بررسی مذهب در سیاست و حکومت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پگاه حوزه، 10/12/81
دین و سیاست در عرصه حیات اجتماعی بشر جدایی ناپذیرند و همواره بر یکدیگر تأثیرگذار بودهاند. و به همین دلیل در این مقاله نقش ادیان بزرگی مانند اسلام، یهودیت و مسیحیت در سیاست مورد کنکاش قرار گرفته است. هدف ادیان علاوه بر پرداختن به امور معنوی و اخروی، تحصیل قدرت و تملک عرصههای سیاسی بوده است تا جایی که داعیه جهان شمولی داشتهاند. از سوی دیگر، همین حضور فعال دین در عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی بشر موجب گردیده که سیاسیون و دولتمردان جهت حفظ حکومت و ایجاد مشروعیت همواره از دین استفاده ابزاری نمایند. ازاینرو مذهب و سیاست دو حوزه تفکیکناپذیر در زندگی اجتماعی بشر بودهاند.
نویسنده، جامعهشناسی سیاسی را ملزم به بررسی نقش نهاد دین در سیاست، در کنار بررسی سایر عوامل میداند؛ چرا که در غیر این صورت حکومت دچار آفت خواهد شد. برای بیان درستی این مدعا به تولد دوباره مذهب، معنویت و اخلاق در دنیای سکولاریزه غرب و ظهور نهضتها و جنبشهای فکری و فیزیکی مبنی بر فکر مذهبی، در سراسر جهان، اشاره مینماید و نمونههایی را در کشورهای ایران، نیکاراگوئه، آرژانتین و ترکیه برمیشمارد. نویسنده در ادامه بیان میکند که امروزه جامعهشناسی سیاسیِ مذهب، از شاخههای مظلوم جامعهشناسی سیاسی است که چارچوب علمی خود را نیافته است؛ زیرا به نظر عدهای از اندیشمندان سیاسی، دوران طلایی ایدئولوژی و مذهب با داعیه سیاسی و سامانبخشی حکومت بر اساس مفاهیم دینی، بهسرآمده است و این نظریه ناشی از افراطیگری کلیسا در قرون وسطی است. از زمان ماکیاولی، حکومتها روند سکولار شدن را آغاز میکنند؛ چرا که او موضوع سیاست را مردم، و تحقق رضای مردم را موجب رضایت خداوند دانست بدینترتیب، انسان و بالتبع عقل او محور و معیار امور و حکومت گردید. نویسنده، برخی ادیان مانند اسلام و مسیحیت (گرایش کاتولیک) و نیز کنفوسیوس را مذاهب باز میداند که با آغوش باز، انسانها را به سوی خود میخوانند و نیز داعیه سیاسی داشته و خواهان حکومت کردن میباشند.
نویسنده سکولاریزه شدن سیاست و حکومت را عکسالعملی به شرایط قرون وُسطی میداند. پس از قرون وُسطی، غرب دچار رفتار تفریطی شد و دین را به حریم شخصی انسان منحصر نمود که همان حوزه ارتباط انسان با خداست. اما امروزه بسیاری از متفکران غربی تمدن غرب را در سراشیبی سقوط و مرگ میبینند و ازاینرو، برخی راه نجات را توسل به معنویت میدانند.
دین و سیاست در عرصه حیات اجتماعی بشر جدایی ناپذیرند و همواره بر یکدیگر تأثیرگذار بودهاند. و به همین دلیل در این مقاله نقش ادیان بزرگی مانند اسلام، یهودیت و مسیحیت در سیاست مورد کنکاش قرار گرفته است. هدف ادیان علاوه بر پرداختن به امور معنوی و اخروی، تحصیل قدرت و تملک عرصههای سیاسی بوده است تا جایی که داعیه جهان شمولی داشتهاند. از سوی دیگر، همین حضور فعال دین در عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی بشر موجب گردیده که سیاسیون و دولتمردان جهت حفظ حکومت و ایجاد مشروعیت همواره از دین استفاده ابزاری نمایند. ازاینرو مذهب و سیاست دو حوزه تفکیکناپذیر در زندگی اجتماعی بشر بودهاند.
نویسنده، جامعهشناسی سیاسی را ملزم به بررسی نقش نهاد دین در سیاست، در کنار بررسی سایر عوامل میداند؛ چرا که در غیر این صورت حکومت دچار آفت خواهد شد. برای بیان درستی این مدعا به تولد دوباره مذهب، معنویت و اخلاق در دنیای سکولاریزه غرب و ظهور نهضتها و جنبشهای فکری و فیزیکی مبنی بر فکر مذهبی، در سراسر جهان، اشاره مینماید و نمونههایی را در کشورهای ایران، نیکاراگوئه، آرژانتین و ترکیه برمیشمارد. نویسنده در ادامه بیان میکند که امروزه جامعهشناسی سیاسیِ مذهب، از شاخههای مظلوم جامعهشناسی سیاسی است که چارچوب علمی خود را نیافته است؛ زیرا به نظر عدهای از اندیشمندان سیاسی، دوران طلایی ایدئولوژی و مذهب با داعیه سیاسی و سامانبخشی حکومت بر اساس مفاهیم دینی، بهسرآمده است و این نظریه ناشی از افراطیگری کلیسا در قرون وسطی است. از زمان ماکیاولی، حکومتها روند سکولار شدن را آغاز میکنند؛ چرا که او موضوع سیاست را مردم، و تحقق رضای مردم را موجب رضایت خداوند دانست بدینترتیب، انسان و بالتبع عقل او محور و معیار امور و حکومت گردید. نویسنده، برخی ادیان مانند اسلام و مسیحیت (گرایش کاتولیک) و نیز کنفوسیوس را مذاهب باز میداند که با آغوش باز، انسانها را به سوی خود میخوانند و نیز داعیه سیاسی داشته و خواهان حکومت کردن میباشند.
نویسنده سکولاریزه شدن سیاست و حکومت را عکسالعملی به شرایط قرون وُسطی میداند. پس از قرون وُسطی، غرب دچار رفتار تفریطی شد و دین را به حریم شخصی انسان منحصر نمود که همان حوزه ارتباط انسان با خداست. اما امروزه بسیاری از متفکران غربی تمدن غرب را در سراشیبی سقوط و مرگ میبینند و ازاینرو، برخی راه نجات را توسل به معنویت میدانند.