آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای همتی در این مقاله به نقد دیدگاه‏های سیدحسن امین در موضوع حقوق بشر، پرداخته است. در نظر ایشان پنج محور اصلی در سخنان آقای امین وجود دارد که تعارض حقوق بشر دنیوی را با حقوق بشر اسلامی می‏شناساند. آقای همتی در این مقاله به تعریف و تمجید و مدح و ستایش از حقوق بشر می‏پردازد و شمشیر تیز می‏کند تا بر گردن مخالفان آن بکشد.

متن

جهان اندیشه، ش 9
اخیرا پست‏مدرنیست‏ها و متفکران سنتی که کتب مقدس دینی را چیزی چون کتاب حقوق مدنی می‏انگارند، با اعلامیه جهانی حقوق بشر ـ به دلایل عدیده ـ به مخالفت پرداخته‏اند. سید حسن امین در مطلب ارائه‏شده در همایش بررسی مسائل حقوق بشر در دانشگاه علامه طباطبایی (29 اردیبهشت 1381) با عنوان «حقوق بشر: جهان‏شمولی یا نسبیت دینی ـ فرهنگی؟»(1) چاپ‏شده در شماره آذر ماهنامه جهان اندیشه، اعلامیه جهانی حقوق بشر را نقد و حقوق بشرالاهی - اسلامی را جای‏گزین آن می‏کند. دلایل ایشان را می‏توان در پنج بند خلاصه کرد:
1. ایشان در بحث اول خود می‏گوید: «حقوق بین‏المللی بشر، مبتنی بر اندیشه‏های بشری، این‏جهانی، خردورزانه و فردمحورانه است» سپس در رد آن تحت عنوان «تقابل دین با حقوق بشر جهانی» می‏گوید: «تفاوت حقوق بشر اسلامی با حقوق بشر جهانی در چیست؟ گفتیم که حقوق بشر جهانی، بر انسان‏مداری، تعقل و خردورزی مبتنی است... بر عکس، در فرهنگ دینی و
______________________________
1. کلیه نقل‏قول‏ها از آقای سیدحسن امین، از همین مقاله است.
______________________________
سنتی شرق، از جمله در الاهیات اسلامی، عقل بشری را ناقص می‏دانند و انسان را از تدوین قانونی که مصالح عام بشر و نجات نهایی او را تضمین کند، ناتوان می‏انگارند و به همین دلیل، به قاعده لطف، ارسال رسل و انزال کتب را بر خدا واجب می‏شمارند.»
در اینکه حقوق بشر، خردورزانه و محصول عقل خودبنیاد است، شکی نیست. در دنیای سنتی گذشته که بشر پیشرفت نکرده بود و با توانایی‏های علمی حاصل‏شده موفق به دخل و تصرف در طبیعت نشده بود و به نقادی معرفت خود دست نیافته بود و فقط از عقل ابزاری - به قول نویسنده محترم - تنها در مقام استنباط احکام استفاده می‏کرد، خود را نیازمند به هدایت از آسمانی می‏دانست و دارای بینش شهودی بود. اما با پیشرفت علم و کشفیات علمی و روش‏شناسی و معرفت‏شناسی جدید، عقل نه تنها ابزار معرفت، که داور و نقاد و معیار سنجش آن نیز شد. لذا یگانه‏داوری که می‏توان کلیه معارف بشر ــ در همه رشته‏های علوم طبیعی و انسانی و دینی ــ را با آن سنجش و نقادی کرد، عقل است. هیچ داور و قاضی و معیار سنجشی خارج از عقل برای نقادی و داوری وجود ندارد. این است معنای خودبنیادی عقل نقاد.
ادله آقای امین مستلزم پیش‏فرض‏هایی است که درون‏دینی نیستند، بلکه هر معرفت دینی‏ای بر آن متکی است و بدون این پیش‏فرض‏های برون‏دینی، نمی‏توان وارد متن دین شد؛ پیش‏فرض‏هایی مانند: (1) ناقص بودن عقل بشری؛ (2) نیاز انسان به دین برای هدایت و حتی قانونگذاری؛ (3) قاعده لطف و وجوب ارسال رسل و به تعبیری تعیین تکلیف برای خداوند؛ (4) ابزار بودن عقل فقط در حد استنباط احکام شرعیه از کتاب و سنت؛ (5) ناتوانی عقل از تعیین و تدوین حقوق بشر؛ (6) تعریف عقل به «عقل استقرایی»؛ (7) ابدی و ازلی پنداشتن حقوق و قوانین دینی؛ (8) قائل‏بودن به مأموریت انبیا برای تدوین و تشریح حقوق بشر جهانی، و بسیاری پیش‏فرض‏های دیگر که حداقل یک موضوع را اثبات می‏کند و آن، این است که پس دین هم برای فهمیده‏شدن نیازمند عقل و معارف بشری، و متکی به آن است و... حتی عقل می‏تواند آن معارف دینی را به عنوان بخشی از معرفت بشری به نقد بکشد. ایشان به‏وسیله عقل می‏خواهند ثابت کنند که عقل ناقص است و نیازمند متکایی به‏نام دین است. با زور و قدرت حکومت نمی‏توان عقلانیت و نقادی و حتی شکاکیت را در هیچ موردی - چه معارف علمی (طبیعی و انسانی) و چه معارف دینی - تعطیل کرد. عقلانیت یک پروژه کامل و تمام‏عیار «همه یا هیچ» است. خط قرمز یعنی نفی عقلانیت. ابزاربودن عقل صرفا در مقام استنباط احکام شرعیه در کتاب و سنت، به معنای نفی عقلانیت است؛ چون عقلانیت در عصر جدید فقط با ارتقای آن، نه‏تنها به‏عنوان ابزار شناخت، که در مقام معیار و داور و نقاد است که معنا و مفهوم مدرن خود را می‏یابد. جوهر مدرنیته نیز چیزی جز عقل خودبنیاد و عقل نقاد نیست. نفی این مقام عقل، نفی پروژه عقلانیت است. با نفی عقل چگونه می‏توان پیش‏فرض‏های برون‏دینی را که نویسنده محترم آورده‏اند، اثبات کرد؟ این، یعنی نفی عقل به کمک عقل؛ یعنی پارادوکس و تناقض، و بر نویسنده است که این تناقض را حل نماید.
در پرتو عقلانیت مدرن بود که پس از سخت‏کیشی قرون وسطایی مسیحی و جنگ‏های خونین مذهبی و جنگ‏های سی‏ساله کاتولیک‏ها و پروتستان‏ها در اروپا و جنگ جهانی دوم با میلیون‏ها کشته و زخمی، فکر تنظیم حقوق بشر به قصد ختم نزاع‏ها و جنگ‏های خونین نژادی و سیاسی و احقاق حقوق انسان‏ها و حرمت‏نهادن به انسان - به صرف انسان بودن - در اذهان خطور کرد. حقوق بشر که حاصل عقلانیت انتقادی و مدرن بشر است، عقلانیت را به‏جای خشونت می‏نشاند.
اینکه نویسنده محترم دین را در مقابل حقوق بشر قرار می‏دهد، به این دلیل است که ایشان به خدای قانونگذار معتقد است؛ در صورتی که هدف بعثت انبیا نه وضع قوانین اعتباری، که کشف حقایق جاودانی است؛ حقایقی که به‏واسطه عقول و ادراک بشر قابل کشف و شناخت نیست. دستگاه‏های اعتقادات دینی، پارادایم‏هایی برای چگونگی تصعید حیات معنوی و سلوک دینی و پاسخ‏گویی به نیاز معنوی و عرفانی انسان است؛ نه ساختن و وضع قوانین اعتباری برای حکومت گروه و قشری خاص یا مجازات انسان‏ها و یا حتی مجازات مجرمان. اگر عقل بشر قادر به شناخت شرایط و نیازهای خود نباشد و نتواند برای معضلات خود قانون وضع کند، قادر نخواهد بود که قدم از قدم بردارد و دین را هم که نیازی متعالی‏تر و پیچیده‏تر است، هرگز نخواهد شناخت. شناخت انسان اگر معتبر است، هم در حوزه دین‏شناسی اعتبار دارد و هم در حوزه‏های علمی و هم در شناخت نیازها و شرایط خود. پس یگانه ابزار و یگانه داور و معیار سنجش و قضاوت در همه حوزه‏ها همین عقل قاصر و مقصر است.
2. حقوق بشر، دنیوی و این‏جهانی است، و این با حقوق بشر اسلامی که به منظور سعادت اخروی تدوین شده است، تناقض دارد. پروفسور سید حسن امین می‏گوید: «در حقوق بین‏الملل بشر، تضمین آزادی‏های بشر برای دست‏یافتن او به سعادت این‏جهانی است و انسان مختار است که دین داشته باشد یا نداشته باشد. در حقوق اسلامی به منطوق قرآن که «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» غرض و غایت از خلقت بشر، خداپرستی و خداشناسی است. این تعارض جدی را بین جهان‏بینی حقوق بشر جهانی، از یک سوی، و حقوق بشر اسلامی، از سوی دیگر، از جهت کلامی و فلسفی نمی‏توان انکار کرد». چه تعارضی دارد که انبیا به منظور سعادت اخروی بشر مبعوث شده باشند و بشر هم در انتخاب دین و عقیده آزاد باشد؟ بنا بر کدام دلیل، پذیرش دین اجبار و اکراه‏بردار است؟ چه مانعی دارد که فلسفه خلقت انسان، بنا بر عقیده ما مسلمانان، عبادت و پرستش خداوند یکتا باشد و در عین حال، انسان‏ها دارای حقوق برابر باشند؟ حقوق بشر نمی‏گوید که انسان‏ها باید دین داشته باشند یا نداشته باشند، یا فلان دین حق است و بهمان دین باطل است، بلکه موضع آن نسبت به فرهنگ‏ها و جهان‏بینی‏ها و مذاهب بی‏طرفی مطلق است؛ اما بنا بر دیدگاه نویسنده محترم، انسان‏ها نباید در انتخاب یا رد دین آزاد و مختار باشند.
حقیقت این است که آزادی، پایه و مایه و مادر همه ارزش‏های دینی و غیردینی و اخلاقی و زیبایی‏شناختی و هنری است و ارزش همه ارزش‏ها، از جمله ارزش‏های دینی، منوط و مشروط به وجود آزادی است؛ اما ارزش آزادی منوط به سایر ارزش‏ها نیست. آزادی ارزشی خودبنیاد است؛ در حالی که سایر ارزش‏ها بر بنیاد آزادی استوارند. حقوق و قوانین دینی یک تناقض است؛ زیرا وقتی امری یا حتی ارزشی دینی به صورت قانونی درآمد که تخلف از آن جرم محسوب شود، دیگر آن قانون امری دنیوی و عرفی و سکولار می‏شود که هر شهروند دین‏دار و بی‏دین به یکسان مجبور به تابعیت از آن است و اجرای آن، به دین و ایمان و مسلمانی چیزی نمی‏افزاید و به رابطه انسان و خدا ربطی ندارد.
هدف بعثت انبیا یکتاپرستی و تزکیه نفس و عمل صالح و در نتیجه، رستگاری اخروی است و تدوین حقوق بشر هم ماهیتا امری غیردینی و عقلایی است.
3. انسان مکلف است و وقتی که به سن تکلیف رسید، باید تکالیف خود را انجام دهد، ولی در حقوق بشر انسان محق است. سیدحسن امین در این مورد می‏گوید: «در نظام فکری اسلام، انسان با بلوغ به «سن تکلیف» می‏رسد و علی‏الاصل، بشر، موجودی موظف و مکلف است». غالب نواندیشان دینی بر این نظرند که در جهان‏بینی سنتی، انسان مکلف است و در دوران مدرن، انسان محق است.
انسان در مقابل خداوند مکلف است و در مقابل حکومت و سایر انسان‏ها محق است و حقوق برابر دارد. بین این دو قضیه هیچ تناقضی نیست؛ یعنی انسان در مقابل سایر انسان‏ها محق است و دارای حقوق انسانی یکسان است و در عین حال، اگر اعتقاد دینی دارد، می‏تواند خود را نیز در مقابل خداوند مکلف بداند. حقوق بشر در رابطه انسان و خدا نیست، بلکه در رابطه انسان با سایر انسان‏ها است. احساس وظیفه دینی و مکلف بودن انسان در مقابل خداوند، با محق بودن انسان در حقوق بشر - بر خلاف پندار نویسنده محترم - هیچگونه تعارض و تباینی ندارد، مگر اینکه ایشان قدرت سیاسی را نماینده و مجری اوامر و نواهی الاهی بداند که در این صورت، استبدادْ لباس تقوا و تقدس می‏پوشد و فاجعه قرون وسطا را بوجود می‏آورد.
4. احکام فقهی، جاودانه و جهان‏شمول است، در حالی که قوانین بشر ثابت و جاودان و جهان‏شمول نیست. آقای سید حسن امین در این مورد می‏گوید: «از جهت تاریخی هم حقوق بشر جهانی امروز، در حوزه تمدنی غرب رشد کرد... و امروز حمایت از جهان‏شمولی حقوق بشر و نیز اصل کثرت‏گرایی و حمایت از اقلیت‏ها از پارامترهای نظم نوین جهانی تلقی می‏شود. از جهت فلسفی هم، همه بحث در همین «جهان شمولی» یعنی یونیورسال بودن حقوق بشر است. بعضی ملل، در حقوق بشر به تنوع و نسبیت قائل‏اند و یک سلسله حقوق یونیورسال را حاکم بر سراسر جهان و جهانیان نمی‏خواهند. برای مثال، کشورهایی مثل چین و کامبوج با صحبت از حقوق بشر آسیایی، جهانی‏بودن و جهان‏شمول بودن حقوق بشر را زیر سؤال برده‏اند». نویسنده محترم برای نقد و رد جهانی‏بودن حقوق بشر به دلایل پست‏مدرنیست‏ها متوسل شده و بر تنوع و نسبیت حقوق بشر انگشت می‏گذارد و از حقوق بشر اسلامی و آسیایی و... سخن می‏گویند. این در حالی است که وی کثرت‏گرایی و تنوع فرهنگی را که اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته است، رد می‏نماید. نسبیت حقوق بشر با در نظر گرفتن تنوعات، و تراشیدن حقوق بشر آسیایی و اروپایی و چینی و دینی و اسلامی و مسیحی و زرتشتی و... یادآور تقسیمات مارکسیست‏های روسی است که از علم بورژوازی و علم کارگری و ژنتیک ارتجاعی و ژنتیک کارگری سخن می‏گفتند. همان‏طور که علم، علم است و شرق و غرب و دینی و غیردینی و مارکسیستی و کارگری و غیرمارکسیستی و بورژوازی ندارد، همان‏طور هم حقوق بشر، اسلامی و زرتشتی و مسیحی و چینی و اروپایی ندارد و حقوق بشر زمانی معنا و مفهوم دارد که عمومی باشد و کلیت داشته باشد.
نسبیت دینی و فرهنگی با نفی پلورالیسم و حقانیت دین واحد نیز تناقض آشکار دارد. آقای... می‏گوید: انسان تکوینا آزاد است، اما تشریعا آزاد نیست. این دیدگاه کل عقاید و برداشت‏های ممکن و حتی واقعی از دین را که با عقیده رسمی و حاکم متفاوت است، باطل اعلام می‏کند و براساس توحید خاص خود، یعنی قانون فقط «من» جلوی آزادی عقیده و بیان را می‏گیرد. حقوق بشر ربطی و نسبتی با جهان‏بینی‏ها و فرهنگ‏ها و مذاهب ندارد و وارد ماهیت جهان‏بینی‏ها و مذاهب و عقاید و فرهنگ‏ها نمی‏شود تا هر مذهبی و فرهنگی و ملتی بنا بر جهان‏بینی و فلسفه و فرهنگ و مذهب خود، حقوق بشر جداگانه‏ای را وضع نماید.
5 . حقوق بشر، کثرت‏گرایی و پلورالیسم و تنوع فرهنگی و دینی را به رسمیت می‏شناسد و این امر حقانیت دین واحد را زیر علامت سؤال می‏برد. آقای سید حسن امین در این رابطه می‏گوید: «از منظر حقوق بین‏الملل بشر، نوع اعتقادات دینی و علایق مذهبی یا حتی بی‏دینی، مسکوت و مغفول‏عنه می‏ماند، بلکه کثرت‏گرایی دینی بالضروره حقانیت کامل دین واحد را زیر سؤال می‏برد». مقدمه سخن درست است؛ اعلامیه جهانی حقوق بشر وارد ماهیت اعتقادات دینی و حقیقت و بطلان آنها نمی‏شود؛ اما نتیجه‏گیری ایشان نادرست است. وقتی که حقوق بشر راجع به دین‏داری یا بی‏دینی ساکت است و وارد ماهیت دین نمی‏شود، پس حقانیت هیچ دینی را هم زیر علامت سؤال نمی‏برد. پلورالیسم حقوق بشر از این واقعیت ناشی می‏شود که اولاً، تنوع دینی و فرهنگی و حتی بی‏دینی، یک واقعیت غیرقابل انکار و غیرقابل تخفیف و تقلیل است؛ ثانیا، همه مکاتب و مذاهب و ادیان و عقاید، برای بشر و وسایلی در خدمت او هستند تا حیات خود را معنا و مفهوم بخشد. از سوی دیگر، ادعای حقانیت دین واحد، با جهانی بودن حقوق بشر الاهی ناسازگار است؛ چون باید این همه تنوع و تکثرهای نازدودنی مذاهب و مکاتب را با زور حذف کرد تا بتوان حقوق بشر اسلامی را پیاده نمود. اما اعلامیه جهانی حقوق بشر برای همه مذاهب و ادیان و عقاید ـ نه به دلیل درستی و حقانیتشان، بلکه به دلیل حق انتخاب آزاد انسان‏ها ـ حق حیات قائل است.
دلایل مخالفت ایران و برخی از کشورهای جهان سوم، با جهان‏شمولی حقوق بشر ـ مانند استفاده ابزاری غرب از حقوق بشر و غرب‏محوری فرهنگی، عقیدتی و سیاسی حقوق بشر ـ هیچ کدام موجه و درست نمی‏باشد. چرا ما باید حقوق بشر، حق آزادی بیان، تشکیل احزاب و اجتماعات، آزادی عقیده، آزادی انتخابات بدون صافی نظارت استصوابی را ـ که درواقع، توهین به صلاحیت انتخاب یک ملت است ـ حق برخورداری از کار متناسب با شأن انسان‏ها بدون تبعیض و گزینش و... را زیر پا بگذاریم و از مخالفان قانونی و خوش‏نام و با سابقه‏های ایران‏دوستی و اسلام‏خواهی، برانداز بسازیم و مؤمنان دین‏دار و اسلام‏شناس را به علت آنکه قرائت آنها از دین با قرائت رسمی تفاوت دارد، مرتد اعلام کنیم، تا بهانه به دست بیگانگان و سودجویان دهیم؟
اشاره:
1. آنچه در این مقاله آمده است، نقدی است بر قسمت اول مقاله «حقوق بشر: جهان‏شمولی یا نسبیت دینی فرهنگی؟» به قلم آقای سید حسن امین که در شماره هفتم نشریه جهان اندیشه چاپ شده بود. اگر نویسنده محترم قسمت دوم مقاله را در شماره بعدی نشریه مطالعه می‏کرد، بی‏نیاز از این بود که برای نقد آن خود را به زحمت اندازد؛ زیرا آقای امین نیز رویکردی مشابه نویسنده محترم دارند و در واقع، آنچه در شماره هفتم نشریه آمده است، توصیفی ناقص از دیدگاه‏های مسلمانان نسبت به حقوق بشر است.
2. نویسنده محترم می‏گویند چون درگذشته، عقل بشر پیشرفت نکرده بود، خود را نیازمند هدایت آسمانی می‏یافت و امروز به دلیل پیشرفت عقل نقاد بشر دیگر چنین نیازی احساس نمی‏شود و عقل هم ابزار معرفت است و هم داور و قاضی، و معیاد داوری‏اش را هم خودش تعیین می‏کند. این مبنا برای حقوق بشر، پیشاپیش خود را محکوم می‏کند؛ زیرا ماهیت خداگریزانه آن را به خوبی آشکار می‏سازد. چنان توصیفی از عقل بشر و رابطه‏اش با آسمان مبتنی بر تحلیلی است که اقبال لاهوری از ختم نبوت داده است و به تعبیر استاد شهید مطهری، به معنای ختم دیانت است، نه ختم همین سخن در اینجا هم می‏آید. چه اتفاقی افتاده است که بشر اینک بر مسندی نشسته است که قبلاً آن را از آن خدا می‏دانست؛ یعنی صدور احکام کلی جاودان برای همه ابنای بشر، که نیازمند علم مطلق یا دست‏کم علم زیادی نسبت به نیازهای بشر و حقایق عالم است. مگر در این دوران و با پیشرفت قدرت عقل، محدودیت‏های عقل، بیشتر کشف نشده است؟ فیلسوفان انتقادی، بیش از گذشته، محدودیت‏های عقل بشر را دریافته‏اند و بر آن انگشت نهاده‏اند. چگونه است که برخی این‏گونه بی‏مهابا به توانایی عقل بشر اعتماد ورزیده‏اند؟
3. نویسنده محترم پیش‏فرض‏هایی را برای معرفت دینی برشمرده‏اند که پاره‏ای از آنها پیش‏فرض معارف دینی نیستند؛ مانند تعریف عقل به عقل استقرایی یا تعیین تکلیف برای خداوند.
یک پیش‏فرض ایشان که آن را ذکر نکرده‏اند، ولی آن را مفروض گرفته‏اند این است که اگر کسی قائل بود که عقل بشر ناقص است با توسل به زور و قدرت حکومت عمل می‏کند. پیش‏فرض تصریح شده دیگر ایشان این است که «عقلانیت یک پروژه کامل و تمام عیار همه یا هیچ` است». هیچ یک از این دو پیش‏فرض در جایی ثابت نشده است. نقص عقل مستلزم توسل به زور نیست، بلکه می‏تواند منجربه توسل به مرجعی بالاتر و والاتر، یعنی عقل کلی هستی، خداوند متعال شود. همچنین نفی کمال عقل به معنای نفی کلی عقلانیت نیست و این ادعا که «نفی این مقام عقل، نفی پروژه عقلانیت است» نه درست است و نه دلیلی، هرچند ناقص بر درستی آن اقامه شده است؛ زیرا اگر عقل، در واقع، دارای مقام داوری در همه چیز نباشد و خود حکم به محدودیت ذاتی خود بدهد، پروژه عقلانیت نفی نشده است، بلکه درست‏تر شناخته شده است و حدود آن دانسته آمده است. پروژه عقلانیت معانی متفاوتی می‏تواند داشته باشد که نویسنده محترم تنها یک معنای آن را مدنظر داشته است و آن چیزی است که تجربه‏گرایان افراطی و پوزیتیویست‏های قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم می‏گفتند. بنابراین باید توجه داشت که با نفی یک معنا از عقلانیت، معانی دیگر آن نفی نمی‏شود و می‏توان به‏وسیله عقل، پیش‏فرض‏های برون‏دینی مورد نیاز معارف دینی را اثبات کرد؛ هر چند پروژه مدرنیته نفی شده باشد. اگر عقل نقدی بر خود بزند یا محدودیت خود را درک کند به معنای نفی کلی عقل نیست تا از آن تناقض و پارادوکس تولید شود. بی‏دقتی یا مغالطه نویسنده محترم در این فقرات به خوبی مشهود است.
4. نویسنده محترم در جای‏جای مقاله، بدون ذره‏ای استدلال، گفته‏اند که حقوق بشر ذاتا امری عرفی و غیردینی است و در نتیجه، تدوین حقوق بشر نمی‏تواند هدف بعثت انبیا باشد. اولاً، باید دانست که هدف بعثت انبیا می‏تواند هم کشف حقایق جاودان باشد، هم وضع قوانین اصولی و ماندگار و هم تصعید معنوی و روحی انسان و هم چیزهای دیگر. منافاتی میان این اهداف وجود ندارد، بلکه در طول یکدیگر قرار می‏گیرند و لازم و ملزوم هم می‏شوند. از آنجا که حیات معنوی و تصعید روحی و مانند آن برای انسان در همین حیات دنیا و رفتار روزمره و زندگی فردی و اجتماعی معنا می‏یابد و حیات آخرت چیزی جز باطن همین حیات دنیا نیست، نمی‏توان این مرز توهمی را که نویسنده میان حقوق و قوانین دنیوی و عرفی (سکولار)، از یک طرف، و نیازهای معنوی و روحی انسان از سوی دیگر، می‏گذارد، قائل شد. ثانیا، جرم بودن تخلف از قانون، آن را دنیوی (در برابر دینی) نمی‏کند. عملی می‏تواند هم جرم (به معنای مورد نظر نویسنده) باشد و هم گناه. اصلاً اگر قرار باشد حقوق و مقررات دینی بر جامعه‏ای حاکم شود، چه دلیلی دارد که جرم در آن جامعه گناه محسوب نشود. نویسنده محترم مرتکب مغالطه مصادره به مطلوب شده‏اند؛ زیرا آنچه را می‏خواهند اثبات کنند پیش‏فرض گرفته‏اند. ایشان می‏خواهند اثبات کنند که اگر قوانینْ دینی شدند تناقض پیش می‏آید. برای اثبات این امر می‏گویند که قانون امری عرفی است؛ در حالی که این سخن همان چیزی است که باید به اثبات برسد. چه کسی گفته است که قانون امری عرفی است. قانون هم می‏تواند عرفی باشد و هم دینی و اگر دینی شد، تخلف از آن، جرمی است که گناه نیز هست و اگر دینی نشد، تخلف از آن صرفا عقوبت دنیوی دارد.
5. برداشت نویسنده محترم و نیز برداشت آقای سید حسن امین، از رابطه حق و تکلیف کاملاً اشتباه است. آنها گمان کرده‏اند که انسان‏ها در گذشته فقط مکلف بوده‏اند و در این روزگار فقط محق‏اند. در حالی که حق و تکلیف دو روی یک سکه‏اند و در تقابل قرار دادن آنها از عدم شناخت درست آنها ناشی می‏شود. اگر انسان‏ها در برابر هم محق باشند به همان اندازه هم در برابر یکریگر مکلف‏اند. اگر من حق آزادی داشته باشم، شما تکلیف رعایت این حق را دارید و اگر شما حق برخورداری از امنیت را داشته باشید، من تکلیف رعایت این امنیت و بر هم نزدن آرامش شما را دارم. بنابراین سخن نویسنده محترم که می‏گوید: «انسان در مقابل خداوند مکلف است و در مقابل حکومت و سایر انسان‏ها محق است» سخن درستی نیست. انسان در مقابل حکومت و سایر انسان‏ها هم محق است و هم مکلف. چنان که حکومت و سایر انسان‏ها نیز هم مکلف‏اند و هم محق. تکلیف من در برابر حکومت این است که از قوانین آن اطاعت کنم و حریم آن را پاس دارم. هچنین تکلیف من در برابر دیگر انسان‏ها این است که حقوق آنها را به رسمیت بشناسم و به آنها تجاوز نکنم.
6. معلوم نیست چرا نویسنده محترم وقتی به اجرای اوامر و نواهی الهی می‏رسند، آن را ملازم با استبداد فرض می‏کنند، ولی وقتی نوبت به اجرای قوانین ساخته ذهن بشر می‏رسد کاملاً حقوق بشری و آزادی‏خواه می‏شوند؟ آیا نمی‏شود قوانین بشری استبدادی باشند؟ در همین روزگار، قوانین متکی به حقوق بشر را می‏بینم که چگونه موجب استبداد درسطح روابط بین‏الملل شده‏اند و به قدرت‏های مسلط اجازه می‏دهند تا هر قانونی را که بخواهند،یک طرفه نقض و وتو کنند و هر جابه مصلحت بینند با استفاده از ابزارهای قانونی و حقوق بشری به دیگر کشورها هجوم آورند و با ژست دموکراسی، بدترین نوع استبداد، یعنی استبداد سرمایه، را بر روابط بین‏الملل و حتی روابط داخلی دیگر کشورها حاکم سازند.
7. نویسنده در برابر این دیدگاه که انسان تکونیا آزاد است اما تشریعا آزاد نیست، می‏گوید: «این دیدگاه کل عقاید و برداشت‏های ممکن و حتی واقعی از دین را که با عقیده رسمی و حاکم متفاوت است، باطل اعلام می‏کند». معلوم نیست نویسنده محترم «برداشت‏های واقعی از دین» را چگونه کشف کرده‏اند. در نظر ایشان برداشت واقعی از دین برداشتی است که با لیبرالیسم سازگار افتد، حقوق بشر غربی را که برای فراهم ساختن بستر نفوذ و سلطه سرمایه‏داران غربی بر همه مردم جهان درست شده است، به رسمیت شناسد و از حقانیت دین واحد سخن نگوید.
8. آقای همتی می‏گویند: «ادعای حقانیت دین واحد، با جهانی بودن حقوق بشر الاهی ناسازگار است؛ چون باید این همه تنوع و تکثرهای نازدودنی مذاهب و مکاتب را با زور حذف کرد تا بتوان حقوق بشر اسلامی را پیاده نمود؛ اما اعلامیه جهانی حقوق بشر برای همه مذاهب و ادیان و... حق حیات قائل است». معلوم نیست نویسنده محترم بر چه اساسی از حقانیت دین واحد لزوم خشونت و توسل به زور را استنتاج کرده است. جهانی بودن حقوق بشر الاهی می‏تواند با پذیرش همه انسان‏ها تحقق بپذیرد و نیازی به اعمال قدرت نباشد. مطلبی که ایشان می‏گویند قابل سرایت به اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز هست. بر اساس منطق ایشان باید گفت جهانی شدن اعلامیه حقوق بشر مستلزم آن است که با توسل به زور، کثرت افکار و عقاید انسان‏ها را بزدایند. با وجود اینکه در حال حاضر، در صحنه روابط بین‏الملل، نظام سرمایه‏داری به رهبری آمریکا با تمسک به این اعلامیه تلاش می‏کند نفوذ خود را بر همه گیتی گسترش دهد، اما نمی‏توان گفت این اعلامیه مستلزم چنین ظلمی است. به همین ترتیب، نمی‏توان گفت چون حقوق بشر اسلامی ادعای جهانی بودن دارد، پس برای پیاده ساختن آن باید متوسل به زور شد. ادبیات اسلامی مملو از روایاتی است که می‏گویند در آخرالزمان عقول انسان‏ها تکامل پیدا می‏کند، به گونه‏ای که خود آنها به دین واحد گرایش پیدا می‏کنند. در این روایات، آخرالزمان همراه با آشوب‏های جهانی ترسیم شده است. این آشوب‏ها ناشی از ظلم‏ها و تجاوزهایی است که قدرت‏های ستم‏پیشه به راه می‏اندازند. منجی موعود جنگ‏های زیادی می‏کند؛ اما این جنگ‏ها نه برای مسلمان کردن انسان‏هاست، که برای رفع ظلم و برداشتن سایه قدرت‏های غاصب از سر مظلومان و ضعیف‏شدگان جهان است. هنگامی که عقول انسان‏ها تکامل یافت و تبلیغات دروغین دستگاه‏های باورساز وابسته به قدرت‏های ظالم برطرف گردید و ندای حق و حقیقت به گوش همگان رسید، دیگر نیازی به اعمال زور برای پذیرش دین حق باقی نمی‏ماند. در این وضعیت، خود انسان‏های حق‏طلب با کنار رفتن پرده‏های جهل و خرافه و خودخواهی، خواهند توانست زیبایی‏های موجود در اسلام را ببینند و بدان روی آورند.
بنابراین باید گفت نه تنها جهانی‏شدن حقوق بشر با حقانیت دین واحد تعارض ندارد، بلکه بدون آن امکان تحقق ندارد؛ زیرا کسی می‏تواند حقوق بشر را در جهان پیاده کند که به حقیقت ایمان داشته باشد و نخواهد از هر چیزی برای رسیدن به مقاصد مادی خود بهره برد. چگونه می‏توان قبول کرد رژیم‏هایی همچون آمریکا و انگلیس که نه‏تنها هیچ اقدام مثبتی برای جلوگیری از جنایت‏های روزافزون رژیم صهیونیستی نمی‏کنند، که در برابر تصویب هر قطعنامه مؤثری علیه آن می‏ایستند و بالاتر از آن، کمک‏های بی‏دریغ خود را نثار آن می‏کنند، متولی پیاده کردن حقوق بشر باشند. به تعریف آنان، بشر تنها بشر غربی است که از نژاد برتر است. حقوق بشر در نظر غربیان یعنی داشتن حق زیر سؤال بردن مقدسات، آزادی اهانت به معتقدات دین‏داران، آزادی زیر پاگذاشتن اخلاق و ارزش‏ها، کنار گذاشتن سنت‏های دینی و... . حقوق بشر غربی یعنی مسلمانان حق ندارند از مقدسات خود دفاع کنند، فلسطینیان مظلوم و بی‏دفاع نمی‏توانند در برابر کشته شدن همه روزه عزیزانشان هیچ اسرائیلی را بکشند و اگر در یک عملیات استشهادی شرکت کنند تروریست محسوب می‏شوند، ملت مظلوم عراق حق تعیین سرنوشت خود را نداشته باشد، حکومت افغانستان را آمریکا تعیین کند، مردم ایران نتوانند برای دفاع از خود سلاح‏های لازم را تهیه کنند و... .

تبلیغات