دفاع از اهداف و راهبرد اصلاح طلبی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقای جلایی پور، در این مقاله، خط اعتدال را همان اصلاحطلبی موجود میداند و از جریان افراطی انتقاد میکند. وی معتقد است خروج از حد اعتدال و رفتن به سمت تندروی ممکن است اصلاحات را عقیم کند.متن
آفتاب، ش 21
منتقدان سبک موجودِ اصلاحطلبی معمولاً در تخطئه اصلاحطلبیِ فعلی به فهرستِ موانعی که مخالفان اصلاحات در برابر جنبش اصلاحی ایجاد کردهاند، یا به ضعفِ عملی و تئوریک دوم خردادیها (منظور جبهه دوم خرداد و گروههای تشکیلدهنده آن، مثل جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ...) در پیشبرد برنامههای اصلاحی اشاره میکنند.
در دو سال گذشته، این منتقدان برای تمایز خود با دوم خردادیها از عباراتی از این دست استفاده کردهاند: عبور از خاتمی ضرورت عبور از اصلاحات صوری به بنیادین؛ عبور از دموکراسی دینی به دموکراسی تمام عیار؛ عبور از اصلاحطلبی به تحولطلبی؛ ترک آرامش فعال و تأسی به نافرمانی مدنی؛ ضرورت تشکیل ائتلاف دموکراتیک، یعنی ائتلافی خالی از وجود اصلاح طلبان دوم خردادی و حکومتی که دستشان در پاتیل چرب و شیرین حکومت است. من معتقدم این منتقدانِ اصلاحطلبی، بیش از این، حرف روشنی نمیزنند. شاه بیت حرف آنان این است که حکومت جمهوری اسلامی اصلاحناپذیر و اصلاحطلبان دوم خردادی افرادی حکومتی هستند و شیوههای آنها صوری و غیربنیادی است و چیزی را تغییر نمیدهد و مردم را سر کار گذاشتهاند. به بیان دیگر، حرف این منتقدان تخطئه اصلاحطلبان موجود است، بدون اینکه خودشان راهی عملی در پیش پای مردم بگذارند. گویی منتقدان اصلاحطلبی ارزیابیِ بههنگامی از وضع موجود جامعه ندارند و اگر بخواهیم با زبان خودشان صحبت کنیم، اتفاقا آنها هستند که هدف و استراتژی روشنی ندارند و به انتظار ریختن مردم به خیابانها نشستهاند و اسم آن را نافرمانی مدنی گذاشتهاند.
در مقابل، دوم خردادیها با قبول وجود موانع فوق، معتقدند جنبش اصلاحات در چهار سال گذشته با یک حرکت آرام و مدنی به پیش آمده است (و به نظر میرسد به پیش خواهد رفت). این جنبش هم دارای هدف (تقویت سازوکار و نهادهای دموکراسی) و هم استراتژی (به معنی پایبندی به روش اصلاحطلبی) بوده است. اما در برابر این ارزیابی، منتقدانِ دوم خرداد استدلال دیگری را مطرح میکنند. آنها میگویند منظور از تقویت سازوکار و نهادهای دموکراسی چیست؟ این منتقدان بر این نکته تأکید میکنند که بر اساس قانون اساسی فعلی، امکان تقویت سازوکار دموکراسی نیست. از نظر آنان، بر اساس اصول این قانون اساسی، با توجه به نقش محوری ولیفقیه در تعیین سرنوشت همه قوای کشور، یک جمهوری ولایی حاصل میآید؛ نه یک جمهوری مردمسالار.
اما طرفداران سبکِ موجودِ اصلاحطلبی میگویند فقط سازوکار حقوقی نیست که «عرصه عمومی» را سرپا نگه میدارد. اگر اینطور بود، قانون اساسی مشروطه باید «عرصه عمومی» ایران را نهادینه میکرد و مجددا جامعه ایران با انقلاب روبرو نمیشد. عواملی مهمتر از سازوکار حقوقی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. یکی از این عوامل، جان گرفتن «گفتمان مردمسالار» است که باید در عرصه عمومی به سخن اصلی تبدیل شود. در ایران چنین شده است و برای تقویت آن باید این «گفتمان» را زنده نگه داشت و به لوازم آن، که همان مشی مسالمتآمیز است، پای بند بود.
جنبش اصلاحی از ابتدا به دنبال تقویت عرصه عمومی بوده است. این جنبش در پی ویران کردن حکومت نبوده، بلکه اصلاح و دموکراتیکتر کردن آن را مد نظر داشته است. این جنبش تا کنون نه بهطور کامل موفق بوده و نه سرکوب شده است، بلکه همچنان به پیشروی آرام خود ادامه میدهد. همچنان که گفته شد، تمامِ ادلهای که منتقدان سبک موجود اصلاحطلبی ارائه میکنند فقط مبیّن این است که ممکن است جنبش دوم خرداد نتواند از طریق سازوکارهای موجود در جمهوری اسلامی مطالبات خود را پیگیری کند؛ همین و بس. در صورتیکه دوم خردادیها معتقدند ادامه شیوههای موجود از دو حال خارج نیست: حالت اول اینکه دوم خردادیها میتوانند، به رغم همه مانعتراشیها، مطالبات جنبش را از طریق سازوکارهای موجود جمهوری اسلامی به پیش برند و عرصه عمومی را بیشتر تقویت کنند. در حالت دوم، آنگاه که دوم خردادیها با حالت اول به نتیجه نرسیدند، راه خود را، که همان تقویت عرصه عمومی است، از درون جامعه و نهادهای مدنی (و جنبش اجتماعی مردم ایران) پی خواهند گرفت. مهم این است که دوم خردادیها در هر دو حالت، استراتژی و مشی اصلاحطلبی خود را به نفع استراتژیهای انقلابی یا محافظهکاری تغییر نخواهند داد.
با اشاره به توضیحات زیر میتوان از استراتژی اصلاح طلبان دوم خرداد، یا مشیِ پیشروی آرام، مدنی و اصلاحی آن، که تا کنون در دستور کار این جنبش بوده است، دفاع کرد.
1. جنبش اجتماعی ایران، جنبشی برای تقویت عرصه عمومی است؛ اما این جنبش، جنبش پس از دموکراسی نیست، بلکه پیش از آن است. از این نظر این جنبش یک جنبش «متعارف» است.
جهتگیری(1) سیاسی جنبشهای متعارف سه گونه است: اصلاحی؛ انقلابی و محافظه کاری. در جامعه ایران از این سه جهتگیری فقط جهتگیری اصلاحی است که قابل دفاع است؛ زیرا: اولاً، جهتگیری محافظه کاری با تأکید بر وضع موجود، که مبتنی بر تبعیض سیاسی است، قابلدفاع نیست. بعنوان نمونه، این رویکرد از نظارتِ استصوابیِ حداکثری دفاع میکند. ثانیا، اشکال اساسی جهتگیری انقلابی این است که با کاربرد این نوع جهتگیری ممکن است بتوان حکومت را تغییر داد، اما در اینکه با این روش بتوان دموکراسی را نهادینه کرد تردید جدی وجود دارد. ازاینرو، جهتگیری اصلاحطلبی راهی است که همچنان در جنبشهای اجتماعی متعارف قابلدفاع است.
2. خواسته قلبی مخالفان دوم خرداد آن است که جنبش دوم خرداد گزک به دست آنها بدهد تا آنها بتوانند با تحریک تودههای مردم در خیابان به نام اسلام و شهدا، حساب دوم خردادیها را برسند. خوشبختانه شیوههای آرام و مدنی دوم خرداد تا کنون داغ این آرزو را به دل مخالفان افراطی دوم خرداد، که در حکومت و جنبش مردمی پنهان شدهاند، گذاشته است.
3. درست است که دستاوردهای جنبش دوم خرداد هنوز در سطح سیاسی تثبیت نشده است و هنوز علاقهمندان به اصلاحات از نتایج این جنبش راضی نیستند، اما باید توجه داشت که جنبش اصلاحطلبی اولاً، تا کنون با «هزینه کمی» به پیش آمده است؛ ثانیا، هر وقت مخالفان اصلاحات خواستهاند این جنبش اصلاح طلبانه را سرکوب کنند هزینههای زیادی را متحمل شدهاند.
4. جامعه ایران جامعهای در حال «نوسازی» است؛ اما بخشهایی از جامعه در شهرهای بزرگ، بهویژه بخشهایی از شش کلانشهر ایران، در حال تجربه جامعه پسانوسازی است.
این بخش ِ تعیینکننده در ایران از جهتگیریهای محافظهکاری بیزار است؛ درعینحال اصلاً انقلابی نیست و از حاملان اصلی رویکرد اصلاحی است. یکی از دلایلی که تا کنون مخالفان افراطی اصلاحات حریف این جنبش نشدهاند بهخاطر حمایت این بخش ِ جامعه از روشهای اصلاحی است. حتی اگر این بخش از جامعه از اصلاح طلبان راضی نباشند، در بزنگاههای انتخاباتی به اصلاح طلبان رأی میدهند.
5 . پس از یازدهم سپتامبر، جامعه جهانی یک ویژگی اساسی پیدا کرده است: این جامعه، خصوصا بخش صنعتی و قدرتمند آن، به شدت نگران تخریب و اقدامات چریکی بنیادگرایان مذهبی است. در چنین جهانی عرصه برای بنیادگرایان تخریبگر تنگتر و تنگتر میشود. ازاینرو، مخالفان بنیادگرای جنبش اصلاحی از لحاظ بین المللی بدشانسی آوردهاند و نمیتوانند مانند دوران جنگ سرد، به نام حقانیت انقلابی یا دینی، برای بیرون کردن رقبای خود دست به هر اقدامی بزنند. در مقابل، هر چند عرصه جهانی برای اقدامات بنیادگرایانه تنگ میشود، اما عرصه برای اقدامات دموکراتیک و اصلاحی باز است.
6. چون هدف جنبش دوم خرداد تقویت دموکراسی است، لذا این جنبش باید به مقتضیات این هدف نیز پایبند باشد. یکی از مقتضیات دموکراسی در جامعه ایران، حضور یک حزب محافظهکارِ روشناندیش و قانونگراست. تا کنون نیروی محافظهکار عقلانی در جامعه ایران ساکت و غیرفعال بوده است. در چنین شرایطی تنها با تداوم روشهای اصلاحطلبی است که نیروهای سیاسی محافظهکار عقلگرا روزی خواهند فهمید که تنها راه حضور در صحنه سیاسی، رعایت قواعد دموکراسی در عرصه عمومی است؛ نه امید بستن به کارگزاران دولت پنهان.
7. غیراز دلایل فوق، التزام به بنیاد نظری جنبشهای اصلاحی هم مطرح است. در این جنبشها، «روش» از «هدف» مهمتر است؛ زیرا اگر قرار باشد با روشهای غیراصلاحی، وضع موجود سیاسی را تغییر داد، بسیار محتمل است پیروزمندان این صحنه، برای تداوم قدرت خود همان روشهای غیراصلاحی را ادامه دهند.
آقای جلایی پور در ادامه به پارهای ملاحظات میپردازد:
1. جنبش اصلاحی دوم خرداد تا رسیدن به نتیجه، دستکم از دو ناحیه در خطر است: یکی مخالفان افراطیِاصلاحات که آرزو دارند جنبش دوم خرداد به خیابان کشیده شود تا آن را به نام اسلام یا امنیت یا... سرکوب کنند؛ دیگر منتقدان افراطی اصلاحات، که بیرون گود اصلاحطلبی نشستهاند و با تخطئه آن، علاقه دارند مردم به خیابان بیایند و با کارگزاران دولت پنهان درگیر شوند، تا شاید آنان از این فضای آشفته فرصتی به دست آورند. این منتقدان، با توجیه لزوم هزینه دادن، حتی از اینکه خون مردم به دست دولت پنهان ریخته شود ابایی ندارند و این خون را برای داغ شدن بازار مبارزه لازم میدانند. خطر دیگر از جانب اپوزسیونِ افراطی ضدمذهب متوجه اصلاحات است. این اپوزسیون هر نیروی مذهبی را ضد دموکراسی میداند و بیشترین امیدش به جمعیتی است که در بخش پنهان جامعه طرفدار آزادی پوشیدن، نوشیدن و بوسیدن است. این جمعیت که اندازه آن به دقت معلوم نیست الآن در بخش پنهان جامعه و در خانهها حضور دارند؛ اما در عرصه عمومی کمتر ظاهر میشوند. اپوزسیون افراطی ضدمذهبی زیر عنوان جذاب دفاع از جمهوری سکولار، آرزو دارد این جمعیت را روزی در اعتراض به حکومت به خیابانها بکشد. هر چند ممکن است این جمعیت بتواند فشارهایی به حکومت وارد کند، همه میدانند با این شیوهها دموکراسی در عرصه عمومی تقویت نمیشود.
2. مهمترین کار اصلاحطلبان، تداوم مشیِ آرام، مدنی و اصلاحی کنونی است. در جنبشهای انقلابی، طرفدارانِ انقلاب در گوشههای پنهان جامعه سنگَر میگیرند تا اعتراضات مردمی علیه حکومت در خیابانها به نتیجه برسد؛ کاری که لازمه آن اخلال در مسیر زندگی مردم است. این در حالی است که در جنبشهای اصلاحی، مردم در حال زندگی خود هستند، اما اصلاح طلبان با کار مستمر و مدنی خود مردم را در بزنگاههای انتخاباتی به قصد انجام اصلاحات بسیج میکنند و در روزهای غیرانتخاباتی آنان را به تشکیل نهادهای مدنی تقویت میکند.
3. اصلاحطلبان دوم خردادی وضع موجود جامعه ایران را در قالب «جامعهای به سوی دموکراسی»(1) تئوریزه میکنند؛ در حالیکه منتقدان آنها این جامعه را «به سوی انقلاب»(2) میدانند. همه میدانیم جامعه ایران بنا به چند دلیل شرایط جامعه انقلابی را ندارد که یکی از دلایل مهم آن این است که گفتمان مسلط در جامعه ایران دموکراسی و اصلاحطلبی است؛ نه انقلاب گری. از سویی، خاصیتِ بازتابی جامعه ایجاب میکند که نیروهای علاقهمند به دموکراسی و اصلاحات، تمام همّ خود را در حرکت جامعه به سوی اصلاحطلبی معطوف کنند؛ نه عکس آن.
4. این جنبش تا زمانی که بتواند مطالبات خود را در ساختار حقوقی و قانونی حکومت نهادینه کند، راه ناهمواری را پیش روی دارد. با این همه، جنبش مذکور تا کنون دستش پُر بوده است؛ زیرا توانسته است: استبداد مذهبی را که میخواست به نام اکثریت عمل کند تا حد یک اقلیت (و آنهم در اندازه گروه فشار و دولت پنهان) تقلیل دهد؛ «عرصه عمومیِ» مستقل از قدرت رسمی را با نهادهای مدنی، شوراهای شهری و نشریات مستقل تقویت کند؛ فرهنگِ سیاسیِ دموکراتیک را گسترش دهد؛ «ذهنیت عمومی» مردم را از شهروندانی منفعل به شهروندانی بستانکار و مدنی تغییر دهد.
5 . جنبش دوم خرداد باید کوشش کند که زمینه مشارکت تمام افراد، شخصیتها و نیروهایی را که به تمامیت ارضی ایران، روشهای اصلاحی و مسالمتآمیز، دموکراسی و حاکمیت ملی پایبند هستند، در مسیر ساختن نهادهای مردمسالار در عرصه عمومی ایران فراهم کند؛ زیرا هدفِ اصلی مخالفان افراطی اصلاحات با اتکا به دولت پنهان این است که ائتلاف بزرگ و نانوشته نیروهای مردمسالار را در جنبش اصلاحی تخطئه و مرعوب کنند؛ درحالیکه این ائتلاف یکی از لنگرگاههای بزرگ جامعه ایران در جهانِ ناامن کنونی است.
با این توصیف، پیشروی آرام و مدنی جنبش دوم خرداد تا کنون، آب در هاون کوبیدن نبوده است و تا زمانیکه مطالبات این جنبش به قانون تبدیل شود، نهادینه گردد، باید این مشی را ادامه داد.
اشاره
آقای جلاییپور، در این مقاله، در مقابل جریان افراطی اصلاحطلب موضعگیری میکنند و معتقدند که اندیشیدن صرف به سازوکار حقوقی، ما را از تحقق زمینههای واقعی مردمسالاری و توسعه حوزه عمومی دور خواهد کرد. ایشان، بر خلاف جریان افراطی، معتقدند که تحقق مردمسالاری نیازمند زمان است و نقطه شروع آن، تغییر ساختار قانون اساسی نیست؛ بلکه با همین ظرفیت نیز میتوان آهنگِ مردمسالاری را داشت. دغدغه تحقق مردمسالاری، و در عین حال، توجه به زمینهها و بسترها، دوراندیشی ایشان را میرساند. به وضوح پیداست نظریهپردازی ایشان در سطح رفتار سیاسی است، و در مقام اندیشه و آرمان، همچنان که از مقاله حاضر پیداست، ایشان به مردمسالاری میاندیشند؛ اما تبیینی ارائه نمیدهند که مراد ایشان از این آرمان چیست و مردمسالاری ایشان با حکومت دینی چه نسبتی پیدا میکند. ظاهرا منظور ایشان آن است که ما نباید دوران گذار را آنچنان شتابان طی کنیم که در میانه راه مجبور شویم دست از آرزوی تحقق مردمسالاری بشوییم؟ چه خوب است امثال آقای جلاییپور، که دغدغه تحقق مردمسالاری و حکومت دموکراتیک را دارند دغدغهای که به یک معنا میمون و مبارک است این دغدغه را نیز بیان کنند که در فرآیند اصلاحات چه طرحی برای تضمین آرمانِ حکومت دینی دارند؟ این اشکال به اغلب مقالاتی که در حوزه مردمسالاری منتشر میشود وارد است. این دسته از مقالات راهبردهای وصول به حکومت دموکراتیک را بیان میکنند ـ اینکه باید حوزه عمومی گسترده شود؛ نهادهای مستقل ایجاد شود؛ احزاب بیشتر شوند؛ نقش ولایتفقیه کمرنگتر گردد؛ نظارت استصوابی حذف گردد و دهها پیشنهاد دیگر ـ اما برای اجرای بیشتر احکام دین و تقویت بُعد اسلامیت نظام، در اینگونه مقالات اثری نیست. دغدغه اصلی این نویسندگانِ محترم تقویت بُعد جمهوریت است. چه خوب میشد اگر به تقویت بُعد اسلامیت مردمسالاری دینی نیز میاندیشیدند و طرحهای اثباتی خود را بیان میکردند؛ خصوصا اینکه نوع این نویسندگان همواره بر این مطلب تأکید دارند که قرائت ایشان از مردمسالاری دینی متفاوت است.
منتقدان سبک موجودِ اصلاحطلبی معمولاً در تخطئه اصلاحطلبیِ فعلی به فهرستِ موانعی که مخالفان اصلاحات در برابر جنبش اصلاحی ایجاد کردهاند، یا به ضعفِ عملی و تئوریک دوم خردادیها (منظور جبهه دوم خرداد و گروههای تشکیلدهنده آن، مثل جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ...) در پیشبرد برنامههای اصلاحی اشاره میکنند.
در دو سال گذشته، این منتقدان برای تمایز خود با دوم خردادیها از عباراتی از این دست استفاده کردهاند: عبور از خاتمی ضرورت عبور از اصلاحات صوری به بنیادین؛ عبور از دموکراسی دینی به دموکراسی تمام عیار؛ عبور از اصلاحطلبی به تحولطلبی؛ ترک آرامش فعال و تأسی به نافرمانی مدنی؛ ضرورت تشکیل ائتلاف دموکراتیک، یعنی ائتلافی خالی از وجود اصلاح طلبان دوم خردادی و حکومتی که دستشان در پاتیل چرب و شیرین حکومت است. من معتقدم این منتقدانِ اصلاحطلبی، بیش از این، حرف روشنی نمیزنند. شاه بیت حرف آنان این است که حکومت جمهوری اسلامی اصلاحناپذیر و اصلاحطلبان دوم خردادی افرادی حکومتی هستند و شیوههای آنها صوری و غیربنیادی است و چیزی را تغییر نمیدهد و مردم را سر کار گذاشتهاند. به بیان دیگر، حرف این منتقدان تخطئه اصلاحطلبان موجود است، بدون اینکه خودشان راهی عملی در پیش پای مردم بگذارند. گویی منتقدان اصلاحطلبی ارزیابیِ بههنگامی از وضع موجود جامعه ندارند و اگر بخواهیم با زبان خودشان صحبت کنیم، اتفاقا آنها هستند که هدف و استراتژی روشنی ندارند و به انتظار ریختن مردم به خیابانها نشستهاند و اسم آن را نافرمانی مدنی گذاشتهاند.
در مقابل، دوم خردادیها با قبول وجود موانع فوق، معتقدند جنبش اصلاحات در چهار سال گذشته با یک حرکت آرام و مدنی به پیش آمده است (و به نظر میرسد به پیش خواهد رفت). این جنبش هم دارای هدف (تقویت سازوکار و نهادهای دموکراسی) و هم استراتژی (به معنی پایبندی به روش اصلاحطلبی) بوده است. اما در برابر این ارزیابی، منتقدانِ دوم خرداد استدلال دیگری را مطرح میکنند. آنها میگویند منظور از تقویت سازوکار و نهادهای دموکراسی چیست؟ این منتقدان بر این نکته تأکید میکنند که بر اساس قانون اساسی فعلی، امکان تقویت سازوکار دموکراسی نیست. از نظر آنان، بر اساس اصول این قانون اساسی، با توجه به نقش محوری ولیفقیه در تعیین سرنوشت همه قوای کشور، یک جمهوری ولایی حاصل میآید؛ نه یک جمهوری مردمسالار.
اما طرفداران سبکِ موجودِ اصلاحطلبی میگویند فقط سازوکار حقوقی نیست که «عرصه عمومی» را سرپا نگه میدارد. اگر اینطور بود، قانون اساسی مشروطه باید «عرصه عمومی» ایران را نهادینه میکرد و مجددا جامعه ایران با انقلاب روبرو نمیشد. عواملی مهمتر از سازوکار حقوقی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. یکی از این عوامل، جان گرفتن «گفتمان مردمسالار» است که باید در عرصه عمومی به سخن اصلی تبدیل شود. در ایران چنین شده است و برای تقویت آن باید این «گفتمان» را زنده نگه داشت و به لوازم آن، که همان مشی مسالمتآمیز است، پای بند بود.
جنبش اصلاحی از ابتدا به دنبال تقویت عرصه عمومی بوده است. این جنبش در پی ویران کردن حکومت نبوده، بلکه اصلاح و دموکراتیکتر کردن آن را مد نظر داشته است. این جنبش تا کنون نه بهطور کامل موفق بوده و نه سرکوب شده است، بلکه همچنان به پیشروی آرام خود ادامه میدهد. همچنان که گفته شد، تمامِ ادلهای که منتقدان سبک موجود اصلاحطلبی ارائه میکنند فقط مبیّن این است که ممکن است جنبش دوم خرداد نتواند از طریق سازوکارهای موجود در جمهوری اسلامی مطالبات خود را پیگیری کند؛ همین و بس. در صورتیکه دوم خردادیها معتقدند ادامه شیوههای موجود از دو حال خارج نیست: حالت اول اینکه دوم خردادیها میتوانند، به رغم همه مانعتراشیها، مطالبات جنبش را از طریق سازوکارهای موجود جمهوری اسلامی به پیش برند و عرصه عمومی را بیشتر تقویت کنند. در حالت دوم، آنگاه که دوم خردادیها با حالت اول به نتیجه نرسیدند، راه خود را، که همان تقویت عرصه عمومی است، از درون جامعه و نهادهای مدنی (و جنبش اجتماعی مردم ایران) پی خواهند گرفت. مهم این است که دوم خردادیها در هر دو حالت، استراتژی و مشی اصلاحطلبی خود را به نفع استراتژیهای انقلابی یا محافظهکاری تغییر نخواهند داد.
با اشاره به توضیحات زیر میتوان از استراتژی اصلاح طلبان دوم خرداد، یا مشیِ پیشروی آرام، مدنی و اصلاحی آن، که تا کنون در دستور کار این جنبش بوده است، دفاع کرد.
1. جنبش اجتماعی ایران، جنبشی برای تقویت عرصه عمومی است؛ اما این جنبش، جنبش پس از دموکراسی نیست، بلکه پیش از آن است. از این نظر این جنبش یک جنبش «متعارف» است.
جهتگیری(1) سیاسی جنبشهای متعارف سه گونه است: اصلاحی؛ انقلابی و محافظه کاری. در جامعه ایران از این سه جهتگیری فقط جهتگیری اصلاحی است که قابل دفاع است؛ زیرا: اولاً، جهتگیری محافظه کاری با تأکید بر وضع موجود، که مبتنی بر تبعیض سیاسی است، قابلدفاع نیست. بعنوان نمونه، این رویکرد از نظارتِ استصوابیِ حداکثری دفاع میکند. ثانیا، اشکال اساسی جهتگیری انقلابی این است که با کاربرد این نوع جهتگیری ممکن است بتوان حکومت را تغییر داد، اما در اینکه با این روش بتوان دموکراسی را نهادینه کرد تردید جدی وجود دارد. ازاینرو، جهتگیری اصلاحطلبی راهی است که همچنان در جنبشهای اجتماعی متعارف قابلدفاع است.
2. خواسته قلبی مخالفان دوم خرداد آن است که جنبش دوم خرداد گزک به دست آنها بدهد تا آنها بتوانند با تحریک تودههای مردم در خیابان به نام اسلام و شهدا، حساب دوم خردادیها را برسند. خوشبختانه شیوههای آرام و مدنی دوم خرداد تا کنون داغ این آرزو را به دل مخالفان افراطی دوم خرداد، که در حکومت و جنبش مردمی پنهان شدهاند، گذاشته است.
3. درست است که دستاوردهای جنبش دوم خرداد هنوز در سطح سیاسی تثبیت نشده است و هنوز علاقهمندان به اصلاحات از نتایج این جنبش راضی نیستند، اما باید توجه داشت که جنبش اصلاحطلبی اولاً، تا کنون با «هزینه کمی» به پیش آمده است؛ ثانیا، هر وقت مخالفان اصلاحات خواستهاند این جنبش اصلاح طلبانه را سرکوب کنند هزینههای زیادی را متحمل شدهاند.
4. جامعه ایران جامعهای در حال «نوسازی» است؛ اما بخشهایی از جامعه در شهرهای بزرگ، بهویژه بخشهایی از شش کلانشهر ایران، در حال تجربه جامعه پسانوسازی است.
این بخش ِ تعیینکننده در ایران از جهتگیریهای محافظهکاری بیزار است؛ درعینحال اصلاً انقلابی نیست و از حاملان اصلی رویکرد اصلاحی است. یکی از دلایلی که تا کنون مخالفان افراطی اصلاحات حریف این جنبش نشدهاند بهخاطر حمایت این بخش ِ جامعه از روشهای اصلاحی است. حتی اگر این بخش از جامعه از اصلاح طلبان راضی نباشند، در بزنگاههای انتخاباتی به اصلاح طلبان رأی میدهند.
5 . پس از یازدهم سپتامبر، جامعه جهانی یک ویژگی اساسی پیدا کرده است: این جامعه، خصوصا بخش صنعتی و قدرتمند آن، به شدت نگران تخریب و اقدامات چریکی بنیادگرایان مذهبی است. در چنین جهانی عرصه برای بنیادگرایان تخریبگر تنگتر و تنگتر میشود. ازاینرو، مخالفان بنیادگرای جنبش اصلاحی از لحاظ بین المللی بدشانسی آوردهاند و نمیتوانند مانند دوران جنگ سرد، به نام حقانیت انقلابی یا دینی، برای بیرون کردن رقبای خود دست به هر اقدامی بزنند. در مقابل، هر چند عرصه جهانی برای اقدامات بنیادگرایانه تنگ میشود، اما عرصه برای اقدامات دموکراتیک و اصلاحی باز است.
6. چون هدف جنبش دوم خرداد تقویت دموکراسی است، لذا این جنبش باید به مقتضیات این هدف نیز پایبند باشد. یکی از مقتضیات دموکراسی در جامعه ایران، حضور یک حزب محافظهکارِ روشناندیش و قانونگراست. تا کنون نیروی محافظهکار عقلانی در جامعه ایران ساکت و غیرفعال بوده است. در چنین شرایطی تنها با تداوم روشهای اصلاحطلبی است که نیروهای سیاسی محافظهکار عقلگرا روزی خواهند فهمید که تنها راه حضور در صحنه سیاسی، رعایت قواعد دموکراسی در عرصه عمومی است؛ نه امید بستن به کارگزاران دولت پنهان.
7. غیراز دلایل فوق، التزام به بنیاد نظری جنبشهای اصلاحی هم مطرح است. در این جنبشها، «روش» از «هدف» مهمتر است؛ زیرا اگر قرار باشد با روشهای غیراصلاحی، وضع موجود سیاسی را تغییر داد، بسیار محتمل است پیروزمندان این صحنه، برای تداوم قدرت خود همان روشهای غیراصلاحی را ادامه دهند.
آقای جلایی پور در ادامه به پارهای ملاحظات میپردازد:
1. جنبش اصلاحی دوم خرداد تا رسیدن به نتیجه، دستکم از دو ناحیه در خطر است: یکی مخالفان افراطیِاصلاحات که آرزو دارند جنبش دوم خرداد به خیابان کشیده شود تا آن را به نام اسلام یا امنیت یا... سرکوب کنند؛ دیگر منتقدان افراطی اصلاحات، که بیرون گود اصلاحطلبی نشستهاند و با تخطئه آن، علاقه دارند مردم به خیابان بیایند و با کارگزاران دولت پنهان درگیر شوند، تا شاید آنان از این فضای آشفته فرصتی به دست آورند. این منتقدان، با توجیه لزوم هزینه دادن، حتی از اینکه خون مردم به دست دولت پنهان ریخته شود ابایی ندارند و این خون را برای داغ شدن بازار مبارزه لازم میدانند. خطر دیگر از جانب اپوزسیونِ افراطی ضدمذهب متوجه اصلاحات است. این اپوزسیون هر نیروی مذهبی را ضد دموکراسی میداند و بیشترین امیدش به جمعیتی است که در بخش پنهان جامعه طرفدار آزادی پوشیدن، نوشیدن و بوسیدن است. این جمعیت که اندازه آن به دقت معلوم نیست الآن در بخش پنهان جامعه و در خانهها حضور دارند؛ اما در عرصه عمومی کمتر ظاهر میشوند. اپوزسیون افراطی ضدمذهبی زیر عنوان جذاب دفاع از جمهوری سکولار، آرزو دارد این جمعیت را روزی در اعتراض به حکومت به خیابانها بکشد. هر چند ممکن است این جمعیت بتواند فشارهایی به حکومت وارد کند، همه میدانند با این شیوهها دموکراسی در عرصه عمومی تقویت نمیشود.
2. مهمترین کار اصلاحطلبان، تداوم مشیِ آرام، مدنی و اصلاحی کنونی است. در جنبشهای انقلابی، طرفدارانِ انقلاب در گوشههای پنهان جامعه سنگَر میگیرند تا اعتراضات مردمی علیه حکومت در خیابانها به نتیجه برسد؛ کاری که لازمه آن اخلال در مسیر زندگی مردم است. این در حالی است که در جنبشهای اصلاحی، مردم در حال زندگی خود هستند، اما اصلاح طلبان با کار مستمر و مدنی خود مردم را در بزنگاههای انتخاباتی به قصد انجام اصلاحات بسیج میکنند و در روزهای غیرانتخاباتی آنان را به تشکیل نهادهای مدنی تقویت میکند.
3. اصلاحطلبان دوم خردادی وضع موجود جامعه ایران را در قالب «جامعهای به سوی دموکراسی»(1) تئوریزه میکنند؛ در حالیکه منتقدان آنها این جامعه را «به سوی انقلاب»(2) میدانند. همه میدانیم جامعه ایران بنا به چند دلیل شرایط جامعه انقلابی را ندارد که یکی از دلایل مهم آن این است که گفتمان مسلط در جامعه ایران دموکراسی و اصلاحطلبی است؛ نه انقلاب گری. از سویی، خاصیتِ بازتابی جامعه ایجاب میکند که نیروهای علاقهمند به دموکراسی و اصلاحات، تمام همّ خود را در حرکت جامعه به سوی اصلاحطلبی معطوف کنند؛ نه عکس آن.
4. این جنبش تا زمانی که بتواند مطالبات خود را در ساختار حقوقی و قانونی حکومت نهادینه کند، راه ناهمواری را پیش روی دارد. با این همه، جنبش مذکور تا کنون دستش پُر بوده است؛ زیرا توانسته است: استبداد مذهبی را که میخواست به نام اکثریت عمل کند تا حد یک اقلیت (و آنهم در اندازه گروه فشار و دولت پنهان) تقلیل دهد؛ «عرصه عمومیِ» مستقل از قدرت رسمی را با نهادهای مدنی، شوراهای شهری و نشریات مستقل تقویت کند؛ فرهنگِ سیاسیِ دموکراتیک را گسترش دهد؛ «ذهنیت عمومی» مردم را از شهروندانی منفعل به شهروندانی بستانکار و مدنی تغییر دهد.
5 . جنبش دوم خرداد باید کوشش کند که زمینه مشارکت تمام افراد، شخصیتها و نیروهایی را که به تمامیت ارضی ایران، روشهای اصلاحی و مسالمتآمیز، دموکراسی و حاکمیت ملی پایبند هستند، در مسیر ساختن نهادهای مردمسالار در عرصه عمومی ایران فراهم کند؛ زیرا هدفِ اصلی مخالفان افراطی اصلاحات با اتکا به دولت پنهان این است که ائتلاف بزرگ و نانوشته نیروهای مردمسالار را در جنبش اصلاحی تخطئه و مرعوب کنند؛ درحالیکه این ائتلاف یکی از لنگرگاههای بزرگ جامعه ایران در جهانِ ناامن کنونی است.
با این توصیف، پیشروی آرام و مدنی جنبش دوم خرداد تا کنون، آب در هاون کوبیدن نبوده است و تا زمانیکه مطالبات این جنبش به قانون تبدیل شود، نهادینه گردد، باید این مشی را ادامه داد.
اشاره
آقای جلاییپور، در این مقاله، در مقابل جریان افراطی اصلاحطلب موضعگیری میکنند و معتقدند که اندیشیدن صرف به سازوکار حقوقی، ما را از تحقق زمینههای واقعی مردمسالاری و توسعه حوزه عمومی دور خواهد کرد. ایشان، بر خلاف جریان افراطی، معتقدند که تحقق مردمسالاری نیازمند زمان است و نقطه شروع آن، تغییر ساختار قانون اساسی نیست؛ بلکه با همین ظرفیت نیز میتوان آهنگِ مردمسالاری را داشت. دغدغه تحقق مردمسالاری، و در عین حال، توجه به زمینهها و بسترها، دوراندیشی ایشان را میرساند. به وضوح پیداست نظریهپردازی ایشان در سطح رفتار سیاسی است، و در مقام اندیشه و آرمان، همچنان که از مقاله حاضر پیداست، ایشان به مردمسالاری میاندیشند؛ اما تبیینی ارائه نمیدهند که مراد ایشان از این آرمان چیست و مردمسالاری ایشان با حکومت دینی چه نسبتی پیدا میکند. ظاهرا منظور ایشان آن است که ما نباید دوران گذار را آنچنان شتابان طی کنیم که در میانه راه مجبور شویم دست از آرزوی تحقق مردمسالاری بشوییم؟ چه خوب است امثال آقای جلاییپور، که دغدغه تحقق مردمسالاری و حکومت دموکراتیک را دارند دغدغهای که به یک معنا میمون و مبارک است این دغدغه را نیز بیان کنند که در فرآیند اصلاحات چه طرحی برای تضمین آرمانِ حکومت دینی دارند؟ این اشکال به اغلب مقالاتی که در حوزه مردمسالاری منتشر میشود وارد است. این دسته از مقالات راهبردهای وصول به حکومت دموکراتیک را بیان میکنند ـ اینکه باید حوزه عمومی گسترده شود؛ نهادهای مستقل ایجاد شود؛ احزاب بیشتر شوند؛ نقش ولایتفقیه کمرنگتر گردد؛ نظارت استصوابی حذف گردد و دهها پیشنهاد دیگر ـ اما برای اجرای بیشتر احکام دین و تقویت بُعد اسلامیت نظام، در اینگونه مقالات اثری نیست. دغدغه اصلی این نویسندگانِ محترم تقویت بُعد جمهوریت است. چه خوب میشد اگر به تقویت بُعد اسلامیت مردمسالاری دینی نیز میاندیشیدند و طرحهای اثباتی خود را بیان میکردند؛ خصوصا اینکه نوع این نویسندگان همواره بر این مطلب تأکید دارند که قرائت ایشان از مردمسالاری دینی متفاوت است.