آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای نخعی در این گفت‏وگو با تعریف وضعیت انقلابی، به چگونگی بقای یک انقلاب و معنای آن و نیز مراحل پیدایی و پایایی آن اشاره می‏کند. وی بر این باور است که در وضعیت مدرن امکان پدید آمدن انقلاب منتفی است.

متن

اعتماد، 13/9/81
جناب آقای نخعی، چه زمان می‏توان گفت وضعیت انقلابی وجود دارد؟
وضعیت انقلابی وضعیتی خاص و استثنایی است که در آن، قدرت مرکزیِ انحصاری، مستقر و واجد مشروعیت کافی وجود ندارد؛ قدرت مرکزی جاری نیست و افراد را تحت پوشش قرار نمی‏دهد و به جای آن، موازنه قوای جریان‏های انقلابی، مردم را تحت پوشش قرار می‏دهد؛ نهادهای رسمی ارزش و قدرت ندارند؛ هنجارهایی که پیش‏تر باعث می‏شده است اوضاع در چرخه مناسبی قرار گیرد، دیگر برای مردم وجود ندارد. در واقع، وقتی هر گروهی بتواند بهتر و موفق‏تر اقدام به تعیین تکلیف در خیابان‏ها کند و موازنه قوا را به نفع خود برهم‏زند، وضعیت انقلابی وجود دارد.
در وضعیت انقلابی، مشروعیت سیاسی نظام چه تغییراتی می‏کند؟
در آستانه وضعیت انقلابی ما شاهد سقوط مشروعیت به‏طور بسیار شدید هستیم. در واقع، شاهد فروپاشی مشروعیت هستیم. وقتی مشروعیت سقوط می‏کند، دو راه وجود دارد: ممکن است اصلاح رخ دهد، مشروعیت را ترمیم کند و سطح مشروعیت را تغییر دهد؛ ولی اگر رفرم و اصلاح در کار نباشد یا رژیم ماهیتا اصلاح‏پذیر نباشد و به سقوط مشروعیت برسیم، دیگر با بالا و پایین شدن سطوح مشروعیت سر و کار نداریم؛ در اینجا باید مبنای مشروعیت عوض شود.
این فروپاشی تا آنجا ادامه می‏یابد که اساسا مبانی مشروعیت از ذهن مردم کاملاً حذف می‏شود. در این حالت، باید سازمان و بنیان جدید بنا کرد. در انقلاب‏های واقعی و بزرگ، تمام مبانی رژیم گذشته نابود می‏شود و مبانی جدید و رژیم جدیدی بنا می‏گردد. به عبارت دیگر، در انقلاب‏ها سقوط یک مشروعیت و پیدایش یک مشروعیت جدید دیده می‏شود.
شرط کافی برای یک انقلاب چیست؟
هیچ شرط کافی برای انقلاب‏ها پیدا نشده است؛ چون جامعه بشری بسیار پیچیده‏تر از آن است که بتوان تحولات آن را از راه قانونمند کردن پیش‏بینی کرد. ممکن است در یک جامعه، عوامل مشابه انقلاب سیصد سال پیش وجود داشته باشد؛ ولی انقلابی صورت نگیرد. ممکن است ناگهان یک عامل شتاب‏زا و پیش‏بینی‏ناپذیر در جامعه پدید آید و وضعیت انقلابی را به وجود آورد. به قول هانا آرنت، ناگهان مردم خیابان‏ها درمی‏یابند که شعری می‏سرایند که قبلاً سروده نشده است. انقلاب یک نسخه آماده نیست که پیچیده شود.
در تعریف انقلاب هم رجعت وجود دارد هم تکامل. انقلابی که رجعت ندارد، بی‏ریشه و بی‏هویت است و نمی‏تواند دوران‏ساز باشد. انقلاب‏های بزرگ، همگی متکی به ریشه‏ها و رجعت‏هایشان هستند؛ همان‏طور که انقلاب‏های روسیه و چین دوران‏ساز و تأثیرگذار شدند ولی انقلاب کشورهای آفریقایی متفاوت است. وقتی انقلاب آفریقا به بار می‏نشیند تازه شبیه استعمارگر خود می‏شود و هیچ چیز جدید تولد نمی‏یابد؛ اما انقلاب‏های روسیه و چین یا ایران اسلامی، چون رجعتی باشکوه و خجسته، و گذشته‏ای استوار دارند، انقلاب‏هایی نیرومند هستند.
آیا انقلاب اسلامی ایران جزو تقسیم بندی انقلاب‏های کبیر است؟
کلمه کبیر به لحاظ علمی تعریف خاص خود را دارد. اگر بخش‏های عمده یک نظام به‏طور کامل تغییر کند چنان‏که هیچ شباهتی با قبل نداشته باشد، انقلاب کبیر رخ داده است؛ اما از آنجایی که این واژه خواه ناخواه، کلمه‏ای تبلیغاتی است، در ادبیات رایج دنیا تنها انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر خوانده شده است. طرفداران انقلاب روسیه و چین را تنها طرفداران آن، کبیر نامیده‏اند؛ ولی رسانه‏های جمعی غرب که بر جهان مسلط‏اند، صفت کبیر را برای آنها استفاده نکرده‏اند.
اگر رسانه‏های جهانی از انقلاب کبیر ایران نام برند، خودبه‏خود تبلیغاتی صورت می‏گیرد؛ پس نمی‏نویسند و نمی‏گویند. اما در تعریف علمی، انقلاب اسلامی ایران انقلابی کبیر است؛ چون بخش‏های عمده فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی نظام گذشته چنان دچار تحول شده که به هیچ وجه نمی‏توان تصور کرد این همان ایران گذشته است. با انقلاب‏ها اساسا تعریف منافع ملی تغییر می‏کند. بعد از انقلاب، دوستان و دشمنان نظام هم تغییر می‏کنند. پیش‏تر ایران در پشت‏پرده اسرائیلی‏ها را حمایت می‏کرد و الآن سفارت اسرائیل در کشورمان به سفارت فلسطین تبدیل شده است.
انقلاب جای خود را به نظام مبعوث انقلاب می‏دهد و در آن نظام، ارزش‏ها و آرمان‏های خود را جست‏وجو می‏کند. امروزه پسوند «انقلابی» از روی مسامحه به‏کار می‏رود؛ زیرا در انقلاب، تبعیت از قانونْ سازشکاری است. در وضعیت انقلابی، تکلیف در خیابان‏ها تعیین می‏شود و هر گرایشی که قوی‏تر باشد، تعیین‏کننده وضعیت است. آن‏گاه که نظام مستقر می‏شود، سیستم و سازمان، تقسیم کار، عقلانیت، پاسخ‏گویی و مسئولیت‏پذیری به وجود می‏آید.
در دوره‏ای که نظامْ مستقر است، رهبران نظام پاسخ‏گو هستند و رفتارشان در یک چرخه عقلانی قرار دارد و بر اعمال آنها قوه ناظری وجود دارد؛ درحالی‏که در وضعیت انقلابی، چنین چیزی وجود ندارد.
نمی‏توانیم بگوییم الآن در انقلاب به سر می‏بریم؛ چون معنی ندارد. در وضعیت انقلابی قرار داشتن نظام جمهوری اسلامی به معنای آن است که در مسائل و ارکان فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود مورد هجوم قرار گرفته است؛ چون انقلاب به بنیان‏های نظام حمله می‏کند. آن را تخریب می‏کند و نظام جدید بنا می‏کند.
یک انقلاب چگونه تداوم می‏یابد و چه مسائلی در تداوم انقلاب تأثیر دارد؟
تداوم انقلاب در چارچوب نظری هر فردی معنای خاص خود را دارد. وقتی فرجام انقلاب، جامعه بدون طبقه باشد، تداوم انقلاب در نظر یک مارکسیست به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر خواهد بود. پس جمهوری دموکراتیک خلق به وجود می‏آید. تداوم انقلاب و اقدام انقلابی در اینجا به معنای رشد طبقه کارگر و نهایتا به وجود آوردن جامعه بی‏طبقه است. در بینش شیعی که در انقلاب ما حاکم بوده است فرجام انقلاب یعنی تجلی اسم عدل الاهی، ظهور دولت عدل جهانی واحد ـ ظهور حضرت حجت . تداوم انقلاب هم به معنای آن است که نظامی که مستقر می‏شود تا رکن عدالت را نهادی کند، زمینه‏ساز آن دولت و فرجامی باشد که ما برای انقلاب در نظر گرفته‏ایم که آن جامعه عدل جهانی واحد و جامعه امام زمانی و جامعه توحیدی ناب است.
پس اگر نظام ما توسعه هم بیابد ولی در آن، عدالت بی‏معنی باشد، تداوم انقلاب وجود نخواهد داشت. عده‏ای تداوم انقلاب را تداوم وضعیت انقلابی می‏دانند؛ یعنی اینکه اگر ما دیدیم قانونی به نفع ما نیست آن را به نفع انقلاب رعایت نکنیم؛ اما تداوم انقلاب، به معنای آن است که نظامی که انقلاب آن را بنا کرده است باید نظام را ادامه دهد؛ ولی این نظام البته باید اصلاح‏پذیر باشد. انقلاب در نظامِ پایدار باقی می‏ماند و چون نظامِ اصلاح‏ناپذیر باقی نخواهد ماند، پس اگر انقلابی به پیروزی برسد به شرطی باقی خواهد ماند که نظام بناشده اصلاح‏پذیر باشد.
پس تداوم انقلاب یعنی بقا و توسعه یک نظام اصلاح‏پذیر که بنیان‏ها و آرمان‏ها و ارزش‏های اصلی انقلاب را نمایندگی می‏کند. این ارزش‏ها نیز ظواهر جزئی نیستند بلکه بحث ارزش‏های عام و کلان است. برای مثال، در انقلاب خودمان این ارزش‏های عام در شعار سراسری و محوری دوران انقلاب، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تجلی کرده است. یعنی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت نظام قابل معامله نیست. پس هر یک از اینها در نظام تضعیف شود تداوم انقلاب، به معنای واقعی آن، دچار اختلال است. تداوم انقلاب یعنی تداوم نظام جمهوری اسلامی که در آن آزادی و استقلال، محترم است.
البته بعد از انقلاب و در خلال آن، یک رشته ارزش‏های مقطعی هم به وجود می‏آید. ممکن است در طول یک دهه، ارزش‏ها بسیار عزیز و گرامی باشند، ولی در دهه بعد عزیز و گرامی نباشند. اگر ما ارزش‏های موقت را با ارزش‏های عام دائمی اشتباه بگیریم، وقتی مجبور شویم ارزش‏های موقت را کنار بگذاریم این را به معنای کنار گذاشتن انقلاب خواهند گرفت؛ درحالی‏که اصلاً این‏طور نیست.
چه زمانی این وضعیت انقلابی به پایان می‏رسد؟
وضعیت انقلابی، یک وضعیت مستی‏آفرین است و کسانی که در ایام انقلاب در صحنه‏ها حضور دارند، هیچ‏گاه آن را فراموش نمی‏کنند. این دوران قابل‏انتقال و قابل‏توصیف نیست و شاید یک هنرمند بتواند آن را توصیف کند. در واقع، همان کلمه مستی را می‏توان برای آن به‏کار برد. وضعیت انقلابی وضعیتی خاص است. یک وضعیت آزادی خاص در دوران انقلاب است. این وضعیت و این آزادی استثنایی، بسیار لذت‏بخش است و هیچ مشابهی ندارد. البته دائمی نخواهد بود و همه به‏طور غریزی می‏دانند که این وضعیت موقت است. به همین جهت، در این وضعیت هر جریانی تلاش می‏کند سربازان خود را بیشتر کند و هر گرایشی در صدد افزایش قدرت خود است. به این ترتیب، وارد وضعیتی می‏شویم که هم وضعیت انقلابی هست و هم نیست. به این وضع «بحران مشارکت» گفته می‏شود. بعد از وضعیت انقلابی، وضعیت انتقادی راه می‏افتد که از یک نظر وضعیت انقلابی است و از یک نظر نظامی جدید است؛ یعنی از طرفی، باز هم مردم در خیابان‏ها تعیین تکلیف می‏کنند و هر کس هر جایی را بتواند تصرف می‏کند، و از سویی بعضا به نظام و قانون تمسک می‏شود.
در چه شرایطی بحران مشارکت ایجاد می‏شود؟
بحران مشارکت تقاضاهایی است که نه می‏توان آنها را سرکوب کرد و نه می‏توان آن را اجرا کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی که با رأی بسیار بالایی تصویب شد تا چند سال بحران مشارکت وجود داشت. این بحران مشارکت هم می‏تواند با تفاهم و هم‏زیستی و پایین بردن تقاضاها و با روش‏های قانونی و رفرمیستی و اصلاح طلبانه حل شود، و هم می‏تواند با درگیری خشونت‏آمیز و کینه توزانه و تضادهای غیرقابل‏حل (آنتاگونیستی) حل شود. ما در ایران، یکی از مصیبت‏بارترین نوع حل و فصل بحران مشارکت سیاسی را داشته‏ایم. آن را مصیبت‏بار می‏خوانیم؛ چرا که ما در ایران بعد از انقلاب، خانواده‏هایی داشتیم که هر یک از اعضای آن پیرو خط و جریان جداگانه‏ای بودند. یک برادر در یک خط و برادر دیگر در خط دیگر قرار داشت. برای مثال، یک خواهر عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و برادر دیگر عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
آخرین مرحله نظام گذشته سقوط مشروعیت بود که اگر رفرم به وجود می‏آمد آن را نجات می‏داد، وگرنه انقلاب می‏شد. این آخرین مرحله نظام گذشته را می‏توان نخستین مرحله در روند ترسیم انقلاب محسوب کرد.
مرحله دوم، وضعیت انقلابی بود؛ یعنی هنوز نهادهای رژیم مستقر بودند ولی تأثیری نداشتند. در خیابان‏ها، جریان‏های انقلابی بالانس قدرت می‏کنند و رژیم کاره‏ای نیست و هر کسی در خیابان‏ها شعار خود را می‏دهد.
مرحله سوم، بحران مشارکت است؛ یعنی نظام جدید به وجود آمده، اما هنوز تثبیت نشده است. در روزهای بعد از انقلاب، روزهایی را داشتیم که هفتاد یا هشتاد ترور و اعدام در همین تهران صورت می‏گرفت. هم آنهایی که ترور می‏شدند وهم آنهایی که اعدام می‏شدند در جای خودشان، نیروهای برجسته‏ای بودند و ما از لحاظ نیروی انسانی، خسارت زیادی دیدیم. اگر این اتفاق نمی‏افتاد، نظام ما کیفیت بسیار بالاتری داشت.
هر انقلابی بعد از پیروزی نقطه عطفی دارد. نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران، چه واقعه‏ای است که منجر به تثبیت جمهوری اسلامی شد؟
این همان مرحله چهارم ماست. می‏توانیم بگوییم سوم خرداد 1361 و فتح خرمشهر یک نقطه عطف است. بعد از این واقعه است که برداشت‏ها و تحلیل‏های دوست ودشمن و بیگانه به سویی است که اعتراف می‏کنند این نظام (جمهوری اسلامی ایران) قدرتمند و با ثبات است. بعد از فتح خرمشهر است که یک نوع ثبات نسبی به وجود می‏آید. از آن زمان است که نظام جدید موفق شد بر برخوردهای مسلحانه داخلی غلبه کند و همچنین توانست بر اشغالگر غلبه کند. نظام جدید، بدون اتکا به بیگانه و بعد از سال‏ها، قدرت ملی قابل‏توجهی پیدا کرد. پس آخرین مرحله، مرحله ثبات نسبی خواهد بود.
در انقلاب خودمان، بعد از فروکش کردن درگیری‏های مسلحانه، بین خود طرفداران نظام و حضرت امام قدس‏سره ، جناح‏بندی صورت می‏گیرد. در اینجا یک سطحی از اخلاق و نیز توسعه‏یافتگی لازم است تا این جناح بندی را به معنای دشمنی ندانند. وقتی در سطح پایین توسعه قرار داریم، فکر می‏کنیم این جناح رقیب دشمن است و باید آن را نابود کنیم و فقط خودمان سرکار باشیم. با این طرز تفکر زودتر به نابودی نزدیک می‏شویم.
گرما و ترکش‏های انقلاب، هنوز ادامه دارد و می‏تواند سال‏ها ادامه یابد ولی هر روز کم‏رنگ‏تر می‏شود؛ معنایش این نیست که ارزش‏های انقلاب از بین می‏رود بلکه این وضعیت انقلابی است که کم کم رخت بر می‏بندد. باید بگوییم وضعیت انقلابی پایان می‏یابد؛ نه پدیده انقلاب. پدیده انقلاب، خود را در نظام جدید خلاصه کرده و به ارث گذاشته است.
گفته می‏شود روند جهانی‏شدن مانع از بروز انقلاب در جوامع امروز بشری می‏شود. پیش‏بینی شما از بروز انقلاب در جوامع فعلی جهان چیست و آیا جهانی‏شدن مانع از انجام انقلاب می‏شود؟
در اجماعی نسبی که درباره پدیده انقلاب وجود دارد، در یک نظام سنتی بدون تحرک که افراد برای خود در کنار تکلیف، حق قائل نیستند، انقلاب معنا ندارد. در یک نظام توسعه‏یافته نیز که بحران‏های مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی در چرخه‏ای قابل‏قبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد. انقلاب در جوامعی که در حال توسعه هستند روی می‏دهد. در واقع، باید یک سطحی از توسعه‏یافتگی وجود داشته باشد تا پدیده انقلاب به وجود آید. در بعضی از تئوری‏ها اساسا انقلاب مرحله‏ای از پویش جوامع از وضع سنتی به مدرن تلقی می‏شود. تئوری‏های «وبر» و «دورکهایم» انقلاب از این نوع‏اند.
به این ترتیب، اگر چشم‏انداز جهانی‏شدن این باشد که جهان به سمت تبدیل شدن به دهکده‏ای واحد پیش رود و آنها که در حال توسعه‏اند، از توسعه‏یافته‏ها چیزهایی، از جمله چگونگی حل و فصل مسالمت‏آمیز اختلافات سیاسی، را بیاموزند انقلاب اتفاق نخواهد افتاد؛ اما تمام اینها جمع‏بندی ذهن بشر امروز است. به نظر می‏آید وقوع انقلاب از این پس، احتمال کمتری داشته باشد؛ به‏خصوص انقلاب در جوامع توسعه‏یافته بی‏معنا است، ولی ممکن است فردا در یک جلوه دیگری از پویش در جوامع انسانی، که برای ما قابل‏پیش‏بینی نیست، این امور دگرگون شود و در جوامعی که احتمال انقلاب در آن کم است، انقلابی پیش آید که واجد و حامل عناصر و مواد جدیدی باشد.
اشاره
1. آقای نخعی اشارات مفیدی در توضیح مفهوم انقلاب و وضعیت انقلابی و چگونگی بقای یک انقلاب آورده‏اند. همچنین تفکیک ایشان میان ارزش‏های مبنایی و پایدار و ارزش‏های مقطعی تفکیکی درست است و باید مورد توجه همه علاقه‏مندان انقلاب اسلامی ایران قرار بگیرد.
2. آقای نخعی بر این نکته تأکید کرده‏اند که نمی‏توان پیش‏بینی قطعی‏ای از پیدایی یا ناپیدایی انقلاب در جهان کنونی عرضه کرد. این مطلب با توجه به پیچیدگی جوامع انسانی و نیز وجود اراده آزاد انسانی ونیز اراده الاهی، سخن درستی است. اما تحلیل ایشان از وضعیت جوامع مدرن و توسعه‏یافته نیازمند بازنگری است. به نظر ایشان، در جوامع «توسعه‏یافته که بحران‏های مختلف حل شده است و مطالبات سیاسی، در چرخه‏ای قابل قبول برای آن جامعه قرار دارند، پدیده انقلاب معنی ندارد.» جای این سؤال باقی است که آیا عامل پیدایش انقلاب ناکامی نظام در برآورده ساختن مطالبات سیاسی، و حداکثر اقتصادی است. خود ایشان عوامل پیدایش انقلاب را متفاوت می‏دانند. بنابراین ممکن است در وضعیت توسعه‏نایافتگی نیز عوامل دیگری موجب پدید آمدن انقلاب شوند. جوامع مدرن غربی امروز مشکلات و بحران‏هایی اجتماعی، اخلاقی، خانوادگی دارند که در پاره‏ای موارد به مرز فروپاشی رسیده‏اند و سرمایه‏های اجتماعی آنان در بسیاری موارد از کف رفته است. جامعه‏های بحران زده غربی امروز از جهات متعددی آمادگی ورود به یک دوران انقلابی را دارند. بی‏عدالتی اجتماعی، فاصله شدید طبقاتی، فروپاشی اخلاقی، فروپاشی نظام خانواده، ظلم مضاعف به زن و... هر یک هنگامی که به حد بالای خود برسند می‏توانند عامل پدید آمدن یک انقلاب شوند. بر همه موارد بالا باید بحران معنویت را که می‏تواند بزرگترین عامل پیدایی انقلاب باشد، افزود.

تبلیغات