در فرنگستان از پست مدرن خبری نیست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
به نظر آقاى نراقى پستمدرنیسم تعریف واحدى ندارد و آنهایى که آن را مطرح مىکنند، نمىدانند پستمدرن چیست. روشنفکران نباید از جناح خاصى حمایت کنند. جهانى شدن نیز فرایندى حتمى است، اما باید براى تأثیرگذارى بر روند آن تلاش کرد. گفتوگوى تمدنها نیز طرحى عالى است که به جهان تذکر داد باید به سنتها توجه کرد.متن
ایران، 1 و 2/11/81
چندین سال قبل از انقلاب اسلامى، جریانى در ایران شکل گرفت که حد مشترک آن انتقاد از غرب بود. جایگاه کتاب غربت غرب شما در این میانه کجاست؟
هیچ جریانى در کار نبود. نخستین کسى که به شکل اصولى به انتقاد از غرب پرداخت، من بودم. در آن زمان، جوانان مسائلى را که ما اکنون درگیرشان هستیم مطرح مىکردند. روزى همراه ژان پل سارتر و سیمون دوبوار شام میهمان رنه مائو بودیم. از سارتر پرسیدم چه زمانى شما متوجه شدید که این وقایع ماه مه، یک واقعه مهم تاریخى است؟ گفت: در بحران ماه مه، دانشگاه تعطیل بود. دانشجویان مرا براى سخنرانى به آمفى تئاتر سوربن دعوت کردند. وقتى پشت تریبون رفتم، مشاهده کردم روبهروى من کاغذى است که روى آن نوشته شده: «سارتر! حرف بزن اما پرحرفى نکن!» براى من که همواره در سخنرانىها با استقبال علاقهمندان و کمبود وقت روبهرو مىشدم، ضربه سنگینى بود و دریافتم در این نسل اتفاقى عجیب و باورنکردنى رخ داده است.
در پى تحولات فوق در فرنگستان بود که پى بردم باید این پیام جوانان را پىگرفت و عمق آن را دریافت. براین اساس، متوجه شدم که جامعه سرمایهدارى در مسیر گذشتهاش به بنبست رسیده و ما مشرقزمینىها مجبور نیستیم چون گذشته، چشمبسته، در همه امور مقلد آنان باشیم. بدینسان براى هشدار به هموطنان خود کتاب غربت غرب را تألیف کردم.
آیا این کتاب شما در عرصه عملى و سیاسى نیز تأثیرگذار بود و باعث هشدارى شد؟
نه، چنین نشد؛ زیرا همان طور که در کتابهایم گفتهام، ایران را یک فرقه اداره مىکرد. هیئت حاکمه را تودهاىهاى سابق تشکیل داده بودند. تودهاىهاى توبهکرده، موجودات متعصبى در عقایدشان بودند که هیچگاه عوض نمىشدند. آنچه عوض مىشد تنها تاکتیکشان بود، ولى تنها این نبودند. تکنوکراتهاى آمریکایى و فراماسونها هم مؤثر بودند.
چرا با تکنوکراتها مشکل داشتید؟
براى اینکه مىخواستند یک کار مصنوعى و ریاکارانه انجام دهند. مىگفتند سیاست را کنار بگذاریم و به بازده بپردازیم. مگر مىشود در یک جامعهاى سیاست را کنار گذاشت؟ این امر یا ریاکارى است یا غلطکارى یا ابله پنداشتن افراد و بازیچه قرار دادن آنها. این تکنوکراتهاىِ ناآشنا به وضع کشور مىپنداشتند کالیفرنیا و ساوجبلاغ مثل هم است و همان کارى که آنجا مىشود انجام داد، اینجا نیز عملى است.
به امروز جامعه بازگردیم. مدتى است اندیشههاى پستمدرن در ایران با استقبال بسیارى مواجه شده است. نظر شما در این باره چیست؟
آنهایى که در ایران چنین بحثهایى را مطرح مىکنند، اصلاً نفهمیدند پستمدرن چیست. به نظر من پستمدرن قابل تعریف نیست. هر کسى که مىگوید من پستمدرن هستم، هیچ معلوم نیست چه مىگوید.
باید صادقانه به شما بگویم که یکدهم آنچه من درباره پستمدرن در ایران شنیدهام در فرنگ نشنیدهام. من وقتى به ایران مىآیم این حرفها را مىشنوم. در فرنگستان از این حرفها خبرى نیست.
شما چه تلقىاى از روشنفکر دارید و چه وظایف و ویژگىهایى براى او قائلید؟
روشنفکر آدمى است که بدون وابستگى به جریان سیاسى خاص، بتواند خودش را در موضعى قرار دهد که با اشراف بر کل جامعه حرفش را بزند. طرفدارى از یک جریان و مخالفت با جریان دیگر زهر روشنفکرى است. باید اذعان کرد جریان روشنفکرى ایران عموما از فعالیتهاى حزب توده منبعث بوده است، و به همین دلیل متأسفانه تحت تأثیر این روند، جریان روشنفکرى مدل مارکسیستى یافت.
فرایند جهانى شدن را چگونه مىبینید؟
ممکن است عدهاى براساس حس مارکسیستى یا ضدامپریالیستى در این باره حالت مخالفت به خود بگیرند. بنده نیز شخصا موافق صددرصد جهانى شدنِ کاپیتالیستى نیستم چون وابستگى مىآورد. ولى از طرف دیگر، جهان به گونهاى در حرکت است که دیگر مسئله مسلک در میان نیست؛ درست مثل اینترنت که هیچ ربطى به مرامهاى سیاسى ندارد.
این مسیر اگر بخواهد هوشیارانه و با خلاقیت پیموده شود، مسیر مثبتى است. ما مىدانیم که جهانى شدن حادثهاى اجتنابناپذیر است. ملتها براى اینکه نقش داشته باشند باید در مسیر آن باشند؛ ولى آن نقشى که خودشان مىخواهند بازى کنند. مثلاً مىگویند فرهنگ مهم است، پس براى حفظ شئون و شعائر فرهنگىشان مبارزه کنند. براى نمونه درباره ایران زبان فارسى را رواج دهند، گسترش موسیقى ایرانى را در سطح جهانى پىگیرند، در دنیاى جدید، صنایع دستى و میراث گذشته را وارد کنند و... .
شما پروژه گفتوگوى تمدنها را چقدر کامیاب مىدانید و چه عاملى زمینه رکود آن را در ایران فراهم ساخته است؟
خاتمى با این کار، یادگار درخشانى از خویش برجاى گذاشت. انقلاب را با جبر استوار نگه داشتهایم و حرف کسى را نمىشنویم. او نداى گفتوگو و دیالوگ سر داد و منادى گفتوگوى تمدنها و فرهنگها شد. این هشدارى بود براى تمدنها و مللى که مست توسعه و پیشرفت بودند. تذکرى به آنها بود که گذشتهاى هم هست؛ این گذشته را از دست ندهید و فراموش نکنید که تمدن گذشته بشر براى ما یک منبع فیاض است.
در طرح خاتمى دو جنبه نهفته است: نخست آنکه، تو هستى، و من هم هستم، و این خود سرآغاز یک موضع دموکراتیک از جانب ماست که بسیار مطلوب دنیاست؛ دوم توجه به تمدنهاى گذشته دنیا یعنى بازگشت به افتخارات گذشته، که با ماشینیسم و مدرنیسم حالتى رنگ پریده پیدا کرده بود؛ بهطورى که کشورها میراث گذشته را آرام آرام به فراموشى مىسپردند.
درباره قسمت دومِ پرسش شما باید بگویم که دو عامل باعث جلوگیرى از پیشرفت این بحث در ایران بوده است: نخست قشرىگرى و جزمگرایى؛ دوم ضعف فکرى و فرهنگى مسئولان دیپلماتیک، و متشتت بودن اذهان متحدان سیاسى خاتمى.
براى نهادینه شدنِ گفتوگو در خود ایران چه راهکارهایى پیشنهاد مىکنید؟
نخست باید پذیرفت که همه حقیقت لزوما از آنِ شما نیست. باید دموکرات بود و تساهل داشت. فرهنگ تساهل است که راه به آنجا مىبَرَد.
در این یکى دو سال اخیر، دوباره اوضاع منطقه خاورمیانه بسیار متشنج شده است. به نظر شما چه راهکارى مىتواند زمینهساز بهبود اوضاع گردد؟
مهمترین راهکار، رفع بزرگترین اشکال جوامع عرب است. عربها متحد نیستند. این حرف آقاى فدریکو مایور درست است که گفت: «سختىهاى فلسطین تقصیر اعراب است». اعراب درباره فلسطین مقصرند؛ زیرا یک سیاست واحد ندارند. اگر سیاست واحد داشتند، اسرائیل نمىتوانست این گونه فلسطینیان را تحت فشار قرار دهد.
نظر شما در زمینه روى کار آمدن خاتمى چیست و آن را چگونه تحلیل مىکنید؟
براى من آزادى و دموکراسى بسیار ارزشمند است و این امر در مملکت ما از زمان مشروطه تا کنون سابقه نداشته است. خاتمى که آمد، این امید در من زنده شد که جمهورى اسلامى مىتواند به سمت دموکراسى پیش برود. این یک فرصت استثنایى است.
به نظر مىرسد چندى است خاتمى در مسیر خود، با توقفهاى طولانى مواجه شده است. این امر را چگونه ارزیابى مىکنید؟
توجه داشته باشید که آزادى بسیار گرانقیمت است. اما زمان مىطلبد و یکشبه به دست نمىآید. جوانهاى ایرانى حوصله ندارند و به همین دلیل مأیوس شدهاند. آزادى درختى است که دیر بار مىدهد. البته این را مردم آزادىخواه مىدانند. منتها چون آزادىخواه واقعى کم شماراست، ما مىخواهیم همان سال نخست میوهها را از سر درختان برچینیم.
پس به نظر شما راهى که هماکنون در پیش گرفتهایم، درست است؟
صددرصد. بالاخره بالا و پایین و فراز و نشیب دارد، اما در نهایت قرین عافیت است.
چندگاهى است که نگارش کتابهایى با موضوع تاریخ شفاهى رونق گرفته است. علت این امر را چه مىدانید؟ آیا تفکر پوشیدهاى پشت آن نهفته است؟
اولاً شما باید بازى پشتپرده را از ذهن خود بیرون کنید. این اندیشه کمونیستهاست که همه چیز پشت دارد. اصلاً شما جوانهاى این نسل، از این موضوع دیوانه شدهاید و سالم فکر نمىکنید! براى شما همیشه یک چیز، چیزى دیگر است. هیچ چیزى خودش نیست. این بیمارى است. با وقوع انقلاب ایران رواج این تاریخ شفاهىها کاملاً طبیعى است.
اشاره
1. نکات درستى در گفتوگوى آقاى نراقى وجود دارد که براى جامعه روشنفکرى ما درسآموز است. از جمله آنها این است که روشنفکر نباید وابسته به جریان خاصى باشد. همچنین نباید از جریان غرب تقلید کند بلکه باید به این توجه داشته باشد که خودش فرهنگ و سنتى دارد و نباید خود و جامعه خود را درگیر مشکلات و بنبستهاى جوامع سرمایهدارى کند. همچنین نظر ایشان مبنى بر نفوذ تودهاىها و تکنوکراتهاى ریاکار و فراماسونرها در حاکمیت رژیم شاه، قابل توجه است.
2. در زمینه موانع پیشرفت طرح گفتوگو در ایران، آقاى نراقى دو عامل را ذکر کردهاند: نخست قشرىگرى و دوم ضعف فکرى و فرهنگى مسئولان. ضمن تأیید این هر دو عامل، باید به بىتحملى روشنفکران و استبداد مدرن آنان که در جامه زیباى شعارهاى آزادىخواهى و تسامح و تساهل خود را مىنمایاند، سیاستزدگى و سیاسىکارى مزمن که به بخشى از فرهنگ جامعه ما تبدیل شده است، تبعیت نکردن اهل اندیشه ــ اعم از حوزوى و دانشگاهى ــ از سیاستهاى کلان فرهنگى جامعه و... نیز اشاره کرد. همه اینها از موانع جدى پیشرفت طرح گفتوگو در داخل ایران است.
3. طرح جهانى شدن، در همه ابعادش اجتنابناپذیر نیست. بهرغم اینکه پارهاى از ابعاد جهانى شدن، یا به تعبیر درستتر، جهانىسازى، اجتنابناپذیرند، مىتوان با تدابیر اقتصادى، سیاسى و فرهنگى محلى و منطقهاى، مانع فراگیر شدن این طرح در همه ابعاد آن شد، و نیز مىتوان بر چگونگىِ تحول تأثیرگذار بود. اینکه آقاى نراقى مىگویند: «جهان به گونهاى در حرکت است که دیگر مسئله مسلک در میان نیست»، سخن تازه و قابل قبولى نیست. اتفاقا حرکت جهانىسازى دقیقا بر پایه یک مسلک و برنامه مشخص در حال پیشرفت است و اندیشهها و مکتب سرمایهدارى لیبرال است که به آن شکل داده و روند حرکت آن را جهت بخشیده و از طریق در اختیار گرفتن مجامع تأثیرگذار جهانى، مانند سازمان ملل، یونسکو، بانک جهانى، WTO و دیگر سازمانهاى بینالمللى، که تنها ظاهرى جهانى دارند و در واقع با هدایت و برنامهریزى کشورهاى سرمایهدارى بزرگ، مانند کشورهاى گروه هفت، پیش مىروند، بر حرکت جهانىسازى، به دلخواه، تأثیر مىگذارند. بنابراین، نمىتوان سادهانگارانه به این مسئله نگریست و آن را خالى از هر نوع بینش و ارزشى دید.
4. راههایى که آقاى نراقى براى تأثیرگذارى بر روند جهانىسازى ذکر کردهاند، همه در درون قواعد بازىاى است که به دست اردوگاه سرمایهدارى لیبرال طراحى شده و در نتیجه بهره اصلى و کافى را نصیب آنان مىکند. این قواعد به گونهاى تنظیم شدهاند که حتى اگر محدودیتهاى خاصى نیز ایجاد شود و مثلاً عمل منطقهاى بهمنزله یکى از راهکارهاى جلوگیرى از اضمحلال فرهنگ و سنن محلى پیشنهاد شود، نتیجه دلخواه اردوگاه سرمایهدارى حاصل است. براى مثال تنوع رویههاى فرهنگى، مانند صنایع دستى و انواع هنرها و... از دیدگاه آن اردوگاه نهتنها نامطلوب نیست که موجب فراهم آمدن امکان بیشتر بهرهمندى از لذات متنوع مىشود.
طبع تنوعطلب انسان مىتواند با استفاده از موسیقى فرهنگهاى مختلف، از لذات جدیدترى بهرهمند شود. بنابراین، باید به فکر راهکارهاى تأثیرگذارى بنیادین بود؛ به گونهاى که بتواند بنیادهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى محلى و منطقهاى را حفظ کند و بر همان اساس بر فرایند جهانىسازى تأثیر گذارد و اصلاً به گونهاى برنامهریزى کند که بتواند فرایند جدید جهانىسازى را با قواعد ویژه خود تعریف کند. مثلاً مسلمانان مىتوانند با پایه قرار دادن فرهنگ دینى و اخلاقى خود، زمینهساز حکومت عدل جهانى واحد باشند یا دست کم، در همان مسیر حرکت کنند.
چندین سال قبل از انقلاب اسلامى، جریانى در ایران شکل گرفت که حد مشترک آن انتقاد از غرب بود. جایگاه کتاب غربت غرب شما در این میانه کجاست؟
هیچ جریانى در کار نبود. نخستین کسى که به شکل اصولى به انتقاد از غرب پرداخت، من بودم. در آن زمان، جوانان مسائلى را که ما اکنون درگیرشان هستیم مطرح مىکردند. روزى همراه ژان پل سارتر و سیمون دوبوار شام میهمان رنه مائو بودیم. از سارتر پرسیدم چه زمانى شما متوجه شدید که این وقایع ماه مه، یک واقعه مهم تاریخى است؟ گفت: در بحران ماه مه، دانشگاه تعطیل بود. دانشجویان مرا براى سخنرانى به آمفى تئاتر سوربن دعوت کردند. وقتى پشت تریبون رفتم، مشاهده کردم روبهروى من کاغذى است که روى آن نوشته شده: «سارتر! حرف بزن اما پرحرفى نکن!» براى من که همواره در سخنرانىها با استقبال علاقهمندان و کمبود وقت روبهرو مىشدم، ضربه سنگینى بود و دریافتم در این نسل اتفاقى عجیب و باورنکردنى رخ داده است.
در پى تحولات فوق در فرنگستان بود که پى بردم باید این پیام جوانان را پىگرفت و عمق آن را دریافت. براین اساس، متوجه شدم که جامعه سرمایهدارى در مسیر گذشتهاش به بنبست رسیده و ما مشرقزمینىها مجبور نیستیم چون گذشته، چشمبسته، در همه امور مقلد آنان باشیم. بدینسان براى هشدار به هموطنان خود کتاب غربت غرب را تألیف کردم.
آیا این کتاب شما در عرصه عملى و سیاسى نیز تأثیرگذار بود و باعث هشدارى شد؟
نه، چنین نشد؛ زیرا همان طور که در کتابهایم گفتهام، ایران را یک فرقه اداره مىکرد. هیئت حاکمه را تودهاىهاى سابق تشکیل داده بودند. تودهاىهاى توبهکرده، موجودات متعصبى در عقایدشان بودند که هیچگاه عوض نمىشدند. آنچه عوض مىشد تنها تاکتیکشان بود، ولى تنها این نبودند. تکنوکراتهاى آمریکایى و فراماسونها هم مؤثر بودند.
چرا با تکنوکراتها مشکل داشتید؟
براى اینکه مىخواستند یک کار مصنوعى و ریاکارانه انجام دهند. مىگفتند سیاست را کنار بگذاریم و به بازده بپردازیم. مگر مىشود در یک جامعهاى سیاست را کنار گذاشت؟ این امر یا ریاکارى است یا غلطکارى یا ابله پنداشتن افراد و بازیچه قرار دادن آنها. این تکنوکراتهاىِ ناآشنا به وضع کشور مىپنداشتند کالیفرنیا و ساوجبلاغ مثل هم است و همان کارى که آنجا مىشود انجام داد، اینجا نیز عملى است.
به امروز جامعه بازگردیم. مدتى است اندیشههاى پستمدرن در ایران با استقبال بسیارى مواجه شده است. نظر شما در این باره چیست؟
آنهایى که در ایران چنین بحثهایى را مطرح مىکنند، اصلاً نفهمیدند پستمدرن چیست. به نظر من پستمدرن قابل تعریف نیست. هر کسى که مىگوید من پستمدرن هستم، هیچ معلوم نیست چه مىگوید.
باید صادقانه به شما بگویم که یکدهم آنچه من درباره پستمدرن در ایران شنیدهام در فرنگ نشنیدهام. من وقتى به ایران مىآیم این حرفها را مىشنوم. در فرنگستان از این حرفها خبرى نیست.
شما چه تلقىاى از روشنفکر دارید و چه وظایف و ویژگىهایى براى او قائلید؟
روشنفکر آدمى است که بدون وابستگى به جریان سیاسى خاص، بتواند خودش را در موضعى قرار دهد که با اشراف بر کل جامعه حرفش را بزند. طرفدارى از یک جریان و مخالفت با جریان دیگر زهر روشنفکرى است. باید اذعان کرد جریان روشنفکرى ایران عموما از فعالیتهاى حزب توده منبعث بوده است، و به همین دلیل متأسفانه تحت تأثیر این روند، جریان روشنفکرى مدل مارکسیستى یافت.
فرایند جهانى شدن را چگونه مىبینید؟
ممکن است عدهاى براساس حس مارکسیستى یا ضدامپریالیستى در این باره حالت مخالفت به خود بگیرند. بنده نیز شخصا موافق صددرصد جهانى شدنِ کاپیتالیستى نیستم چون وابستگى مىآورد. ولى از طرف دیگر، جهان به گونهاى در حرکت است که دیگر مسئله مسلک در میان نیست؛ درست مثل اینترنت که هیچ ربطى به مرامهاى سیاسى ندارد.
این مسیر اگر بخواهد هوشیارانه و با خلاقیت پیموده شود، مسیر مثبتى است. ما مىدانیم که جهانى شدن حادثهاى اجتنابناپذیر است. ملتها براى اینکه نقش داشته باشند باید در مسیر آن باشند؛ ولى آن نقشى که خودشان مىخواهند بازى کنند. مثلاً مىگویند فرهنگ مهم است، پس براى حفظ شئون و شعائر فرهنگىشان مبارزه کنند. براى نمونه درباره ایران زبان فارسى را رواج دهند، گسترش موسیقى ایرانى را در سطح جهانى پىگیرند، در دنیاى جدید، صنایع دستى و میراث گذشته را وارد کنند و... .
شما پروژه گفتوگوى تمدنها را چقدر کامیاب مىدانید و چه عاملى زمینه رکود آن را در ایران فراهم ساخته است؟
خاتمى با این کار، یادگار درخشانى از خویش برجاى گذاشت. انقلاب را با جبر استوار نگه داشتهایم و حرف کسى را نمىشنویم. او نداى گفتوگو و دیالوگ سر داد و منادى گفتوگوى تمدنها و فرهنگها شد. این هشدارى بود براى تمدنها و مللى که مست توسعه و پیشرفت بودند. تذکرى به آنها بود که گذشتهاى هم هست؛ این گذشته را از دست ندهید و فراموش نکنید که تمدن گذشته بشر براى ما یک منبع فیاض است.
در طرح خاتمى دو جنبه نهفته است: نخست آنکه، تو هستى، و من هم هستم، و این خود سرآغاز یک موضع دموکراتیک از جانب ماست که بسیار مطلوب دنیاست؛ دوم توجه به تمدنهاى گذشته دنیا یعنى بازگشت به افتخارات گذشته، که با ماشینیسم و مدرنیسم حالتى رنگ پریده پیدا کرده بود؛ بهطورى که کشورها میراث گذشته را آرام آرام به فراموشى مىسپردند.
درباره قسمت دومِ پرسش شما باید بگویم که دو عامل باعث جلوگیرى از پیشرفت این بحث در ایران بوده است: نخست قشرىگرى و جزمگرایى؛ دوم ضعف فکرى و فرهنگى مسئولان دیپلماتیک، و متشتت بودن اذهان متحدان سیاسى خاتمى.
براى نهادینه شدنِ گفتوگو در خود ایران چه راهکارهایى پیشنهاد مىکنید؟
نخست باید پذیرفت که همه حقیقت لزوما از آنِ شما نیست. باید دموکرات بود و تساهل داشت. فرهنگ تساهل است که راه به آنجا مىبَرَد.
در این یکى دو سال اخیر، دوباره اوضاع منطقه خاورمیانه بسیار متشنج شده است. به نظر شما چه راهکارى مىتواند زمینهساز بهبود اوضاع گردد؟
مهمترین راهکار، رفع بزرگترین اشکال جوامع عرب است. عربها متحد نیستند. این حرف آقاى فدریکو مایور درست است که گفت: «سختىهاى فلسطین تقصیر اعراب است». اعراب درباره فلسطین مقصرند؛ زیرا یک سیاست واحد ندارند. اگر سیاست واحد داشتند، اسرائیل نمىتوانست این گونه فلسطینیان را تحت فشار قرار دهد.
نظر شما در زمینه روى کار آمدن خاتمى چیست و آن را چگونه تحلیل مىکنید؟
براى من آزادى و دموکراسى بسیار ارزشمند است و این امر در مملکت ما از زمان مشروطه تا کنون سابقه نداشته است. خاتمى که آمد، این امید در من زنده شد که جمهورى اسلامى مىتواند به سمت دموکراسى پیش برود. این یک فرصت استثنایى است.
به نظر مىرسد چندى است خاتمى در مسیر خود، با توقفهاى طولانى مواجه شده است. این امر را چگونه ارزیابى مىکنید؟
توجه داشته باشید که آزادى بسیار گرانقیمت است. اما زمان مىطلبد و یکشبه به دست نمىآید. جوانهاى ایرانى حوصله ندارند و به همین دلیل مأیوس شدهاند. آزادى درختى است که دیر بار مىدهد. البته این را مردم آزادىخواه مىدانند. منتها چون آزادىخواه واقعى کم شماراست، ما مىخواهیم همان سال نخست میوهها را از سر درختان برچینیم.
پس به نظر شما راهى که هماکنون در پیش گرفتهایم، درست است؟
صددرصد. بالاخره بالا و پایین و فراز و نشیب دارد، اما در نهایت قرین عافیت است.
چندگاهى است که نگارش کتابهایى با موضوع تاریخ شفاهى رونق گرفته است. علت این امر را چه مىدانید؟ آیا تفکر پوشیدهاى پشت آن نهفته است؟
اولاً شما باید بازى پشتپرده را از ذهن خود بیرون کنید. این اندیشه کمونیستهاست که همه چیز پشت دارد. اصلاً شما جوانهاى این نسل، از این موضوع دیوانه شدهاید و سالم فکر نمىکنید! براى شما همیشه یک چیز، چیزى دیگر است. هیچ چیزى خودش نیست. این بیمارى است. با وقوع انقلاب ایران رواج این تاریخ شفاهىها کاملاً طبیعى است.
اشاره
1. نکات درستى در گفتوگوى آقاى نراقى وجود دارد که براى جامعه روشنفکرى ما درسآموز است. از جمله آنها این است که روشنفکر نباید وابسته به جریان خاصى باشد. همچنین نباید از جریان غرب تقلید کند بلکه باید به این توجه داشته باشد که خودش فرهنگ و سنتى دارد و نباید خود و جامعه خود را درگیر مشکلات و بنبستهاى جوامع سرمایهدارى کند. همچنین نظر ایشان مبنى بر نفوذ تودهاىها و تکنوکراتهاى ریاکار و فراماسونرها در حاکمیت رژیم شاه، قابل توجه است.
2. در زمینه موانع پیشرفت طرح گفتوگو در ایران، آقاى نراقى دو عامل را ذکر کردهاند: نخست قشرىگرى و دوم ضعف فکرى و فرهنگى مسئولان. ضمن تأیید این هر دو عامل، باید به بىتحملى روشنفکران و استبداد مدرن آنان که در جامه زیباى شعارهاى آزادىخواهى و تسامح و تساهل خود را مىنمایاند، سیاستزدگى و سیاسىکارى مزمن که به بخشى از فرهنگ جامعه ما تبدیل شده است، تبعیت نکردن اهل اندیشه ــ اعم از حوزوى و دانشگاهى ــ از سیاستهاى کلان فرهنگى جامعه و... نیز اشاره کرد. همه اینها از موانع جدى پیشرفت طرح گفتوگو در داخل ایران است.
3. طرح جهانى شدن، در همه ابعادش اجتنابناپذیر نیست. بهرغم اینکه پارهاى از ابعاد جهانى شدن، یا به تعبیر درستتر، جهانىسازى، اجتنابناپذیرند، مىتوان با تدابیر اقتصادى، سیاسى و فرهنگى محلى و منطقهاى، مانع فراگیر شدن این طرح در همه ابعاد آن شد، و نیز مىتوان بر چگونگىِ تحول تأثیرگذار بود. اینکه آقاى نراقى مىگویند: «جهان به گونهاى در حرکت است که دیگر مسئله مسلک در میان نیست»، سخن تازه و قابل قبولى نیست. اتفاقا حرکت جهانىسازى دقیقا بر پایه یک مسلک و برنامه مشخص در حال پیشرفت است و اندیشهها و مکتب سرمایهدارى لیبرال است که به آن شکل داده و روند حرکت آن را جهت بخشیده و از طریق در اختیار گرفتن مجامع تأثیرگذار جهانى، مانند سازمان ملل، یونسکو، بانک جهانى، WTO و دیگر سازمانهاى بینالمللى، که تنها ظاهرى جهانى دارند و در واقع با هدایت و برنامهریزى کشورهاى سرمایهدارى بزرگ، مانند کشورهاى گروه هفت، پیش مىروند، بر حرکت جهانىسازى، به دلخواه، تأثیر مىگذارند. بنابراین، نمىتوان سادهانگارانه به این مسئله نگریست و آن را خالى از هر نوع بینش و ارزشى دید.
4. راههایى که آقاى نراقى براى تأثیرگذارى بر روند جهانىسازى ذکر کردهاند، همه در درون قواعد بازىاى است که به دست اردوگاه سرمایهدارى لیبرال طراحى شده و در نتیجه بهره اصلى و کافى را نصیب آنان مىکند. این قواعد به گونهاى تنظیم شدهاند که حتى اگر محدودیتهاى خاصى نیز ایجاد شود و مثلاً عمل منطقهاى بهمنزله یکى از راهکارهاى جلوگیرى از اضمحلال فرهنگ و سنن محلى پیشنهاد شود، نتیجه دلخواه اردوگاه سرمایهدارى حاصل است. براى مثال تنوع رویههاى فرهنگى، مانند صنایع دستى و انواع هنرها و... از دیدگاه آن اردوگاه نهتنها نامطلوب نیست که موجب فراهم آمدن امکان بیشتر بهرهمندى از لذات متنوع مىشود.
طبع تنوعطلب انسان مىتواند با استفاده از موسیقى فرهنگهاى مختلف، از لذات جدیدترى بهرهمند شود. بنابراین، باید به فکر راهکارهاى تأثیرگذارى بنیادین بود؛ به گونهاى که بتواند بنیادهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى محلى و منطقهاى را حفظ کند و بر همان اساس بر فرایند جهانىسازى تأثیر گذارد و اصلاً به گونهاى برنامهریزى کند که بتواند فرایند جدید جهانىسازى را با قواعد ویژه خود تعریف کند. مثلاً مسلمانان مىتوانند با پایه قرار دادن فرهنگ دینى و اخلاقى خود، زمینهساز حکومت عدل جهانى واحد باشند یا دست کم، در همان مسیر حرکت کنند.