آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای توسلی فرهنگ را دارای سپهری گسترده می‏داند که در همه جا متجلی می‏شود. به نظر وی، اندیشه‏های پوزیتیویستی، فرانکفورتی و پست‏مدرن هر کدام به نوعی در مقوله فرهنگ به بیراهه رفته‏اند. ما در عرصه فرهنگ نیاز به جامع‏نگری داریم و باید راهی در میانه سنت و تجدد بیابیم و پویایی فرهنگ خود را حفظ کنیم. مسئله امروز ما نداشتن مدیریت فرهنگی و طرح و استراتژی لازم در زمینه فرهنگ است.

متن

مردم سالاری، 12/9/81
فرهنگ، سپهر بسیار گسترده‏ای است. به عبارت دیگر، در هر مکان که انسان و جامعه وجود دارد، فرهنگ نیز در سخن و گفتار، لباس، آداب و سنن و... حضور همه‏جانبه‏ای دارد و همه چیز از پختن یک شیرینی تا ساختن یک میکروفون و برقراری این جلسه، همه را در بر می‏گیرد.
امروزه به دلیل گسترش وسایل ارتباط جمعی، که امکان تهاجم فرهنگی را به شدت و سرعت فراهم کرده است، فرهنگ‏ها در هم تنیده شده و هر فرهنگی هم‏زمان در مکان‏های مختلفی حضور دارد. ذوق‏های فرهنگی، تحول و تغییرات فراوانی پیدا کرده و سلیقه‏ها به صورت‏های جدید درآمده است و صنعت‏گرایی نیز کمک کرده تا این جریان فرهنگی به صورت گسترده و متراکمی در دنیا توسعه پیدا کند.
مسئله مدیریت فرهنگی هم به همین نسبت پیچیده است. در توسعه فرهنگ، ابتدا باید هدف‏ها مشخص گردند و نیز لازم است کسانی که می‏خواهند این هدف‏ها را دنبال کنند دارای دیدگاه‏های روشنی درباره آنها باشند و به صورت آگاهانه عملکرد خود را دنبال کنند. متأسفانه در ایران، ما بیشتر به صورت ناآگاهانه با مسئله فرهنگ برخورد می‏کنیم.
دکتر شریعتی در مطالعات فرهنگی خود، ایران را دارای سه نوع فرهنگ می‏داند که نخستینِ آن، فرهنگ سنتی است. برای مثال در مورد زنان، یک زن سنتی داریم که هنوز پای‏بند به اصول سنتی گذشته است؛ یک زن امروزی هم داریم که درگیر با مسائل مدرن در چارچوب فرهنگ غرب است. به آن زن، امّل می‏گویند و به این یکی غربی، و اینها هیچ‏کدام مطلوب ما نیست. باید الگوها و مدل‏هایی داشته باشیم که بتوانیم فرهنگ و انسان‏های جامعه خودمان را رشد دهیم.
فرهنگ نباید ثابت باشد، بلکه باید پویا و متحرک باشد. اگر بنا باشد فرهنگ ثابت باشد، کافی است همان فولکلورها را جمع‏آوری کنیم و مدعی شویم که فرهنگ ما کامل شد؛ اما چون فرهنگ با تحولات اجتماعی قرین است، و تحول فرهنگ به معنای رشد و پیشرفت در فکر، عمل و رفتار است، نمی‏توان فرهنگ را رها کرد.
اولین مسئله در مدیریت امور فرهنگی این است که مدیر انتخابی درپی چه نوع فرهنگی است؟ اگر این روشن نباشد، هر کس در این مقام قرار بگیرد، به این‏سو و آن‏سو کشیده می‏شود.امروز در کشور ما، کشاکش‏های بسیاری در جریانات فرهنگی مشاهده می‏شود؛ نه تنها میان سنت و مدرنیسم، بلکه این کشاکش‏ها در درون سنت و در درون مدرنیسم هم قابل‏مشاهده است.
از یک طرف، لازم است به این مسئله توجه داشته باشیم که فرهنگ باید مختص به خودمان و منحصر به فرد باشد، و از طرف دیگر، ضروری است بدانیم که در دنیایی زندگی می‏کنیم که به سمت جهانی‏شدن و تحولات و تغییرات فکری و بنیادی می‏رود. مرزهای سنتی و فکری برداشته شده و دیگر مانند گذشته نمی‏توان فرهنگ را قالب‏بندی کرد و در مجموعه‏ای قرار داد و فرهنگِ بسته‏بندی شده را به صورت ساندویچ به افراد خوراند.
فرهنگ امروزی، فرهنگی است که در عین تکان‏ها و تزلزل‏هایی که دارد باید خودانگیختگی‏ها و سنت‏ها و اصالت‏های فرهنگی را نیز حفظ کند. بنابراین مدیریت فرهنگی، مدیریتی از نوع ساده نیست. آیا ما مؤسسه‏ای داریم که مدیر امور فرهنگی، در معنای خاص خود، تربیت کند؟
مسئله امروز ما این است که می‏خواهیم به‏طور ارادی و ارشادی فرهنگ را در جامعه خود و در گروه‏های مختلف اجتماعی، اعمال کنیم و آن را گسترش دهیم. اما چه طرح، برنامه و استراتژی‏ای برای این مسئله در نظر گرفته‏ایم؟ تا این استراتژی وجود نداشته باشد و افرادی در میان نباشند که از این استراتژی درک درستی دارند و می‏توانند آن را در سطح مدیریتْ عملیاتی کنند، هیچ تحولی رخ نخواهد داد.
نهادهای فرهنگی ما، رادیو و تلویزیون، ارشاد، باشگاه‏ها و...، دچار سرگردانی هستند. ما در یک جامعه در حال تحول، در حال گذار و پرجوش‏وخروش، که در معرض طوفان‏های داخلی و خارجی است، زندگی می‏کنیم. زن‏ها، جوان‏ها و هر کدام از افراد، مسائل فرهنگی متفاوتی دارند که نه تنها این مسائل مهم است، بلکه چگونگی تبدیل اینها به موجودات فرهنگی خلاق، با ذوق و پر انرژی نیز اهمیت دارد.
بنابراین تنوع فرهنگی ما ایجاب می‏کند که تحول مدیریت فرهنگی را بپذیریم و ببینیم که طبق بررسی و مطالعه دقیق، در هر سطح و چارچوبی که مورد نیاز ما است، به چه چیزهایی نیاز داریم. در حال حاضر، یک سلسله کلیات، مثل کتاب و آزادیِ نشر داریم؛ ولی بحث آزادی در فرهنگ، مسئله بسیار مهمی است و نباید یک فرهنگ اجباری و تحمیلی داشته باشیم. فرهنگ را باید افراد هضم کنند و تجلیات آن را نشان دهند. فرهنگ را نمی‏توان به صورت بیرونی تحمیل کرد. زمانی که فرهنگ تحمیلی شود، اعوجاج در جامعه به وجود می‏آید. برای مثال، وقتی نوع لباس پوشیدن تحمیلی شد، باید دید که عاقبت آن به کجا می‏انجامد؟ مشخص است که اعوجاج فرهنگی به وجود می‏آید و گروه‏های مختلف اجتماعی به سمت انحراف و لج‏بازی کشیده می‏شوند و روحیات خاصی پیدا می‏کنند.
وقتی در جامعه‏ای مسئله فرار مغزها تیتر می‏شود، آمار طلاق بالا می‏رود، خودکشی شایع می‏شود، دختران فرار می‏کنند، همه اینها، ناشی از فرهنگ بحران‏زده است. اینکه عده‏ای فکر می‏کنند این مسائل از یک جریان سیاسیِ صرف نشأت می‏گیرد، پندار باطلی است. این اعوجاجات فرهنگی است که جامعه را به این سمت و سو سوق داده است. یک سرگردانی فرهنگی در جامعه حاکم است که همین سرگردانی باعث می‏شود افراد، تصمیم‏های ضد و نقیضی بگیرند که ممکن است حتی بر خلاف اعتقادات و خط‏مشی خود آنها باشد.
بنابراین اگر بخواهیم مدیریت صحیح فرهنگی داشته باشیم و از بحران خارج شویم، نخست لازم است کسانی که مدعی اصلاح و ارتقای فرهنگ هستند، چارچوب‏های اساسی فرهنگ را تعریف و مشخص کنند و سطح فرهنگی جامعه در گروه‏های مختلف را تعریف کنند و بشناسند. و این نیاز به دوره‏های خاص و مطالعات گسترده‏ای دارد. تولیدات فرهنگی ما یک مقدار تولیدات سنتی ما، زندگی ما، شخصیتی ما و برخوردهای ماست، و مقدار دیگرش صنعت فرهنگ می‏باشد که میراث عصر مدرن برای ماست. در هر دو زمینه، ما نتوانسته‏ایم پاسخ فرهنگی مناسبی به جوانان، زنان و قشرهای مختلف و فرهیختگان بدهیم و حتی فرهیختگان ما هم سرگردان هستند. درست است که صدا و سیما چهره‏های ماندگار را در تلویزیون، به اصطلاح «ماندگار» کرده و از آنها تقدیر نموده است؛ اما این انتخاب بر اساس چه ملاک‏هایی بوده
وقتی پایه و ابعاد فرهنگ‏ها مشخص و دارای اعوجاج کمتری باشند، در سطحی قرار می‏گیرند که حرکت و رشد و خلاقیت پیدا می‏کنند. یک جوان وقتی وارد کشور فرانسه می‏شود، ذوق هنری و نمایشی‏اش نمود پیدا می‏کند و می‏داند که در هنر، باید چه چیزی را دنبال کند. اما ما در ایران چه ذوقی داریم؟ چه نوع هنری را می‏پسندیم؟ و چه مکتبی را قبول داریم؟ مقداری از آن تقلیدی است و همان‏طور که هست آنها را می‏پذیریم، و حتی در ادبیات و مکاتب ادبی نیز دچار بحران فرهنگی هستیم.
مسئله مدیریت امور فرهنگی به خود فرهنگ بازمی‏گردد و یک برنامه محتوایی است. این مسئله به شکل و فرم باز نمی‏گردد تا هر مدیری بتواند امور فرهنگی را در چارچوبی خاص اداره کند. این امور، از یک سو، صنعت، و از سوی دیگر، یک شناخت و معرفت هستند. اینها به یک بنیاد فکری نیاز دارند. از طرف دیگر، یک جهت‏گیری و یک هدفمندی نیز در کار است که ما باید به صورت ابزاری و درست از اینها استفاده کنیم و آنها را توسعه و به دیگران هم ارائه دهیم تا آنها هم بتوانند از اینها استفاده کنند.
اینکه عنوان می‏شود اگر درهای جامعه را به روی توریست‏ها و عوامل خارجی ببندیم، از تهاجم فرهنگی در امان خواهیم بود، نظریه نادرستی است؛ زیرا اگر در فرهنگ تعامل و کنش و واکنش وجود نداشته باشد، هر فرهنگی به انحطاط می‏گراید.
فرهنگ اسلامی از ابتدا، در حدی رشد یافت که توانست با فرهنگ‏های دیگر تعادل پیدا کند؛ اما زمانی که درهای آن بسته و قشری گری بر آن مسلط شد، و چارچوب‏های خاصی برای آن در نظر گرفته شد، آن‏گاه به سوی انحطاط کشیده شد و به یک فرهنگ سنتی بدون تحرک بدل گشت. در حال حاضر نیز، با توجه به تغییرات و تحولات عصر جدید، ما دوباره در مقابل یک چالش جدید قرار گرفته‏ایم که این مسئله می‏تواند حرکت، ذوق، تاریخ، شخصیت و هویت ملی ما را به آزمون بگذارد تا ببینیم در برابر این مسائل جدید چه قدر ابتکار، رشد و خلاقیت داریم و همین مسئله نیز می‏تواند باعث به وجود آمدن سلطه و تهاجم فرهنگی در کشور شود.
در تهاجم فرهنگی، با یک حمله دوسویه مواجهیم: هم از جانب مدرنیته و هم از جانب سنت که نمی‏خواهد فرهنگ از تحول و رشد برخوردار باشد، بلکه می‏خواهد آن را ثابت نگه دارد. بنابراین اگر درست عمل نکنیم، برنامه‏ریزی نداشته باشیم و مدیریتی صحیح اعمال نکنیم، نمی‏توانیم انتظار داشته باشیم که حرکت صحیحی را انجام دهیم.
اگر در محیط‏های فرهنگی، کشاکش‏های بی‏موردی وجود داشته باشد و این کشاکش‏ها نه بر اساس اعتقاد به نوع خاصی از رفتار فرهنگی، بلکه بر اساس مدیریت، قدرت و مسائل فرع بر فرهنگ صورت گیرد، در وهله اول، خودِ فرهنگ است که قربانی می‏شود و الگوی فرهنگی در همین جا متوقف می‏شود و نمی‏توان انتظار داشت فرهنگ در جامعه متحول شود.
از سویی، ما برای تربیت مدیران فرهنگی برنامه‏ریزی مناسب نداریم، و از طرف دیگر، در همان حدی هم که برنامه داریم، برنامه‏ها را پیاده نمی‏کنیم؛ زیرا ما اعتقادی به تخصص نداریم و در رابطه با فرهنگ هم این گمان را داریم که می‏توانیم اداره امور آن را به هر کسی بسپاریم. در ابتدا باید این اعتقاد در ما حاصل شود که دنیای امروز، دنیای عمل، شناخت، پیدا کردن راه و وسایل مورد نیاز آن است. این همه به شیوه و دستورالعمل نیاز دارد و باید این مسائل در مدارس و دانشگاه‏ها پیاده و اعمال شود، سپس در سطح جامعه گسترش یابد؛ زیرا مسائل فرهنگی در همه جا، از دورافتاده‏ترین روستاها تا سطح شهر تهران حضور دارد و جامعه نیازمند به حضور فرهنگ است. این بدان جهت است که رشد فرهنگی به معنای رشد ذوق انسان‏ها و معادل بهتر فکر کردن و بهتر زندگی کردن است.
بنابراین چنان نیست که فکر کنیم اگر فقط چند مدیر فرهنگی داشته باشیم، فرهنگ را اداره کرده‏ایم. در واقع، اگر این کارهای ناقص و غیرتخصصی نباشد، سود بیشتری خواهیم برد.
اشاره
1. توجه آقای توسلی به فقدان استراتژی لازم در زمینه فرهنگ و نیز نداشتن نظام باورها و ارزش‏های درست در این عرصه، توجهی درست و اساسی است. شاید مهم‏ترین معظل جامعه ما در حال حاضر، معضل فرهنگی است که اغلب مشکلات اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی در آن ریشه دارد. همچنین فقدان مدیریت فرهنگی با برنامه، امری کاملاً محسوس است؛ به‏طوری که دستگاه‏های فرهنگی کشور به تناسب فهم و شخصیت مدیرانشان شکل می‏گیرند و متناسب با همان برنامه‏ریزی می‏کنند. البته جناب آقای توسلی تنها از صدا و سیما مثال آورده‏اند؛ درحالی‏که همین مطلب را در مورد سایر دستگاه‏های فرهنگی، مانند دانشگاه‏ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و آموزش و پرورش نیز می‏توان گفت.
2. باید پرسید که مسئولیت ارائه نظام فکری هماهنگ و استراتژی لازم برای کل نظام فرهنگی و نیز استراتژی‏های مورد نیاز و متناسب با هر دستگاه با چه گروهی است. آیا گروهی غیر از نخبگان جامعه در این زمینه مسئولیت دارند؟ اگر دانشگاه‏های ما، در این مقوله، از تفکر ترجمه‏ای دست برداشته بودند، امروز امید بیشتری به بارآوری فرهنگی و انسجام محتوایی داشتیم. البته نباید سهم حوزه‏های علمیه را به فراموشی سپرد؛ اما از آنجا که نظام جمهوری اسلامی سرمایه‏گذاری کلانی برای توسعه دانشگاه‏ها داشته است، از نخبگان دانشگاهی انتظار می‏رود که پاسخ‏گوی نیازهای فرهنگی نظام باشند.

تبلیغات