آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

از نظر آقای مرتضوی، جهانی‏سازی بر پایه ضرورت‏های اقتصادی جهان و تحولات علمی، حادث شده است و آثار مثبت آن همچون اعمال نظارت و مداخله نهادهای بین‏المللی بر نهادهای حکومتی ملی، بر آثار منفی آن پیشی می‏گیرد. جریان پسامدرنیته در برابر این موجِ برخاسته از مدرنیته قرار می‏گیرد، که هرچند نقدهایی جدی به مدرنیته دارد، اما نوع نگاه این جریان برای جوامعی که در میانه راه مدرنیته هستند خطرناک است.

متن

جهان اندیشه ، ش 7
حدود دو دهه است که دو جریان فکری متفاوت و متوازی، دست‏مایه فکری و عملی دولتمردان و نظریه‏پردازان تمام کشورها و روشن‏فکران شده است. یکی از این دو، جهانی‏سازی(1) یا جهان‏گرایی(2) است و به‏خصوص اگر به جنبه جهان‏گرایی این رویکرد توجه داشته باشیم که بر پایه ضرورت‏های اقتصادی جهان و تحولات علمی حادث شده است، در می‏یابیم که کمتر پایه و مایه تئوریک داشته و عامل محرکه و سمت و سو دهنده به این ضرورت، سیاست‏های اقتصادی خانم مارگارت تاچر، نخست وزیر محافظه‏کار انگلیس، و ریگان، رئیس‏جمهور آمریکا در دهه 70 میلادی، و صندوق بین‏المللی پول و بانک جهانی بوده، که کلاً تحت عنوان سیاست‏های تعدیل ساختاری(1) شناخته شده است.
در واقع، این ضرورت حاصل تحولات همه‏جانبه در عرصه جهانی و در تمامی جنبه‏های زندگی بشر امروزی بوده، و همین اثرات تبعی است که بار دیگر، سنت گرایان و محافظه‏کاران جوامع، به‏خصوص جهان اسلام را بر خواهد انگیخت، و همان طور که در قرون نوزده و بیست شاهد تقابل تجددخواهی و مدرنیسم حاصل از انقلاب صنعتی و مبارزات خونین اصول گرایان با مدرنیست‏ها بودیم، بار دیگر سنگربندی‏های مقابله این دو نحله را شاهد خواهیم بود؛ منتها با این تفاوت که موج جدید بسیار خونین‏تر و عمیق‏تر است و از حدود دو دهه پیش آغاز شده و مشخصه آن نیز انتقال جغرافیای جنگ از مناطق مسلمان‏نشین به قلب کشورهای صادرکننده مدرنیسم و جهانی‏سازی است، و متأثر از چنین جریانی است که ساموئل هانتینگتون فرضیه «جنگ تمدن‏ها» را مطرح و مرزهای اسلام را خونین توصیف می‏کند.
اما فارغ از این اثر جهانی‏شدن اقتصاد آثار مثبت آن از لحاظ مردم کشورهای جهان سوم، می‏تواند اِعمال نظارت و مداخله نهادها و مؤسسات بین‏المللی بر نهادهای حکومتی محلی و ملی، و وضع حقوق یکسان جهانی، مانند حقوق بشر و محاکم قضایی بین‏المللی برای کسانی باشد که در درون حوزه حاکمیتی خود به نقض حقوق بشر و آزادی‏های مشروع و غارت ملت‏ها و کشورها پرداخته یا در جنگ‏ها به نسل‏کشی و کاربرد تسلیحات غیرمتعارف شیمیایی و بیولوژیکی مبادرت ورزیده‏اند.
روی‏هم‏رفته، جهانی‏شدن نشانه تحول جدیدی در مناسبات سیاسی بین‏المللی است، و چون با مفاهیم سنتی حاکمیت در تضاد است، سیستم‏های حکومتیِ درون‏گرا بسیاری از اصول و مبانی آن را نمی‏پذیرند.
و اما جریان فکری دیگر، پسامدرنیته(2) است که دقیقا در جهت مخالف جهانی‏شدن یا جهانی‏سازی حرکت کرده است و به مثابه یک جریان فکری ناب، هم‏زمان مشغله فکری روشن‏فکران شده و شعاع نفوذ آن همه عرصه‏های فکری ـ اعم از دین و فلسفه و سیاست، تا فرهنگ و هنر ـ را متأثر ساخته است؛ اگرچه این پدیده هنوز در همان حد تئوری و مشغله فکری باقی مانده و بر عکسِ همزاد خود، وارد سیاست عملی یا حتی ایدئولوژی سیاسی نشده است.
اگرچه اهتمام ورزیدن به مسائل عاطفی، روحی و خلقیات مردم، و نیز تفاوت‏های آنها در زندگی روزمره و سابقه تاریخی آنان می‏تواند بسیار با اهمیت باشد و مدرنیته نیز در زمان پیدایش خود از قرن هجدهم تا کنون به دلیل پشت‏پا زدن به موارد مذکور و نیازها و امکانات در کنار آثار مثبت خود، باعث و بانی، یا حداقل مشوّق آثار منفی اجتماعی و ضد اخلاقی و جریانات سیاسی منحط مانند فاشیسم و نازیسم در صورت‏های گوناگون بوده است، اما آثار تفکر پست‏مدرنیست‏ها برای جوامعی که در نیمه راه مدرنیته و استقرار بنیادهای اساسی و شالوده اولیه جامعه مدنی می‏باشند، بسی خطرناک و مسئله‏ساز خواهد بود. روشن‏فکر بی‏دغدغه غربی، با نقد مدرنیته، به جهان عقب مانده توصیه می‏کند که در پستوی سنت‏های کهن و ارزش‏های دیرینه که بعضا ریشه در فقر، جهل، خرافات و مناسبات اجتماعی دیرپای عشیره‏ای ـ فئودالی این جوامع دارند، بماند یا بدان بازگردد.
در صورتی که همه انسان‏ها و ابنای بشر با هر رنگ و نژاد و مذهب و ملیت و قومیت، و تنها به صرف انسان بودن، دارای حقوق اولیه و انسانی هستند، و تعرض به آنان به هر دلیل، نه‏تنها سبب پایمال شدن این حقوق برای صاحبان حق می‏شود، بلکه سایر ابنای بشر را نیز متأثر و متألم می‏سازد.
روشن‏فکران مسلمانی که جوامع آنان بیش از هر جامعه دیگری در تلاطم امواج جهانی‏شدن و مدرنیته، و هم‏اکنون پسامدرنیته، قرار گرفته نیز بار دیگر به آزمونی سخت فراخوانده شده‏اند: از یک سو، باید از خطاهایی که در هنگام ورود مدرنیته یا تجددخواهی روی داد ـ مانند توصیه «اخذ بدون تصرف فرهنگ غربی» میرزا ملکم خان ـ اجتناب کنند و در جریانات فکری رایج در جهان دست به انتخاب اصلح بزنند، و از سویی دیگر، هیزم بیار معرکه یک جامعه بسته نباشند، که در چنین صورتی، در وهله اول دودش به چشم خود آنان خواهد رفت.
اشاره
این مقاله کوتاه که با پیش‏فرض گرفتنِ درستیِ جریان مدرنیته به بررسی موضوع جهانی‏سازی می‏پردازد، تنها به پاره‏ای از آثار جهانی‏سازی اشاره کرده و بسیاری آثار آن را ناگفته گذاشته است. ابتدا باید روشن کرد که آیا جهانی‏سازی، که برخی از آن به جهانی‏شدن تعبیر می‏کنند، یک پروژه است یا یک پروسه؟ یعنی آیا «جهانی‏سازی» امری است برنامه ریزی شده که به دست اردوگاه امپریالیسم به منظور حاکمیت بر سرمایه‏های طبیعی و انسانی دیگر کشورها و به چنگ آوردن هر چه بیشتر نیروی کار ارزان و ورود به جوامع مختلف بدون موانع دست و پاگیر فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی و... طراحی شده، یا اینکه «جهانی‏شدن» مسئله‏ای طبیعی است که سرنوشت محتوم بشر است و نمی‏توان در برابر آن ایستادگی کرد. کسانی که طرف‏دار لیبرالیسم غربی هستند، معمولاً از فرضیه دوم طرف‏داری می‏کنند. طرف‏داران نظریه اول، دسته‏های مختلفی هستند که نویسنده مقاله تنها به یکی از آنها اشاره کرده است. جریان پسامدرنیته، تنها یکی از جریانات مخالف جهانی‏سازی است. در خود فرهنگ غرب بسیاری جریان‏های دینی و مذهبی وجود دارند که با پروژه جهانی‏سازی مخالف‏اند. همه‏روزه اخبارِ مخالفت‏های گوناگون با جهانی‏سازی به گوش می‏رسد. در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا تظاهرات بسیاری علیه سیاست جهانی‏سازی اردوگاه سرمایه داری لیبرال برپا شده است. این امواجِ گوناگونِ مخالف را نمی‏توان به جریان پسامدرنیسم نسبت داد؛ زیرا همان طور که نویسنده محترم نیز اذعان داشته است «این پدیده هنوز در همان حد تئوری و مشغله فکری باقی مانده و برعکس همزاد خود، وارد سیاست عملی یا حتی ایدئولوژی سیاسی نشده است».
2. آیا همه جوامع باید مسیر مدرنیته را بگذرانند؟ این سؤالی است که نویسنده محترم پاسخ مثبت به آن را به صورت یک فرضیه اثبات ناشده، اصل مسلم گرفته است. نمی‏توان گفت همه جوامع یا مدرن شده‏اند یا در نیمه‏راه مدرنیته هستند. البته اگر مقصود از مدرنیته استفاده از ابزار و تکنولوژی جدید و پیشرفته باشد، سخن نویسنده پذیرفتنی است؛ اما مدرنیته به معنای یاد شده نیست. مدرنیته یک نوع نگرش فراگیر و مبنایی به کل هستی است. مدرنیته یعنی اصالت دادن به انسان، اصالت دادن به عقل و تجربه انسان، و نادیده گرفتن عقل برتر یا نفی آن. مدرنیته یعنی اعتماد بی‏حد و حصر به عقل انسان و بی‏اعتمادی به دانش آسمانی و وحی الاهی و احساس بی‏نیازی از دستگیری هادیان آسمانی. این نوع نگرش به جهان و انسان را همه جوامع نه پذیرفته‏اند و نه الزامی در پذیرش آن دارند. بر عکس باید گفت حال که انسان مدرن غربی دوران مدرنیته را تجربه کرده و همه مشکلات و مصائب آن را در کنار برخورداری‏های آن چشیده است، و در نهایت راه مدرنیته، به پوچی انسانی و واهی بودن مقاصد معرفی‏شده آن مسیر پی برده و نوعی بازگشت به اصل انسانی خویش را آغاز کرده است، توصیه به دیگر جوامع برای پیمودن مسیر جهان مدرن، نوعی توصیه خرافی و تقلید جاهلانه مدرن است.
بنابراین نقد مدرنیته به معنای توصیه به ماندن در پستوهای سنت‏های کهن و ارزش‏های ریشه دار در فقر و جهل و خرافه نیست. نه همه ارزش‏های کهن ریشه در جهل و فقر و خرافه دارند و نه همه ارزش‏های مدرن مبرا از جهل و فقر و خرافه‏اند. انسان همواره استعداد دارد که در ورطه جهل و خرافات بیفتد. اگر این استعداد با نیروی عقل، عقل اصیل و هدایت یافته به هدایت عقل کل و خالق هستی و علم مطلق الاهی، مهار نشود هر آینه احتمال فراوانِ فروغلطیدن به چرخه هلاکت جهل و خرافه وجود دارد، چه در دوران مدرن باشیم، چه در دوران پیشامدرن و چه در دوران پسامدرن. آنچه جهل و خرافه را می‏زداید عقل صرفا استدلال گر حسابگر مدرن نیست، که آن نیز دستمایه شیطان جن و انس تواند شد و به ضد عقل تبدیل می‏شود. عقل نجات‏دهنده انسان از دامن جهل و خرافه، ویژگی‏هایی دارد که در منابع اسلامی گردآمده‏اند و با اخلاق و سلوک حق‏جویانه و صادقانه انسان بسیار پیوند دارد.
3. اِعمال نظارت نهادهای بین‏المللی و مداخله آنها در مسائل داخلی کشورها زمانی می‏تواند درست و مفید باشد که آن نهادها مستقل از قدرت‏های اقتصادی و نظامیْ شکل گرفته باشند، و بتوانند مستقل از آنها عمل کنند. همه نیک می‏دانیم که هیچ‏یک از نهادهای بین‏المللی که در چند دهه اخیر، به‏ویژه پس از جنگ جهانی دوم، شکل گرفته‏اند، مستقل از قدرت‏های مسلط و پیروز در جنگ عمل نکرده‏اند و همواره حافظ منافع آنان بوده‏اند. اگر کسی در این مسئله آشکار تردید داشته باشد، باید در سلامت فهم او و نیز در قدرت تشخیص اجتماعی و سیاسی‏اش تردید جدی کرد، و اگر با وجود آشکار بودن این مسئله، توصیه به توسعه حاکمیت این نهادهای بین‏المللی کند، آن‏گاه باید در سلامت اخلاقی او تردید روا داشت.

تبلیغات