اختناق سپید، نقد و نوآوری و گفتمان مجدد
آرشیو
چکیده
در این گفتوگو نهضت علمى داراى دو ویژگى «نقد» و «نوآورى» معرفى شده است. همچنین با نگاهى تاریخى به نهضتهاى علمى صد ساله اخیر و آفات آنها، اختناق سپید به عنوان یک مانع بزرگ بر سر راه جریان مجدد، به عنوان حامل جنبش علمى جدید، معرفى گردیده است.متن
زمانه، ش 7 و 8
ویژگىها و شاخصههاى یک نهضت علمى چیست؟
نهضت علمى داراى دو رکن عمده است: نقد و نوآورى. نقد بدون نوآورى، منفىبافى است و نوآورى بدون نقد، تکاپویى است در معرض زوال و انزوا؛ زیرا فکر نو بدون بازگویى نواقص و نقایص فکر کهن، زمینه پذیرش پیدا نمىکند و چه بسا با مزاحمت اندیشههاى مندرس، دچار وقفه و زوال مىشود.
نقد و نوآورى با مجموعهاى از لوازم و مختصاتش باید اتفاق بیفتد. شجاعت مهاجمانه و مواجهه فعال با افکار و آراء و آثار رقیبان علمى فکرى، شرط نخست نقد سازنده است. همچنین نقد باید از پایگاه علمى و فکرى مشخص، تعریف شده و شفافى صورت گیرد؛ یعنى نقاد مىبایست با مبانى مشخص و از پایگاه فکرى معینى به ارزیابى و رد و قبول فکر مقابل بپردازد. ویژگى سوم یک نقد فعال و سازنده، التزام به ادب نقد است و از جمله آداب نقد رعایت انصاف است. منفىبافى، برخورد شعارى، انفعالى، آوازهگرى، مواجهه حربهانگارانه با اندیشه رقیب، و یا پریشانگویى، آنارشیسم و افراط و تفریط، از جمله آسیبهایى است که مىتواند یک نقد فعال سازنده را به یک برخورد انتقادى غیرسازنده تبدیل کند.
نوآورى نیز که بال دیگر نهضت علمى است، باید از مختصات و ویژگىهاى مشخصى برخوردار باشد. نوآورى، مراتب و وجوه گوناگونى دارد.
نوآورى و ابداعى که رکن نهضت علمى محسوب مىشود، مراتب عالى نوآورى است. مصداق حقیقى نوآورى، نظریهپردازى به معناى دقیق و درست کلمه، طراحى و تأسیس دانش و یا دانشهاى جدید و بالاتر و کارآتر از همه، تأسیس یک دستگاه معرفتى است. آنچه در یک نهضت علمى کارساز است، این است که بنیادهاى معرفت و حکمت مورد بازنگرى و دگرگونى قرار بگیرد و بدین سان مرزهاى معرفت گسترش پیدا کند.البته این نباید به قیمت انقطاع تاریخى و علمى تمام شود.
اصولاً بخشى از نوآورى این است که داشتهها و ذخائر علمى پیشینیان را بازنگرى کنیم و دیگر بار به زبان زمان عرضه کنیم و یا با یافتههاى جدید تلفیق و از آنها در جاى خود، بهرهبردارى کنیم.
نهضت علمى پدیدهاى خودجوش است یا حرکتى سازمان یافته و هدایت شونده؟
نهضت علمى چندان قابل تحدید به حدود نیست و ما نمىتوانیم تمام مختصات آن را تعیین و ارائه بدهیم؛ زیرا تحول و جنبش علمى فکرى انواع گوناگونى دارد و هر نوع مىتواند تحت تأثیر عوامل شناخته و ناشناخته بىشمارى رخ دهد و از ضرب انواع بىشمار نوآورى بر عوامل موثر متکثر آن، عدد بسیار شگفتآورى به دست مىآید، ازاینرو نمىتوان چندان درباره شاخصهها و پایههاى نهضت تبیین مشخص و قاطعى ارائه کرد. به همین جهت بود که من هم تنها با اشاره به دو رکن نقد و نوآورى، تعریف بسیار عام و کلىاى از ویژگىهاى اساسى انقلاب علمى ـ فکرى بیان کردم. مسلم این است که یک جنبش علمى بر دو رکن نقد و نوآورى مبتنى است.
نمىخواهم به طور کلى و علىالاطلاق، منکر امکان هدایت و تأثیرگذارى بر یک جنبش علمى شوم، ولى آنچنان نیست که یک حرکت علمى به صورت فرمایشى و از پیش تنظیم شده اتفاق بیفتد.
از شاخصهاى دیگر یک جنبش و نهضت علمى، فراگیر شدن آن است.
آیا در صد ساله اخیر، نهضت و جنبش علمى ـ فکرى مشخصى سراغ دارید که جایگاه ویژهاى در تاریخ معاصر پیدا کرده باشد؟
طى سده اخیر، جنبشهاى فکرى با گرایشهاى نسبتا متنوع و متفاوتى در دنیاى اسلام اتفاق افتاده است، اما جنبش علمى به معناى دقیق آن کمتر امکان وقوع یافته است. اتفاقاتى که طى حدود صد سال اخیر در ایران، مصر، شبه قاره و عراق رخ داده بیشتر داراى ماهیت سیاسى ـ فکرى بودهاند تا علمى ـ فکرى.
با هجرت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم و بازتأسیس حوزه علمیه قم مقطعى جدید در تاریخ علم و مطالعات دینى، اجتهاد و نظام آموزشى دینى و حوزوى آغاز شد. او خود در ردیف مجتهدان و فقیهان نامآور و برجسته تاریخ شیعه بود و هرچند ممکن است مطالب ابداعى فوقالعادهاى از شخص ایشان در دست نباشد، اما شاگردانى پرورش داد که بارزترین آنها حضرت امام خمینى رحمهالله است.
ایشان در حوزه فقه و اندیشه سیاسى و یا شاید بتوان گفت فقه و اندیشههاى اجتماعى، علىالاطلاق به نقد و نوآورى پرداختند. با ورود علامه طباطبایى به قم در زمینه فلسفه و تفسیر نیز نوآورىهاى رخ داد و با پیوند خوردن تلاشها و تعالیم این دو بزرگوار، جنبش و تحرکى ایجاد شد و شاگردان مشترک آنها، از جمله مرحوم استاد مطهرى (که کارهاى جدیدى در حوزه کلام و تا حدى فلسفه آغاز کرد) فعالیتهایى کردند که مکمل حرکت آنها بود و در مجموع استعداد و توان یک دوره علمى تازه فراهم آمد.
حرکت امام رحمهالله یک جنبش سیاسى ـ اجتماعى قلمداد مىشود، اما شما براى امام جایگاه بارزى در نهضت علمى معاصر ایران ترسیم کردید. با توجه به ویژگىهایى که شما از یک جنبش علمى ارائه کردید، آیا مىتوان گفت که امام رحمهالله یک جنبش علمى گستردهاى ایجاد کردند؟ البته ایشان با طرح و بسط نظریه ولایت فقیه، اندیشه سیاسى جدیدى را پایهریزى کردند که مىتوان آن را از مصادیق جنبش علمى یا دستکم به عنوان نهضت در یک حوزه خاص علمى قلمداد کرد.
من از مجموع حرکتهاى فکرى ابداعى ایران معاصر روى هم رفته یک جنبش علمى تعبیر مىکنم؛ مرحوم علامه طباطبایى موفق شد در فلسفه و فهم قرآن مکتب جدیدى تأسیس کند که ما از فلسفه او به مکتب نوصدرایى تعبیر مىکنیم و کارکردش شکست مارکسیسم بود؛ یعنى با حرکت او و شاگردانش، ماتریالیسم دیالکتیک به لحاظ نظرى در ایران شکست خورد. در تفسیر هم، المیزان نقطه عطفى در تفسیرنگارى شد، در علم کلام استاد شهید مطهرى بنیانگذار کلام جدید ایرانى ـ شیعى شد و عملاً یورش پروتستان لیبرال وارداتى با آنچه که ایشان شروع کرد و فضلاى جوان دیگرى امروز پى مىگیرند، زمینگیر شده است.
حضرت امام رحمهالله در حوزه فقه، مخصوصا فقه سیاسى و فقه اجتماعى نیز حرکت جدیدى را آغاز کردند. با احیا و بسط و تبیین و تشریح نظریه ولایت فقیه، عملاً فقه سیاسى اجتماعى جدیدى تأسیس شد. هر چند ایشان نتوانستند به خاطر اشتغالات سیاسى چندان کار علمى گستردهاى انجام دهند، اما یک تحول علمى را پىریزى کرده و عملاً نقش مؤسس را ایفا کردند. در قلمرو معرفتشناسى و منطق معرفت و منطق فهم دین نیز طى دهه اخیر خوشبختانه در شرف یک تحول و در معرض یک سلسله نوآورىهایى هستیم که امید مىرود در یک فاصله زمانى کوتاهى در این بخش، اتفاقات جدیدى بیفتد. مجموع این اجزاء، نقد و نوآورىهایى که تا کنون در حوزههاى فلسفه، فلسفه دین، کلام، تفسیر فقه و اندیشههاى سیاسى اجتماعى و منطق معرفت رخ داده است، مىتواند سرآغاز یک جنبش علمى قلمداد شود.
بر اساس نظر جنابعالى ما الان در بستر یک جنبش علمى زنده و فعال قرار داریم که توسط حضرت امام رحمهالله و مرحوم علامه طباطبایى رحمهالله و شهید استاد مطهرى بنیانگذارى شده و از سوى شاگردانشان ادامه دارد. با توجه به اینکه در حال حاضر بسیارى از اهل فکر به این نتیجه رسیدهاند که باید یک جنبش علمى و فکرى بزرگ ایجاد شود، آیا باید گفت که آن جنبش دچار رکود و بىرونقى یا آفت شده و یا برعکس جنبشى زنده است و دچار هیچ رکود و افولى نیز نیست، اما از سویى شناخته شده نیست و از سوى دیگر انتظارات و نیازهاى جدیدى به وجود آمده که این جنبش را در مقابل یک بازبینى و بازسازى قرار داده است؟
آنچه عرض شد از حدود دهه بیست در ایران شروع شد و همواره از یک سلسله آفات رنج برده و همچنان این آفات رو به تزاید است. اولین آفتى که این جنبش علمى ـ فکرى با آن مواجه بود، افتوخیزها و انقطاعهاى مکررى بود که تحت تأثیر شرایط سیاسى ـ اجتماعى کشور بر آن تحمیل شد. آفت و کاستى دیگر این جنبش علمى، فقدان خودآگاهى در سلسلهجنبانان آن است. همه عناصر موثر و احیانا مؤسس و دستکم سهیم در این جنبش، از خودآگاهى کافى برخوردار نبودهاند و این فقدان خودآگاهى و عدم توجه به رسالت و جایگاهى که آنها در تاریخ ایران، جهان اسلام و عرصه دانش و بینش دارند، یک سلسله مشکلاتى را فراهم کرده است؛ از جمله اینکه کار آنچنان که در خور است جدى گرفته نشود یا اینکه پارهاى از کارهاى شروع شده استمرار پیدا نکند، و اینکه مجموعه عناصر موثر با هم ارتباط پیدا نکنند. آفت دیگرى که این جریان مبتلا بدان است، عدم انسجام معرفتى دستگاهواره میان نظرات و نظریههاى تشکیل دهنده است. و این از پیامدهاى عدم خودآگاهى است.
عدم خودآگاهى تاریخى موجب آفت دیگرى هم شده و آن نداشتن ارزیابى از دستاوردهاست. در متن خود این جنبش نقادى نیست و حتى عاملان این حرکت، از یافتههاى خود و دستاوردهاى حرکت برآورد منسجمى ندارند.
آفت دیگر این جنبش، روزمرگى و انفعال در قبال جریان سنتى و متحجر، انفعال و روزمرگى در قبال جریان متجدد و وارداتى است.
دیگر آفت این حرکت آن است که عدم ارزیابى، نداشتن برآورد، فقدان اعتماد به نفس و نیز عدم درک رسالت تاریخى نوعا موجب حزم و احتیاط مفرط مىشود و نوعى خودسانسورى، جرأت شالودهشکنى به خصوص در قبال گفتمان سنتى را از این جریان بازستانده و همین موجب کندى حرکت او مىشود.
آفت دیگرى که گاه این جنبش در ورطه آن در غلطیده، آن است که به خاطر مسؤولیتى که عناصر متعلق بدان در قبال دفاع از حقیقت دین و به ویژه طى دو دهه اخیر در مورد انقلاب و دستاوردهاى آن و از جمله حکومت اسلامى در خود احساس مىکنند، گاه دچار توجیهگرى شدهاند، و توجیه وضع موجود به وجهه علمى این جنبش لطمه مىزند و این احساس گاه او را دچار خودسانسورى مىکند.
جنابعالى در سالهاى اخیر جریانها و جهتگیرىهاى علمى فکرى کشور را به سه گروه دستهبندى کردهاید: جریانهاى فکرى علمى که دچار جمود و تحجرند، جریانهایى که دچارخودباختگى و تقلیدند و جریان سومى که جز این دو جریان است. لطفا کمى درباره جریان سوم و رابطهاش با نهضت علمى ـ فکرى جارى توضیح بفرمایید؟
بنده با یک نگاه جامعهشناختى به جریانهاى علمى و فکرى، مجموعه آنها را در چارچوب سه طیف ارزیابى و تبیین کردهام. اینکه عرض مىکنم «طیف» به این جهت است که هر سه جریان را بسیط و یکدست نمىبینم، اما در مجموع و با تکیه بر مختصات عمومى عناصر تشکیلدهنده هر طیف، هر مجموعه را مىشود یک طیف و یک جریان قلمداد کرد.
ما در ایران یک جریان غربباور و مقلد فرآوردهها و فکرهاى غربى مىشناسیم که در فضاى تفکرات شایع و مسلط غربى تنفس مىکند که به جریان متجدد معروف است. جریان دومى که ریشه و پیشینه طولانى در جهان و جامعه علمى دارد، جریان سنتى متحجرى است که التزام به دین را با جمود پیوند زده و عملاً در قبال هر گونه ابداع و نوآورى از خود مقاومت نشان مىدهد و از هر نوع نقد و ارزیابى پرهیز دارد. این جریان را گفتمان متحجر مىنامیم. این دو جریان از یک نظر با هم مشترکند و آن تقلید است؛ اولى مقلد فکرهاى بیرون مرزهاست و دومى از پیشینیان و اسلاف خودى تقلید مىکند.
در این میان، جریان سومى ظهور کرده که من اینها را به یک معنا توصیف کردهام. چنان که اشاره کردم، مبدأ ظهور این جریان جنبش و حرکتى است که از حدود دهه بیست در ایران شروع شده است.
سه مؤلفه، وفادارى مجتهدانه به میراث خودى، مواجهه فعال با تفکر معاصر جهانى و کوشش براى نوآورى و نظریهپردازى، جریان و گفتمان سوم را (که من از آن به جریان مجدد تعبیر مىکنم) تشکیل مىدهد و همانطور که از این مؤلفهها پیداست، تفاوتهاى آشکارى با دو جریان مقلد، یعنى جریان متجدد و متحجر دارد.
اخیرا شما از آفتى به نام «اختناق سپید» ابراز نگرانى کردهاید، اگر ممکن است درباره آن توضیح بیشترى بدهید؟
یکى از موانع اساسى گسترش نقادى و نوآورى، حالت روحى و روانشناختى حاکم بر ضمیر و ذهن عناصر گفتمان مجدد است که خود موجب خودسانسورى و این عناصر مفرط شده و من از آن به «اختناق سپید» تعبیر کردم. تصلب جریان سنتى و سختگیرىهاى او که گاه از سر احتیاط و درد دین است و گاه از سر عدم شناخت طالح و صالح و مشفق و مغرض، باعث شده که جریان مجدد دچار یک نوع خودسانسورى و واهمه از ارائه نظریات جدید شود. این فضا آن چنان است که گاه حتى طرح یک نکته نوى ساده با واکنش برخى عناصر جریان سنتى مواجه مىشود و همین پیشاپیش شجاعت و شهامت ابراز نظر را از بعضى افراد مىگیرد.
جوهر اندیشه شیعى اجتهاد و عقلگرایى است و اجتهاد به معناى نقل مجتهدات و مستَبْطات پیشینیان نیست، بلکه به اقتضاى مکان و زمان، اجتهاد نقش خود را ایفا مىکند.
اجتهاد داراى چهار کارکرد است: 1. استخراج و استنباط معارف و مفاهیم دینى و تنسیق آن؛ 2. توسعه و گسترش معرفت دینى؛ 3. تصحیح معرفت دینى و سیر دیندارى؛ 4. تطبیق معرفت دینى به ویژه آموزهها و تعالیم اجتماعى بر شرایط منظور تاریخى و عصرى.
اگر اجتهاد این است، طبعا باید پذیرفت که عمر بعضى آرا عمر تمام شود و آراء خطا، کنار گذاشته شده یا تصحیح شود.
جریان متجدد، و کسانى به نام نواندیشى و نوآورى و ابداع، به نام نقد و اجتهاد، مرتکب بعضى رفتارها شدهاند که تاوان آنها را جریان مجدد پس مىدهد. «اصطیاد در قبال نص» به جاى «اجتهاد از نص» از جمله بزرگترین آفاتى است که اکنون در حوزه دینفهمى اتفاق مىافتد. برخى دستورهاى صریح دینى ما معناى روشنى دارد و به هیچ چیز دیگرى قابل حمل نیست و ما حق تصرف در آنها را نداریم. اسم این کار، اجتهاد از نص نیست، بلکه اصطیاد در مقابل نص است، قداستشکنى است که عدهاى آگاهانه و ناآگاهانه دست به آن مىزنند.
اخیرا شاهد پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از دانشآموختگان و فضلاى حوزه در خصوص ضرورت گسترش باب نقد و نوآورى در فضاى فکرى و فرهنگى کشور بودیم که مىتوان از آن به نقطه عطفى در حوزه بسط فکر و اندیشه در این مقطع زمانى تعبیر کرد. نظر خود را در خصوص نامه فضلا و پاسخ مقام معظم رهبرى بفرمایید. همچنین مىخواستیم نظر جنابعالى را در خصوص آسیبهاى عمدهاى که مىتواند متوجه حرکت مورد تأکید مقام معظم رهبرى، بدانیم.
نامهاى که بعضى از فضلا و دانشوران جوان نوشتند و پاسخى که رهبر فرهیخته و فرهمند انقلاب دادند، حکایت دغدغهاى است که اهل فکر و فضل از گذشتههاى دور دارند و تأکیدات و تأییدات و راهبرىهایى است که رهبر معظم انقلاب به ویژه در دهه اخیر داشتهاند. البته این نامه و پاسخ جمعبندى خوبى از آنچه طى دههها باز گفته و نوشته مىشد؛ بود و فرصت تازهاى براى یک حرکت جدید یا تشدید حرکتى که از گذشته شروع شده است، فراهم آورد آسیبشناسى این حرکت اولین قدمى است که مىتواند بالندگى، پویایى و دوام و نتیجه بخش بودن آن را تضمین کند. ازاینرو قبل از هر چیزى مىبایست با آسیبشناسى خطرهایى پیشروى این حرکت مقدس، پیشبینى و پیشگیرى لازم به عمل آید.
1. از جمله آسیبها و آفات روششناختى، نهادسازى به جاى نهادینه ساختن طرح و حرکت است.
تا شکلگیرى دفتر و مرکزى براى این کار، فکر از شور و نشاط و طراوت و تازگى مىافتد و پس از فراهم آمدن امکانات، نوبت به مشکلات اجرایى و تشکیلاتى مىرسد.
2. آفت دیگر روششناختى، حکومتى انگاشتن و بخشنامهاى کردن تولید اندیشه است.
3. ژورنالیستى و عوامانه کردن حرکت علمى.
4. حربه انگارانه عملکردن با اندیشه و نظر، و غلتیدن در منفى بافى و برخوردهاى تخریبى به جاى نقد سازنده
5 . روزمرگى و برخورد انفعالى به جاى نقد فعال.
6. افراط در کتمان حقایق و عقاید و طرح مباحث نو در فضاهاى نخبهگرا و روشنفکرى.
7. افراط و تفریط.
8 . عرصه گردانى خامان نوخاسته و عدم حضور خردمندان خودساخته؛ خام سرایى و آوازهگرى، غوغاسالارى و جنجال آفرینى و در افتادن در چنبره جدال و مراء.
9. شتابزدگى و گسترش بىرویه در کارها و اقداماتى که در جهت توفیق این حرکت ممکن است اتفاق بیفتد.
10. خودسانسورى و فقدان تحمل و احیانا یک نوع اختناق روانشناختى که از آن به اختناق سپید تعبیر کردیم.
11. موجآسا عمل کردن سپس متروک شدن و در بوته فراموشى قرار گرفتن و ناپیوستگى و عدم استمرار اقدامات.
12. عادى شدن و تبدیل شدن حرکت به یک سلسله اقدامات و کارهاى ظاهرى و تصنعى بىخاصیت و ادارى.
13. دیگر آفت روششناختى عدم التزام به منطق، عقل و اجتهاد است.
دسته دوم از آفات و آسیبهایى که مىتواند متوجه این حرکت شود، در واقع آفات مضمونى و محتوایى است. این آفات مىتواند معطوف به قلمرو علمى، بایستگى نقد و نوآورى باشند.
14. اکتفا و اشتغال به مباحث انتزاعى غیرکاربردى.
15. بسندگى به نقد افکار و متفکران محدود و عناصر داخلى در کشور و غفلت از مفاهیم، معارف و نظرها و آراى جهانى که پارهاى از آنها نیز مبادى اصلى تفکرات داخلى و در خور نقد هستند.
16. اکتفا به طرح و نقد آراء در حوزه علوم انسانى یا دینى و غفلت از علوم طبیعى و تجربى و در نتیجه استمرار نیاز به دستاوردهاى علمى ملل دیگر و نیز استمرار رکود خفت بار فعلى در علوم دانشگاهى.
17. بىاعتنایى به ذخائر و مواریث علمى و معرفتى خودى و بومى در محتوا و قلمروى مطالعاتى.
18. دلباختگى و دلسپردگى به اندیشههاى دیگران و الگوهاى وارداتى و افتادن در ورطه تجدد.
گروه سوم آفات آنهایى هستند که من آنها را آفات و آسیبهاى رویکردى نامگذارى مىکنم.
19. سیاسى و جناحى کردن، رویکرد جناحى داشتن بهکار نقد و نوآورى بسیار مهلک است.
20. خلط اصولگرایى و تحجر و نوگرایى با تجدد.
21. ماهیت و طبیعت چالشهاى فکرى جارى را نشناختن و همه را یکسره سیاسى انگاشتن یا احیانا یکسره مثبت و ناشى از انگیزههاى علمى پنداشتن.
22. انقطاع و احیانا تقابل نسل دوم حوزه با نسل اول، که در نامه رهبرى و پاسخ به آن نیز اشاره شده است.
اشاره
1. بىتردید «نوآورى» و «نقد» دو رکن اساسى هر جنبش علمى هستند و براى اینکه یک جنبش فکرى در جامعه شکل بگیرد باید هر دو رکن تقویت شوند. یافتن راهکارهاى تقویت این دو رکن و تلاش در جهت اجراى آنها وظیفه همه اهل فکر و مسئولان است. براى این کار، لازم است که در کنار فعال شدن مراجع عالى علمى کشور مانند شوراى عالى انقلاب فرهنگى و شوراى عالى حوزه، نهادهاى متصدى امر پژوهش و فرهنگ و اندیشمندان و نخبگان نیز فعال شوند. وظیفه مراجع عالى فرهنگى، هدایت، حمایت، نظارت عالى و فرهنگسازى در زمینه نقد و نوآورى است. ایجاد اعتبارات علمى، اجتماعى و حتى اقتصادى براى نوآوران و نقادان نیز در شمار این وظایف است.
2. آنچه آقاى رشاد از آن به عنوان اختناق سپید نام بردند، اگر هم واقعیت داشته باشد، نباید و نمىتواند مانع راه نوآوران و اندیشمندان باشد؛ زیرا اندیشه قابل زندانى کردن نیست و فکر در وجود انسان غلیان مىکند تا بیرون آید و به دیگران برسد. در هر حال چه اختناق سپید باشد، چه اختناق سیاه، در این روزگار که عرصه ارتباطات بسیار گسترده شده و مجارى عرضه اطلاعات فراوان است و نیز بیانهاى گوناگون براى عرضه مطالب وجود دارد وجهى براى خودسانسورى اهل فکر نمىبینیم.
بر فرض واقعیت داشتن چنین اختناقى، آنکس و کسانى که باید این جو را بشکنند چه کسانى هستند؟ آیا مىتوان منتظر معجزه نشست؟ آیا وظیفه شکستن این جو را باید به متجددان داد؟ یا اینکه خود، به گفته آقاى رشاد، مجددان وظیفه شکستن این جو را به عهده دارند؟ بنابراین باید یک عامل جدى رکود تولید اندیشه را روحیه محافظهکارى و سلامت جویى و عافیتطلبى دانست.
نمىتوان گفت که مصلحت اندیشى مانع چارچوب شکنى و تحولآفرینى است. چه مصلحتى بالاتر از لزوم حیات علمى و نشاط فکرى و نوآورى در زمینههایى که نظام ما بسیار به آنها نیاز دارد. هیچ مصلحتى مقدم بر این جنبش نیست.
3. داستان نقد در کشور ما به آفات متعددى مبتلاست. یک آفت مهم، برداشت غلط از نقد است. نقد در جامعه ما به گونهاى معرفى شده است که گویى با انجام نقد به همه چیز فرد یا تفکر نقد شده خدشه وارد شده است. نقد نوعى بىاحترامى تلقى مىشود. بسیارى از اندیشمندان نیز خود به این توهم گرفتارند و گمان مىکنند نقد اندیشههایشان، حیثیت علمى یا اجتماعى ایشان را خدشهدار مىسازد. براى تغییر این فرهنگ باید چارهاى اندیشید و نقد را از این وضعیت منفور به وضعیت مطلوب رساند. پیشگامى اندیشمندان، به ویژه آنان که داعیهدار جنبش علمى هستند، و استقبال از نقد آراء و اندیشههایشان مىتواند در این زمینه مفید باشد. همچنین توسعه نقد و فراوان کردن آن بىتأثیر نیست. پالودن ناپاکىها و بىادبىها در نقد نیز شرط واجب رواج آن است.
آفت مهم دیگر نقد، سیاسى شدن آن است. بسیارى از ناقدان، به دلیل سیاستزدگى شدید حاکم بر مجامع فرهنگى و علمى ما یا به دلایل دیگر، نقدهایشان همراه با موضعگیرىهاى سیاسى و احیانا یک جانبهنگرى گروهى و حزبى، هر چند بىنام و نشان، است. این موضوع هم در روشنفکران متجدد فراوان است و هم در سنتگرایان متحجر. سیاسى شدن نقد علاوه بر عدم نفوذ در مجامع علمى و فکرى، واکنشهاى اجتماعى تند را نیز برمىانگیزد و چهرهاى منفى از نقد معرفى مىکند.
از دیگر آفات نقد، مىتوان یک سویهنگرى در نقد را برشمرد که تبدیل به عادتى ریشهدار شده است. بر اساس عرف و عادت، روشنفکران تنها جنبههاى سنتى را نقد مىکنند و متفکران سنتى به جنبههاى مدرن مىپردازند. نقد همه جانبه کمتر دیده مىشود.
ویژگىها و شاخصههاى یک نهضت علمى چیست؟
نهضت علمى داراى دو رکن عمده است: نقد و نوآورى. نقد بدون نوآورى، منفىبافى است و نوآورى بدون نقد، تکاپویى است در معرض زوال و انزوا؛ زیرا فکر نو بدون بازگویى نواقص و نقایص فکر کهن، زمینه پذیرش پیدا نمىکند و چه بسا با مزاحمت اندیشههاى مندرس، دچار وقفه و زوال مىشود.
نقد و نوآورى با مجموعهاى از لوازم و مختصاتش باید اتفاق بیفتد. شجاعت مهاجمانه و مواجهه فعال با افکار و آراء و آثار رقیبان علمى فکرى، شرط نخست نقد سازنده است. همچنین نقد باید از پایگاه علمى و فکرى مشخص، تعریف شده و شفافى صورت گیرد؛ یعنى نقاد مىبایست با مبانى مشخص و از پایگاه فکرى معینى به ارزیابى و رد و قبول فکر مقابل بپردازد. ویژگى سوم یک نقد فعال و سازنده، التزام به ادب نقد است و از جمله آداب نقد رعایت انصاف است. منفىبافى، برخورد شعارى، انفعالى، آوازهگرى، مواجهه حربهانگارانه با اندیشه رقیب، و یا پریشانگویى، آنارشیسم و افراط و تفریط، از جمله آسیبهایى است که مىتواند یک نقد فعال سازنده را به یک برخورد انتقادى غیرسازنده تبدیل کند.
نوآورى نیز که بال دیگر نهضت علمى است، باید از مختصات و ویژگىهاى مشخصى برخوردار باشد. نوآورى، مراتب و وجوه گوناگونى دارد.
نوآورى و ابداعى که رکن نهضت علمى محسوب مىشود، مراتب عالى نوآورى است. مصداق حقیقى نوآورى، نظریهپردازى به معناى دقیق و درست کلمه، طراحى و تأسیس دانش و یا دانشهاى جدید و بالاتر و کارآتر از همه، تأسیس یک دستگاه معرفتى است. آنچه در یک نهضت علمى کارساز است، این است که بنیادهاى معرفت و حکمت مورد بازنگرى و دگرگونى قرار بگیرد و بدین سان مرزهاى معرفت گسترش پیدا کند.البته این نباید به قیمت انقطاع تاریخى و علمى تمام شود.
اصولاً بخشى از نوآورى این است که داشتهها و ذخائر علمى پیشینیان را بازنگرى کنیم و دیگر بار به زبان زمان عرضه کنیم و یا با یافتههاى جدید تلفیق و از آنها در جاى خود، بهرهبردارى کنیم.
نهضت علمى پدیدهاى خودجوش است یا حرکتى سازمان یافته و هدایت شونده؟
نهضت علمى چندان قابل تحدید به حدود نیست و ما نمىتوانیم تمام مختصات آن را تعیین و ارائه بدهیم؛ زیرا تحول و جنبش علمى فکرى انواع گوناگونى دارد و هر نوع مىتواند تحت تأثیر عوامل شناخته و ناشناخته بىشمارى رخ دهد و از ضرب انواع بىشمار نوآورى بر عوامل موثر متکثر آن، عدد بسیار شگفتآورى به دست مىآید، ازاینرو نمىتوان چندان درباره شاخصهها و پایههاى نهضت تبیین مشخص و قاطعى ارائه کرد. به همین جهت بود که من هم تنها با اشاره به دو رکن نقد و نوآورى، تعریف بسیار عام و کلىاى از ویژگىهاى اساسى انقلاب علمى ـ فکرى بیان کردم. مسلم این است که یک جنبش علمى بر دو رکن نقد و نوآورى مبتنى است.
نمىخواهم به طور کلى و علىالاطلاق، منکر امکان هدایت و تأثیرگذارى بر یک جنبش علمى شوم، ولى آنچنان نیست که یک حرکت علمى به صورت فرمایشى و از پیش تنظیم شده اتفاق بیفتد.
از شاخصهاى دیگر یک جنبش و نهضت علمى، فراگیر شدن آن است.
آیا در صد ساله اخیر، نهضت و جنبش علمى ـ فکرى مشخصى سراغ دارید که جایگاه ویژهاى در تاریخ معاصر پیدا کرده باشد؟
طى سده اخیر، جنبشهاى فکرى با گرایشهاى نسبتا متنوع و متفاوتى در دنیاى اسلام اتفاق افتاده است، اما جنبش علمى به معناى دقیق آن کمتر امکان وقوع یافته است. اتفاقاتى که طى حدود صد سال اخیر در ایران، مصر، شبه قاره و عراق رخ داده بیشتر داراى ماهیت سیاسى ـ فکرى بودهاند تا علمى ـ فکرى.
با هجرت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم و بازتأسیس حوزه علمیه قم مقطعى جدید در تاریخ علم و مطالعات دینى، اجتهاد و نظام آموزشى دینى و حوزوى آغاز شد. او خود در ردیف مجتهدان و فقیهان نامآور و برجسته تاریخ شیعه بود و هرچند ممکن است مطالب ابداعى فوقالعادهاى از شخص ایشان در دست نباشد، اما شاگردانى پرورش داد که بارزترین آنها حضرت امام خمینى رحمهالله است.
ایشان در حوزه فقه و اندیشه سیاسى و یا شاید بتوان گفت فقه و اندیشههاى اجتماعى، علىالاطلاق به نقد و نوآورى پرداختند. با ورود علامه طباطبایى به قم در زمینه فلسفه و تفسیر نیز نوآورىهاى رخ داد و با پیوند خوردن تلاشها و تعالیم این دو بزرگوار، جنبش و تحرکى ایجاد شد و شاگردان مشترک آنها، از جمله مرحوم استاد مطهرى (که کارهاى جدیدى در حوزه کلام و تا حدى فلسفه آغاز کرد) فعالیتهایى کردند که مکمل حرکت آنها بود و در مجموع استعداد و توان یک دوره علمى تازه فراهم آمد.
حرکت امام رحمهالله یک جنبش سیاسى ـ اجتماعى قلمداد مىشود، اما شما براى امام جایگاه بارزى در نهضت علمى معاصر ایران ترسیم کردید. با توجه به ویژگىهایى که شما از یک جنبش علمى ارائه کردید، آیا مىتوان گفت که امام رحمهالله یک جنبش علمى گستردهاى ایجاد کردند؟ البته ایشان با طرح و بسط نظریه ولایت فقیه، اندیشه سیاسى جدیدى را پایهریزى کردند که مىتوان آن را از مصادیق جنبش علمى یا دستکم به عنوان نهضت در یک حوزه خاص علمى قلمداد کرد.
من از مجموع حرکتهاى فکرى ابداعى ایران معاصر روى هم رفته یک جنبش علمى تعبیر مىکنم؛ مرحوم علامه طباطبایى موفق شد در فلسفه و فهم قرآن مکتب جدیدى تأسیس کند که ما از فلسفه او به مکتب نوصدرایى تعبیر مىکنیم و کارکردش شکست مارکسیسم بود؛ یعنى با حرکت او و شاگردانش، ماتریالیسم دیالکتیک به لحاظ نظرى در ایران شکست خورد. در تفسیر هم، المیزان نقطه عطفى در تفسیرنگارى شد، در علم کلام استاد شهید مطهرى بنیانگذار کلام جدید ایرانى ـ شیعى شد و عملاً یورش پروتستان لیبرال وارداتى با آنچه که ایشان شروع کرد و فضلاى جوان دیگرى امروز پى مىگیرند، زمینگیر شده است.
حضرت امام رحمهالله در حوزه فقه، مخصوصا فقه سیاسى و فقه اجتماعى نیز حرکت جدیدى را آغاز کردند. با احیا و بسط و تبیین و تشریح نظریه ولایت فقیه، عملاً فقه سیاسى اجتماعى جدیدى تأسیس شد. هر چند ایشان نتوانستند به خاطر اشتغالات سیاسى چندان کار علمى گستردهاى انجام دهند، اما یک تحول علمى را پىریزى کرده و عملاً نقش مؤسس را ایفا کردند. در قلمرو معرفتشناسى و منطق معرفت و منطق فهم دین نیز طى دهه اخیر خوشبختانه در شرف یک تحول و در معرض یک سلسله نوآورىهایى هستیم که امید مىرود در یک فاصله زمانى کوتاهى در این بخش، اتفاقات جدیدى بیفتد. مجموع این اجزاء، نقد و نوآورىهایى که تا کنون در حوزههاى فلسفه، فلسفه دین، کلام، تفسیر فقه و اندیشههاى سیاسى اجتماعى و منطق معرفت رخ داده است، مىتواند سرآغاز یک جنبش علمى قلمداد شود.
بر اساس نظر جنابعالى ما الان در بستر یک جنبش علمى زنده و فعال قرار داریم که توسط حضرت امام رحمهالله و مرحوم علامه طباطبایى رحمهالله و شهید استاد مطهرى بنیانگذارى شده و از سوى شاگردانشان ادامه دارد. با توجه به اینکه در حال حاضر بسیارى از اهل فکر به این نتیجه رسیدهاند که باید یک جنبش علمى و فکرى بزرگ ایجاد شود، آیا باید گفت که آن جنبش دچار رکود و بىرونقى یا آفت شده و یا برعکس جنبشى زنده است و دچار هیچ رکود و افولى نیز نیست، اما از سویى شناخته شده نیست و از سوى دیگر انتظارات و نیازهاى جدیدى به وجود آمده که این جنبش را در مقابل یک بازبینى و بازسازى قرار داده است؟
آنچه عرض شد از حدود دهه بیست در ایران شروع شد و همواره از یک سلسله آفات رنج برده و همچنان این آفات رو به تزاید است. اولین آفتى که این جنبش علمى ـ فکرى با آن مواجه بود، افتوخیزها و انقطاعهاى مکررى بود که تحت تأثیر شرایط سیاسى ـ اجتماعى کشور بر آن تحمیل شد. آفت و کاستى دیگر این جنبش علمى، فقدان خودآگاهى در سلسلهجنبانان آن است. همه عناصر موثر و احیانا مؤسس و دستکم سهیم در این جنبش، از خودآگاهى کافى برخوردار نبودهاند و این فقدان خودآگاهى و عدم توجه به رسالت و جایگاهى که آنها در تاریخ ایران، جهان اسلام و عرصه دانش و بینش دارند، یک سلسله مشکلاتى را فراهم کرده است؛ از جمله اینکه کار آنچنان که در خور است جدى گرفته نشود یا اینکه پارهاى از کارهاى شروع شده استمرار پیدا نکند، و اینکه مجموعه عناصر موثر با هم ارتباط پیدا نکنند. آفت دیگرى که این جریان مبتلا بدان است، عدم انسجام معرفتى دستگاهواره میان نظرات و نظریههاى تشکیل دهنده است. و این از پیامدهاى عدم خودآگاهى است.
عدم خودآگاهى تاریخى موجب آفت دیگرى هم شده و آن نداشتن ارزیابى از دستاوردهاست. در متن خود این جنبش نقادى نیست و حتى عاملان این حرکت، از یافتههاى خود و دستاوردهاى حرکت برآورد منسجمى ندارند.
آفت دیگر این جنبش، روزمرگى و انفعال در قبال جریان سنتى و متحجر، انفعال و روزمرگى در قبال جریان متجدد و وارداتى است.
دیگر آفت این حرکت آن است که عدم ارزیابى، نداشتن برآورد، فقدان اعتماد به نفس و نیز عدم درک رسالت تاریخى نوعا موجب حزم و احتیاط مفرط مىشود و نوعى خودسانسورى، جرأت شالودهشکنى به خصوص در قبال گفتمان سنتى را از این جریان بازستانده و همین موجب کندى حرکت او مىشود.
آفت دیگرى که گاه این جنبش در ورطه آن در غلطیده، آن است که به خاطر مسؤولیتى که عناصر متعلق بدان در قبال دفاع از حقیقت دین و به ویژه طى دو دهه اخیر در مورد انقلاب و دستاوردهاى آن و از جمله حکومت اسلامى در خود احساس مىکنند، گاه دچار توجیهگرى شدهاند، و توجیه وضع موجود به وجهه علمى این جنبش لطمه مىزند و این احساس گاه او را دچار خودسانسورى مىکند.
جنابعالى در سالهاى اخیر جریانها و جهتگیرىهاى علمى فکرى کشور را به سه گروه دستهبندى کردهاید: جریانهاى فکرى علمى که دچار جمود و تحجرند، جریانهایى که دچارخودباختگى و تقلیدند و جریان سومى که جز این دو جریان است. لطفا کمى درباره جریان سوم و رابطهاش با نهضت علمى ـ فکرى جارى توضیح بفرمایید؟
بنده با یک نگاه جامعهشناختى به جریانهاى علمى و فکرى، مجموعه آنها را در چارچوب سه طیف ارزیابى و تبیین کردهام. اینکه عرض مىکنم «طیف» به این جهت است که هر سه جریان را بسیط و یکدست نمىبینم، اما در مجموع و با تکیه بر مختصات عمومى عناصر تشکیلدهنده هر طیف، هر مجموعه را مىشود یک طیف و یک جریان قلمداد کرد.
ما در ایران یک جریان غربباور و مقلد فرآوردهها و فکرهاى غربى مىشناسیم که در فضاى تفکرات شایع و مسلط غربى تنفس مىکند که به جریان متجدد معروف است. جریان دومى که ریشه و پیشینه طولانى در جهان و جامعه علمى دارد، جریان سنتى متحجرى است که التزام به دین را با جمود پیوند زده و عملاً در قبال هر گونه ابداع و نوآورى از خود مقاومت نشان مىدهد و از هر نوع نقد و ارزیابى پرهیز دارد. این جریان را گفتمان متحجر مىنامیم. این دو جریان از یک نظر با هم مشترکند و آن تقلید است؛ اولى مقلد فکرهاى بیرون مرزهاست و دومى از پیشینیان و اسلاف خودى تقلید مىکند.
در این میان، جریان سومى ظهور کرده که من اینها را به یک معنا توصیف کردهام. چنان که اشاره کردم، مبدأ ظهور این جریان جنبش و حرکتى است که از حدود دهه بیست در ایران شروع شده است.
سه مؤلفه، وفادارى مجتهدانه به میراث خودى، مواجهه فعال با تفکر معاصر جهانى و کوشش براى نوآورى و نظریهپردازى، جریان و گفتمان سوم را (که من از آن به جریان مجدد تعبیر مىکنم) تشکیل مىدهد و همانطور که از این مؤلفهها پیداست، تفاوتهاى آشکارى با دو جریان مقلد، یعنى جریان متجدد و متحجر دارد.
اخیرا شما از آفتى به نام «اختناق سپید» ابراز نگرانى کردهاید، اگر ممکن است درباره آن توضیح بیشترى بدهید؟
یکى از موانع اساسى گسترش نقادى و نوآورى، حالت روحى و روانشناختى حاکم بر ضمیر و ذهن عناصر گفتمان مجدد است که خود موجب خودسانسورى و این عناصر مفرط شده و من از آن به «اختناق سپید» تعبیر کردم. تصلب جریان سنتى و سختگیرىهاى او که گاه از سر احتیاط و درد دین است و گاه از سر عدم شناخت طالح و صالح و مشفق و مغرض، باعث شده که جریان مجدد دچار یک نوع خودسانسورى و واهمه از ارائه نظریات جدید شود. این فضا آن چنان است که گاه حتى طرح یک نکته نوى ساده با واکنش برخى عناصر جریان سنتى مواجه مىشود و همین پیشاپیش شجاعت و شهامت ابراز نظر را از بعضى افراد مىگیرد.
جوهر اندیشه شیعى اجتهاد و عقلگرایى است و اجتهاد به معناى نقل مجتهدات و مستَبْطات پیشینیان نیست، بلکه به اقتضاى مکان و زمان، اجتهاد نقش خود را ایفا مىکند.
اجتهاد داراى چهار کارکرد است: 1. استخراج و استنباط معارف و مفاهیم دینى و تنسیق آن؛ 2. توسعه و گسترش معرفت دینى؛ 3. تصحیح معرفت دینى و سیر دیندارى؛ 4. تطبیق معرفت دینى به ویژه آموزهها و تعالیم اجتماعى بر شرایط منظور تاریخى و عصرى.
اگر اجتهاد این است، طبعا باید پذیرفت که عمر بعضى آرا عمر تمام شود و آراء خطا، کنار گذاشته شده یا تصحیح شود.
جریان متجدد، و کسانى به نام نواندیشى و نوآورى و ابداع، به نام نقد و اجتهاد، مرتکب بعضى رفتارها شدهاند که تاوان آنها را جریان مجدد پس مىدهد. «اصطیاد در قبال نص» به جاى «اجتهاد از نص» از جمله بزرگترین آفاتى است که اکنون در حوزه دینفهمى اتفاق مىافتد. برخى دستورهاى صریح دینى ما معناى روشنى دارد و به هیچ چیز دیگرى قابل حمل نیست و ما حق تصرف در آنها را نداریم. اسم این کار، اجتهاد از نص نیست، بلکه اصطیاد در مقابل نص است، قداستشکنى است که عدهاى آگاهانه و ناآگاهانه دست به آن مىزنند.
اخیرا شاهد پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از دانشآموختگان و فضلاى حوزه در خصوص ضرورت گسترش باب نقد و نوآورى در فضاى فکرى و فرهنگى کشور بودیم که مىتوان از آن به نقطه عطفى در حوزه بسط فکر و اندیشه در این مقطع زمانى تعبیر کرد. نظر خود را در خصوص نامه فضلا و پاسخ مقام معظم رهبرى بفرمایید. همچنین مىخواستیم نظر جنابعالى را در خصوص آسیبهاى عمدهاى که مىتواند متوجه حرکت مورد تأکید مقام معظم رهبرى، بدانیم.
نامهاى که بعضى از فضلا و دانشوران جوان نوشتند و پاسخى که رهبر فرهیخته و فرهمند انقلاب دادند، حکایت دغدغهاى است که اهل فکر و فضل از گذشتههاى دور دارند و تأکیدات و تأییدات و راهبرىهایى است که رهبر معظم انقلاب به ویژه در دهه اخیر داشتهاند. البته این نامه و پاسخ جمعبندى خوبى از آنچه طى دههها باز گفته و نوشته مىشد؛ بود و فرصت تازهاى براى یک حرکت جدید یا تشدید حرکتى که از گذشته شروع شده است، فراهم آورد آسیبشناسى این حرکت اولین قدمى است که مىتواند بالندگى، پویایى و دوام و نتیجه بخش بودن آن را تضمین کند. ازاینرو قبل از هر چیزى مىبایست با آسیبشناسى خطرهایى پیشروى این حرکت مقدس، پیشبینى و پیشگیرى لازم به عمل آید.
1. از جمله آسیبها و آفات روششناختى، نهادسازى به جاى نهادینه ساختن طرح و حرکت است.
تا شکلگیرى دفتر و مرکزى براى این کار، فکر از شور و نشاط و طراوت و تازگى مىافتد و پس از فراهم آمدن امکانات، نوبت به مشکلات اجرایى و تشکیلاتى مىرسد.
2. آفت دیگر روششناختى، حکومتى انگاشتن و بخشنامهاى کردن تولید اندیشه است.
3. ژورنالیستى و عوامانه کردن حرکت علمى.
4. حربه انگارانه عملکردن با اندیشه و نظر، و غلتیدن در منفى بافى و برخوردهاى تخریبى به جاى نقد سازنده
5 . روزمرگى و برخورد انفعالى به جاى نقد فعال.
6. افراط در کتمان حقایق و عقاید و طرح مباحث نو در فضاهاى نخبهگرا و روشنفکرى.
7. افراط و تفریط.
8 . عرصه گردانى خامان نوخاسته و عدم حضور خردمندان خودساخته؛ خام سرایى و آوازهگرى، غوغاسالارى و جنجال آفرینى و در افتادن در چنبره جدال و مراء.
9. شتابزدگى و گسترش بىرویه در کارها و اقداماتى که در جهت توفیق این حرکت ممکن است اتفاق بیفتد.
10. خودسانسورى و فقدان تحمل و احیانا یک نوع اختناق روانشناختى که از آن به اختناق سپید تعبیر کردیم.
11. موجآسا عمل کردن سپس متروک شدن و در بوته فراموشى قرار گرفتن و ناپیوستگى و عدم استمرار اقدامات.
12. عادى شدن و تبدیل شدن حرکت به یک سلسله اقدامات و کارهاى ظاهرى و تصنعى بىخاصیت و ادارى.
13. دیگر آفت روششناختى عدم التزام به منطق، عقل و اجتهاد است.
دسته دوم از آفات و آسیبهایى که مىتواند متوجه این حرکت شود، در واقع آفات مضمونى و محتوایى است. این آفات مىتواند معطوف به قلمرو علمى، بایستگى نقد و نوآورى باشند.
14. اکتفا و اشتغال به مباحث انتزاعى غیرکاربردى.
15. بسندگى به نقد افکار و متفکران محدود و عناصر داخلى در کشور و غفلت از مفاهیم، معارف و نظرها و آراى جهانى که پارهاى از آنها نیز مبادى اصلى تفکرات داخلى و در خور نقد هستند.
16. اکتفا به طرح و نقد آراء در حوزه علوم انسانى یا دینى و غفلت از علوم طبیعى و تجربى و در نتیجه استمرار نیاز به دستاوردهاى علمى ملل دیگر و نیز استمرار رکود خفت بار فعلى در علوم دانشگاهى.
17. بىاعتنایى به ذخائر و مواریث علمى و معرفتى خودى و بومى در محتوا و قلمروى مطالعاتى.
18. دلباختگى و دلسپردگى به اندیشههاى دیگران و الگوهاى وارداتى و افتادن در ورطه تجدد.
گروه سوم آفات آنهایى هستند که من آنها را آفات و آسیبهاى رویکردى نامگذارى مىکنم.
19. سیاسى و جناحى کردن، رویکرد جناحى داشتن بهکار نقد و نوآورى بسیار مهلک است.
20. خلط اصولگرایى و تحجر و نوگرایى با تجدد.
21. ماهیت و طبیعت چالشهاى فکرى جارى را نشناختن و همه را یکسره سیاسى انگاشتن یا احیانا یکسره مثبت و ناشى از انگیزههاى علمى پنداشتن.
22. انقطاع و احیانا تقابل نسل دوم حوزه با نسل اول، که در نامه رهبرى و پاسخ به آن نیز اشاره شده است.
اشاره
1. بىتردید «نوآورى» و «نقد» دو رکن اساسى هر جنبش علمى هستند و براى اینکه یک جنبش فکرى در جامعه شکل بگیرد باید هر دو رکن تقویت شوند. یافتن راهکارهاى تقویت این دو رکن و تلاش در جهت اجراى آنها وظیفه همه اهل فکر و مسئولان است. براى این کار، لازم است که در کنار فعال شدن مراجع عالى علمى کشور مانند شوراى عالى انقلاب فرهنگى و شوراى عالى حوزه، نهادهاى متصدى امر پژوهش و فرهنگ و اندیشمندان و نخبگان نیز فعال شوند. وظیفه مراجع عالى فرهنگى، هدایت، حمایت، نظارت عالى و فرهنگسازى در زمینه نقد و نوآورى است. ایجاد اعتبارات علمى، اجتماعى و حتى اقتصادى براى نوآوران و نقادان نیز در شمار این وظایف است.
2. آنچه آقاى رشاد از آن به عنوان اختناق سپید نام بردند، اگر هم واقعیت داشته باشد، نباید و نمىتواند مانع راه نوآوران و اندیشمندان باشد؛ زیرا اندیشه قابل زندانى کردن نیست و فکر در وجود انسان غلیان مىکند تا بیرون آید و به دیگران برسد. در هر حال چه اختناق سپید باشد، چه اختناق سیاه، در این روزگار که عرصه ارتباطات بسیار گسترده شده و مجارى عرضه اطلاعات فراوان است و نیز بیانهاى گوناگون براى عرضه مطالب وجود دارد وجهى براى خودسانسورى اهل فکر نمىبینیم.
بر فرض واقعیت داشتن چنین اختناقى، آنکس و کسانى که باید این جو را بشکنند چه کسانى هستند؟ آیا مىتوان منتظر معجزه نشست؟ آیا وظیفه شکستن این جو را باید به متجددان داد؟ یا اینکه خود، به گفته آقاى رشاد، مجددان وظیفه شکستن این جو را به عهده دارند؟ بنابراین باید یک عامل جدى رکود تولید اندیشه را روحیه محافظهکارى و سلامت جویى و عافیتطلبى دانست.
نمىتوان گفت که مصلحت اندیشى مانع چارچوب شکنى و تحولآفرینى است. چه مصلحتى بالاتر از لزوم حیات علمى و نشاط فکرى و نوآورى در زمینههایى که نظام ما بسیار به آنها نیاز دارد. هیچ مصلحتى مقدم بر این جنبش نیست.
3. داستان نقد در کشور ما به آفات متعددى مبتلاست. یک آفت مهم، برداشت غلط از نقد است. نقد در جامعه ما به گونهاى معرفى شده است که گویى با انجام نقد به همه چیز فرد یا تفکر نقد شده خدشه وارد شده است. نقد نوعى بىاحترامى تلقى مىشود. بسیارى از اندیشمندان نیز خود به این توهم گرفتارند و گمان مىکنند نقد اندیشههایشان، حیثیت علمى یا اجتماعى ایشان را خدشهدار مىسازد. براى تغییر این فرهنگ باید چارهاى اندیشید و نقد را از این وضعیت منفور به وضعیت مطلوب رساند. پیشگامى اندیشمندان، به ویژه آنان که داعیهدار جنبش علمى هستند، و استقبال از نقد آراء و اندیشههایشان مىتواند در این زمینه مفید باشد. همچنین توسعه نقد و فراوان کردن آن بىتأثیر نیست. پالودن ناپاکىها و بىادبىها در نقد نیز شرط واجب رواج آن است.
آفت مهم دیگر نقد، سیاسى شدن آن است. بسیارى از ناقدان، به دلیل سیاستزدگى شدید حاکم بر مجامع فرهنگى و علمى ما یا به دلایل دیگر، نقدهایشان همراه با موضعگیرىهاى سیاسى و احیانا یک جانبهنگرى گروهى و حزبى، هر چند بىنام و نشان، است. این موضوع هم در روشنفکران متجدد فراوان است و هم در سنتگرایان متحجر. سیاسى شدن نقد علاوه بر عدم نفوذ در مجامع علمى و فکرى، واکنشهاى اجتماعى تند را نیز برمىانگیزد و چهرهاى منفى از نقد معرفى مىکند.
از دیگر آفات نقد، مىتوان یک سویهنگرى در نقد را برشمرد که تبدیل به عادتى ریشهدار شده است. بر اساس عرف و عادت، روشنفکران تنها جنبههاى سنتى را نقد مىکنند و متفکران سنتى به جنبههاى مدرن مىپردازند. نقد همه جانبه کمتر دیده مىشود.