اسارت تمدن در جهان وحشت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پگاهحوزه ، ش 95
نویسندگان مقاله، پس از برشمردن ویژگیهای جهان کنونی، به نظرات انتقادی برخی از متفکران نسبت به غرب میپردازند. در این میان، نخست به آرای اریک فروم اشاره میشود. در دید این روانشناس و متفکر اجتماعی آمریکا، تمدن غرب در مسیری قرار گرفته است که
عشق و علاقه به مادیات رواج یافته است؛ در نتیجه، نوعی بیعلاقگی نسبت به حیات انسان و آثار آن پدید آمده است. در مغرب زمین، یقینیات مبتنی بر فنآوری، با همان استحکام و قوت یقینیات مذهبی در قرون وسطا، بر همه اذهان مسلط شده است.
ویل دورانت نیز در کتاب لذات فلسفه انحطاط تمدن غرب را به نحوی بارز نشان میدهد: «امروز فرهنگ ما سطحی و خطرناک است؛ زیرا از لحاظ ماشینی، توانگر، و از نظر غایات و مقاصد، فقیر هستیم. آن تعادل ذهنی که روزی از ایمان دینی بر میخاست، از میان رفته است».
ویلیام مک دوگال، روانشناس و محقق معروف انگلیسی، تیرگیها و پریشانیهای امروز بشر غربی را ناشی از طغیان و تجاوز علوم طبیعی به همه سرچشمههای زندگی عمومی و صور مختلف فعالیتهای بشری میداند.
اوضاع سیاسی آشفته و درهم ریخته جهان معاصر و روابط مبهم و پیچده بینالمللی، که قسمت مهم آن، معلول ترقیات صنعتی و کشف نیروی هستهای و عدم هماهنگی میان این ترقیات با ترقیات روحی انسان است، عموم متفکران معاصر را به اندیشه درباره سرنوشت تمدن فعلی وا داشته است. هویزینگا، مورخ هلندی، قائل است که در هیچ دورهای از ادوار، حس حیات در زمان بحران، تا این درجه قوی و کلی نبوده است. آلبرت شوایتزر، پزشک و فیلسوف غربی، ویژگی مصیبتبار تمدن ما را این میداند که این تمدن از لحاظ مادی به مراتب رشد یافتهتر میباشد، اما جنبه معنوی آن مغفول مانده است. بدین ترتیب، توازن این تمدن از دست رفته است.
تحقیقات ماکس وبر نیز به این نتیجه رسید که عقل و آزادی هر دو در جهان غرب در معرض تهدیدند. پیشگویی توین بی آن بوده است که جنبشی که در قرن نوزدهم به وجود آمد و فنآوری را، به جای مذهب، محور علایق بشر قرار داد، در قرن بیست و یکم معکوس خواهد شد و نهضتی به وجود خواهد آمد که در آن، انسان از فنآوری به مذهب رجعت میکند.
مارکوزه آرزو میکند که آدمی بتواند در جامعه صنعتی، در عین برخورداری از رفاه و آزادی، هویت انسانی خود را حفظ کند. عامل اصلی مورد انتقاد وی، فنآوری یا بهتر بگوییم، چگونگی به کارگیری آن است. به عقیده او در جوامع غربی، تمام اجزای درونی جامعه در خدمت سیستم سرمایهداری صنعتی هستند.
نویسندگان مقاله، پس از برشمردن ویژگیهای جهان کنونی، به نظرات انتقادی برخی از متفکران نسبت به غرب میپردازند. در این میان، نخست به آرای اریک فروم اشاره میشود. در دید این روانشناس و متفکر اجتماعی آمریکا، تمدن غرب در مسیری قرار گرفته است که
عشق و علاقه به مادیات رواج یافته است؛ در نتیجه، نوعی بیعلاقگی نسبت به حیات انسان و آثار آن پدید آمده است. در مغرب زمین، یقینیات مبتنی بر فنآوری، با همان استحکام و قوت یقینیات مذهبی در قرون وسطا، بر همه اذهان مسلط شده است.
ویل دورانت نیز در کتاب لذات فلسفه انحطاط تمدن غرب را به نحوی بارز نشان میدهد: «امروز فرهنگ ما سطحی و خطرناک است؛ زیرا از لحاظ ماشینی، توانگر، و از نظر غایات و مقاصد، فقیر هستیم. آن تعادل ذهنی که روزی از ایمان دینی بر میخاست، از میان رفته است».
ویلیام مک دوگال، روانشناس و محقق معروف انگلیسی، تیرگیها و پریشانیهای امروز بشر غربی را ناشی از طغیان و تجاوز علوم طبیعی به همه سرچشمههای زندگی عمومی و صور مختلف فعالیتهای بشری میداند.
اوضاع سیاسی آشفته و درهم ریخته جهان معاصر و روابط مبهم و پیچده بینالمللی، که قسمت مهم آن، معلول ترقیات صنعتی و کشف نیروی هستهای و عدم هماهنگی میان این ترقیات با ترقیات روحی انسان است، عموم متفکران معاصر را به اندیشه درباره سرنوشت تمدن فعلی وا داشته است. هویزینگا، مورخ هلندی، قائل است که در هیچ دورهای از ادوار، حس حیات در زمان بحران، تا این درجه قوی و کلی نبوده است. آلبرت شوایتزر، پزشک و فیلسوف غربی، ویژگی مصیبتبار تمدن ما را این میداند که این تمدن از لحاظ مادی به مراتب رشد یافتهتر میباشد، اما جنبه معنوی آن مغفول مانده است. بدین ترتیب، توازن این تمدن از دست رفته است.
تحقیقات ماکس وبر نیز به این نتیجه رسید که عقل و آزادی هر دو در جهان غرب در معرض تهدیدند. پیشگویی توین بی آن بوده است که جنبشی که در قرن نوزدهم به وجود آمد و فنآوری را، به جای مذهب، محور علایق بشر قرار داد، در قرن بیست و یکم معکوس خواهد شد و نهضتی به وجود خواهد آمد که در آن، انسان از فنآوری به مذهب رجعت میکند.
مارکوزه آرزو میکند که آدمی بتواند در جامعه صنعتی، در عین برخورداری از رفاه و آزادی، هویت انسانی خود را حفظ کند. عامل اصلی مورد انتقاد وی، فنآوری یا بهتر بگوییم، چگونگی به کارگیری آن است. به عقیده او در جوامع غربی، تمام اجزای درونی جامعه در خدمت سیستم سرمایهداری صنعتی هستند.