وضعیت انقلابی پایان می گیرد؛ نه پدیده انقلاب
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقای نخعی در این گفتوگو با تعریف وضعیت انقلابی، به چگونگی بقای یک انقلاب و معنای آن و نیز مراحل پیدایی و پایایی آن اشاره میکند. وی بر این باور است که در وضعیت مدرن امکان پدید آمدن انقلاب منتفی است.متن
اعتماد، 13/9/81
جناب آقای نخعی، چه زمان میتوان گفت وضعیت انقلابی وجود دارد؟
وضعیت انقلابی وضعیتی خاص و استثنایی است که در آن، قدرت مرکزیِ انحصاری، مستقر و واجد مشروعیت کافی وجود ندارد؛ قدرت مرکزی جاری نیست و افراد را تحت پوشش قرار نمیدهد و به جای آن، موازنه قوای جریانهای انقلابی، مردم را تحت پوشش قرار میدهد؛ نهادهای رسمی ارزش و قدرت ندارند؛ هنجارهایی که پیشتر باعث میشده است اوضاع در چرخه مناسبی قرار گیرد، دیگر برای مردم وجود ندارد. در واقع، وقتی هر گروهی بتواند بهتر و موفقتر اقدام به تعیین تکلیف در خیابانها کند و موازنه قوا را به نفع خود برهمزند، وضعیت انقلابی وجود دارد.
در وضعیت انقلابی، مشروعیت سیاسی نظام چه تغییراتی میکند؟
در آستانه وضعیت انقلابی ما شاهد سقوط مشروعیت بهطور بسیار شدید هستیم. در واقع، شاهد فروپاشی مشروعیت هستیم. وقتی مشروعیت سقوط میکند، دو راه وجود دارد: ممکن است اصلاح رخ دهد، مشروعیت را ترمیم کند و سطح مشروعیت را تغییر دهد؛ ولی اگر رفرم و اصلاح در کار نباشد یا رژیم ماهیتا اصلاحپذیر نباشد و به سقوط مشروعیت برسیم، دیگر با بالا و پایین شدن سطوح مشروعیت سر و کار نداریم؛ در اینجا باید مبنای مشروعیت عوض شود.
این فروپاشی تا آنجا ادامه مییابد که اساسا مبانی مشروعیت از ذهن مردم کاملاً حذف میشود. در این حالت، باید سازمان و بنیان جدید بنا کرد. در انقلابهای واقعی و بزرگ، تمام مبانی رژیم گذشته نابود میشود و مبانی جدید و رژیم جدیدی بنا میگردد. به عبارت دیگر، در انقلابها سقوط یک مشروعیت و پیدایش یک مشروعیت جدید دیده میشود.
شرط کافی برای یک انقلاب چیست؟
هیچ شرط کافی برای انقلابها پیدا نشده است؛ چون جامعه بشری بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان تحولات آن را از راه قانونمند کردن پیشبینی کرد. ممکن است در یک جامعه، عوامل مشابه انقلاب سیصد سال پیش وجود داشته باشد؛ ولی انقلابی صورت نگیرد. ممکن است ناگهان یک عامل شتابزا و پیشبینیناپذیر در جامعه پدید آید و وضعیت انقلابی را به وجود آورد. به قول هانا آرنت، ناگهان مردم خیابانها درمییابند که شعری میسرایند که قبلاً سروده نشده است. انقلاب یک نسخه آماده نیست که پیچیده شود.
در تعریف انقلاب هم رجعت وجود دارد هم تکامل. انقلابی که رجعت ندارد، بیریشه و بیهویت است و نمیتواند دورانساز باشد. انقلابهای بزرگ، همگی متکی به ریشهها و رجعتهایشان هستند؛ همانطور که انقلابهای روسیه و چین دورانساز و تأثیرگذار شدند ولی انقلاب کشورهای آفریقایی متفاوت است. وقتی انقلاب آفریقا به بار مینشیند تازه شبیه استعمارگر خود میشود و هیچ چیز جدید تولد نمییابد؛ اما انقلابهای روسیه و چین یا ایران اسلامی، چون رجعتی باشکوه و خجسته، و گذشتهای استوار دارند، انقلابهایی نیرومند هستند.
آیا انقلاب اسلامی ایران جزو تقسیم بندی انقلابهای کبیر است؟
کلمه کبیر به لحاظ علمی تعریف خاص خود را دارد. اگر بخشهای عمده یک نظام بهطور کامل تغییر کند چنانکه هیچ شباهتی با قبل نداشته باشد، انقلاب کبیر رخ داده است؛ اما از آنجایی که این واژه خواه ناخواه، کلمهای تبلیغاتی است، در ادبیات رایج دنیا تنها انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر خوانده شده است. طرفداران انقلاب روسیه و چین را تنها طرفداران آن، کبیر نامیدهاند؛ ولی رسانههای جمعی غرب که بر جهان مسلطاند، صفت کبیر را برای آنها استفاده نکردهاند.
اگر رسانههای جهانی از انقلاب کبیر ایران نام برند، خودبهخود تبلیغاتی صورت میگیرد؛ پس نمینویسند و نمیگویند. اما در تعریف علمی، انقلاب اسلامی ایران انقلابی کبیر است؛ چون بخشهای عمده فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی نظام گذشته چنان دچار تحول شده که به هیچ وجه نمیتوان تصور کرد این همان ایران گذشته است. با انقلابها اساسا تعریف منافع ملی تغییر میکند. بعد از انقلاب، دوستان و دشمنان نظام هم تغییر میکنند. پیشتر ایران در پشتپرده اسرائیلیها را حمایت میکرد و الآن سفارت اسرائیل در کشورمان به سفارت فلسطین تبدیل شده است.
انقلاب جای خود را به نظام مبعوث انقلاب میدهد و در آن نظام، ارزشها و آرمانهای خود را جستوجو میکند. امروزه پسوند «انقلابی» از روی مسامحه بهکار میرود؛ زیرا در انقلاب، تبعیت از قانونْ سازشکاری است. در وضعیت انقلابی، تکلیف در خیابانها تعیین میشود و هر گرایشی که قویتر باشد، تعیینکننده وضعیت است. آنگاه که نظام مستقر میشود، سیستم و سازمان، تقسیم کار، عقلانیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری به وجود میآید.
در دورهای که نظامْ مستقر است، رهبران نظام پاسخگو هستند و رفتارشان در یک چرخه عقلانی قرار دارد و بر اعمال آنها قوه ناظری وجود دارد؛ درحالیکه در وضعیت انقلابی، چنین چیزی وجود ندارد.
نمیتوانیم بگوییم الآن در انقلاب به سر میبریم؛ چون معنی ندارد. در وضعیت انقلابی قرار داشتن نظام جمهوری اسلامی به معنای آن است که در مسائل و ارکان فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود مورد هجوم قرار گرفته است؛ چون انقلاب به بنیانهای نظام حمله میکند. آن را تخریب میکند و نظام جدید بنا میکند.
یک انقلاب چگونه تداوم مییابد و چه مسائلی در تداوم انقلاب تأثیر دارد؟
تداوم انقلاب در چارچوب نظری هر فردی معنای خاص خود را دارد. وقتی فرجام انقلاب، جامعه بدون طبقه باشد، تداوم انقلاب در نظر یک مارکسیست به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر خواهد بود. پس جمهوری دموکراتیک خلق به وجود میآید. تداوم انقلاب و اقدام انقلابی در اینجا به معنای رشد طبقه کارگر و نهایتا به وجود آوردن جامعه بیطبقه است. در بینش شیعی که در انقلاب ما حاکم بوده است فرجام انقلاب یعنی تجلی اسم عدل الاهی، ظهور دولت عدل جهانی واحد ـ ظهور حضرت حجت . تداوم انقلاب هم به معنای آن است که نظامی که مستقر میشود تا رکن عدالت را نهادی کند، زمینهساز آن دولت و فرجامی باشد که ما برای انقلاب در نظر گرفتهایم که آن جامعه عدل جهانی واحد و جامعه امام زمانی و جامعه توحیدی ناب است.
پس اگر نظام ما توسعه هم بیابد ولی در آن، عدالت بیمعنی باشد، تداوم انقلاب وجود نخواهد داشت. عدهای تداوم انقلاب را تداوم وضعیت انقلابی میدانند؛ یعنی اینکه اگر ما دیدیم قانونی به نفع ما نیست آن را به نفع انقلاب رعایت نکنیم؛ اما تداوم انقلاب، به معنای آن است که نظامی که انقلاب آن را بنا کرده است باید نظام را ادامه دهد؛ ولی این نظام البته باید اصلاحپذیر باشد. انقلاب در نظامِ پایدار باقی میماند و چون نظامِ اصلاحناپذیر باقی نخواهد ماند، پس اگر انقلابی به پیروزی برسد به شرطی باقی خواهد ماند که نظام بناشده اصلاحپذیر باشد.
پس تداوم انقلاب یعنی بقا و توسعه یک نظام اصلاحپذیر که بنیانها و آرمانها و ارزشهای اصلی انقلاب را نمایندگی میکند. این ارزشها نیز ظواهر جزئی نیستند بلکه بحث ارزشهای عام و کلان است. برای مثال، در انقلاب خودمان این ارزشهای عام در شعار سراسری و محوری دوران انقلاب، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تجلی کرده است. یعنی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت نظام قابل معامله نیست. پس هر یک از اینها در نظام تضعیف شود تداوم انقلاب، به معنای واقعی آن، دچار اختلال است. تداوم انقلاب یعنی تداوم نظام جمهوری اسلامی که در آن آزادی و استقلال، محترم است.
البته بعد از انقلاب و در خلال آن، یک رشته ارزشهای مقطعی هم به وجود میآید. ممکن است در طول یک دهه، ارزشها بسیار عزیز و گرامی باشند، ولی در دهه بعد عزیز و گرامی نباشند. اگر ما ارزشهای موقت را با ارزشهای عام دائمی اشتباه بگیریم، وقتی مجبور شویم ارزشهای موقت را کنار بگذاریم این را به معنای کنار گذاشتن انقلاب خواهند گرفت؛ درحالیکه اصلاً اینطور نیست.
چه زمانی این وضعیت انقلابی به پایان میرسد؟
وضعیت انقلابی، یک وضعیت مستیآفرین است و کسانی که در ایام انقلاب در صحنهها حضور دارند، هیچگاه آن را فراموش نمیکنند. این دوران قابلانتقال و قابلتوصیف نیست و شاید یک هنرمند بتواند آن را توصیف کند. در واقع، همان کلمه مستی را میتوان برای آن بهکار برد. وضعیت انقلابی وضعیتی خاص است. یک وضعیت آزادی خاص در دوران انقلاب است. این وضعیت و این آزادی استثنایی، بسیار لذتبخش است و هیچ مشابهی ندارد. البته دائمی نخواهد بود و همه بهطور غریزی میدانند که این وضعیت موقت است. به همین جهت، در این وضعیت هر جریانی تلاش میکند سربازان خود را بیشتر کند و هر گرایشی در صدد افزایش قدرت خود است. به این ترتیب، وارد وضعیتی میشویم که هم وضعیت انقلابی هست و هم نیست. به این وضع «بحران مشارکت» گفته میشود. بعد از وضعیت انقلابی، وضعیت انتقادی راه میافتد که از یک نظر وضعیت انقلابی است و از یک نظر نظامی جدید است؛ یعنی از طرفی، باز هم مردم در خیابانها تعیین تکلیف میکنند و هر کس هر جایی را بتواند تصرف میکند، و از سویی بعضا به نظام و قانون تمسک میشود.
در چه شرایطی بحران مشارکت ایجاد میشود؟
بحران مشارکت تقاضاهایی است که نه میتوان آنها را سرکوب کرد و نه میتوان آن را اجرا کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی که با رأی بسیار بالایی تصویب شد تا چند سال بحران مشارکت وجود داشت. این بحران مشارکت هم میتواند با تفاهم و همزیستی و پایین بردن تقاضاها و با روشهای قانونی و رفرمیستی و اصلاح طلبانه حل شود، و هم میتواند با درگیری خشونتآمیز و کینه توزانه و تضادهای غیرقابلحل (آنتاگونیستی) حل شود. ما در ایران، یکی از مصیبتبارترین نوع حل و فصل بحران مشارکت سیاسی را داشتهایم. آن را مصیبتبار میخوانیم؛ چرا که ما در ایران بعد از انقلاب، خانوادههایی داشتیم که هر یک از اعضای آن پیرو خط و جریان جداگانهای بودند. یک برادر در یک خط و برادر دیگر در خط دیگر قرار داشت. برای مثال، یک خواهر عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و برادر دیگر عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
آخرین مرحله نظام گذشته سقوط مشروعیت بود که اگر رفرم به وجود میآمد آن را نجات میداد، وگرنه انقلاب میشد. این آخرین مرحله نظام گذشته را میتوان نخستین مرحله در روند ترسیم انقلاب محسوب کرد.
مرحله دوم، وضعیت انقلابی بود؛ یعنی هنوز نهادهای رژیم مستقر بودند ولی تأثیری نداشتند. در خیابانها، جریانهای انقلابی بالانس قدرت میکنند و رژیم کارهای نیست و هر کسی در خیابانها شعار خود را میدهد.
مرحله سوم، بحران مشارکت است؛ یعنی نظام جدید به وجود آمده، اما هنوز تثبیت نشده است. در روزهای بعد از انقلاب، روزهایی را داشتیم که هفتاد یا هشتاد ترور و اعدام در همین تهران صورت میگرفت. هم آنهایی که ترور میشدند وهم آنهایی که اعدام میشدند در جای خودشان، نیروهای برجستهای بودند و ما از لحاظ نیروی انسانی، خسارت زیادی دیدیم. اگر این اتفاق نمیافتاد، نظام ما کیفیت بسیار بالاتری داشت.
هر انقلابی بعد از پیروزی نقطه عطفی دارد. نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران، چه واقعهای است که منجر به تثبیت جمهوری اسلامی شد؟
این همان مرحله چهارم ماست. میتوانیم بگوییم سوم خرداد 1361 و فتح خرمشهر یک نقطه عطف است. بعد از این واقعه است که برداشتها و تحلیلهای دوست ودشمن و بیگانه به سویی است که اعتراف میکنند این نظام (جمهوری اسلامی ایران) قدرتمند و با ثبات است. بعد از فتح خرمشهر است که یک نوع ثبات نسبی به وجود میآید. از آن زمان است که نظام جدید موفق شد بر برخوردهای مسلحانه داخلی غلبه کند و همچنین توانست بر اشغالگر غلبه کند. نظام جدید، بدون اتکا به بیگانه و بعد از سالها، قدرت ملی قابلتوجهی پیدا کرد. پس آخرین مرحله، مرحله ثبات نسبی خواهد بود.
در انقلاب خودمان، بعد از فروکش کردن درگیریهای مسلحانه، بین خود طرفداران نظام و حضرت امام قدسسره ، جناحبندی صورت میگیرد. در اینجا یک سطحی از اخلاق و نیز توسعهیافتگی لازم است تا این جناح بندی را به معنای دشمنی ندانند. وقتی در سطح پایین توسعه قرار داریم، فکر میکنیم این جناح رقیب دشمن است و باید آن را نابود کنیم و فقط خودمان سرکار باشیم. با این طرز تفکر زودتر به نابودی نزدیک میشویم.
گرما و ترکشهای انقلاب، هنوز ادامه دارد و میتواند سالها ادامه یابد ولی هر روز کمرنگتر میشود؛ معنایش این نیست که ارزشهای انقلاب از بین میرود بلکه این وضعیت انقلابی است که کم کم رخت بر میبندد. باید بگوییم وضعیت انقلابی پایان مییابد؛ نه پدیده انقلاب. پدیده انقلاب، خود را در نظام جدید خلاصه کرده و به ارث گذاشته است.
گفته میشود روند جهانیشدن مانع از بروز انقلاب در جوامع امروز بشری میشود. پیشبینی شما از بروز انقلاب در جوامع فعلی جهان چیست و آیا جهانیشدن مانع از انجام انقلاب میشود؟
در اجماعی نسبی که درباره پدیده انقلاب وجود دارد، در یک نظام سنتی بدون تحرک که افراد برای خود در کنار تکلیف، حق قائل نیستند، انقلاب معنا ندارد. در یک نظام توسعهیافته نیز که بحرانهای مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی در چرخهای قابلقبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد. انقلاب در جوامعی که در حال توسعه هستند روی میدهد. در واقع، باید یک سطحی از توسعهیافتگی وجود داشته باشد تا پدیده انقلاب به وجود آید. در بعضی از تئوریها اساسا انقلاب مرحلهای از پویش جوامع از وضع سنتی به مدرن تلقی میشود. تئوریهای «وبر» و «دورکهایم» انقلاب از این نوعاند.
به این ترتیب، اگر چشمانداز جهانیشدن این باشد که جهان به سمت تبدیل شدن به دهکدهای واحد پیش رود و آنها که در حال توسعهاند، از توسعهیافتهها چیزهایی، از جمله چگونگی حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات سیاسی، را بیاموزند انقلاب اتفاق نخواهد افتاد؛ اما تمام اینها جمعبندی ذهن بشر امروز است. به نظر میآید وقوع انقلاب از این پس، احتمال کمتری داشته باشد؛ بهخصوص انقلاب در جوامع توسعهیافته بیمعنا است، ولی ممکن است فردا در یک جلوه دیگری از پویش در جوامع انسانی، که برای ما قابلپیشبینی نیست، این امور دگرگون شود و در جوامعی که احتمال انقلاب در آن کم است، انقلابی پیش آید که واجد و حامل عناصر و مواد جدیدی باشد.
اشاره
1. آقای نخعی اشارات مفیدی در توضیح مفهوم انقلاب و وضعیت انقلابی و چگونگی بقای یک انقلاب آوردهاند. همچنین تفکیک ایشان میان ارزشهای مبنایی و پایدار و ارزشهای مقطعی تفکیکی درست است و باید مورد توجه همه علاقهمندان انقلاب اسلامی ایران قرار بگیرد.
2. آقای نخعی بر این نکته تأکید کردهاند که نمیتوان پیشبینی قطعیای از پیدایی یا ناپیدایی انقلاب در جهان کنونی عرضه کرد. این مطلب با توجه به پیچیدگی جوامع انسانی و نیز وجود اراده آزاد انسانی ونیز اراده الاهی، سخن درستی است. اما تحلیل ایشان از وضعیت جوامع مدرن و توسعهیافته نیازمند بازنگری است. به نظر ایشان، در جوامع «توسعهیافته که بحرانهای مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی، در چرخهای قابل قبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد.» جای این سؤال باقی است که آیا عامل پیدایش انقلاب ناکامی نظام در برآورده ساختن مطالبات سیاسی، و حداکثر اقتصادی است. خود ایشان عوامل پیدایش انقلاب را متفاوت میدانند. بنابراین ممکن است در وضعیت توسعهنایافتگی نیز عوامل دیگری موجب پدید آمدن انقلاب شوند. جوامع مدرن غربی امروز مشکلات و بحرانهایی اجتماعی، اخلاقی، خانوادگی دارند که در پارهای موارد به مرز فروپاشی رسیدهاند و سرمایههای اجتماعی آنان در بسیاری موارد از کف رفته است. جامعههای بحران زده غربی امروز از جهات متعددی آمادگی ورود به یک دوران انقلابی را دارند. بیعدالتی اجتماعی، فاصله شدید طبقاتی، فروپاشی اخلاقی، فروپاشی نظام خانواده، ظلم مضاعف به زن و... هر یک هنگامی که به حد بالای خود برسند میتوانند عامل پدید آمدن یک انقلاب شوند. بر همه موارد بالا باید بحران معنویت را که میتواند بزرگترین عامل پیدایی انقلاب باشد، افزود.
جناب آقای نخعی، چه زمان میتوان گفت وضعیت انقلابی وجود دارد؟
وضعیت انقلابی وضعیتی خاص و استثنایی است که در آن، قدرت مرکزیِ انحصاری، مستقر و واجد مشروعیت کافی وجود ندارد؛ قدرت مرکزی جاری نیست و افراد را تحت پوشش قرار نمیدهد و به جای آن، موازنه قوای جریانهای انقلابی، مردم را تحت پوشش قرار میدهد؛ نهادهای رسمی ارزش و قدرت ندارند؛ هنجارهایی که پیشتر باعث میشده است اوضاع در چرخه مناسبی قرار گیرد، دیگر برای مردم وجود ندارد. در واقع، وقتی هر گروهی بتواند بهتر و موفقتر اقدام به تعیین تکلیف در خیابانها کند و موازنه قوا را به نفع خود برهمزند، وضعیت انقلابی وجود دارد.
در وضعیت انقلابی، مشروعیت سیاسی نظام چه تغییراتی میکند؟
در آستانه وضعیت انقلابی ما شاهد سقوط مشروعیت بهطور بسیار شدید هستیم. در واقع، شاهد فروپاشی مشروعیت هستیم. وقتی مشروعیت سقوط میکند، دو راه وجود دارد: ممکن است اصلاح رخ دهد، مشروعیت را ترمیم کند و سطح مشروعیت را تغییر دهد؛ ولی اگر رفرم و اصلاح در کار نباشد یا رژیم ماهیتا اصلاحپذیر نباشد و به سقوط مشروعیت برسیم، دیگر با بالا و پایین شدن سطوح مشروعیت سر و کار نداریم؛ در اینجا باید مبنای مشروعیت عوض شود.
این فروپاشی تا آنجا ادامه مییابد که اساسا مبانی مشروعیت از ذهن مردم کاملاً حذف میشود. در این حالت، باید سازمان و بنیان جدید بنا کرد. در انقلابهای واقعی و بزرگ، تمام مبانی رژیم گذشته نابود میشود و مبانی جدید و رژیم جدیدی بنا میگردد. به عبارت دیگر، در انقلابها سقوط یک مشروعیت و پیدایش یک مشروعیت جدید دیده میشود.
شرط کافی برای یک انقلاب چیست؟
هیچ شرط کافی برای انقلابها پیدا نشده است؛ چون جامعه بشری بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان تحولات آن را از راه قانونمند کردن پیشبینی کرد. ممکن است در یک جامعه، عوامل مشابه انقلاب سیصد سال پیش وجود داشته باشد؛ ولی انقلابی صورت نگیرد. ممکن است ناگهان یک عامل شتابزا و پیشبینیناپذیر در جامعه پدید آید و وضعیت انقلابی را به وجود آورد. به قول هانا آرنت، ناگهان مردم خیابانها درمییابند که شعری میسرایند که قبلاً سروده نشده است. انقلاب یک نسخه آماده نیست که پیچیده شود.
در تعریف انقلاب هم رجعت وجود دارد هم تکامل. انقلابی که رجعت ندارد، بیریشه و بیهویت است و نمیتواند دورانساز باشد. انقلابهای بزرگ، همگی متکی به ریشهها و رجعتهایشان هستند؛ همانطور که انقلابهای روسیه و چین دورانساز و تأثیرگذار شدند ولی انقلاب کشورهای آفریقایی متفاوت است. وقتی انقلاب آفریقا به بار مینشیند تازه شبیه استعمارگر خود میشود و هیچ چیز جدید تولد نمییابد؛ اما انقلابهای روسیه و چین یا ایران اسلامی، چون رجعتی باشکوه و خجسته، و گذشتهای استوار دارند، انقلابهایی نیرومند هستند.
آیا انقلاب اسلامی ایران جزو تقسیم بندی انقلابهای کبیر است؟
کلمه کبیر به لحاظ علمی تعریف خاص خود را دارد. اگر بخشهای عمده یک نظام بهطور کامل تغییر کند چنانکه هیچ شباهتی با قبل نداشته باشد، انقلاب کبیر رخ داده است؛ اما از آنجایی که این واژه خواه ناخواه، کلمهای تبلیغاتی است، در ادبیات رایج دنیا تنها انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر خوانده شده است. طرفداران انقلاب روسیه و چین را تنها طرفداران آن، کبیر نامیدهاند؛ ولی رسانههای جمعی غرب که بر جهان مسلطاند، صفت کبیر را برای آنها استفاده نکردهاند.
اگر رسانههای جهانی از انقلاب کبیر ایران نام برند، خودبهخود تبلیغاتی صورت میگیرد؛ پس نمینویسند و نمیگویند. اما در تعریف علمی، انقلاب اسلامی ایران انقلابی کبیر است؛ چون بخشهای عمده فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی نظام گذشته چنان دچار تحول شده که به هیچ وجه نمیتوان تصور کرد این همان ایران گذشته است. با انقلابها اساسا تعریف منافع ملی تغییر میکند. بعد از انقلاب، دوستان و دشمنان نظام هم تغییر میکنند. پیشتر ایران در پشتپرده اسرائیلیها را حمایت میکرد و الآن سفارت اسرائیل در کشورمان به سفارت فلسطین تبدیل شده است.
انقلاب جای خود را به نظام مبعوث انقلاب میدهد و در آن نظام، ارزشها و آرمانهای خود را جستوجو میکند. امروزه پسوند «انقلابی» از روی مسامحه بهکار میرود؛ زیرا در انقلاب، تبعیت از قانونْ سازشکاری است. در وضعیت انقلابی، تکلیف در خیابانها تعیین میشود و هر گرایشی که قویتر باشد، تعیینکننده وضعیت است. آنگاه که نظام مستقر میشود، سیستم و سازمان، تقسیم کار، عقلانیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری به وجود میآید.
در دورهای که نظامْ مستقر است، رهبران نظام پاسخگو هستند و رفتارشان در یک چرخه عقلانی قرار دارد و بر اعمال آنها قوه ناظری وجود دارد؛ درحالیکه در وضعیت انقلابی، چنین چیزی وجود ندارد.
نمیتوانیم بگوییم الآن در انقلاب به سر میبریم؛ چون معنی ندارد. در وضعیت انقلابی قرار داشتن نظام جمهوری اسلامی به معنای آن است که در مسائل و ارکان فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود مورد هجوم قرار گرفته است؛ چون انقلاب به بنیانهای نظام حمله میکند. آن را تخریب میکند و نظام جدید بنا میکند.
یک انقلاب چگونه تداوم مییابد و چه مسائلی در تداوم انقلاب تأثیر دارد؟
تداوم انقلاب در چارچوب نظری هر فردی معنای خاص خود را دارد. وقتی فرجام انقلاب، جامعه بدون طبقه باشد، تداوم انقلاب در نظر یک مارکسیست به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر خواهد بود. پس جمهوری دموکراتیک خلق به وجود میآید. تداوم انقلاب و اقدام انقلابی در اینجا به معنای رشد طبقه کارگر و نهایتا به وجود آوردن جامعه بیطبقه است. در بینش شیعی که در انقلاب ما حاکم بوده است فرجام انقلاب یعنی تجلی اسم عدل الاهی، ظهور دولت عدل جهانی واحد ـ ظهور حضرت حجت . تداوم انقلاب هم به معنای آن است که نظامی که مستقر میشود تا رکن عدالت را نهادی کند، زمینهساز آن دولت و فرجامی باشد که ما برای انقلاب در نظر گرفتهایم که آن جامعه عدل جهانی واحد و جامعه امام زمانی و جامعه توحیدی ناب است.
پس اگر نظام ما توسعه هم بیابد ولی در آن، عدالت بیمعنی باشد، تداوم انقلاب وجود نخواهد داشت. عدهای تداوم انقلاب را تداوم وضعیت انقلابی میدانند؛ یعنی اینکه اگر ما دیدیم قانونی به نفع ما نیست آن را به نفع انقلاب رعایت نکنیم؛ اما تداوم انقلاب، به معنای آن است که نظامی که انقلاب آن را بنا کرده است باید نظام را ادامه دهد؛ ولی این نظام البته باید اصلاحپذیر باشد. انقلاب در نظامِ پایدار باقی میماند و چون نظامِ اصلاحناپذیر باقی نخواهد ماند، پس اگر انقلابی به پیروزی برسد به شرطی باقی خواهد ماند که نظام بناشده اصلاحپذیر باشد.
پس تداوم انقلاب یعنی بقا و توسعه یک نظام اصلاحپذیر که بنیانها و آرمانها و ارزشهای اصلی انقلاب را نمایندگی میکند. این ارزشها نیز ظواهر جزئی نیستند بلکه بحث ارزشهای عام و کلان است. برای مثال، در انقلاب خودمان این ارزشهای عام در شعار سراسری و محوری دوران انقلاب، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تجلی کرده است. یعنی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت نظام قابل معامله نیست. پس هر یک از اینها در نظام تضعیف شود تداوم انقلاب، به معنای واقعی آن، دچار اختلال است. تداوم انقلاب یعنی تداوم نظام جمهوری اسلامی که در آن آزادی و استقلال، محترم است.
البته بعد از انقلاب و در خلال آن، یک رشته ارزشهای مقطعی هم به وجود میآید. ممکن است در طول یک دهه، ارزشها بسیار عزیز و گرامی باشند، ولی در دهه بعد عزیز و گرامی نباشند. اگر ما ارزشهای موقت را با ارزشهای عام دائمی اشتباه بگیریم، وقتی مجبور شویم ارزشهای موقت را کنار بگذاریم این را به معنای کنار گذاشتن انقلاب خواهند گرفت؛ درحالیکه اصلاً اینطور نیست.
چه زمانی این وضعیت انقلابی به پایان میرسد؟
وضعیت انقلابی، یک وضعیت مستیآفرین است و کسانی که در ایام انقلاب در صحنهها حضور دارند، هیچگاه آن را فراموش نمیکنند. این دوران قابلانتقال و قابلتوصیف نیست و شاید یک هنرمند بتواند آن را توصیف کند. در واقع، همان کلمه مستی را میتوان برای آن بهکار برد. وضعیت انقلابی وضعیتی خاص است. یک وضعیت آزادی خاص در دوران انقلاب است. این وضعیت و این آزادی استثنایی، بسیار لذتبخش است و هیچ مشابهی ندارد. البته دائمی نخواهد بود و همه بهطور غریزی میدانند که این وضعیت موقت است. به همین جهت، در این وضعیت هر جریانی تلاش میکند سربازان خود را بیشتر کند و هر گرایشی در صدد افزایش قدرت خود است. به این ترتیب، وارد وضعیتی میشویم که هم وضعیت انقلابی هست و هم نیست. به این وضع «بحران مشارکت» گفته میشود. بعد از وضعیت انقلابی، وضعیت انتقادی راه میافتد که از یک نظر وضعیت انقلابی است و از یک نظر نظامی جدید است؛ یعنی از طرفی، باز هم مردم در خیابانها تعیین تکلیف میکنند و هر کس هر جایی را بتواند تصرف میکند، و از سویی بعضا به نظام و قانون تمسک میشود.
در چه شرایطی بحران مشارکت ایجاد میشود؟
بحران مشارکت تقاضاهایی است که نه میتوان آنها را سرکوب کرد و نه میتوان آن را اجرا کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی که با رأی بسیار بالایی تصویب شد تا چند سال بحران مشارکت وجود داشت. این بحران مشارکت هم میتواند با تفاهم و همزیستی و پایین بردن تقاضاها و با روشهای قانونی و رفرمیستی و اصلاح طلبانه حل شود، و هم میتواند با درگیری خشونتآمیز و کینه توزانه و تضادهای غیرقابلحل (آنتاگونیستی) حل شود. ما در ایران، یکی از مصیبتبارترین نوع حل و فصل بحران مشارکت سیاسی را داشتهایم. آن را مصیبتبار میخوانیم؛ چرا که ما در ایران بعد از انقلاب، خانوادههایی داشتیم که هر یک از اعضای آن پیرو خط و جریان جداگانهای بودند. یک برادر در یک خط و برادر دیگر در خط دیگر قرار داشت. برای مثال، یک خواهر عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و برادر دیگر عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
آخرین مرحله نظام گذشته سقوط مشروعیت بود که اگر رفرم به وجود میآمد آن را نجات میداد، وگرنه انقلاب میشد. این آخرین مرحله نظام گذشته را میتوان نخستین مرحله در روند ترسیم انقلاب محسوب کرد.
مرحله دوم، وضعیت انقلابی بود؛ یعنی هنوز نهادهای رژیم مستقر بودند ولی تأثیری نداشتند. در خیابانها، جریانهای انقلابی بالانس قدرت میکنند و رژیم کارهای نیست و هر کسی در خیابانها شعار خود را میدهد.
مرحله سوم، بحران مشارکت است؛ یعنی نظام جدید به وجود آمده، اما هنوز تثبیت نشده است. در روزهای بعد از انقلاب، روزهایی را داشتیم که هفتاد یا هشتاد ترور و اعدام در همین تهران صورت میگرفت. هم آنهایی که ترور میشدند وهم آنهایی که اعدام میشدند در جای خودشان، نیروهای برجستهای بودند و ما از لحاظ نیروی انسانی، خسارت زیادی دیدیم. اگر این اتفاق نمیافتاد، نظام ما کیفیت بسیار بالاتری داشت.
هر انقلابی بعد از پیروزی نقطه عطفی دارد. نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران، چه واقعهای است که منجر به تثبیت جمهوری اسلامی شد؟
این همان مرحله چهارم ماست. میتوانیم بگوییم سوم خرداد 1361 و فتح خرمشهر یک نقطه عطف است. بعد از این واقعه است که برداشتها و تحلیلهای دوست ودشمن و بیگانه به سویی است که اعتراف میکنند این نظام (جمهوری اسلامی ایران) قدرتمند و با ثبات است. بعد از فتح خرمشهر است که یک نوع ثبات نسبی به وجود میآید. از آن زمان است که نظام جدید موفق شد بر برخوردهای مسلحانه داخلی غلبه کند و همچنین توانست بر اشغالگر غلبه کند. نظام جدید، بدون اتکا به بیگانه و بعد از سالها، قدرت ملی قابلتوجهی پیدا کرد. پس آخرین مرحله، مرحله ثبات نسبی خواهد بود.
در انقلاب خودمان، بعد از فروکش کردن درگیریهای مسلحانه، بین خود طرفداران نظام و حضرت امام قدسسره ، جناحبندی صورت میگیرد. در اینجا یک سطحی از اخلاق و نیز توسعهیافتگی لازم است تا این جناح بندی را به معنای دشمنی ندانند. وقتی در سطح پایین توسعه قرار داریم، فکر میکنیم این جناح رقیب دشمن است و باید آن را نابود کنیم و فقط خودمان سرکار باشیم. با این طرز تفکر زودتر به نابودی نزدیک میشویم.
گرما و ترکشهای انقلاب، هنوز ادامه دارد و میتواند سالها ادامه یابد ولی هر روز کمرنگتر میشود؛ معنایش این نیست که ارزشهای انقلاب از بین میرود بلکه این وضعیت انقلابی است که کم کم رخت بر میبندد. باید بگوییم وضعیت انقلابی پایان مییابد؛ نه پدیده انقلاب. پدیده انقلاب، خود را در نظام جدید خلاصه کرده و به ارث گذاشته است.
گفته میشود روند جهانیشدن مانع از بروز انقلاب در جوامع امروز بشری میشود. پیشبینی شما از بروز انقلاب در جوامع فعلی جهان چیست و آیا جهانیشدن مانع از انجام انقلاب میشود؟
در اجماعی نسبی که درباره پدیده انقلاب وجود دارد، در یک نظام سنتی بدون تحرک که افراد برای خود در کنار تکلیف، حق قائل نیستند، انقلاب معنا ندارد. در یک نظام توسعهیافته نیز که بحرانهای مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی در چرخهای قابلقبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد. انقلاب در جوامعی که در حال توسعه هستند روی میدهد. در واقع، باید یک سطحی از توسعهیافتگی وجود داشته باشد تا پدیده انقلاب به وجود آید. در بعضی از تئوریها اساسا انقلاب مرحلهای از پویش جوامع از وضع سنتی به مدرن تلقی میشود. تئوریهای «وبر» و «دورکهایم» انقلاب از این نوعاند.
به این ترتیب، اگر چشمانداز جهانیشدن این باشد که جهان به سمت تبدیل شدن به دهکدهای واحد پیش رود و آنها که در حال توسعهاند، از توسعهیافتهها چیزهایی، از جمله چگونگی حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات سیاسی، را بیاموزند انقلاب اتفاق نخواهد افتاد؛ اما تمام اینها جمعبندی ذهن بشر امروز است. به نظر میآید وقوع انقلاب از این پس، احتمال کمتری داشته باشد؛ بهخصوص انقلاب در جوامع توسعهیافته بیمعنا است، ولی ممکن است فردا در یک جلوه دیگری از پویش در جوامع انسانی، که برای ما قابلپیشبینی نیست، این امور دگرگون شود و در جوامعی که احتمال انقلاب در آن کم است، انقلابی پیش آید که واجد و حامل عناصر و مواد جدیدی باشد.
اشاره
1. آقای نخعی اشارات مفیدی در توضیح مفهوم انقلاب و وضعیت انقلابی و چگونگی بقای یک انقلاب آوردهاند. همچنین تفکیک ایشان میان ارزشهای مبنایی و پایدار و ارزشهای مقطعی تفکیکی درست است و باید مورد توجه همه علاقهمندان انقلاب اسلامی ایران قرار بگیرد.
2. آقای نخعی بر این نکته تأکید کردهاند که نمیتوان پیشبینی قطعیای از پیدایی یا ناپیدایی انقلاب در جهان کنونی عرضه کرد. این مطلب با توجه به پیچیدگی جوامع انسانی و نیز وجود اراده آزاد انسانی ونیز اراده الاهی، سخن درستی است. اما تحلیل ایشان از وضعیت جوامع مدرن و توسعهیافته نیازمند بازنگری است. به نظر ایشان، در جوامع «توسعهیافته که بحرانهای مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی، در چرخهای قابل قبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد.» جای این سؤال باقی است که آیا عامل پیدایش انقلاب ناکامی نظام در برآورده ساختن مطالبات سیاسی، و حداکثر اقتصادی است. خود ایشان عوامل پیدایش انقلاب را متفاوت میدانند. بنابراین ممکن است در وضعیت توسعهنایافتگی نیز عوامل دیگری موجب پدید آمدن انقلاب شوند. جوامع مدرن غربی امروز مشکلات و بحرانهایی اجتماعی، اخلاقی، خانوادگی دارند که در پارهای موارد به مرز فروپاشی رسیدهاند و سرمایههای اجتماعی آنان در بسیاری موارد از کف رفته است. جامعههای بحران زده غربی امروز از جهات متعددی آمادگی ورود به یک دوران انقلابی را دارند. بیعدالتی اجتماعی، فاصله شدید طبقاتی، فروپاشی اخلاقی، فروپاشی نظام خانواده، ظلم مضاعف به زن و... هر یک هنگامی که به حد بالای خود برسند میتوانند عامل پدید آمدن یک انقلاب شوند. بر همه موارد بالا باید بحران معنویت را که میتواند بزرگترین عامل پیدایی انقلاب باشد، افزود.