آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله نویسنده به آسیب‏شناسی فرهنگ دینی ایران پرداخته و آن را در سه حوزه بررسی کرده است.

متن

ایران، 2 و 3/9/81
به نظر می‏رسد که می‏توان در سه حوزه این موضوع را به بحث و بررسی گذارد: الف) حوزه معرفت‏شناسانه؛ ب) حوزه روان‏شناسانه؛ ج) حوزه جامعه‏شناسانه.
الف) حوزه معرفت‏شناسانه
معرفت دینی در دوران مدرن و پسامدرن بنیان‏های معرفتی آدمیان، پس از رنسانس دگرگونی‏های بسیار یافت و چارچوب‏های آن از اساس، تغییر کرد. از حدود صدو پنجاه سال پیش، با ورود آرام و تدریجی مسلمانان و جامعه‏های مسلمان به فضای معرفتی مدرن، دامنه این دگرگونی‏ها به جامعه‏های مسلمان نیز کشیده شد که آثار بسیار گسترده‏ای بر حوزه‏های نظری و عملی آنان بر جای گذاشت. بسیاری از گزاره‏های دینی پیشین، این بار در میان مسلمانان با چالش‏هایی در بنیان‏ها و اساس روبه‏رو گردید. این رویارویی‏ها، به تلاش‏هایی برای پاسخ‏گویی انجامید، اما بسیاری از این پاسخ‏ها در حوزه و فضای سنت بود و هست، و به تفاوت‏های مهم سنت و دوران مدرن و پسامدرن، توجهی نداشت و ندارد.
از دیگر ویژگی‏های معرفت‏شناسانه مدرن، بازنگری دائمی نظام‏های باور است؛ به گونه‏ای که بسیاری از نظام‏های باور، حتی در همین سال‏های اخیر، دگرگونی‏ها و تغییرات زیادی پیدا کرده‏اند. برای نمونه می‏توان به لیبرالیسم یا سوسیالیسم اشاره کرد که لیبرالیسم بسیاری از گزاره‏های اخلاقی را در نظام باور خویش جای داده است، و سوسیالیسم بیش از آن دیگری تغییر یافته است. ازاین‏رو، شناخت دقیق نظام‏های باور، نه شناختی کاریکاتوریزه، در شناخت زمانه، نقش بسیار مهمی دارد.
با توجه به مطالب پیش گفته به نظر می‏رسد جمله دلیل‏های شکاف دینی، به‏ویژه در جامعه ایران، بی‏توجهی به پرسش‏هایی است که در فضای مدرن یا پست‏مدرن پیش می‏آید، و نیز در نیافتن مفهوم آن سؤال‏هاست.
محدوده معرفت دینی و نوع ارتباط آن با دیگر حوزه‏های معرفتی از جمله ویژگی‏های دوران مدرن و پست‏مدرن، گوناگونی مبانی معرفت بشری و تکثر در آنهاست. هرچند ممکن است نشانه‏هایی از این تکثر، پیش از آن نیز دیده شود، این تکثر و گوناگونی تنها در مدرنیته و پس از آن در پست‏مدرنیته کاملاً جدی گرفته شد.
تکثر در مبانی، سبب تکثر در نظام‏های معرفتی گردیده است. ازاین‏رو اولاً محدوده و محدودیت‏های هر نظام معرفتی می‏باید تعیین شود؛ هرچند در حوزه علوم انسانی، تعیین محدوده به نحو دقیق و تغییرناپذیر ممکن نیست؛ ثانیا چگونگی ارتباط و اثرگذاری این حوزه‏های معرفتی از دیگر مسئله‏هایی است که باید به آن پرداخته شود.
معرفت دینی نیز از این امر خارج نیست و باید نخست، محدوده و محدودیت‏های آن را در حد امکان مشخص و معلوم گردانید؛ لیکن اکنون نهادهای دینی و رسمی به گونه‏ای تبلیغ و ترویج می‏کنند که گویی معرفتِ برخاسته از دین، عهده‏دار تمامی حوزه‏های نظری و عملی زندگی بشر است. اما توجه به این نکته ضروری است که این ادعا بیش از آنکه به سود معرفت دینی باشد، به زیان آن تمام خواهد شد و بسیاری از مشکلات را بی‏دلیل و بی‏وجه بردین بار می‏نماید.
دوم، حوزه‏های گوناگون معرفت بشری آثاری بسیار بر یکدیگر دارند و معرفت دینی نیز مشمول این قاعده است. این امر حتی در همان فضای سنتی نیز پذیرفته شده است. این سخن که فقهِ مجتهدِ فلسفه خوانده، بوی فلسفه می‏دهد، و فقه اصولی بوی اصول، ناظر به همین معناست. اما در دوران جدید اثرگذاری، بسیار پررنگ‏تر و جدی‏تر است. باورهای خرافی ـ دین عوامانه مشوب‏بودن تفسیرها و تبیین‏های ناظر به باورهای دینی به خرافه و سخنانی خردناپسند و عقل ستیز از جمله مشکلاتی بوده است که تمامی ادیان، و نیز اسلام، در تاریخ خود به آن مبتلا بوده‏اند. لیکن استقرار حکومت دینی و در اختیار داشتن رسانه‏های تبلیغی مهمی چون رادیو و تلویزیون، وظیفه‏ای بسیار مهم را بر عهده حکومت دینی می‏نهد: سعی و تلاش وافر در پالایش باورهای دینی از خرافه.
این ساده‏سازی دین ظاهرا در حال گسترش به بسیاری از حوزه‏های تبلیغی رسمی دین و مراکزی است که وظیفه اصلی آنان بحث و فحص و گسترش معرفت است. این امر در کنار ارائه تصویری کاریکاتوریزه از دیگر نظام‏های فکری، هرچند ممکن است ابتدا کار را آسان نماید، اما شواهد موجود نشان می‏دهد حتی اگر زمانی این عمل کاربرد داشته است اکنون زیانش بسیار بیش از سود آن است؛ چون اولاً با توجه به آسانی دسترسی به اطلاعات با یاری تکنولوژی فعلی دسترسی عموم مردم به سخنان دیگران به راحتی امکان‏پذیر شده است؛ ثانیا مصون نماندن هیچ باور و عقیده‏ای در دانش بشری از نقد، و تبدیلِ این امر به ویژگی فراگیر زمانه، کار را دشوار نموده است. بنابراین به نظر می‏رسد همان گونه که اثر زمان و مکان در فقه پذیرفته شده است، باید پذیرفت که زمانه مدرن و بنیان‏های نوین‏اندیشه، اثر بسیاری بر نظام باور آدمیان و نیز نظام باور دینی آنان گذارده است و بسیاری از معیارها و پیش‏فرض‏ها را تغییر داده است، که این امر ممکن است سبب شود تا در مراجعه دوباره به متون دینی نتیجه‏گیری‏های تازه‏ای رخ دهد.
اما نکته‏ای که ذیل مسئله در خور توجه است، بحث زبان دین می‏باشد. اندیشمندان و متفکران و رهبران دینی به‏طور معمول برای بیان معارف دینی به زبان زمانه و مردم خویش سخن گفته‏اند که این امر گاه سبب بدفهمی می‏شود. اما در زمانه کنونی، ارائه معارف دینی به زبانی کاملاً اسطوره‏ای و رازورزانه ـ هرچند شاید زمانی زبان مناسبی بوده ـ ممکن است مفید و سودمند نباشد، و موجب تن‏زدن از پذیرش محتوا نیز بشود.
یکی از ویژگی‏های پذیرفته شده در دوران جدید تمایز بین صاحب اندیشه و اندیشه، و جاری نکردن حکم یکی بر دیگری است. ازاین‏رو، می‏باید بین تفسیرهای ارائه شده از دین و برداشت‏ها از آن و صاحبان آن رأی و تفسیر تمایز گذارد.
پای‏بندی به عقلانیت حتی در معنای حداقلی آن اجازه نمی‏دهد که ناسازگاری در نظام معرفتی را بپذیریم. بنابراین باید میان باورهای گوناگون فرد سازگاری ایجاد کرد. از این‏رو، چنانچه میان برخی باورهای دینی و یافته‏های دانش مدرن ناسازگاری ایجاد شود می‏باید به نحوی معقول و موجه در سازگارکردن آنها کوشید.
مسئله دیگر تفکیک گزاره‏های دینی، پالایش و درجه‏بندی آنهاست. برخی باورها را می‏توان ذاتی دین دانست و برخی دیگر از لازمه‏های دین است. به نظر می‏رسد اصرار و پافشاری بیش از حد بر آنچه دین بودن دین به آن وابسته نیست علتی برای دین‏گریزی خواهد شد.
ب) حوزه روان‏شناسانه
احساس تزاحم میان دین‏داری و منافع زندگی مادی ممکن است برخی دچار این احساس شوند که پای‏بندی به دین، به‏ویژه پای‏بندی به شریعت و احکام دین، آنان را در زندگی دنیوی دچار تنگناهای شدید می‏کند. احتمالاً مهم‏ترین عامل‏های پیدایی چنین احساسی به شرح ذیل است:
یکم. تربیت‏های سخت‏گرایانه خانوادگی در امور دینی، و انعطاف ناپذیری‏هایی که در خانواده‏های مذهبی به نام تربیت دینی رواج دارد؛
دوم. ترویج و تبلیغ دین ـ آن هم بی‏هیچ انعطافی ـ از سوی متولیان سنتی آن به مثابه امری خشک که تنها منحصر در اعمال ظاهری و مناسکی است؛
سوم. ترویج بی‏حد و حصر غم و اندوه، از رسانه‏های رسمی تبلیغی، به‏ویژه صداوسیما به نام مراسم مذهبی.
به هر روی این احساس «یا دین و یا دنیا»، به‏خصوص با توجه به اثر قدرتمند مظاهر دنیای مدرن در زندگی، و احتمالاً ناممکنیِ ادامه زندگی بدون این مظاهر، سبب می‏شود فرد، دین را از مهم‏ترین بازدارنده‏های موفقیت و رسیدن به هدف‏های شخصی در زندگی مدرن بداند. ادامه این تعارض به احتمال بسیار زیاد به ضرر دین‏داری خواهد انجامید.
بر این اساس، نهادهای آموزشی و تربیتی، به‏ویژه آموزش و پرورش با توجه به فراگیری آن، می‏باید تربیت دینی کودکان و نوجوانان را اصلاح نمایند و آنان را به سمت زندگی اخلاقی و معنوی رهنمون گردند. در این‏باره قطعا باید از تأکید بیش از حد بر مناسک و اعمال ظاهری پرهیز کرد. در این خصوص نکته‏های ذیل شاید راه‏گشا باشد:
1. شناخت زمان و مکان در تبلیغ، عنصری اساسی است. نمی‏توان بی‏توجه به جامعه، پنداشت که همه آنچه در زمانی و برای عده‏ای اثر مثبت داشته است در زمانی دیگر و برای عده‏ای دیگر نیز که احتمالاً در سطح‏های متفاوتی از دانش و آگاهی هستند، مفید و اثرگذار باشد. این مسئله در زمان کنونی که راه‏حل‏های دسترسی به دیگر رسانه‏ها نیز چندان مشکل نیست مهم‏تر می‏نماید؛
2. جنبه‏های سرزنده و شادی‏آفرین بسیاری وجود دارد که در تعارض با دین نیست یا موافق و سازگار با آن است، که می‏توان به جای ترویج بیش از اندازه عزا و غم به آنها نیز پرداخت؛
3. تبلیغ مستقیم و عریان، به‏خصوص در امور دینی، در بسیاری مواقع نتیجه عکس دارد. نمونه‏های بسیاری از آن را در سال‏های اخیر در کشور تجربه کرده‏ایم؛
4. گره زدن دین‏داری به برخی مسائل و حاشیه‏هایِ زودگذر سیاسی و تأکید بر آن در تبلیغ، تاکنون ضربه‏های بسیاری بر جایگاه دین و دین‏داری وارد آورده است.
ج) حوزه جامعه‏شناسانه
گستراندن هنجارها و ارزش‏های گروهی معین بر تمام جامعه از جمله اموری که به نظر می‏رسد تا کنون با ناکامی فراوان روبه‏رو شده است و نتیجه‏های منفی بسیاری پدید آورده است، سعی در گستراندن هنجارها و ارزش‏های برخی جمع‏های محدودِ دین‏دار به تمامی جامعه، و سنجیدن دین‏داری مردم براساس همان معیارها، هنجارها و ارزش‏ها باشد.
تمایز نگذاردن بین سطح‏ها و مرتبه‏های گوناگون دین داری به نظر می‏رسد دین‏داری مراتب و درجات متفاوتی دارد و نمی‏توان از همه مردم انتظار داشت در یک درجه و مرتبه از دین‏داری قرار گیرند. اما نکته مهم دیگر، تغییر معنای «دین‏داری» در میان مردم است. تاکنون دین‏داری در سطح عمومی جامعه به معنای پای‏بندی کامل به دینِ مناسکی بود؛ اما به نظر می‏رسد اکنون این معنا از دین‏داری در سطح عمومی جامعه در حال تغییر است و از میزان پایبندی مردم به دینِ مناسکی کاسته شده است؛ گرچه باید توجه داشت خود مناسک نیز در بسیاری موارد در حال تغییر معناست. از سوی دیگر احتمالاً گرایش بیشتری به بحث معنویت در حال شکل‏گیری است.
رواج برخی عمل‏های ناروا و غیرانسانی به نام دین از جمله آفت‏های مهم دین‏داری، به‏خصوص در عصر حاضر، اقدام‏های ناروا و غیرانسانیِ برخی به نام دین است؛ به‏ویژه که جامعه نشانه‏هایی در دست دارد که برخی مراکز دینی در برابر این اعمال، سکوت و یا حتی آنها را تأیید ضمنی کرده‏اند. وجدان عمومی جامعه نمی‏تواند حتی به نام دین، پذیرای این‏گونه اعمال باشد و نمی‏تواند بپذیرد حتی در برابر مخالفان، معیارهای اخلاقی رعایت نشود. چنین اعمالی در مرتبه اول موجب روی‏گردانی جامعه از مرتکبان آن است و در مرتبه‏های بعد احتمالاً سبب دین‏گریزی خواهد شد.
گستردگی بی‏حد و حصر حوزه سیاست جامعه نیاز دارد که بسیاری از حوزه‏ها، از حوزه قدرت و حکومت فاصله داشته باشند و بتوانند فارغ از درگیری با حوزه قدرت، به پردازش ساز و کار خویش مشغول باشند و بر اثر رابطه دوجانبه‏ای که از طریق نهادهای واسطه با حوزه قدرت دارد در قدرت اثر بگذارد یا از آن اثر بپذیرد.
در جامعه ما از یک سو حوزه حاکمیت و قدرت به طور مستقیم به حوزه اجتماعی و به جامعه متصل شده است، و از سوی دیگر بسیار کوشیده‏اند تا تمامی اعمال حاکمیت را عین دین معرفی نمایند. حاکمیت در هر کشوری یکپارچه است و نمی‏توان از اثربخشی آن چشم پوشید و هر گونه چون و چرا در این باره به‏ویژه در چند سال اخیر، مخالفت با دین تلقی گردیده است. پرواضح است که در این میانه بیشترین صدمه بر جایگاه دین و دین‏داری در جامعه وارد شده است.
اشاره
آنچه در این مقاله آمده است، بررسی آسیب‏شناسانه فرهنگ دینی در ایران است، و عنوان «شکاف‏های دینی» دست‏کم بر برخی مباحث یاد شده چندان روا نیست. اما مهم‏تر اینکه در آسیب‏شناسی فرهنگی نخست باید از یک روش‏شناسی استوار بهره گرفت و سپس در مرحله به‏کارگیری روش، آن را به‏درستی اجرا کرد. هرچند نویسنده محترم به مطالبی اشاره کرده است که اکثرا در محافل فرهنگی نیز بدان اشاره می‏شود، باید توجه داشت که یک پژوهشگر باید از فراسوی باورها و برداشت‏های افراد، در جست‏وجوی واقعیات و داده‏های روشمند و قابل دفاع باشد.
از آنجا که در این مقاله به نکات متعددی اشاره شده است طبعا انتظار نمی‏رود که در اینجا به جزئیات مسائل و آسیب‏ها پرداخته شود. به صورت کلان و کلی می‏توان نکاتی را برای تأمل بیشتر یادآوری کرد:
1. داوری در زمینه فرهنگ دینی در جامعه کنونی ایران با تنوع گرایش‏ها و قشرهای مختلف چندان عالمانه نیست. بهتر است در این مباحث، نخست به گونه‏شناسی مخاطبان پرداخته شود و این‏گونه تحلیل‏ها، درباره قشرهای مشخص با شاخصه‏های فرهنگی معین مطرح گردد، تا هم بتوان آن را آزمود و هم در مرحله عمل به نتایج آن امید داشت. در یک کلام، آنچه نویسنده در اینجا آورده است هر کدام حداکثر درباره قشری خاص یا شرایط ویژه‏ای صادق است و درباره بسیاری دیگر کاربرد ندارد؛
2. گویا نویسنده محترم با عینک مدرن به پهنه فرهنگی کشور نگریسته، و تنها آن دسته از مسائل که با الگوی این اندیشه قابل فهم و درک است، شناسایی کرده است. همدلی نویسنده با این الگو همچنین سبب شده است که وی از مقوله توصیف و تبیین پا فراترگذاشته، به داوری در این موارد پرداخته است. حتی اگر بتوان پذیرفت که جریان عمومی فرهنگ دینی ما با محتوای مقاله هماهنگی و همسویی دارد، این نکته هرگز بدین معنا نیست که این تحولات را باید پذیرفت و بر آن مهر تأیید نهاد؛ بلکه در یک نگاه دیگر، باید راه‏هایی پیشنهاد کرد که اندیشه دینی در جامعه بر مدار اصلی خویش قرار گیرد؛
3. لحن و نوع نگاه نویسنده گاه از منطق و فضای علمی خارج می‏شود و رنگ سیاسی به خود می‏گیرد. بهتر است در این‏گونه مقالات، به قدر کافی میدان و مجال را برای بررسی‏های علمی و کارشناسی فراهم کرد و سمت‏گیری‏های سیاسی را به محل خویش وا نهاد.

تبلیغات