آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این مقاله ضمن ارائه تعاریفی از مفهوم سکولاریسم، به نقد و بررسی تلقی‏های موجود در بین متفکران عرب و مسلمان نسبت به این واژه می‏پردازد و معتقد است که معمولاً این‏گونه مفاهیم از متن تجربی غربی جدا شده و بدون توجه به رابطه این مفهوم با سایر مقولات نظری و نتایج عملی آن در فرهنگ غرب مورد بحث قرار می‏گیرد.

متن

گوناگون، 8 و 15/6/82
مفهوم سکولاریسم(1) همچون بسیاری از مفاهیم نوین دیگر، بر بستر تجربه مدرنیته در اروپای جدید، روییده و از درون اندیشه، فرهنگ و فرآیند تحولات چهار قرن اخیر مغرب زمین، سربرآورده است. در برخی جوامع اسلامی و از جمله ایران، پاره‏ای از روشن‏فکران دینی، حتی از ضرورت و وجوب سکولاریسم و ایجاد همنوایی و هماهنگی میان دین و سکولاریسم سخن گفته‏اند.
در زبان ترجمه اینان سکولاریسم با عرفی شدن، عقلانی شدن و گاه علم و دانش جدید، یکسان انگاشته شده و هیچگونه تنافر و تغایری در این میان نیافته‏اند، اما از
______________________________
1. Secularism
______________________________
آنجا که شأن روشن‏فکری و به ویژه روشن‏فکری دینی، با خصلت انتقادی آن همبستگی دارد و با توجه به موضع انتقادی روشن‏فکری دینی به دو سمت متمایز سنت‏گرایی و دین‏جدایی، معرفت نسبت به مفاهیم مدرن و از جمله سکولاریسم شرط لازم به شمار می‏رود.
کلمه سکولاریسم (secularism) واژه‏ای انگلیسی است که همچون همانندهای خود در دیگر زبان‏های اروپایی از ریشه Saeculvm لاتین، به معنای عصر، نسل یا قرن گرفته شده است. این کلمه در زبان لاتین قرون وسطا، به معنای جهان یا دنیا (در برابر کلیسا) به‏کار می‏رفت. اصطلاح Secular برای نخستین بار پس از جنگ سی‏ساله (1648 م) و به هنگام امضای پیمان‏نامه صلح وستفالی و آغاز تکوین حکومت‏های نوین ملی (سکولار) به‏کار رفت.
جان هالیوک(1) 1906 ـ 1817 به این اصطلاح معنای تازه‏ای بخشید و با گسترش حوزه مفهومی آن، سکولار و سکولاریسم را به یکی از مهم‏ترین اصطلاحات (Term) در گفتمان سیاسی اجتماعی و فلسفی غرب تبدیل کرد. او سکولاریسم را این‏چنین تعریف کرد: اعتقاد به امکان اصلاح وضعیت انسان از راه‏های مادی بدون رد یا قبول ایمان مذهبی. اما او به روشنی بیان نکرده بود که انسان چیست؟ اصلاح چیست؟ و راه‏های مادی در این میان کدام است. سکولاریسم مورد نظر هالیوک، می‏کوشید که با دین نسبتی تناقضی، تضادی یا تقابلی و تداخلی نداشته باشد. وی در این مفهوم‏سازی مبهم تصور می‏کرد که به دین و ایمان انسان‏ها کاری ندارد و آن را در پرانتز می‏گذارد، اما به تدریج تعریف هالیوک در نظریه جدایی دین از حکومت ساده و فرمول بندی شد، بدین معنی که عقاید دینی از حوزه زندگی عمومی بشر جدا گردد.
تعریف هالیوک از سکولاریسم، بازنمایی موقعیت و مرحله فرآیند سکولاریزاسیون در غرب سده نوزدهم می‏باشد، اما فرآیند تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و دگرگونی‏های شگرفی که در نهاد دولت و عرصه زندگی اجتماعی رخ داد، در سده بیستم افزایش یافته و در نیمه دوم این قرن به اوج خود رسید. در این دوره، نهاد دولت، دیگر آن نهاد ضعیف و کوچکی نبود که بسیاری از نهادهای غیرحکومتی توان رقابت با آن را داشته باشند، بلکه دولت مدرن به قدرتی گسترده و فراگیر و با نفوذ تبدیل شد که همه عرصه‏های حیات اجتماعی و فردی از
______________________________
1. Jahn Halyooke
______________________________
رسانه و تبلیغات گرفته تا تفریحات، از گستره عمومی تا حوزه خصوصی شهروندان را تحت سلطه یا نفوذ خود قرار می‏داد.
در این مرحله از بسط دولت مدرن که سلطه حاکمیت در جزئی‏ترین مسائل زندگی خصوصی انسان‏ها دخالت کرده و چگونگی روابط جنسی، مناسبات پدران، مادران و فرزندان و حتی تصویر و تصور انسان و شهروندان از خویش را متأثر می‏کرد، دیگر جایی برای تعریف سکولاریسم به عنوان نظریه جدایی دین از دولت باقی نمی‏گذاشت و آن را بلا مفهوم، بلکه بلاموضوع می‏کرد.
تعریف سکولاریم در جهان اسلام و عرب: این اصطلاحات و مفاهیم نو در ذهن و زبان جوامع غیراروپایی، بیانگر ورود تجربه مدرن غربی به متن تاریخ و رانده‏شدن فرهنگ‏ها و ذهن و زبان‏های دیگر به حاشیه است. اما از آنجا که نه تجربه غرب مدرن، تجربه‏ای واحد، ثابت و بسیط بوده و نه نحوه نسبت و چگونگی تماس و مواجهه جوامع غیرغربی با آن مشابه و یکسان بوده است. انتقال بسیاری از معانی و مفاهیم مدرن، در بستر این‏گونه جوامع و فرهنگ‏ها، با اختلال، التقاط، جابه‏جایی و آشفتگی روبه‏رو بوده، به ویژه آنکه پس زمینه‏های فرهنگی.
تاریخی جوامع میزبان یا عامل‏های اخذ و اقتباس کننده و مترجم نیز بسی متفاوت و بعضا متعارض بوده و هست.
درحالی‏که تجربه مدرنیته غربی مراحل متقدم و پیشین را پشت سر گذاشته و به مراحل تازه‏تری وارد شده، معناشناسی و حوزه مفهومی ما از اصطلاحات نیز باید پابه‏پای آن متحول و نو شود، اما ایستایی مفهوم‏شناسی ما مثلاً در قرن نوزدهم و ظهور صورت‏بندی‏های نوتر تجربه غربی در آغاز قرن بیست و یکم، مشکلات بسیاری را پدید خواهد آورد. بسط سکولاریسم و پیشرفت فرآیند سکولاریزاسیون در روزگار ما، مراحل متأخرتری از این نظریه و فرآیند را منکشف کرده، درحالی‏که برخی از نویسندگان یا متفکران جهان سومی یا مسلمان می‏کوشند که این اصطلاحات و مفاهیم را همچنان به شیوه اصحاب دایرة‏المعارف قرن هجدهم و روشنگران فیلوزوف از قبیل ولتر و دیدرو یا جان لاک و کندورسه تعبیر و تفسیر کنند.
در درون مدرنیته غربی، جریان‏های گوناگون و تجربه‏های متنوعی وجود داشته که نمی‏توان گوناگونی آن را نادیده گرفت. تجربه‏های ویژه فرانسوی (کاتولیک)، آلمانی (پروتستان)، انگلیسی (انگلیکان)، روسی (ارتدوکس) و وضعیت خاص آنها باعث شده که هر یک تعریف خاص خود را از این اصطلاحات و از جمله سکولاریسم داشته باشند. رویکرد تقلیل گرایانه به چنین مجموعه‏ای، ادراک معنا و مفهوم سکولاریسم را دچار چند دستگی و آشفتگی می‏کند.
فقدان ارتباط میان سکولاریسم و سکولاریزه شدن با پدیده‏ها یا مفاهیمی از قبیل از خودبیگانگی (الیناسیون)، کالایی شدن، تب‏واره‏گی، شی‏ء شدن، عقل ابزاری، قفس آهنین، مرگ خدا، مرگ معنا و مرگ مؤلف، از جمله مهم‏ترین کمبودها و نارسایی‏هایی است که در تعریف و توضیح‏های مربوطه دیده می‏شود. ارتباط نظریه‏های اقتصادی و سیاسی گوناگون با سکولاریسم نامشخص است، به‏ویژه نظریه‏های مربوط به توسعه، دولت، جامعه مدنی، شهروند و... پیوند نظریه‏ها و ایدئولوژی‏های گوناگون همچون ماکیاولیسم، هابزیسم، داروینیسم، فرویدیسم، یوتیلیتاریانیسم (نظریه بنتام،) باسکولاریسم مشخص نشده است.
عوارض حاصله در جوامع مدرن مانند فاشیسم، امپریالیسم، جنگ‏های جهانی، تخریب محیط زیست، مصرف‏گرایی و همبستگی و ارتباطشان با فرآیند سکولاریزه شدن، تبیین نشده است. فرآیند سکولاریزه شدن و تغلیظ و حداکثری شدن سکولاریسم و تأثیر آن بر جنبش‏ها یا سبک‏های هنری و ادبی نامعلوم و مبهم باقی می‏ماند.
آسیب‏شناسی سکولاریسم و وضعیت متأخر و کنونی سکولاریزه‏شدن حداکثری جوامع غربی مورد توجه قرار نمی‏گیرد و موضوعاتی چون گسترش خشونت، مواد مخدر، از بین رفتن عشق، تخریب نهاد خانواده، بیرون از بررسی و ارزیابی سکولاریسم باقی می‏ماند.
سکولاریسم و ضد سکولاریسم، اکنون خود به ایدئولوژی‏های جدیدی تبدیل می‏شود، هرچند که اکنون کسانی همچون پروفسور جان کین از مفهوم تازه‏ای به نام پست‏سکولاریسم سخن می‏گویند.
پست سکولاریسم، سکولاریسم دوره بحران است. دوره‏ای عاری از هرگونه مرکزیت، مرجعیت، اعم از انسانی یا فراانسانی، عقلانی یا فراعقلانی، طبیعی یا ماوراءالطبیعی، دوره یا مفهومی که عقل و انسان (اومانیته) از جایگاه چند سده اخیر خود به زیر کشیده می‏شود. در چنین وضعی، چگونه می‏توان از سکولاریسم سخن گفت.
آیا نظریه پایان تاریخ، بیش از آنکه نمایانگر پایان تاریخ باشد، نشان دهنده پایان تاریخ ویژه‏ای نیست، تاریخی که بر بنیاد اومانیسم و عقل خودبنیاد ابتنایافته وسکولاریسم نافی هرگونه مرجعیت هستی‏شناختی و فاقد هر نوع بنیاد فلسفی، معرفت‏شناختی و اخلاقی، میوه تاریخی آن محسوب می‏شود.
پیش از ارزش‏داوری در باب سکولاریسم و با توجه به پراکندگی، گستردگی و رنگارنگی تجربی و مصداقی آن و ویژگی مشکک، مدرج و ذوابعادش، نیازمند تفسیر آن هستیم و چنین تفسیری به ناگزیر نیازمند یک الگو و تیپ تفسیری مناسب است تا بتواند به‏طور منسجم، فرآیندی و فراگیر نظریه و تاریخ و تحول و بسط موازی آن را توضیح دهد.
اشاره
مقاله حاضر تصویر نسبتا گویایی از مقوله سکولاریسم ارائه می‏کند و حاوی اطلاعات مناسبی است که علاقه‏مندان را به مطالعه اصل مقاله دعوت می‏کنیم. البته در عنوان دوّم مقاله تعبیر «مفهوم، مبانی، مسائل و حیطه‏های آن» وجود دارد که، البته، با آنچه در این مقاله آمده است منطبق نیست. در مجموع، این نوشتار حاوی تبیین مفهومی و تاریخی سکولاریسم است که در ادامه آن، به تلقی‏های گوناگونِ متفکران غرب و نقد اجمالی آن پرداخته است. در اینجا نه از مبانی سکولاریسم به درستی یاد شده است و نه از حیطه‏های آن به صورت مستقل بحثی به میان می‏آید. اتفاقا دو محور اخیر در مباحث فرهنگی و فکری ما کمتر مورد بحث قرار گرفته و نیاز به تلاش جدی پژوهشگران و نویسندگان توانمند و دانش آموخته دارد.
2. طلیعه مقاله نشان می‏دهد که نویسنده ایستاری منفی نسبت به درک روشن‏فکران ما از سکولاریسم دارد و ایشان در صدد است تا به تصحیح این فضا بپردازد. واقعیت آن است که «سکولارسازیِ» حوزه‏های حیات اجتماعی، پروژه اصلی و مشترک روشن‏فکران ایرانی ــ اعم از روشن‏فکران دینی و غیردینی ــ در طول دهه گذشته بوده است و اگر کسانی از روشن‏فکران دینی در آغاز با این برنامه چندان موافق نبوده‏اند، به‏تدریج در زیر فشار سیاسی یا فکری، با موج عمومی روشن‏فکران وطنی همراه شده‏اند. متأسفانه جمعی از هم‏فکران نویسنده محترم نیز از همین شمار بوده و هستند. مطالب آغازین مقاله این نوید را می‏دهد که برخی نویسندگان روشن‏فکر قرار است به جای ایستارهای ایدئولوژیک و حمایت‏های حزبی و تشکیلاتی از یکدیگر، به نقد گفتمان‏های حاکم بر محافل روشن‏فکری بپردازند و نشان دهند که روشن‏فکری در این کشور، برای یک بار هم که شده، می‏تواند نقاب دگماتیسم را کنار گذارد و به جای تقلید و تکرار دیگران، اندیشه و دانش خویش را در بازشناسی و بازسازی فرهنگ خودی مصروف سازد.
در این راستا، انصاف باید داد که نویسنده به محورهای مهمی اشاره کرده است که اندیشه‏ورزی در آنها می‏تواند سرآغاز یک بازنگری در پروژه سکولارسازی باشد. این محورهای انتقادی را در دو نکته اصلی می‏توان خلاصه کرد: 1) عدم توجه به بسترهای رشد و گسترش سکولاریسم و تنوع مفهومی آن متناسب با شرایط اجتماعی و تاریخی هر جامعه و 2) بی‏توجهی به ارتباط مفهومی و نظری سکولاریسم با مقولاتی چون مدرنیسم، فاشیسم، ماکیاولیسم و... و نیز پیامدهای تحقق سکولاریسم در غرب که به پدیده‏هایی چون ازخودبیگانگی، شی‏ءوارگی، مرگ خدا، مرگ معنا و... انجامیده است.
3. اما از این دو نکته مهم‏تر، آن چیزی است که نویسنده محترم به سرعت از آن گذشته و تا کنون در مباحث مربوط به سکولاریسم تأمل کافی در آن مبذول نگشته است. آن نکته این است که علی‏رغم تعریف حداقلی از سکولاریسم که صرفا به جداسازی نهاد دین و دولت اشاره می‏کند، لایه‏های عمیق‏تر این نظریه به بیرون راندن دین از کلیه حوزه‏های فعال حیات آدمی نظر دارد. به عبارت دیگر، جداسازی دین و دولت تا زمانی که مستند به مبانی معرفتی و متافیزیکی آن نباشد، منطقا قابل دفاع نیست و صرفا می‏توان با برخی استحسان‏ها و ترجیحات عملی و موقت، آن را نپذیرفتنی جلوه داد. جا داشت نویسنده محترم که در صدد بیان مبانی سکولاریسم بوده است، این بنیادهای فلسفی را باز می‏نمود تا معلوم شود که آیا سکولاریسم همزاد و همسو با مبانی مادی‏گرانه مدرنیسم نیست؟ خلاصه آنکه نشان دادن خصلت تمامیت‏طلب و کلی‏نگر سکولاریسم و شکستن مرز حریم خصوصی و ورود به شخصی‏ترین عرصه‏های زندگی بشر و تبیین چرایی این ویژگی باید در هر بحث جدی از سکولاریسم مطمح نظر قرار گیرد.
4. اما آنچه در مورد «پُست سکولاریسم» یا مابعد سکولاریسم مطرح می‏شود، سرنوشتی مشابه، پست‏مدرنیسم دارد و اساسا یکی از ابعاد پست‏مدرنیسم است. اگر این نکته واقعیت داشته باشد که مدرنیسم در دهه‏های اخیر دچار چالش‏های جدی ـ هم در عرصه سازگاری منطقی و هم در عرصه سامان بخشی به حیات فردی و اجتماعی ـ شده است، این نکته در مورد سکولاریسم نیز صادق است. اما نباید پنداشت که پساسکولاریسم به معنای حذف یا تضعیف سکولاریسم است، بلکه به معنای ظهور نظریه‏ها و الگوهای بدیلی است که هژمونی و اقتدار انحصاری سکولاریسم را به تردید انداخته و راه‏های جدید و رقیبی را فرا روی بشریت نهاده است.
مهم این است که سکولاریسم امروز دیگر نه در قالب یک نظریه فلسفی یا سیاسی، بلکه به عنوان یک الگوی زندگی و برنامه‏ریزی، بر موج مدرنیسم به گوشه‏گوشه جوامع نفوذ کرد. است و بسیاری را بدین گمان کشانده که توسعه و ترقی را جز از این راه نمی‏توان تأمین کرد. اندیشه‏هایی چون سکولاریسم، استواری و استحکام اجتماعی خود را مرهون نمودهای عینی و عملی هستند و صحنه کارزار با آنها بیش از هر جا در میدان مدیریت و برنامه‏ریزی‏های اجتماعی و بین‏اللمللی است.
بنابراین در کناب بحث تحلیل از مبانی و مؤلفه‏های این نظریه یا رویکرد و تطبیق و نقد آن از دیدگاه اسلام، باید به مطالعاتی که به صورت کاربردی از سنت دین و نهادهای اجتماعی پرده بر می‏دارد، روی آورد. به‏ویژه امروز که حاکمیت دین در قالب جمهوری اسلامی نمود بیرونی یافته است. اینکه در عرصه سیاست، اقتصاد، توسعه اجتماعی و مدیریت چگونه حضور دین و ارزش‏های دینی را می‏توان تأمین کرد، مهم‏ترین نقطه رویارویی ما با سکولاریسم خواهم بود.

تبلیغات