آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

پگاه حوزه، ش 82
نویسنده ابتدا، به سابقه غرب در استعمار فرهنگی ملل مسلمان می‏پردازد. به نظر وی، پیش از رنسانس، اروپاییان که در ایدئولوژی و توسعه اقتصادی از مسلمانان عقب افتاده بودند، برای دور ماندن از بحران ایدئولوژیکی درون خود، به جنگ همه‏جانبه با مسلمانان روی آوردند و این جنگ را مایه دوام و قوام خود ساختند. آنان هنگامی که دریافتند ایمان مسلمین با جنگ، قوی‏تر، و سلطه بر آنان مشکل‏تر می‏شود، به تهاجم فرهنگی روی آوردند.
بعد از رنسانس، آرمان انسان غربی ـ که بُعد نظری جهان‏بینی خود را رها کرده و به دنبال انسان‏مداری و دنیاگرایی روان شده بود ـ دیگر دست یافتن به بهشت نادیده کلیسا نبود، بلکه او بهشت را بر روی زمین می‏خواست. بدین سان اروپاییان برای عینیت بخشیدن به آرمان خویش، دست‏به‏کار استعمار و استثمار شدند. کلیساها نیز هیئت‏های تبشیری خود را برای نیل به این مقصود در اختیار آنان قرار دادند. اما دوام و بقای این استثمار به تحقق یک پیش‏شرط بستگی داشت و آن، فرهنگ‏زدایی از ملل ماورای اروپا بود.
بعدها پیدایش سوسیالیسم، برپایی دو جنگ جهانی و نیز مشخص شدن نقش کلیدی نفت، شکل استعمار را دگرگون کرد. در فرمول جدید توسعه، غرب برای حفظ توسعه اقتصادی خود، به انرژی نفت، که منابع آن در جهان سوم و به‏ویژه در جهان اسلام واقع شده است، نیاز دارد. اما از آنجا که رشد افکار عمومی، امکان استعمار کهن را از بین برده است. ناگزیر به شیوه‏های جدید تمسک جسته می‏شود و در این میان، باز هم مؤثرترین شیوه، همان شیوه استعمار فرهنگی است.
نویسنده، پس از این مقدمه و با مرور امتیازاتی که جهان اسلام، و به‏ویژه ایران اسلامی، از آن برخوردار است، به این پرسش می‏پردازد که چرا نظم نوین جهانی یا شکل جدید آن، جهانی شدن، مطرح شده است.
وی نظم نوین جهانی را ثمره محو و نابودی کمونیسم و احیای تفکر اصیل اسلامی می‏داند، و پیامد آن را رهبری بلامنازع آمریکا می‏شمارد. آمریکا برای تحقق بخشیدن به این آرمان، به دو اقدام دست یازیده است:
الف) تلاش برای جای‏گزین کردن اسلام به منزله دشمن غرب به جای کمونیسم؛
ب) نابود ساختن توانایی‏های بالقوه و بالفعل اقتصادی مسلمانان و سلطه وسیع بر منابع اقتصادی. جنگ خلیج فارس نمونه بارز این نابود سازی است.

تبلیغات