آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در این مقاله با برشمردن ویژگی‏های امر فطری از دیدگاه استاد شهید مطهری، به نقد آرای آن شهید در باب فطرت پرداخته است.

متن

مردم‏سالاری ، 16/2/82
نظریه فطرت جایگاه مهمی را در میان آرای متفکران مسلمان به خود اختصاص داده است. راز این اهمیت آن است که قبول یا ردّ این نظریه بر داوری‏ها در خصوص پاره‏ای مباحث بنیادین در دین‏شناسی معاصر نظیر: خاستگاه دین و اخلاق، منشاء و علل دین‏داری و مبانی رسالت انبیاء تأثیر به‏سزایی خواهد گذاشت. در میان معاصران، علامه طباطبایی و شهید مطهری عنایت ویژه‏ای به مبحث مذکور داشتند.
در گذشته ـ و البته در دوران کنونی با شدت بیشتری ـ بسیاری از منتقدان اندیشه دینی صدق اعتقاد به وجود خدا را مورد تشکیک قرار داده‏اند. مدافعان اندیشه دینی نیز متقابلاً کوشیده‏اند به شکل‏های مختلف از آن دفاع کنند. توجه ویژه شهید مطهری به نظریه فطرت نیز متأثر از تشکیک‏های فوق بوده است.
بسیار بایسته است با دقت نظر، مبادی ورود ایشان به بحث مذکور و اهداف ایشان، بازخوانی گردد؛ چه اینکه با برکت‏ترین بزرگداشت یک بزرگوار و تجلیل از مقام رفیعش، همان تجلیل آراء اوست. آنچه در پی می‏آید برخاسته از همین باور است.
نظریه فطرت تماما بر آن است تا نشان دهد شناخت خدا و اعتقاد و گرایش به او (پرستش) مشترک همه انسانهاست. اعتقاد به وجود «فطریات» یا «امور فطری» پیش فرض این نظریه است. در آثار شهید مطهری فطرت «گونه خاصی از آفرینش است که در بدو خلقت خدا به انسان داده است.» و این‏گونه خاص، واجد ویژگی‏هایی از قبیل: موافق و ملایم بودن با طبع و ساختمان ویژه انسان؛ غیراکتسابی بودن در مقابل سایر معلومات و معارف اکتسابی؛ آگاهانه بودن که وجه تمایز فطرت از غریزه است، به نظر شهید مطهری، هرچند غریزه و فطرت هر دو منشاء تکوینی دارند، اما فطرت آگاهانه بوده، در قلمرو مسائل ماوراء حیوانی معنا و ظهور می‏یابد و وسیله نیل آدمی به غایات کمالی است.
چنین تعریفی از فطرت، با ویژگی‏های فوق مستلزم پذیرش پیش‏فرض‏هایی است که از آن جمله‏اند:
الف. پیشاپیش برای انسان طبع و ساختمانی ویژه فرض شده است. قائل شدن به طبیعت خاص و یک ذات برای اشیاء یا موجودات(1) نگره‏ای ارسطویی است که بعد از او سخت مورد تردید واقع شد، چرا که اساسا قائل شدن به ذات و طبع برای هر چیزی و ادعای کشف آن ذات یا طبع ویژه، مبنای روشنی حتی در منطق ارسطویی هم ندارد؛ زیرا این کشف جز از طریق تعریف تمام (حد تام) که منجر به شناسایی کامل اشیاء می‏شود، به دست نمی‏آید و عاجز بودن انسان از دست‏یابی به حد تام نکته‏ای است روشن که شارحان مسلمان فلسفه ارسطو بر آن صحه گذاشته‏اند.
ب. حتی به فرض وجود امکان دست‏یابی به این ساختمان ویژه، رهیافت وصول به آن باید دقیقا مشخص گردد. فی‏المثل اگر می‏گوییم انسان مدنی‏الطبع است و یا تشکیل خانواده، فطری انسان است؛ اعتبار این گزاره‏ها از طریق تجربه اثبات شده است یا رهیافتی عقلی یا نقلی بدان حجیت بخشیده است. شهید مطهری به شکلی پراکنده از همه این رهیافت‏ها در تبیین رأی خویش بهره می‏جوید. فراموش نکنیم که بر اساس همین رهیافت‏ها نظریات رقیب و مخالفی از بطن و متن منابع معرفتی ما قابل استخراج است.
ج ـ در چارچوب بینش غایت انگارانه، غایت فطرت، کمالی خاص برای انسان منظور کرده است (کمال‏طلبی) این رأی، خود برگرفته از اندیشه‏ای درون‏دینی است و به مانند نظریه‏ای مقدم بر دیانت و پیشینی که بتوان فطریات را در جهت آن معنی کرد، مشکوک است و بیانگر نوعی انسان‏شناسی دینی است.
______________________________
1. Essentialism
______________________________
ایشان گاهی با استناد به نظریه‏ای علمی ـ فلسفی می‏گوید: قدمای ما از طریق استدلالی و اشراقی وجود چنین عشقی را در سراسر موجودات از جمله انسان اثبات می‏کردند و علمای امروز نیز تجربیات روانی را دلیل بر این مطلب می‏گیرند.
نکات عدیده‏ای حول این رهیافت وجود دارد از آن جمله:
وقتی گزاره «x فطری است» را علمی به حساب می‏آوریم، پذیرفته‏ایم که در اثبات، تایید یا ابطال گزاره مذکور تابع علم و روش علمی هستیم. بنابراین اگر فرضیات رقیبی در آن عرصه مطرح شد، باید در مقام یک عالم تجربی با زبان علم به معارضه با آنها پرداخته و داوری علمی را گردن نهیم.
واپسین نکته که این نوشته بدان می‏پردازد «قلمرو» و حدود امور فطری است. ایشان در توجیه و تبیین پاره‏ای از آداب و ارزش‏های احکام علمی دین به فطری بودن آنها استناد می‏کند. فی‏المثل در جایی «عقیده توحید» و در جای دیگر «زناشویی» موافق طبع بشر و از امور فطری قلمداد شده است؛ حال آنکه دلیل پیشین مبنی بر اینکه کل دین ـ مجموعه اصول اعتقادی، ارزش‏های اخلاقی و احکام حقوقی ـ فطری باشند، یافت نمی‏شود یا دست‏کم اکنون شک نداریم «امضایی یا تأسیسی» بودن احکام فقهی و «مولوی یا ارشادی» بودن آنها، پذیرش فراخی و گستردگی قلمرو امور فطری را از اعتبار ساقط می‏کند.
اشاره
1. نویسنده محترم در اولین نقد خود آورده‏اند که پیش‏فرض اعتقاد به امور فطری، اعتقاد به طبع و سرشتی خاص برای انسان است و قائل شدن به طبیعت خاص و یک ذات برای اشیاء یا موجودات، نگره‏ای ارسطویی است که مورد تردید واقع شده است؛ زیرا کشف ذات جز از طریق تعریف تمام (حد تام) ناممکن است. دسترسی به حد تام نیز ناممکن است، پس کشف ذات ناممکن می‏باشد. با صرف‏نظر از کلیشه‏ای بودن این نقد، در پاسخ به دو نکته اشاره می‏شود. نکته نخست آنکه کشف و شناسایی به دو صورت است:
الف. کشف و شناسایی تام و کامل.
ب. کشف و شناسایی اجمالی.
بر فرض که دست‏یابی به حد تام ممکن نباشد، اما برای فرق‏گذاری میان دو پدیده، کشف اجمالی کافی است. برای مثال هرچند ممکن است تمام حقیقت یک سنگ را ندانیم، اما برای آنکه سنگ را از آب شناسایی کنیم، دانستن اینکه سنگ جامد است و آب مایع، یا سنگ سخت است و آب نرم، کافی است. نکته دوم آنکه از منظر فلسفی این پرسش که تمایز موجودات به چیست، پرسشی جدی است. از آنجا که وجود، در همه موجودات مشترک است؛راهی باقی نمی‏ماند، جز آنکه از اساس تمایز میان موجودات را انکار کنیم و بگوئیم که یک موجود، همه موجودات است و همه موجودات، یک موجود یا آنکه بگوئیم تمایز موجودات به چیستی، سرشت، ماهیت آنهاست و این همان اثبات ذات خاص برای موجودات است.
2. راه وصول به ذاتیات علاوه بر عقل و تجربه و نقل، مستند به عقل است، همان‏گونه که استاد شهید مطهری از این سه راه برای رسیدن به فطریات بهره برده‏اند، اما این نکته که شاید برخی از این سه راه نتایج دیگری گرفته باشند یا بگیرند، نه تنها مطلبی جدید و تعجب‏آور نیست، که همواره اتفاق افتاده و می‏افتد. مهم آن است که با روشی مناسب به ارزیابی این نتایج بپردازیم، دلایل و شواهد هر یک را بسنجیم و نتیجه درست را برگزینیم.
3. این نکته که انسان موجودی کمال طلب است، بیش و پیش از آنکه درون‏دینی باشد، برون‏دینی است و از طریق زیست انسان‏شناسی، زیست جامعه‏شناسی و انسان‏شناسی قابل اثبات است. آنچه ادیان گفته‏اند این است که گاه انسان‏ها در تشخیص مصداق کمال خود، دچار اشتباه می‏شوند و کمال غیر واقعی را واقعی می‏پندارند.
4. نویسنده محترم با منحصر ساختن علم و گزاره علمی به گزاره‏های تجربی، در این بحث دچار دو خطا گشته‏اند. خطای نخست آن است که بر خلاف گفته نویسنده محترم «وقتی گزاره x فطری است» را علمی به حساب می‏آوریم، بدان معنا نیست که روش اثبات یا ابطال این گزاره را تنها روش تجربی بدانیم، چه آنکه سه روش اثبات پذیری، تأییدپذیری یا ابطال‏پذیری پوزیتویستی خود دچار اشکالات متعدد هستند. امّا خطای دوم آن است که گاه یک اندیشمند در بحث خود پس از استدلال‏های اصلی، شواهد و قراینی از باب تأثیر و تقویت می‏آورد. در این‏حال روشن است که رد این شواهد و قرائن به اصل استدلال او خدشه‏ای وارد نمی‏سازد.
5 . استاد شهید مطهری در هیچ‏جا نگفته‏اند که همه دین (حتی احکام جزئی و بسیار فرعی فقهی یا برخی از آداب و احکام اخلاقی) فطری‏اند. آنچه آن بزرگوار فرموده‏اند این است که اصل اساسی دینی یعنی خداگرایی، توحید، نیاز به پرستش و حقیقت‏جویی فطری است هرچند دین حق هیچ حکمی که مخالف فطرت باشد، ندارد.

تبلیغات