن یعنی آمریکاییتر شدن.
ب) عدهای آن را پروسه میدانند که با پروژه فرق دارد. آغاز آن معلوم و پایانش نامعلوم است.
ج) این رأی و نگرش زیاد مطرح نیست و معتقدان به این رأی میگویند ممکن است پروسه باشد، اما پروسهای که امکان تبدیل آن به پروژه وجود دارد، مثل استعمار.
جهانیشدن با چند ویژگی شناخته میشود: اول: فاصله مکان را حل کرد. کشته شدن «محمدالدوره» در دامن پدرش را همه جهانیان دیدند. دوم: مسئله زمان را حل کرد. زمان مثل گذشته نیست که کسی در سفارتخانه مطلبی را بنویسد، بعد به مرکز
بفرستد تا تصمیمی در زمان دیگر گرفته شود. اکنون لحظه به لحظه همه خبرها را دارند. سوم: نوعی یکپارچگی را در جهان ایجاد کرد.
اما ریشه این سه ویژگی انقلابی است که در فنآوری اطلاعات و ارتباطات به وجود آمده که غوغایی در جهان بهپا کرده است.
باید بر این نکته هم انگشت گذاشت که تأثیر عمیق جهانیشدن در سه عرصه قابل ذکر است:
عرصه اول عرصه سیاسی است. در عرصه سیاسی بازیگران، قواعد بازی و محیط بازی بینالمللی را دگرگون کرد. این سخن به معنی عوض شدن همه چیز نیست اما هماکنون یک نفر با اینترنت میتواند دنیا را با خودش به هر سو میخواهد بکشاند.
به این نمونهها توجه کنید؛ ابتدا یک خانم کانادایی، کنوانسیون صدمین نفر را راه انداخت و سپس با کمک دولت کانادا آن را به کنوانسیون بینالمللی تبدیل کرد. تمام تظاهرات ضد جهانیشدن که هنگام برگزاری کنفرانسهای سران کشورهای جهان به راه میافتد، توسط افراد شکل میگیرد.
عرصه دوم عرصه اقتصادی است. یکپارچگی جهانی، بسیاری از کشورها را پولدارتر و خیلیها را فقیر کرده است. قاره آفریقا بهطور کلی حاشیهنشین میشود.
عرصه سوم عرصه فرهنگ است جهانیشدن در حال ایجاد فرهنگ جهانی است. در فرودگاههای جهانی این فرهنگ یکدست قابل مشاهده است. ماشینهای خاص و فروشگاههای خاص در سراسر دنیا وجود دارند. مردم دنیا از امور مشترک حرف میزنند.
این یکسوی قضیه است. اما از سوی دیگر جهانیشدن، سبب رشد خرده فرهنگها شد. هویتهای ملی اهمیت یافتند. نه تنها هویتهای ملی، بلکه هویتهای خرد و قومی خود را نشان دادند. با این حساب، پدیدههای متعارض را، همزمان، در عرصه فرهنگ میبینید؛ تعامل فرهنگها، برخورد فرهنگها، همکاری فرهنگها و اینکه تا چه اندازه فرهنگها میتوانند در قبال هم دوام بیاورند و تا چه اندازه در هم تأثیر بگذارند، تبدیل به گفتمان اصلی و کلیدی شده است. در نهایت، جهانیشدن شرایط جدیدی است در سطح جهانی ناشی از انقلاب ارتباطات با تأثیرات شگرف در تمام عرصهها.
در این شرایط بینالمللی، تعامل دیپلماسی فرهنگی و جهانیشدن از زاویه نگاه ایران و وضعیت ایران چه میشود؟ قبل از هر چیز ایران باید روشن کند چه میخواهد و آن را چگونه میطلبد؟ شاید صرف فعالیت فرهنگی، از آن جهت که فعالیت فرهنگی است، کفایت نکند. مشخص کردن اولویتها و چگونه خواستن مهم مینماید.
شاید در مواردی کار فرهنگی لازم نباشد یا در جاهایی فقط فعالیت فرهنگی ضرورت دارد. در مواقعی باید ابعاد خاص فرهنگی لحاظ شود. در شرایط پیچیده، باید یکسلسله ابزارها و روشها را در نظر بگیریم. کاری که یک فرد مسلط به دانش سیبرنتیکی با یک رایانه میتواند از همین تهران انجام دهد، شاید ده خانه فرهنگ نتوانند انجام دهند و برعکس. در شرایط نوین بینالمللی در عصر جهانیشدن نیز ایران چارهای جز توسل به دیپلماسی فرهنگی ندارد؛ زیرا قدرتهای غربی و در رأس آنها آمریکا، ایران را امنیتی کردهاند و میگویند ایران تهدیدزاست؛ با وجودی که بسیاری از کشورها این اتهام را رد کردند، اما تأثیر خود را میگذارد. علیرغم روابط نزدیک ایران و اروپا، اکنون یک فشنگ به ما نمیفروشند.اخیرا وقتی مسئولان، از یک کشور اروپایی خواستند کلت بخرند، آنها نفروختند. با این حال، ایران موجودیت فرهنگی دارد. در مقابل این اتهام، اگر ایران بتواند اهداف خود را خوب تنظیم کند و با توجه به این مورد که اکنون در عرصه بینالمللی، متقاعد کردن مهمتر از بهکارگیری توپ و تانک است، به نظرم دیپلماسی فرهنگی خیلی اهمیت و جایگاه خاص مییابد. البته باید ابزار و شرایط گفته شده را در نظر گرفت.
حال به نکته دیگری میپردازم؛ ما باید بحث جهانیشدن را وارد حوزههای فرهنگی کنیم. میدانید که یکی از برنامههای جدید آمریکا، اصلاً مهندسی فرهنگی اجتماعی است، بهویژه در منطقه. طبق این برنامه، یکدسته موضوعها را نباید درس داد، چیزهایی باید عوض شود و حتی بحث تغییر رژیمهای حکومتی به میان میآید. در این عرصه بسیاری از ابزارهای مورد استفاده، صبغه فرهنگی دارند و فکر میکنم که باید تکنیکها و ابزارهای فرهنگی با ابعاد جهانی همخوانی داشته باشند.
اشاره
1. آقای سجادپور ریشه سه ویژگی جهانیشدن را انقلاب در فنآوری اطلاعات و ارتباطات میداند. انقلاب ارتباطات مسئله زمان، مکان و چندگانگی را حل کرد و راه را برای جهانیشدن در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هموار ساخت. بیتوجهی به ریشهیابی چگونگی و چرایی پدیدآمدن انقلاب ارتباطات میتواند ما را از نزدیک شدن به ریشه اصلی این تحولات جهانی بازدارد. بررسی علل و عوامل و انگیزههای پیگیری و پیدایی انقلاب اطلاعاتی میتواند ما را در شناخت بهتر پدیده جهانیسازی یاری دهد. ازاینرو، توجه به عوامل اقتصادی و سیاسی و انگیزههای مادی نظام سرمایهداری، که سردمدار این تحولات است، فهم حقیقت جهانیسازی و نقش هر یک از عوامل پیدایی آن را آسانتر میسازد.
2. تأکید دکتر سجادپور بر عنصر فرهنگ در عصر جهانی، تأکیدی بجاست. اما نباید از یاد برد که تأثیر این عنصر زمانی فراگیر میشود که با عناصر دیگر سیاسی و اقتصادی گره بخورد. درست است که یک فرد مسلط به دانش سیبرنتیکی میتواند با یک رایانه کاری انجام دهد که ده خانه فرهنگ نتوانند انجام دهند، اما پدید آوردن شرایط تأثیرگذاری فرهنگی بدون هماهنگی دستگاههای کلان سیاسی و دیپلماسی فعال امکانپذیر نیست. یا به سختی ممکن میشود. اگر باید از دیپلماسی فرهنگی بهرهجوییم و در عرصه جهانیشدن ابزار فرهنگ را برای پیشبرد منافع ملی بهکار گیریم، اما، نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که دیپلماسی آلوده و بیفرهنگ میتواند تأثیر ابزارهای فرهنگی را از میان بردارد. ازاینرو باید به فرهنگ سیاسی و دیپلماتیک خود توجه ویژه داشته باشیم. اینجاست که فرهنگ جنبه ابزاری صرف خود را از دست میدهد و تبدیل به اصول و قواعدی میشود که خود را بر سیاست و دیپلماسی تحمیل میکند. بنابراین، نباید در عرف دیپلماتیک از منافع ملی گفتوگو کرد و در همان حال عناصر فرهنگ ملی را نادیده گرفت. منافع ملی با فرهنگ ملی گره میخورد و بدون داشتن هویت و فرهنگ ملّی قوی و پایدار نمیتوان از منافع ملّی سخن گفت یا از آن دفاع کرد. بنابراین درست است که دیپلماسی باید از ابزار فرهنگ برای پیشبرد مقاصدش (حفظ و بالا بردن منافع ملی) استفاده کند، در عین حال فرهنگ ملی خود را بر دیپلماسی تحمیل میکند و ناچار باید به اقتضائات آن تن در داد.
3. اگر به ارزشهای خودی در دیپلماسی بیتوجهی شود و صرفا نگاهی ابزاری به فرهنگ داشته باشیم، نتیجه دیپلماسیای که از فرهنگ به عنوان ابزار استفاده میکند، میتواند در راستای منافع فرهنگهای غیرخودی قرار بگیرد. بهعنوان نمونه، اگر ارزشهای فرهنگ الاهی و اسلامی اصالت نیابند و تنها به عنوان ابزار دیپلماسی درآیند که در هرجا صلاح دیدیم آنها را کنار بگذاریم، نتیجه دیپلماسی ما در راه توسعه منافع صرفا دنیوی و مادی و در جهت فرهنگ سکولار غربی قرار خواهد گرفت و بیش از آنکه منافع ملی ما را تأمین کند، منافع جهانی نظام سرمایهداری سکولار غربی را تأمین میکند.
البته دکتر سجادپور در پاسخ به برخی ایرادها اعلام کردند که با سوء استفاده ابزاری از فرهنگ موافقت ندارند و فرهنگ را اصیل میدانند و نمیخواهند بگویند که دیپلماسی بر فرهنگ برتری دارد.
چکیده: به نظر آقای سجادپور فرهنگ ابزار دیپلماسی است. امروز با استفاده از ابزار ارتباطات عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، جهانی میشوند و ما باید بحث جهانیشدن را وارد حوزههای فرهنگی کنیم.
دکتر در اهمیت موضوع نشست و اینکه بحث را منظم به پیش ببریم سه پرسش مطرح میکنم تا پاسخ آن را بیابیم:
پرسش اول: وقتی میگوییم دیپلماسی فرهنگی چه ملاحظاتی و چه گزارهها و نکاتی را باید در چهارچوب آن در نظر بگیریم؟ پرسش دوم: هنگامی که از جهانیشدن صحبت میکنیم چه ملاحظات و گزارههایی را باید لحاظ کرد؟ پرسش سوم: در تعامل بین دیپلماسی فرهنگی و جهانیشدن فرهنگ، از زاویه دید ایرانی باید به چه نکاتی توجه داشت؟ اما درباره پرسش و بحث اول: در دیپلماسی فرهنگی سه نکته مهم مطرح است. الف) هدف از دیپلماسی چیست؟ دیپلماسی فرهنگی بخشی از دیپلماسی و از قدیمترین سنتهای بشری با شش هزار سال سابقه است. دیپلماسی هدفش جلوگیری از جنگ و توسعه روابط صلحآمیز است. هنگامی که کار دیپلمات شکست میخورد، جنگ آغاز میشود. برای رسیدن به سطحی از اهداف منافع ملی، فرهنگ در عرصه خارجی و مناسبات دیپلماتیک یک ابزار است. فرهنگ به خودی خود هدف نیست زیرا از آن برای جلوگیری از جنگ استفاده میکنند. مهم این است که کشورها مشخص کنند در سیاست خارجی دنبال چه چیزیاند که فرهنگ نیز بخشی از آن است.
ب) بعد باید عنوان کرد که چگونه میخواهیم و به چه سبک و میزان میخواهیم؟
ج) حال پس از این بحث، باید بپرسیم و دقیقا مشخص کنیم که از دیپلماسی فرهنگی چه میخواهیم؟
اکنون به پرسش دوم برمیگردم که شرایط بینالمللی چیست؟ همینجا بحث جهانیشدن مطرح است. جهانیشدن در واقع در چهارچوب بررسی وضعیت سیستم بینالمللی و وضعیت جهانی قابل طرح است.
در مورد جهانیشدن هم چند نکته اصلی حائز اهمیت است:
ـ جهانیشدن تعریف مشخص ندارد. ـ به نظرم سه نگرش در این مورد وجود دارد که در بحثهای جهانیشدن و در مقوله فرهنگ قابل توجه است:
الف) عدهای فکر میکنند که جهانیشدن یک طرح غربی است. اینان بر اساس پروژهای فکر میکنند که جهانیشدن و جهانی کردن توسط غرب دنبال میشود.
این تفکر فقط در میان شرقیها رواج ندارد حتی در غرب هم بسیاری از نویسندگان این نظر را دارند. عدهای مثل فرانسویها حتی معتقدند که جهانیشدن یعنی آمریکاییتر شدن.
ب) عدهای آن را پروسه میدانند که با پروژه فرق دارد. آغاز آن معلوم و پایانش نامعلوم است.
ج) این رأی و نگرش زیاد مطرح نیست و معتقدان به این رأی میگویند ممکن است پروسه باشد، اما پروسهای که امکان تبدیل آن به پروژه وجود دارد، مثل استعمار.
جهانیشدن با چند ویژگی شناخته میشود: اول: فاصله مکان را حل کرد. کشته شدن «محمدالدوره» در دامن پدرش را همه جهانیان دیدند. دوم: مسئله زمان را حل کرد. زمان مثل گذشته نیست که کسی در سفارتخانه مطلبی را بنویسد، بعد به مرکز
بفرستد تا تصمیمی در زمان دیگر گرفته شود. اکنون لحظه به لحظه همه خبرها را دارند. سوم: نوعی یکپارچگی را در جهان ایجاد کرد.
اما ریشه این سه ویژگی انقلابی است که در فنآوری اطلاعات و ارتباطات به وجود آمده که غوغایی در جهان بهپا کرده است.
باید بر این نکته هم انگشت گذاشت که تأثیر عمیق جهانیشدن در سه عرصه قابل ذکر است:
عرصه اول عرصه سیاسی است. در عرصه سیاسی بازیگران، قواعد بازی و محیط بازی بینالمللی را دگرگون کرد. این سخن به معنی عوض شدن همه چیز نیست اما هماکنون یک نفر با اینترنت میتواند دنیا را با خودش به هر سو میخواهد بکشاند.
به این نمونهها توجه کنید؛ ابتدا یک خانم کانادایی، کنوانسیون صدمین نفر را راه انداخت و سپس با کمک دولت کانادا آن را به کنوانسیون بینالمللی تبدیل کرد. تمام تظاهرات ضد جهانیشدن که هنگام برگزاری کنفرانسهای سران کشورهای جهان به راه میافتد، توسط افراد شکل میگیرد.
عرصه دوم عرصه اقتصادی است. یکپارچگی جهانی، بسیاری از کشورها را پولدارتر و خیلیها را فقیر کرده است. قاره آفریقا بهطور کلی حاشیهنشین میشود.
عرصه سوم عرصه فرهنگ است جهانیشدن در حال ایجاد فرهنگ جهانی است. در فرودگاههای جهانی این فرهنگ یکدست قابل مشاهده است. ماشینهای خاص و فروشگاههای خاص در سراسر دنیا وجود دارند. مردم دنیا از امور مشترک حرف میزنند.
این یکسوی قضیه است. اما از سوی دیگر جهانیشدن، سبب رشد خرده فرهنگها شد. هویتهای ملی اهمیت یافتند. نه تنها هویتهای ملی، بلکه هویتهای خرد و قومی خود را نشان دادند. با این حساب، پدیدههای متعارض را، همزمان، در عرصه فرهنگ میبینید؛ تعامل فرهنگها، برخورد فرهنگها، همکاری فرهنگها و اینکه تا چه اندازه فرهنگها میتوانند در قبال هم دوام بیاورند و تا چه اندازه در هم تأثیر بگذارند، تبدیل به گفتمان اصلی و کلیدی شده است. در نهایت، جهانیشدن شرایط جدیدی است در سطح جهانی ناشی از انقلاب ارتباطات با تأثیرات شگرف در تمام عرصهها.
در این شرایط بینالمللی، تعامل دیپلماسی فرهنگی و جهانیشدن از زاویه نگاه ایران و وضعیت ایران چه میشود؟ قبل از هر چیز ایران باید روشن کند چه میخواهد و آن را چگونه میطلبد؟ شاید صرف فعالیت فرهنگی، از آن جهت که فعالیت فرهنگی است، کفایت نکند. مشخص کردن اولویتها و چگونه خواستن مهم مینماید.
شاید در مواردی کار فرهنگی لازم نباشد یا در جاهایی فقط فعالیت فرهنگی ضرورت دارد. در مواقعی باید ابعاد خاص فرهنگی لحاظ شود. در شرایط پیچیده، باید یکسلسله ابزارها و روشها را در نظر بگیریم. کاری که یک فرد مسلط به دانش سیبرنتیکی با یک رایانه میتواند از همین تهران انجام دهد، شاید ده خانه فرهنگ نتوانند انجام دهند و برعکس. در شرایط نوین بینالمللی در عصر جهانیشدن نیز ایران چارهای جز توسل به دیپلماسی فرهنگی ندارد؛ زیرا قدرتهای غربی و در رأس آنها آمریکا، ایران را امنیتی کردهاند و میگویند ایران تهدیدزاست؛ با وجودی که بسیاری از کشورها این اتهام را رد کردند، اما تأثیر خود را میگذارد. علیرغم روابط نزدیک ایران و اروپا، اکنون یک فشنگ به ما نمیفروشند.اخیرا وقتی مسئولان، از یک کشور اروپایی خواستند کلت بخرند، آنها نفروختند. با این حال، ایران موجودیت فرهنگی دارد. در مقابل این اتهام، اگر ایران بتواند اهداف خود را خوب تنظیم کند و با توجه به این مورد که اکنون در عرصه بینالمللی، متقاعد کردن مهمتر از بهکارگیری توپ و تانک است، به نظرم دیپلماسی فرهنگی خیلی اهمیت و جایگاه خاص مییابد. البته باید ابزار و شرایط گفته شده را در نظر گرفت.
حال به نکته دیگری میپردازم؛ ما باید بحث جهانیشدن را وارد حوزههای فرهنگی کنیم. میدانید که یکی از برنامههای جدید آمریکا، اصلاً مهندسی فرهنگی اجتماعی است، بهویژه در منطقه. طبق این برنامه، یکدسته موضوعها را نباید درس داد، چیزهایی باید عوض شود و حتی بحث تغییر رژیمهای حکومتی به میان میآید. در این عرصه بسیاری از ابزارهای مورد استفاده، صبغه فرهنگی دارند و فکر میکنم که باید تکنیکها و ابزارهای فرهنگی با ابعاد جهانی همخوانی داشته باشند.
اشاره
1. آقای سجادپور ریشه سه ویژگی جهانیشدن را انقلاب در فنآوری اطلاعات و ارتباطات میداند. انقلاب ارتباطات مسئله زمان، مکان و چندگانگی را حل کرد و راه را برای جهانیشدن در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هموار ساخت. بیتوجهی به ریشهیابی چگونگی و چرایی پدیدآمدن انقلاب ارتباطات میتواند ما را از نزدیک شدن به ریشه اصلی این تحولات جهانی بازدارد. بررسی علل و عوامل و انگیزههای پیگیری و پیدایی انقلاب اطلاعاتی میتواند ما را در شناخت بهتر پدیده جهانیسازی یاری دهد. ازاینرو، توجه به عوامل اقتصادی و سیاسی و انگیزههای مادی نظام سرمایهداری، که سردمدار این تحولات است، فهم حقیقت جهانیسازی و نقش هر یک از عوامل پیدایی آن را آسانتر میسازد.
2. تأکید دکتر سجادپور بر عنصر فرهنگ در عصر جهانی، تأکیدی بجاست. اما نباید از یاد برد که تأثیر این عنصر زمانی فراگیر میشود که با عناصر دیگر سیاسی و اقتصادی گره بخورد. درست است که یک فرد مسلط به دانش سیبرنتیکی میتواند با یک رایانه کاری انجام دهد که ده خانه فرهنگ نتوانند انجام دهند، اما پدید آوردن شرایط تأثیرگذاری فرهنگی بدون هماهنگی دستگاههای کلان سیاسی و دیپلماسی فعال امکانپذیر نیست. یا به سختی ممکن میشود. اگر باید از دیپلماسی فرهنگی بهرهجوییم و در عرصه جهانیشدن ابزار فرهنگ را برای پیشبرد منافع ملی بهکار گیریم، اما، نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که دیپلماسی آلوده و بیفرهنگ میتواند تأثیر ابزارهای فرهنگی را از میان بردارد. ازاینرو باید به فرهنگ سیاسی و دیپلماتیک خود توجه ویژه داشته باشیم. اینجاست که فرهنگ جنبه ابزاری صرف خود را از دست میدهد و تبدیل به اصول و قواعدی میشود که خود را بر سیاست و دیپلماسی تحمیل میکند. بنابراین، نباید در عرف دیپلماتیک از منافع ملی گفتوگو کرد و در همان حال عناصر فرهنگ ملی را نادیده گرفت. منافع ملی با فرهنگ ملی گره میخورد و بدون داشتن هویت و فرهنگ ملّی قوی و پایدار نمیتوان از منافع ملّی سخن گفت یا از آن دفاع کرد. بنابراین درست است که دیپلماسی باید از ابزار فرهنگ برای پیشبرد مقاصدش (حفظ و بالا بردن منافع ملی) استفاده کند، در عین حال فرهنگ ملی خود را بر دیپلماسی تحمیل میکند و ناچار باید به اقتضائات آن تن در داد.
3. اگر به ارزشهای خودی در دیپلماسی بیتوجهی شود و صرفا نگاهی ابزاری به فرهنگ داشته باشیم، نتیجه دیپلماسیای که از فرهنگ به عنوان ابزار استفاده میکند، میتواند در راستای منافع فرهنگهای غیرخودی قرار بگیرد. بهعنوان نمونه، اگر ارزشهای فرهنگ الاهی و اسلامی اصالت نیابند و تنها به عنوان ابزار دیپلماسی درآیند که در هرجا صلاح دیدیم آنها را کنار بگذاریم، نتیجه دیپلماسی ما در راه توسعه منافع صرفا دنیوی و مادی و در جهت فرهنگ سکولار غربی قرار خواهد گرفت و بیش از آنکه منافع ملی ما را تأمین کند، منافع جهانی نظام سرمایهداری سکولار غربی را تأمین میکند.
البته دکتر سجادپور در پاسخ به برخی ایرادها اعلام کردند که با سوء استفاده ابزاری از فرهنگ موافقت ندارند و فرهنگ را اصیل میدانند و نمیخواهند بگویند که دیپلماسی بر فرهنگ برتری دارد.