مشارکت در حفظ محیط زیست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در نظر آقای اکرمی، محیط زیست زمین بهشدت به خطر افتاده و همه انسانها با هر مبنای فلسفی و فکری باید در فکر حفاظت از آن باشند. این امر ممکن نمیشود مگر با مشارکت همگانی و احساس همبستگی انسانی فراملیتی و پدیدآمدن جهانی واحد. تنها در سایه نظام جهانی واحد است که تنازع بر سر ربودن هرچه بیشتر امکانات حیات پایان میپذیرد.متن
گزارش گفتوگو، ش 4
1. جایگاه ما در جهان طبیعی
ما در نقطهای روی زمین زندگی میکنیم که سیاره متوسطی از یک منظومه سیارهایِ متوسط است، که خورشید ستارهای متوسط از حدود 200 میلیارد ستاره متعلق به یک کهکشان متوسط به نام کهکشان راه شیری است که خود متعلق به یک خوشه محلی کهکشانی و یکی از چندصد میلیارد کهکشان موجود در جهان است.
2. وابستگی بقای ما به بقای زمین و حفظ شرایط مناسب زیست
زمین زیستگاه ماست. ظرفی است که وجود فیزیکی ما را در خود جای داده و بستر فعلیت استعدادها و امکانات بالقوه ماست. وجود ما بسته به زمین است. بندنافِ هستیِ فیزیکیِ ما همواره به مام زمین پیوسته است.
اما زمین در معرض خطرهای گوناگونی است که هر یک از آنها واپسین تحلیل حیات ما را بهطور اعم و حیات شایسته ما را بهطور اخص تهدید میکند، و هرچه این تهدیدها فزونی یابند، توجه به بقای زمین بهطور اعم، و توجه به حفظ شرایط مناسب زیست بهطور اخص، اهمیت بیشتری مییابد.
3. مبانی نظری حفظ محیط زیست
1 ـ 3. نگاه به زمین، به طبیعت و به محیط زیست همواره نگاهی است هم از بیرون و هم از درون. در نگاه از بیرون با نگرشی کارشناسانه و بر پایه دستاوردهای تجربی ـ علمی و اعتلا بخشیدن به این دستاوردها تا تعمیمدهی هرچه کلیتر، میتوانیم و باید به زمین به مثابه زیستگاه خود در درجه اول و به مثابه یک نظام زیستی در درجه دوم بنگریم.
2 ـ 3. بیگمان زمین با آنکه وجودی مستقل از انسان دارد (و پیش از او وجود داشته است)، در خدمت انسان است. اما برخورد انسان با زمین باید بر پایه درک نیاز او به زمین و منابع گوناگون صورت گیرد هرگونه بهرهگیری نادرست از زمین میتواند تهدیدی برای زندگی انسان باشد.
3 ـ 3. تقویت نگرش معنویتگرایانه به طبیعت و زمین، درک ژرف پیوند انسان با طبیعت و زمین را ممکن میکند و به احساس غنای درونی آدمی میافزاید.
تقویت نگرش معنویتگرایانه به طبیعت و زمین، گونهای تعالیگرایی و فراروی از ارضای نیازهای جسمانی، بهرهگیری مصرفگرایانه از زمین و نگاه ابزاری به زمین پدید میآورد.
4 ـ 3. در راستای حفظ محیط زیست همواره تقویت گونهای جمعگرایی، گونهای جهانینگری از یک سو، و توجه به حق تکتک افراد برای برخورداری از محیط زیست سالم و امکانات شایسته از سوی دیگر لازم است.
5 ـ 3. تلقی کلی محیط زیست به مثابه یک نظام زیستی، گونهای نگرش بر پایه وحدت انواعْ بهطور اعم، و وحدت انسانها بهطور اخص را تقویت میکند. در این تلقی، هرگونه آسیب به نظام زیستی، تأثیر منفی مستقیم بر یک یا چند گونه زیستی و تأثیر منفی غیرمستقیم بر گونههای زیستی دیگر خواهد داشت.
6 ـ 3. همینجاست که فلسفه محیط زیست شکل میگیرد، و گرایشهای گوناگون فکری، فلسفه محیط زیست خاص خود را عرضه میدارند. این فلسفهها با یکدیگر متفاوتاند؛ اما همه آنها در زمینه حفظ و بقای محیط زیست دغدغه دارند.
7 ـ 3. بر همین اساس، رابطه میان طبیعت با سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اخلاق بازاندیشی میشود و شکلهای تازهای از آن عرضه میگردد. بازتعریف رابطه طبیعت با سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اخلاق میتواند تأثیر تعیینکنندهای بر برنامهها و شیوههای اتخاذ شده نهادهای گوناگون دولتی و غیردولتی در زمینه محیط زیست و حوزههای آن داشته باشد.
8 ـ 3. به همینسان لازم است ارزیابی دوبارهای از ارزشها صورت گیرد و بر پایه آن، تعاریف، ساختارها و کارکردهای جدیدی برای نهادهای مختلف جامعه عرضه شود.
9 ـ 3. همچنین لازم است گونهای نگرش ارزشی به علم و فنشناسی پدید آید یا در صورت وجودْ تقویت شود یا تغییر کند تا بتواند بر نقش، جایگاه و محدوده فعالیت علم و فنشناسی چنان نگاه و نظارتی داشته باشد که در هر حال هیچگونه بهرهگیری نادرست از علم و فنشناسی صورت نگیرد.
10 ـ 3. ما همواره در برخورد با هر ساختار یا روند در جامعه، پیشفرضهایی داریم که طرح مسائل ضروری جدید، همچون محیط زیست، میتواند ما را در بازنگری در آن پیشفرضها و اتخاذ افق نگرشی تازه یاری کند.
11 ـ 3. توجه به محیط زیست سرانجام گونهای عدالت زیستمحیطی را طلب میکند. خواستهایی که در چارچوب دادگری زیستمحیطی مطرحاند در سطوح گوناگونی، از محله، شهر، استان و کشور تا منطقه، قاره و کل زمین و حتی منظومه شمسی قرار دارند و نوک تیز حمله خواستاران عدالت زیستمحیطی، به سوی آن اشخاص حقیقی یا حقوقیای است که محیط زیست را به اشکال گوناگون میآلایند، یا منابع زمینی را به گونهای نادرست(به معنای اعم آن در عرصههای فنی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی) مصرف میکنند یا کل زمین یا بخشی از آن را با خطری خاص روبهرو میسازند و... .
12 ـ 3. انسانها روی زمین با خطرات عظیمی روبهرو هستند: انفجار جمعیت، فقر، کمبود انرژی، مصرف نادرست منابع زمینی، آلودهسازی محیط زیست، جنگ ـ بهویژه خطر جنگ هستهای ـ بیعدالتی در توزیع و مصرف مواد خام و مواد پرورده و... . بخش بزرگی از این خطراتْ زیستمحیطیاند، که احساس مسئولیت در برابر آنها ایجاب میکند توجه ویژهای به محیط زیست مبذول شود.
4. وظایف عملی
1 ـ 4. توجه به محیط زیست ابعاد گوناگونی دارد که همه افراد، چه به صورت حقیقی و چه به صورت حقوقی، دولتها و نهادهای فراملّی و جهانی باید در قبال آنها احساس مسئولیت کنند. مهمترین این ابعاد عبارتند از: پاکیزه نگهداشتن محیط زیست، توجه به صرفهجویی در مصرف منابع گوناگون زمین، استفاده بهینه از این منابع، همراه با تلاش برای تجدید منابع، جلوگیری از سرد یا گرم شدن بیش از اندازه کره زمین، دستیابی به انرژیهای مطلوب، مقابله با انواع تهدیدهای برونزمینی، مقابله با تخریب زمین، بهویژه در دو شکل آبرسانی به دریاها و جنگلها، مقابله با استفاده از سلاحهای میکروبی، شیمیایی و هستهای که به محیط زیست آسیبهای جبرانناپذیر وارد میسازد، مقابله با آلودهشدن جو زمین به گازهای سمی حاصل از مواد زاید گوناگون کارخانهای و... ، جلوگیری از ورود مواد شیمیایی سمی به چرخه زیستی و غذایی گیا و زیا.
2 ـ 4. مقابله با خطرات زیستمحیطی، پذیرش مسئولیتها و وظایف خاصی را از سوی اشخاص حقیقی و حقوقی در همه سطوح ملی و جهانی میطلبد.
در این زمینه ممکن است بحث درباره تغییر الگوهای رفتاری در حوزههایی چون تولید، توزیع و مصرف کالا لازم آید. ممکن است ساماندهی اقتصادی ایجاب کند که تغییراتی اساسی در شیوه تولید، روابط تولیدی، مالکیت ابزار تولید، کالاهای تولیدی، مواد اولیه لازم برای تولید، نحوه توزیع و الگوهای مصرف پدید آید. همه بخشهای خصوصی ذیربط باید بتوانند در این عرصه به طرح و بررسی مسئله و عرضه راهحل و راهکار بپردازند. دولت و سازمانهای جهانی ذیربط نیز باید در ایجاد چنین فضای پژوهشی و تضارب و تعامل افکار شرکت کنند.
3 ـ 4. مبلغان حفظ محیط زیست باید احساس معنوی پیوند با طبیعت و احساس نزدیکی انسان با همه اجزای طبیعت را در همه انسانها پدید آورند تا در چارچوب گونهای زیباییشناسی و توجه به همه مظاهر حیات، احساس طبیعتدوستی، دور از افراطیگری در طبیعتپرستی، ملکه جان انسانها شود. غنای درونی حاصل از چنین احساسی نقش بهسزایی در ایجاد آرامش فکری و احساس مسئولیت در قبال زمین خواهد داشت.
4 ـ 4. جنبش زیستمحیطی، در شکل عام آن، باید از افقی فراجناحی و از ورای گروهبندیهای سیاسی موجود در جامعه نگریسته شود؛ هرچند گروههای سیاسی میتوانند توجه به مسائل زیستمحیطی را در برنامههای خود بگنجانند و تحقق آن برنامهها را وعده دهند و بکوشند تا با تمسک به شعارهای زیستمحیطی رأی بیشتری به دست آورند.
5 ـ 4. دولتها باید بدانند که برای مشارکت هرچه بیشتر شهروندان در حفظ محیط زیست، رعایت حقوق شهروندی آنان و ایجاد زمینه مناسب برای مشارکت دموکراتیک افراد در سرنوشت سیاسی لازم است.
6 ـ 4. دولتها باید قوانین و مقررات آییننامههای لازم را برای جلوگیری از آلودهکردن محیط زیست، ساماندهی امر بازیافت مواد، دستیابی به انرژی مناسب، دستیابی به الگوی مناسب مصرف، چگونگی بهرهگیری از مواد خام، تلاش برای تجدید منابع، جلوگیری از اجرای برنامههای نادرست توسعه یا توسعههای فاقد برنامه درست و... وضع کنند.
5 . واپسین گام؛ به سوی جهانی واحد
ما همه موظفیم در تبیین مبانی نظری حفظ محیط زیست، تدوین برنامههای لازم کوتاهمدت و درازمدت و تحقق بخشیدن به آنها بکوشیم. همانگونه که گفته شد، موفقیت ما با گسترش نهادهای مدنی دموکراتیک، و هرچه دموکراتیکتر شدن نظام سیاسی رابطه مستقیم دارد. افزون بر این، نهادهای بینالمللی نقش بسیار مهمی در بسیج جهانی و جلب گونهای همکاری کشورها با درجات متفاوتی از جدیت و پیگیری دارند.
ما همه باید در این زمینه بکوشیم. اما به اعتقاد نگارنده، تحقق کامل آنچه درباره توجه به محیط زیست، در دو حوزه نظر و عمل، گفته شد، منوط به تحقق کشور یا نظام واحد جهانی است.(1) شعار «همه برای همه» و همچنین شعار «زمین ما، خانه ما» زمانی تحقق کامل مییابند که جهان واحد تحقق یابد. مالکیت بر بخشی ــ اندک یا زیاد ــ از آنچه بر کره زمین یا در کره زمین است (اعم از منقول و غیرمنقول)، انسانها را دچار تنگنظری، حسادت، بخل، نیرنگ، تلاش برای ربودن مال دیگری به زور یا به سرقت و سرانجام جنگ کرده است. احساس مالکیت راستین همگانی بر کل کره زمین است که احساس مسئولیت همگانی را در برابر زمین، به خالصانهترین وجه، پدید میآورد.
دولتهای ملی، به خودیِ خود، موجب پارهپاره شدن زمین در سطوح گوناگون، از سطح جغرافیایی گرفته تا سطح اقتصادی، و پیدایش احساس خودی و غیرخودی و نیز احساس «مال من» و «مال او» شدهاند. با پارهپاره شدن زمین وحدت انسانی عملاً نفی شده است. مالکیت بر بخشی منقول یا غیرمنقول بر زمین موجب چشم طمع دوختن به «مال دیگران» شده است؛ به گونهای که آدمیان در تب و تاب ربودن از چنگال یکدیگرند و آنچه در این میان فراموش میشود، آن مادری است که همه از آنِ اوست، و نابودیِ آن نابودی انسان است.
اشاره
1. آنچه در مقاله آقای اکرمی آمده در واقع بیانگر آرمان نهضت زیستمحیطی است که در جهان غرب پا گرفته و آثار آن به این سو و آن سوی عالم گسترده شده است. این آرمانها به دلیل آنکه با فرهنگهای مختلف، بهویژه با ادیان مختلف، سازگارند و در واقع بیانگرآرمانهای خودشان هستند، بهزودی فراگیر میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند. به عبارت دیگر این آرمانها ریشه در سنتهای فرهنگهای مختلف دارند. پدید آمدن نهضت حفظ محیط زیست، در واقع واکنشی است به مدرنیته و پیامدهای آن؛ مدرنیتهای که موجب شد بحرانهای زیستمحیطی بیسابقهای در جهان پدید آید.
2. به دلیل آنچه ذکر شده است برای رسیدن به این آرمانها نمیتوان به فلسفه و بینشی اتکا کرد که خود عامل پیدا شدن بحران است. به عبارت دیگر از فلسفه و نگرش مدرنیته نمیتوان انتظار داشت که بحران محیط زیست را مهار کند؛ زیرا فلسفهای که بر پایه بینش غیردینی و ماتریالیستی بنا شده باشد و برای انسانها چیزی ورای مرگ باقی نگذارد، هیچگاه نخواهد توانست ابزاری برای مهار حرص و طمع مادی انسان داشته باشد.
همچنین اخلاقی که بر پایه افزایش سود و لذت(آن هم سود و لذت مادی) و هرچه بالاتربردن میزان سود (یوتیلیتاریانیسم)(1) بنا شده باشد، موفق به مهار خواست پایانناپذیر برای سود بیشتر نخواهد شد و این به معنای استمرار وضعیت تخریب محیط زیست خواهد بود.
همچنین از انسانی که بهجای نگریستن به تکالیف خود، تنها به حقوق خود چشم دارد، نمیتوان انتظار داشت که چنان احساس مسئولیتی در قبال دیگران ـ چه در پهنای زمین و چه در درازنای زمان ـ پیدا کند که حاضر شود برای آنان از منافع خود چشم پوشد؛ منافعی که او آنها را حق خود میداند، هرچند که خود در آن سوی زمین باشد و منافع مورد ادعایش در این سوی زمین.
بنابراین نه فلسفه مابعدالطبیعه مدرنیته، نه فلسفه اخلاق آن و نه فلسفه حقوق آن، هیچکدام قابلیت زمینهسازی فکری برای نهضت حفاظت از محیط زیست را ندارند و نمیتوانند پشتیبان و تغذیهکننده آن باشند. پس باید به دنبال فلسفه و مکتب دیگری بود.
3. بر اساس آنچه ذکر شد، راه حل واپسینِ آقای اکرمی نمیتواند به آن شکل که بیان گردید درست باشد؛ زیرا راه حل ایشان بر پایه نظریه دهکده جهانی است که در واقع به معنای فتح آخرین سنگرهای مقاومت در برابر مدرنیسم در کل زمین است. فلسفه مدرنیته این امکان را فراهم ساخته است که عدهای سرمایهدارِ قدرتمند برای بسط قدرت و افزایش سود خویش، رؤیای حاکم شدن بر همه منابع زمین، بلکه همه منابع زمین و آسمان، را در سر بپرورانند و با استفاده از موضوعات مختلف مانند حقوق بشر، رفع تبعیض از زنان، دفاع از حقوق کودک، دفاع از آزادی بیان و... ، راه را برای نفوذ در دیگر جوامع باز کنند. جهانیسازی در ابعاد مختلف در حال پیشروی است و موانع پیش روی را یکیک از سر راه برمیدارد و برای تحققبخشیدن به تمامی آرمانها، انواع فلسفهها و نهضتها را نیز به راه میاندازد. به نظر میرسد مسئله محیط زیست نیز یکی از نهضتها و موضوعاتی باشد که میتواند بهانهای برای طرح مسئله جهانیسازی قرار گیرد.
بنابراین «تحقق کشور یا نظام واحد جهانی» در وضع و طرح فعلی، نتیجهای جز افزایش تخریب محیط زیست به دست جهانخواران و سرمایهداران سیریناپذیر در پی نخواهد داشت. طبق طرح آقای اکرمی، تنها اگر همه جهان را دربست به یک نفر بدهیم، تا انسانها را از درگیری «مال من» و «مال او» رها کنیم، امکان از بین رفتن تنازع فراهم میآید. این سخن هم در کلیت خود مشکل دارد هم مصداقا دچار خدشه است. بهطور کلی، هیچگاه امکان تنازع برای دارایی در بشر منتفی نمیشود و احساس دارایی همگانی، با تربیت سکولار و مدرن ناممکن است. «من» چگونه احساس مالکیت بر کل زمین داشته باشم درحالیکه میبینم همه یا اکثر امکانات در اختیار بخشی از صاحبان سرمایههای نجومی است و با انواع تبلیغات میکوشند به من بباورانند که من نیز در مالکیت آنها شریک هستم.
درست است که دولتهای ملی موجب پارهپاره شدن زمین در سطوح گوناگون شدهاند و این امر وحدت انسانی را عملاً منتفی کرده است، ولی این موضوع راهحلی منطقی و رهایشگر نخواهد یافت، مگر آنکه نوع فلسفه و تربیت و اخلاق و حقوق فعلی رایج در عرصه بینالملل دگرگون شود؛ دگرگونیای نه در راستای آنچه اینک در حال وقوع است؛ بلکه در راستای تحققبخشیدن به آرمانهای بلند همه ادیان بزرگ جهان. اگر دولت واحد جهانیای در سایه عدالتی الاهی و حاکمیت قوانینی تشکیل شود که منافع همه انسانها را تأمین کند و نه به بهانه آزادی، امکان ایجاد شکافهای عظیم و تصورناشدنی طبقاتی را بیافریند ـ چنان که نظام سرمایهداری آفرید ـ و نه به بهانه عدالت، تنوع و گوناگونی زندگی را از بین ببرد ـ چنان که نظامهای سوسیالیستی با شدت و ضعف در پیآناند ـ آنگاه میتوان امید داشت که مسئله محیط زیست نیز در آن دولت واحد جهانی راهحلی اساسی پیدا کند.
در حال حاضر و پیش از ظهور دولت عدل الاهی، تنها کاری که میتوان کرد، تلاش و همیاری جهانی ملتها و دولتهایی است که در امر حفاظت از محیط زیست دغدغه دارند، تا با وضع قوانین جدی بینالمللی و تلاش برای اجرای آنها، سعی کنند روند خطرناک تخریب محیط زیست را مهار سازند. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که چشمانداز روشنی برای این کار وجود ندارد؛ زیرا قدرت سیاسی و حقوقی بینالمللی، در حال حاضر در دست همان کسانی است که بیشترین تلاش خود را صرف تخریب محیط زیست کرده و میکنند. طبق آمار ارائه شده از سوی مراجع بینالمللی، آمریکا بزرگترین تولیدکننده گازهای گلخانهای است. همچنین بیشترین آزمایشهای سلاحهای مخرب هستهای در آمریکا، یا در دیگر کشورها به دست آمریکا انجام میشود. بیشترین صنایع آلاینده محیط زیست در آمریکا قرار دارد و آمریکا بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان است. بدیهی است که مسئولیت این مسائل در درجه اول متوجه شمار معدودی از سرمایهدارانی است که عامل مستقیم پیدا شدن این امور هستند؛ وگرنه توده مردم آمریکا نیز مانند بقیه مردم جهان، در خدمت آن شمار معدود سرمایهدار هستند.
1. جایگاه ما در جهان طبیعی
ما در نقطهای روی زمین زندگی میکنیم که سیاره متوسطی از یک منظومه سیارهایِ متوسط است، که خورشید ستارهای متوسط از حدود 200 میلیارد ستاره متعلق به یک کهکشان متوسط به نام کهکشان راه شیری است که خود متعلق به یک خوشه محلی کهکشانی و یکی از چندصد میلیارد کهکشان موجود در جهان است.
2. وابستگی بقای ما به بقای زمین و حفظ شرایط مناسب زیست
زمین زیستگاه ماست. ظرفی است که وجود فیزیکی ما را در خود جای داده و بستر فعلیت استعدادها و امکانات بالقوه ماست. وجود ما بسته به زمین است. بندنافِ هستیِ فیزیکیِ ما همواره به مام زمین پیوسته است.
اما زمین در معرض خطرهای گوناگونی است که هر یک از آنها واپسین تحلیل حیات ما را بهطور اعم و حیات شایسته ما را بهطور اخص تهدید میکند، و هرچه این تهدیدها فزونی یابند، توجه به بقای زمین بهطور اعم، و توجه به حفظ شرایط مناسب زیست بهطور اخص، اهمیت بیشتری مییابد.
3. مبانی نظری حفظ محیط زیست
1 ـ 3. نگاه به زمین، به طبیعت و به محیط زیست همواره نگاهی است هم از بیرون و هم از درون. در نگاه از بیرون با نگرشی کارشناسانه و بر پایه دستاوردهای تجربی ـ علمی و اعتلا بخشیدن به این دستاوردها تا تعمیمدهی هرچه کلیتر، میتوانیم و باید به زمین به مثابه زیستگاه خود در درجه اول و به مثابه یک نظام زیستی در درجه دوم بنگریم.
2 ـ 3. بیگمان زمین با آنکه وجودی مستقل از انسان دارد (و پیش از او وجود داشته است)، در خدمت انسان است. اما برخورد انسان با زمین باید بر پایه درک نیاز او به زمین و منابع گوناگون صورت گیرد هرگونه بهرهگیری نادرست از زمین میتواند تهدیدی برای زندگی انسان باشد.
3 ـ 3. تقویت نگرش معنویتگرایانه به طبیعت و زمین، درک ژرف پیوند انسان با طبیعت و زمین را ممکن میکند و به احساس غنای درونی آدمی میافزاید.
تقویت نگرش معنویتگرایانه به طبیعت و زمین، گونهای تعالیگرایی و فراروی از ارضای نیازهای جسمانی، بهرهگیری مصرفگرایانه از زمین و نگاه ابزاری به زمین پدید میآورد.
4 ـ 3. در راستای حفظ محیط زیست همواره تقویت گونهای جمعگرایی، گونهای جهانینگری از یک سو، و توجه به حق تکتک افراد برای برخورداری از محیط زیست سالم و امکانات شایسته از سوی دیگر لازم است.
5 ـ 3. تلقی کلی محیط زیست به مثابه یک نظام زیستی، گونهای نگرش بر پایه وحدت انواعْ بهطور اعم، و وحدت انسانها بهطور اخص را تقویت میکند. در این تلقی، هرگونه آسیب به نظام زیستی، تأثیر منفی مستقیم بر یک یا چند گونه زیستی و تأثیر منفی غیرمستقیم بر گونههای زیستی دیگر خواهد داشت.
6 ـ 3. همینجاست که فلسفه محیط زیست شکل میگیرد، و گرایشهای گوناگون فکری، فلسفه محیط زیست خاص خود را عرضه میدارند. این فلسفهها با یکدیگر متفاوتاند؛ اما همه آنها در زمینه حفظ و بقای محیط زیست دغدغه دارند.
7 ـ 3. بر همین اساس، رابطه میان طبیعت با سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اخلاق بازاندیشی میشود و شکلهای تازهای از آن عرضه میگردد. بازتعریف رابطه طبیعت با سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اخلاق میتواند تأثیر تعیینکنندهای بر برنامهها و شیوههای اتخاذ شده نهادهای گوناگون دولتی و غیردولتی در زمینه محیط زیست و حوزههای آن داشته باشد.
8 ـ 3. به همینسان لازم است ارزیابی دوبارهای از ارزشها صورت گیرد و بر پایه آن، تعاریف، ساختارها و کارکردهای جدیدی برای نهادهای مختلف جامعه عرضه شود.
9 ـ 3. همچنین لازم است گونهای نگرش ارزشی به علم و فنشناسی پدید آید یا در صورت وجودْ تقویت شود یا تغییر کند تا بتواند بر نقش، جایگاه و محدوده فعالیت علم و فنشناسی چنان نگاه و نظارتی داشته باشد که در هر حال هیچگونه بهرهگیری نادرست از علم و فنشناسی صورت نگیرد.
10 ـ 3. ما همواره در برخورد با هر ساختار یا روند در جامعه، پیشفرضهایی داریم که طرح مسائل ضروری جدید، همچون محیط زیست، میتواند ما را در بازنگری در آن پیشفرضها و اتخاذ افق نگرشی تازه یاری کند.
11 ـ 3. توجه به محیط زیست سرانجام گونهای عدالت زیستمحیطی را طلب میکند. خواستهایی که در چارچوب دادگری زیستمحیطی مطرحاند در سطوح گوناگونی، از محله، شهر، استان و کشور تا منطقه، قاره و کل زمین و حتی منظومه شمسی قرار دارند و نوک تیز حمله خواستاران عدالت زیستمحیطی، به سوی آن اشخاص حقیقی یا حقوقیای است که محیط زیست را به اشکال گوناگون میآلایند، یا منابع زمینی را به گونهای نادرست(به معنای اعم آن در عرصههای فنی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی) مصرف میکنند یا کل زمین یا بخشی از آن را با خطری خاص روبهرو میسازند و... .
12 ـ 3. انسانها روی زمین با خطرات عظیمی روبهرو هستند: انفجار جمعیت، فقر، کمبود انرژی، مصرف نادرست منابع زمینی، آلودهسازی محیط زیست، جنگ ـ بهویژه خطر جنگ هستهای ـ بیعدالتی در توزیع و مصرف مواد خام و مواد پرورده و... . بخش بزرگی از این خطراتْ زیستمحیطیاند، که احساس مسئولیت در برابر آنها ایجاب میکند توجه ویژهای به محیط زیست مبذول شود.
4. وظایف عملی
1 ـ 4. توجه به محیط زیست ابعاد گوناگونی دارد که همه افراد، چه به صورت حقیقی و چه به صورت حقوقی، دولتها و نهادهای فراملّی و جهانی باید در قبال آنها احساس مسئولیت کنند. مهمترین این ابعاد عبارتند از: پاکیزه نگهداشتن محیط زیست، توجه به صرفهجویی در مصرف منابع گوناگون زمین، استفاده بهینه از این منابع، همراه با تلاش برای تجدید منابع، جلوگیری از سرد یا گرم شدن بیش از اندازه کره زمین، دستیابی به انرژیهای مطلوب، مقابله با انواع تهدیدهای برونزمینی، مقابله با تخریب زمین، بهویژه در دو شکل آبرسانی به دریاها و جنگلها، مقابله با استفاده از سلاحهای میکروبی، شیمیایی و هستهای که به محیط زیست آسیبهای جبرانناپذیر وارد میسازد، مقابله با آلودهشدن جو زمین به گازهای سمی حاصل از مواد زاید گوناگون کارخانهای و... ، جلوگیری از ورود مواد شیمیایی سمی به چرخه زیستی و غذایی گیا و زیا.
2 ـ 4. مقابله با خطرات زیستمحیطی، پذیرش مسئولیتها و وظایف خاصی را از سوی اشخاص حقیقی و حقوقی در همه سطوح ملی و جهانی میطلبد.
در این زمینه ممکن است بحث درباره تغییر الگوهای رفتاری در حوزههایی چون تولید، توزیع و مصرف کالا لازم آید. ممکن است ساماندهی اقتصادی ایجاب کند که تغییراتی اساسی در شیوه تولید، روابط تولیدی، مالکیت ابزار تولید، کالاهای تولیدی، مواد اولیه لازم برای تولید، نحوه توزیع و الگوهای مصرف پدید آید. همه بخشهای خصوصی ذیربط باید بتوانند در این عرصه به طرح و بررسی مسئله و عرضه راهحل و راهکار بپردازند. دولت و سازمانهای جهانی ذیربط نیز باید در ایجاد چنین فضای پژوهشی و تضارب و تعامل افکار شرکت کنند.
3 ـ 4. مبلغان حفظ محیط زیست باید احساس معنوی پیوند با طبیعت و احساس نزدیکی انسان با همه اجزای طبیعت را در همه انسانها پدید آورند تا در چارچوب گونهای زیباییشناسی و توجه به همه مظاهر حیات، احساس طبیعتدوستی، دور از افراطیگری در طبیعتپرستی، ملکه جان انسانها شود. غنای درونی حاصل از چنین احساسی نقش بهسزایی در ایجاد آرامش فکری و احساس مسئولیت در قبال زمین خواهد داشت.
4 ـ 4. جنبش زیستمحیطی، در شکل عام آن، باید از افقی فراجناحی و از ورای گروهبندیهای سیاسی موجود در جامعه نگریسته شود؛ هرچند گروههای سیاسی میتوانند توجه به مسائل زیستمحیطی را در برنامههای خود بگنجانند و تحقق آن برنامهها را وعده دهند و بکوشند تا با تمسک به شعارهای زیستمحیطی رأی بیشتری به دست آورند.
5 ـ 4. دولتها باید بدانند که برای مشارکت هرچه بیشتر شهروندان در حفظ محیط زیست، رعایت حقوق شهروندی آنان و ایجاد زمینه مناسب برای مشارکت دموکراتیک افراد در سرنوشت سیاسی لازم است.
6 ـ 4. دولتها باید قوانین و مقررات آییننامههای لازم را برای جلوگیری از آلودهکردن محیط زیست، ساماندهی امر بازیافت مواد، دستیابی به انرژی مناسب، دستیابی به الگوی مناسب مصرف، چگونگی بهرهگیری از مواد خام، تلاش برای تجدید منابع، جلوگیری از اجرای برنامههای نادرست توسعه یا توسعههای فاقد برنامه درست و... وضع کنند.
5 . واپسین گام؛ به سوی جهانی واحد
ما همه موظفیم در تبیین مبانی نظری حفظ محیط زیست، تدوین برنامههای لازم کوتاهمدت و درازمدت و تحقق بخشیدن به آنها بکوشیم. همانگونه که گفته شد، موفقیت ما با گسترش نهادهای مدنی دموکراتیک، و هرچه دموکراتیکتر شدن نظام سیاسی رابطه مستقیم دارد. افزون بر این، نهادهای بینالمللی نقش بسیار مهمی در بسیج جهانی و جلب گونهای همکاری کشورها با درجات متفاوتی از جدیت و پیگیری دارند.
ما همه باید در این زمینه بکوشیم. اما به اعتقاد نگارنده، تحقق کامل آنچه درباره توجه به محیط زیست، در دو حوزه نظر و عمل، گفته شد، منوط به تحقق کشور یا نظام واحد جهانی است.(1) شعار «همه برای همه» و همچنین شعار «زمین ما، خانه ما» زمانی تحقق کامل مییابند که جهان واحد تحقق یابد. مالکیت بر بخشی ــ اندک یا زیاد ــ از آنچه بر کره زمین یا در کره زمین است (اعم از منقول و غیرمنقول)، انسانها را دچار تنگنظری، حسادت، بخل، نیرنگ، تلاش برای ربودن مال دیگری به زور یا به سرقت و سرانجام جنگ کرده است. احساس مالکیت راستین همگانی بر کل کره زمین است که احساس مسئولیت همگانی را در برابر زمین، به خالصانهترین وجه، پدید میآورد.
دولتهای ملی، به خودیِ خود، موجب پارهپاره شدن زمین در سطوح گوناگون، از سطح جغرافیایی گرفته تا سطح اقتصادی، و پیدایش احساس خودی و غیرخودی و نیز احساس «مال من» و «مال او» شدهاند. با پارهپاره شدن زمین وحدت انسانی عملاً نفی شده است. مالکیت بر بخشی منقول یا غیرمنقول بر زمین موجب چشم طمع دوختن به «مال دیگران» شده است؛ به گونهای که آدمیان در تب و تاب ربودن از چنگال یکدیگرند و آنچه در این میان فراموش میشود، آن مادری است که همه از آنِ اوست، و نابودیِ آن نابودی انسان است.
اشاره
1. آنچه در مقاله آقای اکرمی آمده در واقع بیانگر آرمان نهضت زیستمحیطی است که در جهان غرب پا گرفته و آثار آن به این سو و آن سوی عالم گسترده شده است. این آرمانها به دلیل آنکه با فرهنگهای مختلف، بهویژه با ادیان مختلف، سازگارند و در واقع بیانگرآرمانهای خودشان هستند، بهزودی فراگیر میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند. به عبارت دیگر این آرمانها ریشه در سنتهای فرهنگهای مختلف دارند. پدید آمدن نهضت حفظ محیط زیست، در واقع واکنشی است به مدرنیته و پیامدهای آن؛ مدرنیتهای که موجب شد بحرانهای زیستمحیطی بیسابقهای در جهان پدید آید.
2. به دلیل آنچه ذکر شده است برای رسیدن به این آرمانها نمیتوان به فلسفه و بینشی اتکا کرد که خود عامل پیدا شدن بحران است. به عبارت دیگر از فلسفه و نگرش مدرنیته نمیتوان انتظار داشت که بحران محیط زیست را مهار کند؛ زیرا فلسفهای که بر پایه بینش غیردینی و ماتریالیستی بنا شده باشد و برای انسانها چیزی ورای مرگ باقی نگذارد، هیچگاه نخواهد توانست ابزاری برای مهار حرص و طمع مادی انسان داشته باشد.
همچنین اخلاقی که بر پایه افزایش سود و لذت(آن هم سود و لذت مادی) و هرچه بالاتربردن میزان سود (یوتیلیتاریانیسم)(1) بنا شده باشد، موفق به مهار خواست پایانناپذیر برای سود بیشتر نخواهد شد و این به معنای استمرار وضعیت تخریب محیط زیست خواهد بود.
همچنین از انسانی که بهجای نگریستن به تکالیف خود، تنها به حقوق خود چشم دارد، نمیتوان انتظار داشت که چنان احساس مسئولیتی در قبال دیگران ـ چه در پهنای زمین و چه در درازنای زمان ـ پیدا کند که حاضر شود برای آنان از منافع خود چشم پوشد؛ منافعی که او آنها را حق خود میداند، هرچند که خود در آن سوی زمین باشد و منافع مورد ادعایش در این سوی زمین.
بنابراین نه فلسفه مابعدالطبیعه مدرنیته، نه فلسفه اخلاق آن و نه فلسفه حقوق آن، هیچکدام قابلیت زمینهسازی فکری برای نهضت حفاظت از محیط زیست را ندارند و نمیتوانند پشتیبان و تغذیهکننده آن باشند. پس باید به دنبال فلسفه و مکتب دیگری بود.
3. بر اساس آنچه ذکر شد، راه حل واپسینِ آقای اکرمی نمیتواند به آن شکل که بیان گردید درست باشد؛ زیرا راه حل ایشان بر پایه نظریه دهکده جهانی است که در واقع به معنای فتح آخرین سنگرهای مقاومت در برابر مدرنیسم در کل زمین است. فلسفه مدرنیته این امکان را فراهم ساخته است که عدهای سرمایهدارِ قدرتمند برای بسط قدرت و افزایش سود خویش، رؤیای حاکم شدن بر همه منابع زمین، بلکه همه منابع زمین و آسمان، را در سر بپرورانند و با استفاده از موضوعات مختلف مانند حقوق بشر، رفع تبعیض از زنان، دفاع از حقوق کودک، دفاع از آزادی بیان و... ، راه را برای نفوذ در دیگر جوامع باز کنند. جهانیسازی در ابعاد مختلف در حال پیشروی است و موانع پیش روی را یکیک از سر راه برمیدارد و برای تحققبخشیدن به تمامی آرمانها، انواع فلسفهها و نهضتها را نیز به راه میاندازد. به نظر میرسد مسئله محیط زیست نیز یکی از نهضتها و موضوعاتی باشد که میتواند بهانهای برای طرح مسئله جهانیسازی قرار گیرد.
بنابراین «تحقق کشور یا نظام واحد جهانی» در وضع و طرح فعلی، نتیجهای جز افزایش تخریب محیط زیست به دست جهانخواران و سرمایهداران سیریناپذیر در پی نخواهد داشت. طبق طرح آقای اکرمی، تنها اگر همه جهان را دربست به یک نفر بدهیم، تا انسانها را از درگیری «مال من» و «مال او» رها کنیم، امکان از بین رفتن تنازع فراهم میآید. این سخن هم در کلیت خود مشکل دارد هم مصداقا دچار خدشه است. بهطور کلی، هیچگاه امکان تنازع برای دارایی در بشر منتفی نمیشود و احساس دارایی همگانی، با تربیت سکولار و مدرن ناممکن است. «من» چگونه احساس مالکیت بر کل زمین داشته باشم درحالیکه میبینم همه یا اکثر امکانات در اختیار بخشی از صاحبان سرمایههای نجومی است و با انواع تبلیغات میکوشند به من بباورانند که من نیز در مالکیت آنها شریک هستم.
درست است که دولتهای ملی موجب پارهپاره شدن زمین در سطوح گوناگون شدهاند و این امر وحدت انسانی را عملاً منتفی کرده است، ولی این موضوع راهحلی منطقی و رهایشگر نخواهد یافت، مگر آنکه نوع فلسفه و تربیت و اخلاق و حقوق فعلی رایج در عرصه بینالملل دگرگون شود؛ دگرگونیای نه در راستای آنچه اینک در حال وقوع است؛ بلکه در راستای تحققبخشیدن به آرمانهای بلند همه ادیان بزرگ جهان. اگر دولت واحد جهانیای در سایه عدالتی الاهی و حاکمیت قوانینی تشکیل شود که منافع همه انسانها را تأمین کند و نه به بهانه آزادی، امکان ایجاد شکافهای عظیم و تصورناشدنی طبقاتی را بیافریند ـ چنان که نظام سرمایهداری آفرید ـ و نه به بهانه عدالت، تنوع و گوناگونی زندگی را از بین ببرد ـ چنان که نظامهای سوسیالیستی با شدت و ضعف در پیآناند ـ آنگاه میتوان امید داشت که مسئله محیط زیست نیز در آن دولت واحد جهانی راهحلی اساسی پیدا کند.
در حال حاضر و پیش از ظهور دولت عدل الاهی، تنها کاری که میتوان کرد، تلاش و همیاری جهانی ملتها و دولتهایی است که در امر حفاظت از محیط زیست دغدغه دارند، تا با وضع قوانین جدی بینالمللی و تلاش برای اجرای آنها، سعی کنند روند خطرناک تخریب محیط زیست را مهار سازند. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که چشمانداز روشنی برای این کار وجود ندارد؛ زیرا قدرت سیاسی و حقوقی بینالمللی، در حال حاضر در دست همان کسانی است که بیشترین تلاش خود را صرف تخریب محیط زیست کرده و میکنند. طبق آمار ارائه شده از سوی مراجع بینالمللی، آمریکا بزرگترین تولیدکننده گازهای گلخانهای است. همچنین بیشترین آزمایشهای سلاحهای مخرب هستهای در آمریکا، یا در دیگر کشورها به دست آمریکا انجام میشود. بیشترین صنایع آلاینده محیط زیست در آمریکا قرار دارد و آمریکا بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان است. بدیهی است که مسئولیت این مسائل در درجه اول متوجه شمار معدودی از سرمایهدارانی است که عامل مستقیم پیدا شدن این امور هستند؛ وگرنه توده مردم آمریکا نیز مانند بقیه مردم جهان، در خدمت آن شمار معدود سرمایهدار هستند.