آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

جام جم، 19 و 21/3/82
فرهنگ غرب مؤلفه‏های مختلفی دارد. از یک سو، مدرنیسم و دستاوردهای اجتماعی و اقتصادی آن، و از سوی دیگر، مسیحیت تحول یافته در شکل‏گیری آن نقش ویژه‏ای داشته‏اند. ازاین‏رو، برای شناخت فرهنگ غرب باید مؤلفه‏های اصلی آن را شناسایی کرد. در مقاله حاضر به این مؤلفه‏ها پرداخته می‏شود.
مدرنیسم، به عنوان یک رهیافت و رویکرد، اصولی دارد که پایه‏های آن به شمار می‏روند. این پایه‏ها، در عین مکمل بودن، به گونه‏ای عجیب درهم پیچیده، و به شدت از یکدیگر متأثرند.
این اصول عبارتند از: انسان محوری؛ سودانگاری؛ لیبرالیسم، که مفاد اصلی آن، اعطای آزادی به انسان برای تصرف جهان است؛ عقلانیت؛ فردگرایی و در نهایت، سکولاریسم. نویسنده در ادامه، ویژگی‏های انسان مدرن را چنین بر می‏شمارد: توجه جدی، گسترده و انحصاری به دانش تجربی؛ روی‏آوری به فن‏آوری و علوم عملی؛ بهره‏مندی از صنعت؛ گرایش به سطح زندگی بالا و بی‏سابقه؛ طرفداری از سرمایه داری؛ دین‏زدایی از زندگی؛ گرایش به دموکراسی لیبرال و... .
در ادامه مقاله به این پرسش پاسخ داده می‏شود که مدرنیسم به عنوان فرهنگ، چگونه در ساحت‏های مختلف زندگی تأثیر گذاشت. در حوزه فرهنگ و تمدن با حاکمیت دوران مدرنیته، فرهنگ معنای ارزشی خود را از دست داد و به معنای پیشرفت، به‏سازی و رشد تلقی شد. در حوزه سیاست، دولت مدرن بنیاد نهاده شد؛ دولتی که حیطه اقتدارش محدود است و صرفا در خدمت رفاه و امنیت جامعه می‏باشد. در عرصه علم نیز، واژه علم به دانش تجربی منحصر شد و دین و فلسفه از دایره اطلاق آن خارج شدند. یکی دیگر از عرصه‏های مهمی که تجددگرایی در آن، تحولات و جهت‏گیری‏های تازه پدید آورد، الاهیات است. مدرنیسم لوازمی برای مسیحیت داشت. لوازمی که فرهنگ مدرن برای مسیحیت داشته است، عبارت‏اند از: کنار گذاشته شدن بعد اجتماعی دین؛ دین‏زدایی و الحاد؛ کثرت‏گرایی دینی؛ استقلال علم از دین؛ پدید آمدن رویکردهای جدید به دین؛ نقد عقلی آموزه‏های دینی و شکل‏گیری دانش فلسفه دین و بالاخره جدایی فرهنگ از دین.
واکنش کاتولیک‏ها در برابر پایه‏های فرهنگ تجدد و لوازم آن یکسان نبوده است. واکنش‏های این گروه در دو مقطع قابل بررسی است: در مقطع اول (جزم‏گرایی)، کلیسا کوشید با نفی کامل همه ابعاد فرهنگ مدرن، برتری خود را در مقام نهاد اصلی جامعه و مالک حقایق ابدی به اثبات رساند؛ در مقطع دوم (توصیفی)، یعنی از اوایل قرن گذشته و به ویژه پس از شورای دوم واتیکان، کلیسای کاتولیک با رهیافتی توصیفی تصمیم گرفت هر گونه لحن محکوم‏کننده نسبت به فرهنگ تجدد را کنار نهد و حتی از شنیدن و آموختن تحولات سکولار سخن بگوید. رویکرد نوین به الاهیات، پذیرش تنوع ادیان یا الاهیات ناظر به همه ادیان، پذیرش تکثر فرهنگ یا الاهیات، پذیرش فرهنگ‏ها و جامعه‏گرایی از جمله تحولاتی بود که در جامعه کاتولیک، رخ نمود.

تبلیغات