روشن فکری در تاریخ معاصر ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نسیم صبا، 4 و 5/5/82
این میزگرد به پدیده «روشنفکری»، خاستگاه و گونههای آن اختصاص دارد. در اینجا صرفا خلاصهای از اهمّ مطالب مطروحه در آن عرضه میشود: روشنفکری یک وضع انسانی و اجتماعی است. روشنفکر کسی است که از مرحله ناخودآگاهی خروج کرده و به مرز خودآگاهی رسیده است: خودآگاهی انسانی، خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی تاریخی. وجود احساس مسئولیت و فاصله داشتن با وضع موجود در روشنفکران بهواسطه خودآگاهی آنان است. در واقع، فاصله انتقادی با وضع موجود یک خصیصه روشنفکری است.
تاریخ روشنفکری در ایران معاصر دقیقا از همان منطق و سازوکارهای تاریخ روشنفکری در اروپا تبعیت نکرده است. از جمله، ما در تاریخ معاصر با پدیدهای روبهرو هستیم که در چارچوب منطق تاریخ اروپا شاید پدیدهای پارادوکسیکال بهنظر رسد: «روشنفکری دینی». تمام منورالفکران و روشنفکران ایرانی در «توسعهنایافتگی» و «عقبماندگی» ایران نسبت به غرب متفقالقول بودهاند و اختلاف آنان در ارزیابی جوهره این عقبماندگی و نیز ارائه راهحلها و پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» بوده است. روشنفکری در ایران، برخلاف روشنفکری در اروپا، که عامل و محصول تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است، زاییده برخورد ما با فرهنگ و تمدن غرب است. بر این اساس ما خود روشنفکری را اختیار نکردیم، روشنفکری ما را اختیار کرد.
از آنجا که روشنفکران با خرد و عقل سروکار دارند نه با تقلید، اگر دین را یک امر بستهبندی شده و جزمی بدانیم که نسبت به تحولات اجتماعی و تاریخی کاملاً لااقتضاست، در آن صورت، هیچ ارتباطی بین روشنفکری و دینداری وجود ندارد. در معنایی دیگر از دینداری، دین در ذات خود با روشنفکری همسوست. بدون گذردادن مباحث مربوط به مدرنیته از حوزه دین و دینداری، امکان پدیدآوردن شرایطی، به لحاظ فکری و عملی، پایدار برای جامعه ایران متصور نیست. از این لحاظ، روشنفکری پس از انقلاب کارنامه مثبتتری دارد.
این میزگرد به پدیده «روشنفکری»، خاستگاه و گونههای آن اختصاص دارد. در اینجا صرفا خلاصهای از اهمّ مطالب مطروحه در آن عرضه میشود: روشنفکری یک وضع انسانی و اجتماعی است. روشنفکر کسی است که از مرحله ناخودآگاهی خروج کرده و به مرز خودآگاهی رسیده است: خودآگاهی انسانی، خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی تاریخی. وجود احساس مسئولیت و فاصله داشتن با وضع موجود در روشنفکران بهواسطه خودآگاهی آنان است. در واقع، فاصله انتقادی با وضع موجود یک خصیصه روشنفکری است.
تاریخ روشنفکری در ایران معاصر دقیقا از همان منطق و سازوکارهای تاریخ روشنفکری در اروپا تبعیت نکرده است. از جمله، ما در تاریخ معاصر با پدیدهای روبهرو هستیم که در چارچوب منطق تاریخ اروپا شاید پدیدهای پارادوکسیکال بهنظر رسد: «روشنفکری دینی». تمام منورالفکران و روشنفکران ایرانی در «توسعهنایافتگی» و «عقبماندگی» ایران نسبت به غرب متفقالقول بودهاند و اختلاف آنان در ارزیابی جوهره این عقبماندگی و نیز ارائه راهحلها و پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» بوده است. روشنفکری در ایران، برخلاف روشنفکری در اروپا، که عامل و محصول تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است، زاییده برخورد ما با فرهنگ و تمدن غرب است. بر این اساس ما خود روشنفکری را اختیار نکردیم، روشنفکری ما را اختیار کرد.
از آنجا که روشنفکران با خرد و عقل سروکار دارند نه با تقلید، اگر دین را یک امر بستهبندی شده و جزمی بدانیم که نسبت به تحولات اجتماعی و تاریخی کاملاً لااقتضاست، در آن صورت، هیچ ارتباطی بین روشنفکری و دینداری وجود ندارد. در معنایی دیگر از دینداری، دین در ذات خود با روشنفکری همسوست. بدون گذردادن مباحث مربوط به مدرنیته از حوزه دین و دینداری، امکان پدیدآوردن شرایطی، به لحاظ فکری و عملی، پایدار برای جامعه ایران متصور نیست. از این لحاظ، روشنفکری پس از انقلاب کارنامه مثبتتری دارد.