دین پاسخگو از سیاست جدا نیست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامجم، 9/11/81
نویسنده، نخست، از میان تعاریف موجود، تعریف دین به امر قدسى با مجموعهاى از اصول اعتقادى، احکام و اخلاقیات را بر مىگزیند. در خصوص سیاست نیز تعریف خود از سیاست را به دو بخش علم سیاست و موضوع سیاست تقسیم مىکند. علم سیاست به معناى تحلیل و بررسى جنبههاى سیاسى پدیدههاى اجتماعى است و موضوع سیاست قدرت، حکومت، دولت و... است.
مىتوان گفت دین و اعتقادات دینى شخص، عامل مهمى است که در تحلیل جنبههاى سیاسى پدیدههاى اجتماعى مورد استفاده قرار مىگیرد. اما درباره رابطه دین با موضوع سیاست دقت بیشترى لازم است؛ چرا که ابتدا باید مشخص شود قرار است از بیرون به این رابطه نگریسته شود یا از درون. چنانچه دین به عنوان یک امر مقدس و نقدناپذیر، ثابت، الاهى و لایتغیر، و سیاست به عنوان امرى دنیوى، قابل نقد و متغیر تصور شود، تنها رابطهاى که میان این دو مىتوان برقرار کرد این است که بگوییم دین یک سلسله اصول، عقاید، ارزشها و اخلاقیات را ارائه مىکند که حاکم یا سیاستمدار باید در چارچوب آن حرکت کند. همچنین ممکن است دین امرى بشرى تلقى شود که در این صورت، رابطههاى مختلفى میان دین و سیاست برقرار خواهد شد؛ اما روشن است که با این نگاه ضرورتى براى برقرارى رابطه میان دین و سیاست وجود ندارد.
اگر تعریف اول پذیرفته شود، رابطه دین و سیاست به این عوامل بستگى خواهد داشت: داعیه سیاسى ـ اجتماعى مذهب و فراگیرى آن؛ قابلیت مذهب براى انطباق با شرایط و علوم جدید؛ یرهبران مذهبى.
نویسنده، در ادامه به رابطه دین و سیاست در عالم مسیحیت مىپردازد. مسیحیان، از آغاز تبلیغ مسیحیت، جایگاه چندانى در اجتماع نداشتند و حضرت عیسى علیهالسلام نیز تلاش موثرى براى تشکیل حکومت نکرد. اما پس از فراهم شدن شرایط حکومت براى پیروان مسیح، بحث رابطه کلیسا و دولت مطرح شد. پس از آن، در مسیحیت شاهد چند دوره متمایز هستیم:
1. جدایى کامل کلیسا از دولت.
2. جدال کلیسا و دولت بر سر قدرت.
3. برترى کلیسا بر دولت.
4. جدایى مجدد این دو.
نویسنده، نخست، از میان تعاریف موجود، تعریف دین به امر قدسى با مجموعهاى از اصول اعتقادى، احکام و اخلاقیات را بر مىگزیند. در خصوص سیاست نیز تعریف خود از سیاست را به دو بخش علم سیاست و موضوع سیاست تقسیم مىکند. علم سیاست به معناى تحلیل و بررسى جنبههاى سیاسى پدیدههاى اجتماعى است و موضوع سیاست قدرت، حکومت، دولت و... است.
مىتوان گفت دین و اعتقادات دینى شخص، عامل مهمى است که در تحلیل جنبههاى سیاسى پدیدههاى اجتماعى مورد استفاده قرار مىگیرد. اما درباره رابطه دین با موضوع سیاست دقت بیشترى لازم است؛ چرا که ابتدا باید مشخص شود قرار است از بیرون به این رابطه نگریسته شود یا از درون. چنانچه دین به عنوان یک امر مقدس و نقدناپذیر، ثابت، الاهى و لایتغیر، و سیاست به عنوان امرى دنیوى، قابل نقد و متغیر تصور شود، تنها رابطهاى که میان این دو مىتوان برقرار کرد این است که بگوییم دین یک سلسله اصول، عقاید، ارزشها و اخلاقیات را ارائه مىکند که حاکم یا سیاستمدار باید در چارچوب آن حرکت کند. همچنین ممکن است دین امرى بشرى تلقى شود که در این صورت، رابطههاى مختلفى میان دین و سیاست برقرار خواهد شد؛ اما روشن است که با این نگاه ضرورتى براى برقرارى رابطه میان دین و سیاست وجود ندارد.
اگر تعریف اول پذیرفته شود، رابطه دین و سیاست به این عوامل بستگى خواهد داشت: داعیه سیاسى ـ اجتماعى مذهب و فراگیرى آن؛ قابلیت مذهب براى انطباق با شرایط و علوم جدید؛ یرهبران مذهبى.
نویسنده، در ادامه به رابطه دین و سیاست در عالم مسیحیت مىپردازد. مسیحیان، از آغاز تبلیغ مسیحیت، جایگاه چندانى در اجتماع نداشتند و حضرت عیسى علیهالسلام نیز تلاش موثرى براى تشکیل حکومت نکرد. اما پس از فراهم شدن شرایط حکومت براى پیروان مسیح، بحث رابطه کلیسا و دولت مطرح شد. پس از آن، در مسیحیت شاهد چند دوره متمایز هستیم:
1. جدایى کامل کلیسا از دولت.
2. جدال کلیسا و دولت بر سر قدرت.
3. برترى کلیسا بر دولت.
4. جدایى مجدد این دو.