دین تاریخی؛ سهم و تقدیر بشر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده این مقاله، با نقد نظریه تفکیک دین ذاتی و دین تاریخی، قائل است که این تفکیک نه درست است نه مطلوب. دین ذاتی مورد تأیید شواهد شناختشناسانه و هرمنوتیکی نیست. پس تنها دین تاریخی است که باقی میماند و همین، تقدیر بشر است.متن
ایران، 4/3/82
یک. آقای آقاجری در سخنرانی خود باعنوان «شریعتی و پروتستانتیسم اسلامی» به تفکیک دین تاریخی و دین ذاتی پرداخته است. مراد وی از دین تاریخی ظاهرا مجموعهای از انگارهها، قرائتها و اندیشههایی است که در قرون و اعصار گذشته، تجربه و بهکار بسته شده است. به باور وی، اسلام تاریخی برآمده از استنباطها، فهمها و سنتهای نسلهای گذشته میباشد؛ درحالیکه دین ذاتی برآمده از مراجعه مستقیم به متن (قرآن) است. به باور من این تفکیک، نه ممکن است و نه مطلوب.
1. اگر به پیروی از جان لاک، وحی را به وحی اصلی ـ انطباع اولیهای که خداوند آن را بیواسطه در ذهن یک انسان ایجاد میکند ـ و وحی نقلی ـ انطباعاتی که در قالب کلمات و شیوههای متعارف ابلاغ اندیشه به دیگران انتقال مییابند ـ تقسیم کنیم، چنانچه مراد از دین ذاتی، دینی باشد که منطبق بر یا برآمده از وحی اصلی است، چنین دینی دستنیافتنی و چنین ادعایی، غیرقابلتحقیق و دفاع خواهد بود. پی بردن به تجربه شخصی پیامبر و درک وحی عنداللّه، آنگونه که بر پیامبر الهام و خطاب شد یا هجوم آورد، برای آدمی ممکن نیست؛ آدمی تنها میتواند از طریق گزارش و دعوت شخص پیامبر (وحی نقلی) در تجربه نبوی وی شریک شده و از آن زلال ناب، حظی ببرد. وحی اصلی تجربهای است منحصر به فرد و غیرقابلانتقال، ازاینرو، هیچ قرائتی از دین نمیتواند مدعی این همانی یا ـ حداقل ـ همپوشانی کامل با وحی اصلی باشد.
2. ممکن است مراد از دین ذاتی، انگاره یا قرائتی از دین باشد که با گزارش اولیه تجربه وحیانی پیامبر (وحی نقلی) درجه بالایی از این همانی یا همپوشانی را داشته باشد. برای روشن شدن بحث، باید به یک پرسش بزرگ پاسخ گفت و آن اینکه آیا دین چیزی جدای از تاریخ است؟ به عبارت دیگر، وقتی از دین صحبت میکنیم ـ فارغ از اینکه چه مقطعی از تاریخ اسلام در نظر باشد ـ آیا ابژه دیگری غیر از تاریخ اسلام در دست است؟
دو. به باور من تفکیک عناصر سازنده دین (تاریخ دین) به عرضی و ذاتی یا ثابت و متغیر، قابل دفاع نخواهد بود:
1. هر انگارهای برای چنین تفکیکی، خود یکی از قرائتهای موجود دینی است و نمیتواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائتهای موجود و ممکن باشد.
2. هر انگارهای برای چنین تفکیکی، از لوازم و پیشنیازهای اطلاعاتی خاصی تشکیل شده است که الزاما میبایست سیال، تاریخمند و غیرقابل تصلب باشند.
3. اگر چه ممکن است بتوان در یک قرائت خاص به تفکیک نسبیای از مفاهیم و عناصر ذاتی و عرضی دین دست یازید، ولی چنین تفکیکی الزاما در قرائتهای رقیب (دیگر) قابلیت کاربرد نخواهد داشت.
4. ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) ـ بدون نیاز به تاریخ ـ نه مطلوب است و نه ممکن. واقعیت آن است که درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی ناممکن است؛ چرا که متون به گونهای تودرتو به یکدیگر پیوند خوردهاند.
سه. بر گذشتن از دین ذاتی و بسنده کردن به دین تاریخی و قرائتهای دینی، میتواند، پیآمدها و نتایج قابلتوجهی داشته باشد و بسیاری از نگرانیها را کاهش دهد. برای مثال، یک نویسنده میتواند به نقد منصفانه یکی از قرائتهای دینی دست زند و نشان دهد که آن قرائت ـ که از قضا پارادایم مشهور و غالب فضای ذهنی حوزه معاصر است ـ نمیتواند با پیشنیازها و انگارههای پروژه و پروسه آزادیخواهی، دموکراسی و حقوق بشر هماهنگ گردد.
اسلام یک مفهوم و نام انتزاعی است که بر تعداد نامحدودی از قرائتهای موجود و ممکن از تاریخ دین اشاره دارد. دربرگیرنده همه آنها هست، ولی در عین حال محدود به هیچیک از آنها نیست.
چهار. پیشفرض ایمانی عدم امکان خطا در دین، در کنار آموزههای نو، همواره امکان قرائتهای نو از دین (دین تاریخی بهروز) را ممکن، بلکه ضروری مینماید. عبور کردن از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناختشناسی که یک ضرورت تاریخی است و در شرایطی که چرخ گوشت جهانیشدن به هیچ لقمهای رحم نخواهد کرد و همه چیز و همه کس را به کام خود خواهد برد، پس زدن تمامی گرایشهایی که مایه کشمکشهای مذهبی و دینی میباشند، تنها راهی است که میتواند به نجات هویت ملی ـ دینی و ادامه حیات تاریخی ما بیانجامد.
بدون گذشتن از این راه، امکان رسیدن به پلورالیسم در عرصه دین و سیاست، رواداری در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و تاریخی و وفاداری به مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر که از لوازم اصلی و بنیانی رسیدن به توسعهای پایدار و متوازن هستند، منتفی و یا حداقل بسیار مشکل، خطرخیز و توأم با عوارض جانبی بسیار خواهد بود.
دین به مثابه یک گفتوگوی بیپایان، گوهرانگاره دین تاریخی است که از آن دفاع شد. کرامت بخشیدن به آدمی و حرمت نهادن به پسند و خواست او، رضایت دادن به رضای او، امید بستن به عقل سیال جمعی و انرژی بیپایان وی در جستوجوی معنا و ایمان داشتن به نیروی شگرف فرزانگی انسان که همواره در لحظات خطر و بحران به گزینش نجاتبخش و امید آفرین دست یازیده است، همه و همه از پیامدهای بسنده کردن به دین تاریخی است. دین تاریخی تقدیر و سرنوشت ماست و به قول مارگوت بیکل: «اگر به سرنوشت ایمان داشته باشیم، همین دم خوشبختی فرا میرسد».
اشاره
گر چه نوشتار حاضر نقد نظریه تفکیک دین ذاتی و دین تاریخی است، اما مدعای اصلی آن در حقیقت نفی دین ذاتی است. نویسنده محترم بر اساس برخی پیشفرضهای هرمنوتیکی و نیز اعتقاد به درستی پارهای نظریات، نظیر پلورالیسم، تساهل، و مبانی حقوق بشر غربی و این گمان که این نظریات و مبانی با دین ذاتی ناسازگار است، دین را امری تاریخی دانسته است. هرچند برخی اشکالات ایشان به آقای آقاجری وارد است، اما به نظر میرسد که ادله ایشان توان اثبات مدعایشان را ندارد. اینک به اختصار به نکاتی چند در این خصوص اشاره میکنیم:
1. ایشان دین تاریخی را با تاریخ دینی و تاریخ دین را با دین برابر گرفتهاند. اما با اغماض از خطای برابر دانستن دین تاریخی با تاریخ دین، باید پرسید به چه دلیل دین با تاریخ دین برابر است. آیا هنر، همان تاریخ هنر، و اخلاق، همان تاریخ اخلاق و علم، همان تاریخ علم است؟ اگر پاسخ مثبت است، هم نویسنده محترم و هم همه اندیشمندان از آغاز تا کنون به خطا رفتهاند! و اگر پاسخ منفی است، تفاوت میان هنر، اخلاق و علم با دین در چیست؟
2. ایشان گفتهاند: «هر انگارهای برای تفکیک، خود یکی از قرائتهای موجود دینی است و نمیتواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائتهای موجود و ممکن باشد». ظاهرا پیشفرض ایشان در مورد صدق و اعتبار یک باور، «پذیرش افراد»، آن هم همه افراد است؛ حال آنکه به لحاظ شناختشناسی و منطقی تلازمی میان «صدق» و «پذیرش» وجود ندارد. بسیاری قضایای صادق هستند که بسیاری کسان آنها را نه فهمیدهاند و نه پذیرفتهاند.
4. ایشان ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) بدون نیاز به تاریخ را نه مطلوب دانستهاند و نه ممکن و ادعا کردهاند که: «چون متون به گونهای تودرتو به یکدیگر پیوند خوردهاند، درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی غیرممکن است.» به نظر میرسد درک نادرست ایشان از مبنای هرمنوتیکیای که به ظاهر چنین ادعایی دارد، و به تعبیر کنایی، شاید عدم مراجعه ایشان به سایر متون انضمامی متن (در اینجا حقیقت و روش، اثر گادامر) سبب چنین برداشت ناصوابی شده است؛ چرا که لازمه این ادعا تعطیل کامل مقوله فهم و درک است، نه به دلیل دور هرمنوتیکی، که تسلسل هرمنوتیکی (= درک سایر متون نیز در گرو درک متون وابسته است الی غیر نهایه) مجالی برای تحقق فهم نمیگذارد.
5 . نویسنده محترم عدم امکان خطا در دین را پیشفرضی «ایمانی» دانستهاند؛ حال آنکه اگر ادله عقلی ـ فلسفی اثبات خدا و ضرورت و مصونیت وحی تمام باشد (که هست)، عدم امکان خطا در دین پیشفرضی عقلی ـ فلسفی خواهد بود؛ هرچند مؤمنان به آن ایمان نیز دارند. افزون بر این، نویسنده محترم هیچ دلیلی بر این ادعای خود که «عبور از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناختشناسی که یک ضرورت تاریخی است»، ارائه نکرده است. به راستی چگونه ایشان با چنین مبنای شناختی قائل به هویت ملی ـ دینی شده و میخواهند با پناه بردن به دین تاریخی این هویت را نجات دهند؟
6. در مورد پلورالیسم، تساهل و وفاداری به مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز باید گفت: اولاً، روشن نیست به چه دلیل و در چه زمانی همه دینداران خود را به پاسداری از پلورالیسم، تساهل و مبانی اعلامیه حقوق بشر متعهد کردهاند که به زعم نویسنده محترم باید از دین گذشت تا این امور حفظ شوند. ثانیا، مگر همه کسانی که در غرب بحث پلورالیسم دینی و سیاسی و تساهل را مطرح کردهاند یا همه کسانی که طرفداران پلورالیسم و تساهل هستند، میان این اعتقادات و دین ذاتی تعارض دیده و میبینند؟ کم نیستند کسانی که قائل به دین ذاتیاند و در عین حال به نوعی پلورالیسم و تساهل نیز قائلاند. داستان مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز روشنتر از آن است که نیاز به ذکر آن باشد و کوس رسوایی آن را مدتهاست که نواختهاند.
یک. آقای آقاجری در سخنرانی خود باعنوان «شریعتی و پروتستانتیسم اسلامی» به تفکیک دین تاریخی و دین ذاتی پرداخته است. مراد وی از دین تاریخی ظاهرا مجموعهای از انگارهها، قرائتها و اندیشههایی است که در قرون و اعصار گذشته، تجربه و بهکار بسته شده است. به باور وی، اسلام تاریخی برآمده از استنباطها، فهمها و سنتهای نسلهای گذشته میباشد؛ درحالیکه دین ذاتی برآمده از مراجعه مستقیم به متن (قرآن) است. به باور من این تفکیک، نه ممکن است و نه مطلوب.
1. اگر به پیروی از جان لاک، وحی را به وحی اصلی ـ انطباع اولیهای که خداوند آن را بیواسطه در ذهن یک انسان ایجاد میکند ـ و وحی نقلی ـ انطباعاتی که در قالب کلمات و شیوههای متعارف ابلاغ اندیشه به دیگران انتقال مییابند ـ تقسیم کنیم، چنانچه مراد از دین ذاتی، دینی باشد که منطبق بر یا برآمده از وحی اصلی است، چنین دینی دستنیافتنی و چنین ادعایی، غیرقابلتحقیق و دفاع خواهد بود. پی بردن به تجربه شخصی پیامبر و درک وحی عنداللّه، آنگونه که بر پیامبر الهام و خطاب شد یا هجوم آورد، برای آدمی ممکن نیست؛ آدمی تنها میتواند از طریق گزارش و دعوت شخص پیامبر (وحی نقلی) در تجربه نبوی وی شریک شده و از آن زلال ناب، حظی ببرد. وحی اصلی تجربهای است منحصر به فرد و غیرقابلانتقال، ازاینرو، هیچ قرائتی از دین نمیتواند مدعی این همانی یا ـ حداقل ـ همپوشانی کامل با وحی اصلی باشد.
2. ممکن است مراد از دین ذاتی، انگاره یا قرائتی از دین باشد که با گزارش اولیه تجربه وحیانی پیامبر (وحی نقلی) درجه بالایی از این همانی یا همپوشانی را داشته باشد. برای روشن شدن بحث، باید به یک پرسش بزرگ پاسخ گفت و آن اینکه آیا دین چیزی جدای از تاریخ است؟ به عبارت دیگر، وقتی از دین صحبت میکنیم ـ فارغ از اینکه چه مقطعی از تاریخ اسلام در نظر باشد ـ آیا ابژه دیگری غیر از تاریخ اسلام در دست است؟
دو. به باور من تفکیک عناصر سازنده دین (تاریخ دین) به عرضی و ذاتی یا ثابت و متغیر، قابل دفاع نخواهد بود:
1. هر انگارهای برای چنین تفکیکی، خود یکی از قرائتهای موجود دینی است و نمیتواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائتهای موجود و ممکن باشد.
2. هر انگارهای برای چنین تفکیکی، از لوازم و پیشنیازهای اطلاعاتی خاصی تشکیل شده است که الزاما میبایست سیال، تاریخمند و غیرقابل تصلب باشند.
3. اگر چه ممکن است بتوان در یک قرائت خاص به تفکیک نسبیای از مفاهیم و عناصر ذاتی و عرضی دین دست یازید، ولی چنین تفکیکی الزاما در قرائتهای رقیب (دیگر) قابلیت کاربرد نخواهد داشت.
4. ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) ـ بدون نیاز به تاریخ ـ نه مطلوب است و نه ممکن. واقعیت آن است که درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی ناممکن است؛ چرا که متون به گونهای تودرتو به یکدیگر پیوند خوردهاند.
سه. بر گذشتن از دین ذاتی و بسنده کردن به دین تاریخی و قرائتهای دینی، میتواند، پیآمدها و نتایج قابلتوجهی داشته باشد و بسیاری از نگرانیها را کاهش دهد. برای مثال، یک نویسنده میتواند به نقد منصفانه یکی از قرائتهای دینی دست زند و نشان دهد که آن قرائت ـ که از قضا پارادایم مشهور و غالب فضای ذهنی حوزه معاصر است ـ نمیتواند با پیشنیازها و انگارههای پروژه و پروسه آزادیخواهی، دموکراسی و حقوق بشر هماهنگ گردد.
اسلام یک مفهوم و نام انتزاعی است که بر تعداد نامحدودی از قرائتهای موجود و ممکن از تاریخ دین اشاره دارد. دربرگیرنده همه آنها هست، ولی در عین حال محدود به هیچیک از آنها نیست.
چهار. پیشفرض ایمانی عدم امکان خطا در دین، در کنار آموزههای نو، همواره امکان قرائتهای نو از دین (دین تاریخی بهروز) را ممکن، بلکه ضروری مینماید. عبور کردن از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناختشناسی که یک ضرورت تاریخی است و در شرایطی که چرخ گوشت جهانیشدن به هیچ لقمهای رحم نخواهد کرد و همه چیز و همه کس را به کام خود خواهد برد، پس زدن تمامی گرایشهایی که مایه کشمکشهای مذهبی و دینی میباشند، تنها راهی است که میتواند به نجات هویت ملی ـ دینی و ادامه حیات تاریخی ما بیانجامد.
بدون گذشتن از این راه، امکان رسیدن به پلورالیسم در عرصه دین و سیاست، رواداری در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و تاریخی و وفاداری به مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر که از لوازم اصلی و بنیانی رسیدن به توسعهای پایدار و متوازن هستند، منتفی و یا حداقل بسیار مشکل، خطرخیز و توأم با عوارض جانبی بسیار خواهد بود.
دین به مثابه یک گفتوگوی بیپایان، گوهرانگاره دین تاریخی است که از آن دفاع شد. کرامت بخشیدن به آدمی و حرمت نهادن به پسند و خواست او، رضایت دادن به رضای او، امید بستن به عقل سیال جمعی و انرژی بیپایان وی در جستوجوی معنا و ایمان داشتن به نیروی شگرف فرزانگی انسان که همواره در لحظات خطر و بحران به گزینش نجاتبخش و امید آفرین دست یازیده است، همه و همه از پیامدهای بسنده کردن به دین تاریخی است. دین تاریخی تقدیر و سرنوشت ماست و به قول مارگوت بیکل: «اگر به سرنوشت ایمان داشته باشیم، همین دم خوشبختی فرا میرسد».
اشاره
گر چه نوشتار حاضر نقد نظریه تفکیک دین ذاتی و دین تاریخی است، اما مدعای اصلی آن در حقیقت نفی دین ذاتی است. نویسنده محترم بر اساس برخی پیشفرضهای هرمنوتیکی و نیز اعتقاد به درستی پارهای نظریات، نظیر پلورالیسم، تساهل، و مبانی حقوق بشر غربی و این گمان که این نظریات و مبانی با دین ذاتی ناسازگار است، دین را امری تاریخی دانسته است. هرچند برخی اشکالات ایشان به آقای آقاجری وارد است، اما به نظر میرسد که ادله ایشان توان اثبات مدعایشان را ندارد. اینک به اختصار به نکاتی چند در این خصوص اشاره میکنیم:
1. ایشان دین تاریخی را با تاریخ دینی و تاریخ دین را با دین برابر گرفتهاند. اما با اغماض از خطای برابر دانستن دین تاریخی با تاریخ دین، باید پرسید به چه دلیل دین با تاریخ دین برابر است. آیا هنر، همان تاریخ هنر، و اخلاق، همان تاریخ اخلاق و علم، همان تاریخ علم است؟ اگر پاسخ مثبت است، هم نویسنده محترم و هم همه اندیشمندان از آغاز تا کنون به خطا رفتهاند! و اگر پاسخ منفی است، تفاوت میان هنر، اخلاق و علم با دین در چیست؟
2. ایشان گفتهاند: «هر انگارهای برای تفکیک، خود یکی از قرائتهای موجود دینی است و نمیتواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائتهای موجود و ممکن باشد». ظاهرا پیشفرض ایشان در مورد صدق و اعتبار یک باور، «پذیرش افراد»، آن هم همه افراد است؛ حال آنکه به لحاظ شناختشناسی و منطقی تلازمی میان «صدق» و «پذیرش» وجود ندارد. بسیاری قضایای صادق هستند که بسیاری کسان آنها را نه فهمیدهاند و نه پذیرفتهاند.
4. ایشان ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) بدون نیاز به تاریخ را نه مطلوب دانستهاند و نه ممکن و ادعا کردهاند که: «چون متون به گونهای تودرتو به یکدیگر پیوند خوردهاند، درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی غیرممکن است.» به نظر میرسد درک نادرست ایشان از مبنای هرمنوتیکیای که به ظاهر چنین ادعایی دارد، و به تعبیر کنایی، شاید عدم مراجعه ایشان به سایر متون انضمامی متن (در اینجا حقیقت و روش، اثر گادامر) سبب چنین برداشت ناصوابی شده است؛ چرا که لازمه این ادعا تعطیل کامل مقوله فهم و درک است، نه به دلیل دور هرمنوتیکی، که تسلسل هرمنوتیکی (= درک سایر متون نیز در گرو درک متون وابسته است الی غیر نهایه) مجالی برای تحقق فهم نمیگذارد.
5 . نویسنده محترم عدم امکان خطا در دین را پیشفرضی «ایمانی» دانستهاند؛ حال آنکه اگر ادله عقلی ـ فلسفی اثبات خدا و ضرورت و مصونیت وحی تمام باشد (که هست)، عدم امکان خطا در دین پیشفرضی عقلی ـ فلسفی خواهد بود؛ هرچند مؤمنان به آن ایمان نیز دارند. افزون بر این، نویسنده محترم هیچ دلیلی بر این ادعای خود که «عبور از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناختشناسی که یک ضرورت تاریخی است»، ارائه نکرده است. به راستی چگونه ایشان با چنین مبنای شناختی قائل به هویت ملی ـ دینی شده و میخواهند با پناه بردن به دین تاریخی این هویت را نجات دهند؟
6. در مورد پلورالیسم، تساهل و وفاداری به مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز باید گفت: اولاً، روشن نیست به چه دلیل و در چه زمانی همه دینداران خود را به پاسداری از پلورالیسم، تساهل و مبانی اعلامیه حقوق بشر متعهد کردهاند که به زعم نویسنده محترم باید از دین گذشت تا این امور حفظ شوند. ثانیا، مگر همه کسانی که در غرب بحث پلورالیسم دینی و سیاسی و تساهل را مطرح کردهاند یا همه کسانی که طرفداران پلورالیسم و تساهل هستند، میان این اعتقادات و دین ذاتی تعارض دیده و میبینند؟ کم نیستند کسانی که قائل به دین ذاتیاند و در عین حال به نوعی پلورالیسم و تساهل نیز قائلاند. داستان مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز روشنتر از آن است که نیاز به ذکر آن باشد و کوس رسوایی آن را مدتهاست که نواختهاند.