مؤلفه های انسان مدرن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله به ده ویژگی انسان مدرن اشاره کرده است.متن
بسوی فردا، ش 26
نخستین ویژگی انسان مدرن، التفات عظیم او به علم تجربی(1) است. مراد از علم تجربی، علمی است که به روش تجربی یعنی مشاهده، آزمایش، نظریهپردازی و آزمون نظریهها متکی باشد. تبیین مشهودها و پیشبینی نامشهودها، قدرتی است که فقط علوم تجربی به انسان میدهند. هنر اختصاصی علوم تجربی، یعنی تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، هنر دومی میزاید و آن پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود است. بر اثر این دو هنر، هنر سومی پدید میآید که با آن میتوان آینده را طراحی و برنامهریزی کرد. بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت علوم تجربی، قدرت تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، قدرت پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود، قدرت طراحی و برنامهریزی، و قدرت ضبط و مهار ایجاد تغییرات مطلوب در جهان خارج را ارزانی انسان میکند. خصلت دوم انسان مدرن، رشد علوم عملی است. منظور از علوم عملی همان چیزی است که از آن به تکنولوژی یا فنآوری تعبیر میشود.
خصلت سوم انسان مدرن که بر اثر رشد تکنولوژی ظهور کرد، صنعت است. برای داشتن صنعت، علاوه بر برخورداری از علوم تجربی و علوم عملی، انسان همچنین باید قصد داشته باشد که جهان را تغییر دهد. خصیصه چهارم انسان مدرن که نتیجه سه خصلت قبلی است، پدید آمدن سطح زندگی بالا و بیسابقه برای بشر مدرن است. در طول تاریخ بشر هیچ گاه سطح زندگی انسان به اندازه این پانصد سال بالا نبوده است. سطح زندگی را عوامل هشتگانه خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، خواب، استراحت، غریزه جنسی، تفریح و تفرّج میسازند.
خصلت پنجم، ویژگی اقتصادی انسان مدرن است. انسان جدید به لحاظ اقتصادی طرفدار رفتار سرمایهداری است. بنابراین کسی را که طرفدار اقتصاد برنامهریزی شده است به این لحاظ نمیتوان یک انسان مدرن نامید.
انسان مدرن هرچه بیشتر زندگی، را سکولار(1) کرده؛ یعنی از صحنه زندگی دینزدایی کرده است.
خصیصه بعدی، ویژگی سیاسی انسان جدید است. انسان جدید از لحاظ سیاسی قائل به یک دموکراسی لیبرال است.
هشتمین خصلت انسان مدرن، انسانگرایی است. اومانیسم(2) یا انسانگرایی نیز تعبیری است که بیش از یک معنا دارد، و معنایی که در اینجا مورد نظر است اعتقاد به این قول است که همه چیز باید به نحوی در خدمت انسان قرار گیرد. در واقع انسان باید مخدوم غیرانسان و هرچیز باید در خدمت انسان باشد. در اومانیسم، انسان به لحاظ اوصاف اخلاقی شأن خدایی پیدا کرد؛ یعنی همه باید در خدمت انسان باشند و همه چیز باید رضای انسان را جلب کند.
خصلت بعدی که در انسان مدرن ظهور کرد فردگرایی، در مقابل جمعگرایی است. فردگرایی به این معناست که نهتنها همه چیز باید در خدمت انسان باشد، که باید در خدمت فرد انسان قرار گیرد. یعنی واجد حق، جامعه انسانی نیست؛ فرد انسانی است. این حقوق حق آزادی است.
خصیصه دیگر انسان مدرن عقلگرایی، یا به تعبیر دقیقتر استدلالگرایی است. استدلالگرایی به معنای تعبدگریزی کامل است. وقتی گفته میشود انسان متجدد، یعنی کسی که این ده ویژگی در او جمع شده است. نکته دوم این است که خصلتهای ذکر شده معرف تیپ ایدهآل انسان مدرن است، و تمام آن ممکن است هیچجا یافت نشود.
اشاره
هرچند بیشتر مواردی که نویسنده محترم به منزله مؤلفههای انسان مدرن برشمردهاند درست مینماید، توجه به چند نکته نیز خالی از فایده نیست:
1. خصیصه چهارمی که نویسنده محترم، نتیجه سه خصلت پیشین، یعنی توجه به علم تجربی، رشد فنآوری و ظهور صنعت معرفی کردهاند، این است که سطح زندگی انسان در طول تاریخ هیچگاه به اندازه این پانصد سال بالا نبوده است. اما اولاً معیارها و ملاکهایی که ایشان برای سطح زندگی معرفی کردهاند، همه ملاکهای مادی است که برای بُعد حیوانی انسان مناسب است. خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، خواب، استراحت، غریزه جنسی و تفریح ویژگی مشترک میان انسان و سایر حیوانات است، و از این جهت چه بسا بتوان گفت از آغاز تا کنون حیوانات سطح زندگی بهتری از انسانها داشتهاند. ازاینرو بهتر است در تعیین ملاکهای سطح زندگی انسان، تنها، یا دستکم، به ملاکهایی توجه شود که به انسانیت او مربوط میشود؛ ملاکهایی که در مجموع تعالی روحی و معنوی انسان را پدید میآورند. البته اگر چنین ملاکهایی در نظر گرفته شوند روشن نیست که بتوان به بالا بودن سطح زندگی انسان در عصر مدرن حکم کرد؛
ثانیا حتی با توجه به ملاکهای مذکور نویسنده محترم، باید دید کدام انسان منظور است. آیا گرسنگانِ بیپناه در کشورهای آفریقایی و آسیایی و آمریکای جنوبی و شبهجزیره هند، و مردم کشورهای استعمار شده سراسر دنیا که طبق آمارهای رسمی سازمان خواروبار جهانی نزدیک به سه میلیارد نفر میشوند، نیز انساناند یا خیر؟ بگذریم از انسانهای مفلوکی که در مهد دنیای مدرن، شبهای سرد زمستان از گرسنگی و بیپناهی از سرما در خیابانها جان میسپارند یا آنان که فاصله طبقاتی شدید چنان حلقومشان را میفشارد که از عوامل هشتگانه نویسنده محترم، کمتر نشانی در زندگیشان به چشم نمیخورد؛
ثالثا به نظر میرسد حتی با مطالعات جامع تاریخی، انسانشناختی، زیستشناختی، زیست انسانشناختی و جامعهشناختی و مقایسه ادوار گوناگون تاریخ نیز نتوان حکم کرد که سطح زندگی انسان به لحاظ همان هشت ملاک نویسنده محترم، در کدام دوره بالاتر بوده است؛ زیرا چه بسا زندگی انسان مدرن برای انسانهایی که در قرون پیش از مدرن میزیستهاند بسیار سخت و رنجآور و پرزحمت جلوه کند. به بیان دیگر تنها ملاکهای کمّی صوری نشاندهنده فراز یا فرود سطح زندگی نیست؛ بلکه امیال، سلایق و باورهای انسان در تعیین این سطح تأثیری اساسی دارند؛
2. این گفته نویسنده محترم که انسان مدرن به لحاظ اقتصادی طرفدار سرمایهداری است (خصیصه پنجم) و نیز این مطلب که انسان جدید از لحاظ سیاسی قائل به دموکراسی لیبرال است (خصیصه هفتم) هیچیک کلیت ندارد و با واقعیات بسیار روشن دوران مدرن سازگار نیست. در این دوران احزاب و افرادی که طرفدار اقتصاد متمرکز و نیز احزاب و افرادی که به شدت طرفدار نظامهایی غیر از لیبرال دموکراسی هستند، حتی در مدرنترین کشورهای دنیا بسیار بوده، برخی از آنان نیز حکومت را در دست دارند؛
3. مناسب بود نویسنده محترم به برخی ویژگیهای روحی، اخلاقی و معنوی همان انسانهایی که ایشان مدرن میشمارند، نیز اشاره میکردند؛ احساس تنهایی، پوچی، بیاعتمادی، ناامنی و نظایر آن، که متأسفانه دامنگیر انسان مدرن شده است.
نخستین ویژگی انسان مدرن، التفات عظیم او به علم تجربی(1) است. مراد از علم تجربی، علمی است که به روش تجربی یعنی مشاهده، آزمایش، نظریهپردازی و آزمون نظریهها متکی باشد. تبیین مشهودها و پیشبینی نامشهودها، قدرتی است که فقط علوم تجربی به انسان میدهند. هنر اختصاصی علوم تجربی، یعنی تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، هنر دومی میزاید و آن پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود است. بر اثر این دو هنر، هنر سومی پدید میآید که با آن میتوان آینده را طراحی و برنامهریزی کرد. بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت علوم تجربی، قدرت تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، قدرت پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود، قدرت طراحی و برنامهریزی، و قدرت ضبط و مهار ایجاد تغییرات مطلوب در جهان خارج را ارزانی انسان میکند. خصلت دوم انسان مدرن، رشد علوم عملی است. منظور از علوم عملی همان چیزی است که از آن به تکنولوژی یا فنآوری تعبیر میشود.
خصلت سوم انسان مدرن که بر اثر رشد تکنولوژی ظهور کرد، صنعت است. برای داشتن صنعت، علاوه بر برخورداری از علوم تجربی و علوم عملی، انسان همچنین باید قصد داشته باشد که جهان را تغییر دهد. خصیصه چهارم انسان مدرن که نتیجه سه خصلت قبلی است، پدید آمدن سطح زندگی بالا و بیسابقه برای بشر مدرن است. در طول تاریخ بشر هیچ گاه سطح زندگی انسان به اندازه این پانصد سال بالا نبوده است. سطح زندگی را عوامل هشتگانه خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، خواب، استراحت، غریزه جنسی، تفریح و تفرّج میسازند.
خصلت پنجم، ویژگی اقتصادی انسان مدرن است. انسان جدید به لحاظ اقتصادی طرفدار رفتار سرمایهداری است. بنابراین کسی را که طرفدار اقتصاد برنامهریزی شده است به این لحاظ نمیتوان یک انسان مدرن نامید.
انسان مدرن هرچه بیشتر زندگی، را سکولار(1) کرده؛ یعنی از صحنه زندگی دینزدایی کرده است.
خصیصه بعدی، ویژگی سیاسی انسان جدید است. انسان جدید از لحاظ سیاسی قائل به یک دموکراسی لیبرال است.
هشتمین خصلت انسان مدرن، انسانگرایی است. اومانیسم(2) یا انسانگرایی نیز تعبیری است که بیش از یک معنا دارد، و معنایی که در اینجا مورد نظر است اعتقاد به این قول است که همه چیز باید به نحوی در خدمت انسان قرار گیرد. در واقع انسان باید مخدوم غیرانسان و هرچیز باید در خدمت انسان باشد. در اومانیسم، انسان به لحاظ اوصاف اخلاقی شأن خدایی پیدا کرد؛ یعنی همه باید در خدمت انسان باشند و همه چیز باید رضای انسان را جلب کند.
خصلت بعدی که در انسان مدرن ظهور کرد فردگرایی، در مقابل جمعگرایی است. فردگرایی به این معناست که نهتنها همه چیز باید در خدمت انسان باشد، که باید در خدمت فرد انسان قرار گیرد. یعنی واجد حق، جامعه انسانی نیست؛ فرد انسانی است. این حقوق حق آزادی است.
خصیصه دیگر انسان مدرن عقلگرایی، یا به تعبیر دقیقتر استدلالگرایی است. استدلالگرایی به معنای تعبدگریزی کامل است. وقتی گفته میشود انسان متجدد، یعنی کسی که این ده ویژگی در او جمع شده است. نکته دوم این است که خصلتهای ذکر شده معرف تیپ ایدهآل انسان مدرن است، و تمام آن ممکن است هیچجا یافت نشود.
اشاره
هرچند بیشتر مواردی که نویسنده محترم به منزله مؤلفههای انسان مدرن برشمردهاند درست مینماید، توجه به چند نکته نیز خالی از فایده نیست:
1. خصیصه چهارمی که نویسنده محترم، نتیجه سه خصلت پیشین، یعنی توجه به علم تجربی، رشد فنآوری و ظهور صنعت معرفی کردهاند، این است که سطح زندگی انسان در طول تاریخ هیچگاه به اندازه این پانصد سال بالا نبوده است. اما اولاً معیارها و ملاکهایی که ایشان برای سطح زندگی معرفی کردهاند، همه ملاکهای مادی است که برای بُعد حیوانی انسان مناسب است. خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، خواب، استراحت، غریزه جنسی و تفریح ویژگی مشترک میان انسان و سایر حیوانات است، و از این جهت چه بسا بتوان گفت از آغاز تا کنون حیوانات سطح زندگی بهتری از انسانها داشتهاند. ازاینرو بهتر است در تعیین ملاکهای سطح زندگی انسان، تنها، یا دستکم، به ملاکهایی توجه شود که به انسانیت او مربوط میشود؛ ملاکهایی که در مجموع تعالی روحی و معنوی انسان را پدید میآورند. البته اگر چنین ملاکهایی در نظر گرفته شوند روشن نیست که بتوان به بالا بودن سطح زندگی انسان در عصر مدرن حکم کرد؛
ثانیا حتی با توجه به ملاکهای مذکور نویسنده محترم، باید دید کدام انسان منظور است. آیا گرسنگانِ بیپناه در کشورهای آفریقایی و آسیایی و آمریکای جنوبی و شبهجزیره هند، و مردم کشورهای استعمار شده سراسر دنیا که طبق آمارهای رسمی سازمان خواروبار جهانی نزدیک به سه میلیارد نفر میشوند، نیز انساناند یا خیر؟ بگذریم از انسانهای مفلوکی که در مهد دنیای مدرن، شبهای سرد زمستان از گرسنگی و بیپناهی از سرما در خیابانها جان میسپارند یا آنان که فاصله طبقاتی شدید چنان حلقومشان را میفشارد که از عوامل هشتگانه نویسنده محترم، کمتر نشانی در زندگیشان به چشم نمیخورد؛
ثالثا به نظر میرسد حتی با مطالعات جامع تاریخی، انسانشناختی، زیستشناختی، زیست انسانشناختی و جامعهشناختی و مقایسه ادوار گوناگون تاریخ نیز نتوان حکم کرد که سطح زندگی انسان به لحاظ همان هشت ملاک نویسنده محترم، در کدام دوره بالاتر بوده است؛ زیرا چه بسا زندگی انسان مدرن برای انسانهایی که در قرون پیش از مدرن میزیستهاند بسیار سخت و رنجآور و پرزحمت جلوه کند. به بیان دیگر تنها ملاکهای کمّی صوری نشاندهنده فراز یا فرود سطح زندگی نیست؛ بلکه امیال، سلایق و باورهای انسان در تعیین این سطح تأثیری اساسی دارند؛
2. این گفته نویسنده محترم که انسان مدرن به لحاظ اقتصادی طرفدار سرمایهداری است (خصیصه پنجم) و نیز این مطلب که انسان جدید از لحاظ سیاسی قائل به دموکراسی لیبرال است (خصیصه هفتم) هیچیک کلیت ندارد و با واقعیات بسیار روشن دوران مدرن سازگار نیست. در این دوران احزاب و افرادی که طرفدار اقتصاد متمرکز و نیز احزاب و افرادی که به شدت طرفدار نظامهایی غیر از لیبرال دموکراسی هستند، حتی در مدرنترین کشورهای دنیا بسیار بوده، برخی از آنان نیز حکومت را در دست دارند؛
3. مناسب بود نویسنده محترم به برخی ویژگیهای روحی، اخلاقی و معنوی همان انسانهایی که ایشان مدرن میشمارند، نیز اشاره میکردند؛ احساس تنهایی، پوچی، بیاعتمادی، ناامنی و نظایر آن، که متأسفانه دامنگیر انسان مدرن شده است.