پیوند های معنوی «تصوف» با «تشیع»
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، 6 و 7/3/82
در این مقاله با اذعان به اسلامی بودن خاستگاه تشیع و تصوف، به بیان رابطه میان این دو پرداخته شده و در این بیان، برخی از مشترکات این دو مکتب تذکر داده شده است. از جمله اینکه هر یک از این دو، جنبهای از یک حقیقت را بیان میکنند که آن حقیقت، باطنیگرایی اسلامی یا عرفان است. در راستای باطنیگرایی و توجه به بُعد معنوی دین است که به آموزههای مشترکی در میان تصوف و تشیع برمیخوریم. برای مثال، امامان شیعه به عنوان نمایندگان باطنیگرایی در تصوف نقش بنیادین دارند؛ ولی نه به عنوان امامان خاص شیعه، آنگونه که در نظام اعتقادی ادوار بعد معرفی شدهاند. در این باب، نمونهای برتر از علیبنابیطالب علیهالسلام یافت نمیشود. تشیع را میتوان اسلام علیبنابیطالب نامید. در عالم تسنن نیز تقریبا همه سلسلههای صوفیان، نسب معنوی خود را به آن حضرت ختم میکنند و او را پس از پیامبر خاتم، برترین مرجع معنوی مؤمنان میدانند. حدیث مشهور «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» را که صراحتا بر نقش علی علیهالسلام در باطنیگرایی اسلامی دلالت دارد، هم شیعیان و هم اهل سنت باور دارند، اما صوفیان اهل سنت، خلافت روحانی علی علیهالسلام را مخصوص شیعیان نمیدانند؛ بلکه آن را مستقیما با باطنیگرایی اسلامی ارتباط میدهند.
تصوف دارای شریعت (مذهب فقهی ویژه) نیست و طریقت در کنار یکی از مذاهب فقهی از قبیل مالکی یا شافعی مورد عمل قرار میگیرد. شیعه، شریعت و طریقت ویژه خود را داراست و فقط در بعد طریقت است که سلسلههای صوفیه از قبیل نعمة اللهیه، در هر دو عالم تشیع و تسنن پیرو داشتهاند. علاوه بر آن، شیعه، هم در جنبه شریعت و هم در جنبه کلامی،
بازتاب اندیشه » شماره 39 (صفحه 69)
دارای عناصر باطنی است که آن را همتراز تصوف قرار میدهد.
در ادامه مقاله، چند مصداق و نمونه از ارتباطات گسترده و پیچیده تشیع و تصوف ذکر گردیده است که عبارتند از: اعتقاد به ولی وولایت در هر دو مکتب؛ رابطه خرقهپوشی با اعتقاد به ولایت و ولی و پیر؛ رابطه آموزه پوشیدن خرقه با حدیث کساء؛ رابطه اعتقاد به قطب در تصوف با اعتقاد به امام در تشیع؛ اعتقاد به نور محمدیه در تشیع و باور به سلسله ولایت در تصوف؛ آموزه مقامات عرفانی در هر دو مکتب.
در این مقاله با اذعان به اسلامی بودن خاستگاه تشیع و تصوف، به بیان رابطه میان این دو پرداخته شده و در این بیان، برخی از مشترکات این دو مکتب تذکر داده شده است. از جمله اینکه هر یک از این دو، جنبهای از یک حقیقت را بیان میکنند که آن حقیقت، باطنیگرایی اسلامی یا عرفان است. در راستای باطنیگرایی و توجه به بُعد معنوی دین است که به آموزههای مشترکی در میان تصوف و تشیع برمیخوریم. برای مثال، امامان شیعه به عنوان نمایندگان باطنیگرایی در تصوف نقش بنیادین دارند؛ ولی نه به عنوان امامان خاص شیعه، آنگونه که در نظام اعتقادی ادوار بعد معرفی شدهاند. در این باب، نمونهای برتر از علیبنابیطالب علیهالسلام یافت نمیشود. تشیع را میتوان اسلام علیبنابیطالب نامید. در عالم تسنن نیز تقریبا همه سلسلههای صوفیان، نسب معنوی خود را به آن حضرت ختم میکنند و او را پس از پیامبر خاتم، برترین مرجع معنوی مؤمنان میدانند. حدیث مشهور «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» را که صراحتا بر نقش علی علیهالسلام در باطنیگرایی اسلامی دلالت دارد، هم شیعیان و هم اهل سنت باور دارند، اما صوفیان اهل سنت، خلافت روحانی علی علیهالسلام را مخصوص شیعیان نمیدانند؛ بلکه آن را مستقیما با باطنیگرایی اسلامی ارتباط میدهند.
تصوف دارای شریعت (مذهب فقهی ویژه) نیست و طریقت در کنار یکی از مذاهب فقهی از قبیل مالکی یا شافعی مورد عمل قرار میگیرد. شیعه، شریعت و طریقت ویژه خود را داراست و فقط در بعد طریقت است که سلسلههای صوفیه از قبیل نعمة اللهیه، در هر دو عالم تشیع و تسنن پیرو داشتهاند. علاوه بر آن، شیعه، هم در جنبه شریعت و هم در جنبه کلامی،
بازتاب اندیشه » شماره 39 (صفحه 69)
دارای عناصر باطنی است که آن را همتراز تصوف قرار میدهد.
در ادامه مقاله، چند مصداق و نمونه از ارتباطات گسترده و پیچیده تشیع و تصوف ذکر گردیده است که عبارتند از: اعتقاد به ولی وولایت در هر دو مکتب؛ رابطه خرقهپوشی با اعتقاد به ولایت و ولی و پیر؛ رابطه آموزه پوشیدن خرقه با حدیث کساء؛ رابطه اعتقاد به قطب در تصوف با اعتقاد به امام در تشیع؛ اعتقاد به نور محمدیه در تشیع و باور به سلسله ولایت در تصوف؛ آموزه مقامات عرفانی در هر دو مکتب.