آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو نهضت علمى داراى دو ویژگى «نقد» و «نوآورى» معرفى شده است. همچنین با نگاهى تاریخى به نهضت‏هاى علمى صد ساله اخیر و آفات آنها، اختناق سپید به عنوان یک مانع بزرگ بر سر راه جریان مجدد، به عنوان حامل جنبش علمى جدید، معرفى گردیده است.

متن

زمانه، ش 7 و 8
ویژگى‏ها و شاخصه‏هاى یک نهضت علمى چیست؟
نهضت علمى داراى دو رکن عمده است: نقد و نوآورى. نقد بدون نوآورى، منفى‏بافى است و نوآورى بدون نقد، تکاپویى است در معرض زوال و انزوا؛ زیرا فکر نو بدون بازگویى نواقص و نقایص فکر کهن، زمینه پذیرش پیدا نمى‏کند و چه بسا با مزاحمت اندیشه‏هاى مندرس، دچار وقفه و زوال مى‏شود.
نقد و نوآورى با مجموعه‏اى از لوازم و مختصاتش باید اتفاق بیفتد. شجاعت مهاجمانه و مواجهه فعال با افکار و آراء و آثار رقیبان علمى فکرى، شرط نخست نقد سازنده است. همچنین نقد باید از پایگاه علمى و فکرى مشخص، تعریف شده و شفافى صورت گیرد؛ یعنى نقاد مى‏بایست با مبانى مشخص و از پایگاه فکرى معینى به ارزیابى و رد و قبول فکر مقابل بپردازد. ویژگى سوم یک نقد فعال و سازنده، التزام به ادب نقد است و از جمله آداب نقد رعایت انصاف است. منفى‏بافى، برخورد شعارى، انفعالى، آوازه‏گرى، مواجهه حربه‏انگارانه با اندیشه رقیب، و یا پریشان‏گویى، آنارشیسم و افراط و تفریط، از جمله آسیب‏هایى است که مى‏تواند یک نقد فعال سازنده را به یک برخورد انتقادى غیرسازنده تبدیل کند.
نوآورى نیز که بال دیگر نهضت علمى است، باید از مختصات و ویژگى‏هاى مشخصى برخوردار باشد. نوآورى، مراتب و وجوه گوناگونى دارد.
نوآورى و ابداعى که رکن نهضت علمى محسوب مى‏شود، مراتب عالى نوآورى است. مصداق حقیقى نوآورى، نظریه‏پردازى به معناى دقیق و درست کلمه، طراحى و تأسیس دانش و یا دانش‏هاى جدید و بالاتر و کارآتر از همه، تأسیس یک دستگاه معرفتى است. آنچه در یک نهضت علمى کارساز است، این است که بنیادهاى معرفت و حکمت مورد بازنگرى و دگرگونى قرار بگیرد و بدین سان مرزهاى معرفت گسترش پیدا کند.البته این نباید به قیمت انقطاع تاریخى و علمى تمام شود.
اصولاً بخشى از نوآورى این است که داشته‏ها و ذخائر علمى پیشینیان را بازنگرى کنیم و دیگر بار به زبان زمان عرضه کنیم و یا با یافته‏هاى جدید تلفیق و از آنها در جاى خود، بهره‏بردارى کنیم.
نهضت علمى پدیده‏اى خودجوش است یا حرکتى سازمان یافته و هدایت شونده؟
نهضت علمى چندان قابل تحدید به حدود نیست و ما نمى‏توانیم تمام مختصات آن را تعیین و ارائه بدهیم؛ زیرا تحول و جنبش علمى فکرى انواع گوناگونى دارد و هر نوع مى‏تواند تحت تأثیر عوامل شناخته و ناشناخته بى‏شمارى رخ دهد و از ضرب انواع بى‏شمار نوآورى بر عوامل موثر متکثر آن، عدد بسیار شگفت‏آورى به دست مى‏آید، ازاین‏رو نمى‏توان چندان درباره شاخصه‏ها و پایه‏هاى نهضت تبیین مشخص و قاطعى ارائه کرد. به همین جهت بود که من هم تنها با اشاره به دو رکن نقد و نوآورى، تعریف بسیار عام و کلى‏اى از ویژگى‏هاى اساسى انقلاب علمى ـ فکرى بیان کردم. مسلم این است که یک جنبش علمى بر دو رکن نقد و نوآورى مبتنى است.
نمى‏خواهم به طور کلى و على‏الاطلاق، منکر امکان هدایت و تأثیرگذارى بر یک جنبش علمى شوم، ولى آنچنان نیست که یک حرکت علمى به صورت فرمایشى و از پیش تنظیم شده اتفاق بیفتد.
از شاخص‏هاى دیگر یک جنبش و نهضت علمى، فراگیر شدن آن است.
آیا در صد ساله اخیر، نهضت و جنبش علمى ـ فکرى مشخصى سراغ دارید که جایگاه ویژه‏اى در تاریخ معاصر پیدا کرده باشد؟
طى سده اخیر، جنبش‏هاى فکرى با گرایش‏هاى نسبتا متنوع و متفاوتى در دنیاى اسلام اتفاق افتاده است، اما جنبش علمى به معناى دقیق آن کمتر امکان وقوع یافته است. اتفاقاتى که طى حدود صد سال اخیر در ایران، مصر، شبه قاره و عراق رخ داده بیشتر داراى ماهیت سیاسى ـ فکرى بوده‏اند تا علمى ـ فکرى.
با هجرت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم و بازتأسیس حوزه علمیه قم مقطعى جدید در تاریخ علم و مطالعات دینى، اجتهاد و نظام آموزشى دینى و حوزوى آغاز شد. او خود در ردیف مجتهدان و فقیهان نام‏آور و برجسته تاریخ شیعه بود و هرچند ممکن است مطالب ابداعى فوق‏العاده‏اى از شخص ایشان در دست نباشد، اما شاگردانى پرورش داد که بارزترین آنها حضرت امام خمینى رحمه‏الله است.
ایشان در حوزه فقه و اندیشه سیاسى و یا شاید بتوان گفت فقه و اندیشه‏هاى اجتماعى، على‏الاطلاق به نقد و نوآورى پرداختند. با ورود علامه طباطبایى به قم در زمینه فلسفه و تفسیر نیز نوآورى‏هاى رخ داد و با پیوند خوردن تلاش‏ها و تعالیم این دو بزرگوار، جنبش و تحرکى ایجاد شد و شاگردان مشترک آنها، از جمله مرحوم استاد مطهرى (که کارهاى جدیدى در حوزه کلام و تا حدى فلسفه آغاز کرد) فعالیت‏هایى کردند که مکمل حرکت آنها بود و در مجموع استعداد و توان یک دوره علمى تازه فراهم آمد.
حرکت امام رحمه‏الله یک جنبش سیاسى ـ اجتماعى قلمداد مى‏شود، اما شما براى امام جایگاه بارزى در نهضت علمى معاصر ایران ترسیم کردید. با توجه به ویژگى‏هایى که شما از یک جنبش علمى ارائه کردید، آیا مى‏توان گفت که امام رحمه‏الله یک جنبش علمى گسترده‏اى ایجاد کردند؟ البته ایشان با طرح و بسط نظریه ولایت فقیه، اندیشه سیاسى جدیدى را پایه‏ریزى کردند که مى‏توان آن را از مصادیق جنبش علمى یا دست‏کم به عنوان نهضت در یک حوزه خاص علمى قلمداد کرد.
من از مجموع حرکت‏هاى فکرى ابداعى ایران معاصر روى هم رفته یک جنبش علمى تعبیر مى‏کنم؛ مرحوم علامه طباطبایى موفق شد در فلسفه و فهم قرآن مکتب جدیدى تأسیس کند که ما از فلسفه او به مکتب نوصدرایى تعبیر مى‏کنیم و کارکردش شکست مارکسیسم بود؛ یعنى با حرکت او و شاگردانش، ماتریالیسم دیالکتیک به لحاظ نظرى در ایران شکست خورد. در تفسیر هم، المیزان نقطه عطفى در تفسیرنگارى شد، در علم کلام استاد شهید مطهرى بنیان‏گذار کلام جدید ایرانى ـ شیعى شد و عملاً یورش پروتستان لیبرال وارداتى با آنچه که ایشان شروع کرد و فضلاى جوان دیگرى امروز پى مى‏گیرند، زمین‏گیر شده است.
حضرت امام رحمه‏الله در حوزه فقه، مخصوصا فقه سیاسى و فقه اجتماعى نیز حرکت جدیدى را آغاز کردند. با احیا و بسط و تبیین و تشریح نظریه ولایت فقیه، عملاً فقه سیاسى اجتماعى جدیدى تأسیس شد. هر چند ایشان نتوانستند به خاطر اشتغالات سیاسى چندان کار علمى گسترده‏اى انجام دهند، اما یک تحول علمى را پى‏ریزى کرده و عملاً نقش مؤسس را ایفا کردند. در قلمرو معرفت‏شناسى و منطق معرفت و منطق فهم دین نیز طى دهه اخیر خوشبختانه در شرف یک تحول و در معرض یک سلسله نوآورى‏هایى هستیم که امید مى‏رود در یک فاصله زمانى کوتاهى در این بخش، اتفاقات جدیدى بیفتد. مجموع این اجزاء، نقد و نوآورى‏هایى که تا کنون در حوزه‏هاى فلسفه، فلسفه دین، کلام، تفسیر فقه و اندیشه‏هاى سیاسى اجتماعى و منطق معرفت رخ داده است، مى‏تواند سرآغاز یک جنبش علمى قلمداد شود.
بر اساس نظر جناب‏عالى ما الان در بستر یک جنبش علمى زنده و فعال قرار داریم که توسط حضرت امام رحمه‏الله و مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله و شهید استاد مطهرى بنیان‏گذارى شده و از سوى شاگردانشان ادامه دارد. با توجه به اینکه در حال حاضر بسیارى از اهل فکر به این نتیجه رسیده‏اند که باید یک جنبش علمى و فکرى بزرگ ایجاد شود، آیا باید گفت که آن جنبش دچار رکود و بى‏رونقى یا آفت شده و یا برعکس جنبشى زنده است و دچار هیچ رکود و افولى نیز نیست، اما از سویى شناخته شده نیست و از سوى دیگر انتظارات و نیازهاى جدیدى به وجود آمده که این جنبش را در مقابل یک بازبینى و بازسازى قرار داده است؟
آنچه عرض شد از حدود دهه بیست در ایران شروع شد و همواره از یک سلسله آفات رنج برده و همچنان این آفات رو به تزاید است. اولین آفتى که این جنبش علمى ـ فکرى با آن مواجه بود، افت‏وخیزها و انقطاع‏هاى مکررى بود که تحت تأثیر شرایط سیاسى ـ اجتماعى کشور بر آن تحمیل شد. آفت و کاستى دیگر این جنبش علمى، فقدان خودآگاهى در سلسله‏جنبانان آن است. همه عناصر موثر و احیانا مؤسس و دست‏کم سهیم در این جنبش، از خودآگاهى کافى برخوردار نبوده‏اند و این فقدان خودآگاهى و عدم توجه به رسالت و جایگاهى که آنها در تاریخ ایران، جهان اسلام و عرصه دانش و بینش دارند، یک سلسله مشکلاتى را فراهم کرده است؛ از جمله اینکه کار آنچنان که در خور است جدى گرفته نشود یا اینکه پاره‏اى از کارهاى شروع شده استمرار پیدا نکند، و اینکه مجموعه عناصر موثر با هم ارتباط پیدا نکنند. آفت دیگرى که این جریان مبتلا بدان است، عدم انسجام معرفتى دستگاه‏واره میان نظرات و نظریه‏هاى تشکیل دهنده است. و این از پیامدهاى عدم خودآگاهى است.
عدم خودآگاهى تاریخى موجب آفت دیگرى هم شده و آن نداشتن ارزیابى از دستاوردهاست. در متن خود این جنبش نقادى نیست و حتى عاملان این حرکت، از یافته‏هاى خود و دستاوردهاى حرکت برآورد منسجمى ندارند.
آفت دیگر این جنبش، روزمرگى و انفعال در قبال جریان سنتى و متحجر، انفعال و روزمرگى در قبال جریان متجدد و وارداتى است.
دیگر آفت این حرکت آن است که عدم ارزیابى، نداشتن برآورد، فقدان اعتماد به نفس و نیز عدم درک رسالت تاریخى نوعا موجب حزم و احتیاط مفرط مى‏شود و نوعى خودسانسورى، جرأت شالوده‏شکنى به خصوص در قبال گفتمان سنتى را از این جریان بازستانده و همین موجب کندى حرکت او مى‏شود.
آفت دیگرى که گاه این جنبش در ورطه آن در غلطیده، آن است که به خاطر مسؤولیتى که عناصر متعلق بدان در قبال دفاع از حقیقت دین و به ویژه طى دو دهه اخیر در مورد انقلاب و دستاوردهاى آن و از جمله حکومت اسلامى در خود احساس مى‏کنند، گاه دچار توجیه‏گرى شده‏اند، و توجیه وضع موجود به وجهه علمى این جنبش لطمه مى‏زند و این احساس گاه او را دچار خودسانسورى مى‏کند.
جناب‏عالى در سال‏هاى اخیر جریان‏ها و جهت‏گیرى‏هاى علمى فکرى کشور را به سه گروه دسته‏بندى کرده‏اید: جریان‏هاى فکرى علمى که دچار جمود و تحجرند، جریان‏هایى که دچارخودباختگى و تقلیدند و جریان سومى که جز این دو جریان است. لطفا کمى درباره جریان سوم و رابطه‏اش با نهضت علمى ـ فکرى جارى توضیح بفرمایید؟
بنده با یک نگاه جامعه‏شناختى به جریان‏هاى علمى و فکرى، مجموعه آنها را در چارچوب سه طیف ارزیابى و تبیین کرده‏ام. اینکه عرض مى‏کنم «طیف» به این جهت است که هر سه جریان را بسیط و یک‏دست نمى‏بینم، اما در مجموع و با تکیه بر مختصات عمومى عناصر تشکیل‏دهنده هر طیف، هر مجموعه را مى‏شود یک طیف و یک جریان قلمداد کرد.
ما در ایران یک جریان غرب‏باور و مقلد فرآورده‏ها و فکرهاى غربى مى‏شناسیم که در فضاى تفکرات شایع و مسلط غربى تنفس مى‏کند که به جریان متجدد معروف است. جریان دومى که ریشه و پیشینه طولانى در جهان و جامعه علمى دارد، جریان سنتى متحجرى است که التزام به دین را با جمود پیوند زده و عملاً در قبال هر گونه ابداع و نوآورى از خود مقاومت نشان مى‏دهد و از هر نوع نقد و ارزیابى پرهیز دارد. این جریان را گفتمان متحجر مى‏نامیم. این دو جریان از یک نظر با هم مشترکند و آن تقلید است؛ اولى مقلد فکرهاى بیرون مرزهاست و دومى از پیشینیان و اسلاف خودى تقلید مى‏کند.
در این میان، جریان سومى ظهور کرده که من اینها را به یک معنا توصیف کرده‏ام. چنان که اشاره کردم، مبدأ ظهور این جریان جنبش و حرکتى است که از حدود دهه بیست در ایران شروع شده است.
سه مؤلفه، وفادارى مجتهدانه به میراث خودى، مواجهه فعال با تفکر معاصر جهانى و کوشش براى نوآورى و نظریه‏پردازى، جریان و گفتمان سوم را (که من از آن به جریان مجدد تعبیر مى‏کنم) تشکیل مى‏دهد و همان‏طور که از این مؤلفه‏ها پیداست، تفاوت‏هاى آشکارى با دو جریان مقلد، یعنى جریان متجدد و متحجر دارد.
اخیرا شما از آفتى به نام «اختناق سپید» ابراز نگرانى کرده‏اید، اگر ممکن است درباره آن توضیح بیشترى بدهید؟
یکى از موانع اساسى گسترش نقادى و نوآورى، حالت روحى و روان‏شناختى حاکم بر ضمیر و ذهن عناصر گفتمان مجدد است که خود موجب خودسانسورى و این عناصر مفرط شده و من از آن به «اختناق سپید» تعبیر کردم. تصلب جریان سنتى و سخت‏گیرى‏هاى او که گاه از سر احتیاط و درد دین است و گاه از سر عدم شناخت طالح و صالح و مشفق و مغرض، باعث شده که جریان مجدد دچار یک نوع خودسانسورى و واهمه از ارائه نظریات جدید شود. این فضا آن چنان است که گاه حتى طرح یک نکته نوى ساده با واکنش برخى عناصر جریان سنتى مواجه مى‏شود و همین پیشاپیش شجاعت و شهامت ابراز نظر را از بعضى افراد مى‏گیرد.
جوهر اندیشه شیعى اجتهاد و عقل‏گرایى است و اجتهاد به معناى نقل مجتهدات و مستَبْطات پیشینیان نیست، بلکه به اقتضاى مکان و زمان، اجتهاد نقش خود را ایفا مى‏کند.
اجتهاد داراى چهار کارکرد است: 1. استخراج و استنباط معارف و مفاهیم دینى و تنسیق آن؛ 2. توسعه و گسترش معرفت دینى؛ 3. تصحیح معرفت دینى و سیر دین‏دارى؛ 4. تطبیق معرفت دینى به ویژه آموزه‏ها و تعالیم اجتماعى بر شرایط منظور تاریخى و عصرى.
اگر اجتهاد این است، طبعا باید پذیرفت که عمر بعضى آرا عمر تمام شود و آراء خطا، کنار گذاشته شده یا تصحیح شود.
جریان متجدد، و کسانى به نام نواندیشى و نوآورى و ابداع، به نام نقد و اجتهاد، مرتکب بعضى رفتارها شده‏اند که تاوان آنها را جریان مجدد پس مى‏دهد. «اصطیاد در قبال نص» به جاى «اجتهاد از نص» از جمله بزرگ‏ترین آفاتى است که اکنون در حوزه دین‏فهمى اتفاق مى‏افتد. برخى دستورهاى صریح دینى ما معناى روشنى دارد و به هیچ چیز دیگرى قابل حمل نیست و ما حق تصرف در آنها را نداریم. اسم این کار، اجتهاد از نص نیست، بلکه اصطیاد در مقابل نص است، قداست‏شکنى است که عده‏اى آگاهانه و ناآگاهانه دست به آن مى‏زنند.
اخیرا شاهد پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از دانش‏آموختگان و فضلاى حوزه در خصوص ضرورت گسترش باب نقد و نوآورى در فضاى فکرى و فرهنگى کشور بودیم که مى‏توان از آن به نقطه عطفى در حوزه بسط فکر و اندیشه در این مقطع زمانى تعبیر کرد. نظر خود را در خصوص نامه فضلا و پاسخ مقام معظم رهبرى بفرمایید. همچنین مى‏خواستیم نظر جناب‏عالى را در خصوص آسیب‏هاى عمده‏اى که مى‏تواند متوجه حرکت مورد تأکید مقام معظم رهبرى، بدانیم.
نامه‏اى که بعضى از فضلا و دانشوران جوان نوشتند و پاسخى که رهبر فرهیخته و فرهمند انقلاب دادند، حکایت دغدغه‏اى است که اهل فکر و فضل از گذشته‏هاى دور دارند و تأکیدات و تأییدات و راهبرى‏هایى است که رهبر معظم انقلاب به ویژه در دهه اخیر داشته‏اند. البته این نامه و پاسخ جمع‏بندى خوبى از آنچه طى دهه‏ها باز گفته و نوشته مى‏شد؛ بود و فرصت تازه‏اى براى یک حرکت جدید یا تشدید حرکتى که از گذشته شروع شده است، فراهم آورد آسیب‏شناسى این حرکت اولین قدمى است که مى‏تواند بالندگى، پویایى و دوام و نتیجه بخش بودن آن را تضمین کند. ازاین‏رو قبل از هر چیزى مى‏بایست با آسیب‏شناسى خطرهایى پیش‏روى این حرکت مقدس، پیش‏بینى و پیشگیرى لازم به عمل آید.
1. از جمله آسیب‏ها و آفات روش‏شناختى، نهادسازى به جاى نهادینه ساختن طرح و حرکت است.
تا شکل‏گیرى دفتر و مرکزى براى این کار، فکر از شور و نشاط و طراوت و تازگى مى‏افتد و پس از فراهم آمدن امکانات، نوبت به مشکلات اجرایى و تشکیلاتى مى‏رسد.
2. آفت دیگر روش‏شناختى، حکومتى انگاشتن و بخشنامه‏اى کردن تولید اندیشه است.
3. ژورنالیستى و عوامانه کردن حرکت علمى.
4. حربه انگارانه عمل‏کردن با اندیشه و نظر، و غلتیدن در منفى بافى و برخوردهاى تخریبى به جاى نقد سازنده
5 . روزمرگى و برخورد انفعالى به جاى نقد فعال.
6. افراط در کتمان حقایق و عقاید و طرح مباحث نو در فضاهاى نخبه‏گرا و روشن‏فکرى.
7. افراط و تفریط.
8 . عرصه گردانى خامان نوخاسته و عدم حضور خردمندان خودساخته؛ خام سرایى و آوازه‏گرى، غوغاسالارى و جنجال آفرینى و در افتادن در چنبره جدال و مراء.
9. شتابزدگى و گسترش بى‏رویه در کارها و اقداماتى که در جهت توفیق این حرکت ممکن است اتفاق بیفتد.
10. خودسانسورى و فقدان تحمل و احیانا یک نوع اختناق روان‏شناختى که از آن به اختناق سپید تعبیر کردیم.
11. موج‏آسا عمل کردن سپس متروک شدن و در بوته فراموشى قرار گرفتن و ناپیوستگى و عدم استمرار اقدامات.
12. عادى شدن و تبدیل شدن حرکت به یک سلسله اقدامات و کارهاى ظاهرى و تصنعى بى‏خاصیت و ادارى.
13. دیگر آفت روش‏شناختى عدم التزام به منطق، عقل و اجتهاد است.
دسته دوم از آفات و آسیب‏هایى که مى‏تواند متوجه این حرکت شود، در واقع آفات مضمونى و محتوایى است. این آفات مى‏تواند معطوف به قلمرو علمى، بایستگى نقد و نوآورى باشند.
14. اکتفا و اشتغال به مباحث انتزاعى غیرکاربردى.
15. بسندگى به نقد افکار و متفکران محدود و عناصر داخلى در کشور و غفلت از مفاهیم، معارف و نظرها و آراى جهانى که پاره‏اى از آنها نیز مبادى اصلى تفکرات داخلى و در خور نقد هستند.
16. اکتفا به طرح و نقد آراء در حوزه علوم انسانى یا دینى و غفلت از علوم طبیعى و تجربى و در نتیجه استمرار نیاز به دستاوردهاى علمى ملل دیگر و نیز استمرار رکود خفت بار فعلى در علوم دانشگاهى.
17. بى‏اعتنایى به ذخائر و مواریث علمى و معرفتى خودى و بومى در محتوا و قلمروى مطالعاتى.
18. دلباختگى و دل‏سپردگى به اندیشه‏هاى دیگران و الگوهاى وارداتى و افتادن در ورطه تجدد.
گروه سوم آفات آنهایى هستند که من آنها را آفات و آسیب‏هاى رویکردى نامگذارى مى‏کنم.
19. سیاسى و جناحى کردن، رویکرد جناحى داشتن به‏کار نقد و نوآورى بسیار مهلک است.
20. خلط اصول‏گرایى و تحجر و نوگرایى با تجدد.
21. ماهیت و طبیعت چالش‏هاى فکرى جارى را نشناختن و همه را یکسره سیاسى انگاشتن یا احیانا یکسره مثبت و ناشى از انگیزه‏هاى علمى پنداشتن.
22. انقطاع و احیانا تقابل نسل دوم حوزه با نسل اول، که در نامه رهبرى و پاسخ به آن نیز اشاره شده است.
اشاره
1. بى‏تردید «نوآورى» و «نقد» دو رکن اساسى هر جنبش علمى هستند و براى اینکه یک جنبش فکرى در جامعه شکل بگیرد باید هر دو رکن تقویت شوند. یافتن راهکارهاى تقویت این دو رکن و تلاش در جهت اجراى آنها وظیفه همه اهل فکر و مسئولان است. براى این کار، لازم است که در کنار فعال شدن مراجع عالى علمى کشور مانند شوراى عالى انقلاب فرهنگى و شوراى عالى حوزه، نهادهاى متصدى امر پژوهش و فرهنگ و اندیشمندان و نخبگان نیز فعال شوند. وظیفه مراجع عالى فرهنگى، هدایت، حمایت، نظارت عالى و فرهنگ‏سازى در زمینه نقد و نوآورى است. ایجاد اعتبارات علمى، اجتماعى و حتى اقتصادى براى نوآوران و نقادان نیز در شمار این وظایف است.
2. آنچه آقاى رشاد از آن به عنوان اختناق سپید نام بردند، اگر هم واقعیت داشته باشد، نباید و نمى‏تواند مانع راه نوآوران و اندیشمندان باشد؛ زیرا اندیشه قابل زندانى کردن نیست و فکر در وجود انسان غلیان مى‏کند تا بیرون آید و به دیگران برسد. در هر حال چه اختناق سپید باشد، چه اختناق سیاه، در این روزگار که عرصه ارتباطات بسیار گسترده شده و مجارى عرضه اطلاعات فراوان است و نیز بیان‏هاى گوناگون براى عرضه مطالب وجود دارد وجهى براى خودسانسورى اهل فکر نمى‏بینیم.
بر فرض واقعیت داشتن چنین اختناقى، آن‏کس و کسانى که باید این جو را بشکنند چه کسانى هستند؟ آیا مى‏توان منتظر معجزه نشست؟ آیا وظیفه شکستن این جو را باید به متجددان داد؟ یا اینکه خود، به گفته آقاى رشاد، مجددان وظیفه شکستن این جو را به عهده دارند؟ بنابراین باید یک عامل جدى رکود تولید اندیشه را روحیه محافظه‏کارى و سلامت جویى و عافیت‏طلبى دانست.
نمى‏توان گفت که مصلحت اندیشى مانع چارچوب شکنى و تحول‏آفرینى است. چه مصلحتى بالاتر از لزوم حیات علمى و نشاط فکرى و نوآورى در زمینه‏هایى که نظام ما بسیار به آنها نیاز دارد. هیچ مصلحتى مقدم بر این جنبش نیست.
3. داستان نقد در کشور ما به آفات متعددى مبتلاست. یک آفت مهم، برداشت غلط از نقد است. نقد در جامعه ما به گونه‏اى معرفى شده است که گویى با انجام نقد به همه چیز فرد یا تفکر نقد شده خدشه وارد شده است. نقد نوعى بى‏احترامى تلقى مى‏شود. بسیارى از اندیشمندان نیز خود به این توهم گرفتارند و گمان مى‏کنند نقد اندیشه‏هایشان، حیثیت علمى یا اجتماعى ایشان را خدشه‏دار مى‏سازد. براى تغییر این فرهنگ باید چاره‏اى اندیشید و نقد را از این وضعیت منفور به وضعیت مطلوب رساند. پیشگامى اندیشمندان، به ویژه آنان که داعیه‏دار جنبش علمى هستند، و استقبال از نقد آراء و اندیشه‏هایشان مى‏تواند در این زمینه مفید باشد. همچنین توسعه نقد و فراوان کردن آن بى‏تأثیر نیست. پالودن ناپاکى‏ها و بى‏ادبى‏ها در نقد نیز شرط واجب رواج آن است.
آفت مهم دیگر نقد، سیاسى شدن آن است. بسیارى از ناقدان، به دلیل سیاست‏زدگى شدید حاکم بر مجامع فرهنگى و علمى ما یا به دلایل دیگر، نقدهایشان همراه با موضع‏گیرى‏هاى سیاسى و احیانا یک جانبه‏نگرى گروهى و حزبى، هر چند بى‏نام و نشان، است. این موضوع هم در روشن‏فکران متجدد فراوان است و هم در سنت‏گرایان متحجر. سیاسى شدن نقد علاوه بر عدم نفوذ در مجامع علمى و فکرى، واکنش‏هاى اجتماعى تند را نیز برمى‏انگیزد و چهره‏اى منفى از نقد معرفى مى‏کند.
از دیگر آفات نقد، مى‏توان یک سویه‏نگرى در نقد را برشمرد که تبدیل به عادتى ریشه‏دار شده است. بر اساس عرف و عادت، روشن‏فکران تنها جنبه‏هاى سنتى را نقد مى‏کنند و متفکران سنتى به جنبه‏هاى مدرن مى‏پردازند. نقد همه جانبه کمتر دیده مى‏شود.

تبلیغات