انسان شناسی منحصر به فلسفه نیست
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
انسانشناسى فلسفى، هر چند به صورت یک رشته در مباحث فلسفى بسیار دیر پدید آمد، از لحاظ موضوعى از دیرباز مطرح بوده است . انسانشناسى فلسفى با انسانشناسى علمى تفاوتهایى دارد; در میان عالمان انسان شناس بیشتر ابعاد کمى و تجربى پدیدههاى انسانى مد نظر است; اما در انسانشناسى فلسفى، هدف کوشش براى جمع زدن دستاوردهاى علوم مختلفى است که درباره انسان وجود دارد . فراتر از این، مىتوانیم بگوییم حتى در بن «علوم» و نوع روش و رهیافتى که نسبتبه انسان دارند، تلقى فیلسوفانهاى از انسان نهفته است . در واقع، انسانشناسى فلسفى، زیر بناى علوم است و مقصود از انسانشناسى فلسفى نیز فقط حاصل جمع علوم دیگر نیست .
یکى از مباحثى که در انسانشناسى فلسفى وجود دارد، آن است که آیا ویژگى خاص انسان، به عنوان موجودى از موجودات این عالم، را مىتوانیم به دست آوریم؟ در این باب آراى تنوعى وجود دارد . طبق تعاریف قدیم، انسان «حیوان ناطق» است; اما بر اساس تعاریف جدیدتر، به خصوص دو سده گذشته، اوصاف دیگرى درباره انسان مطرح شده است; اوصافى چون «ابزارساز بودن» ، «نهادساز بودن» و ... .
انسانشناسى منحصر به فلسفه نیست و در دایره علوم و ادیان نیز مطرح است . انسانشناسى در دایره ادیان، از پیشینه بیشترى برخوردار است و همچنین بیشترین تاثیر را در طول تاریخ بشر داشته است .
آقاى بهشتى در ادامه به جایگاه انسانشناسى فلسفى در سنت فکرى خودمان اشاره مىکند . به نظر ایشان، کمتر اثرى از فیلسوفان مسلمان را مىتوان یافت که در آن، مباحث مربوط به انسان ، به گونهاى حاشیهاى یا پراکنده به چشم نخورد; اما تاکنون به صورت متمرکز بر روى این موضوع کار نشده است . موضوع انسان از منظر فلسفى و حتى از منظرى غیر فلسفى کمتر در آثار فلاسفه ما به صورت متمرکز رخ مىنماید . البته این وضعیت منحصر به سنت فکرى ما نیست .
سؤال دیگرى که درباره انسانشناسى فلسفى بنیادین پیش مىآید و آقاى بهشتى بدان پاسخ مىگوید، آن است که آیا آنجا که ظاهرا چیستى انسان تنها از طریق تجلیات بیرونى وجود انسانى قابل دریافت است و شناخت این تجلیات را نیز علوم مختلفى نظیر تاریخ و جامعهشناسى و ... بر عهده دارند، دیگر چیزى باقى مىماند که بهطور بنیادین، موضوع پرسش انسانشناسى فلسفى باشد .
انتخاب، 21 و 23/6/81
یکى از مباحثى که در انسانشناسى فلسفى وجود دارد، آن است که آیا ویژگى خاص انسان، به عنوان موجودى از موجودات این عالم، را مىتوانیم به دست آوریم؟ در این باب آراى تنوعى وجود دارد . طبق تعاریف قدیم، انسان «حیوان ناطق» است; اما بر اساس تعاریف جدیدتر، به خصوص دو سده گذشته، اوصاف دیگرى درباره انسان مطرح شده است; اوصافى چون «ابزارساز بودن» ، «نهادساز بودن» و ... .
انسانشناسى منحصر به فلسفه نیست و در دایره علوم و ادیان نیز مطرح است . انسانشناسى در دایره ادیان، از پیشینه بیشترى برخوردار است و همچنین بیشترین تاثیر را در طول تاریخ بشر داشته است .
آقاى بهشتى در ادامه به جایگاه انسانشناسى فلسفى در سنت فکرى خودمان اشاره مىکند . به نظر ایشان، کمتر اثرى از فیلسوفان مسلمان را مىتوان یافت که در آن، مباحث مربوط به انسان ، به گونهاى حاشیهاى یا پراکنده به چشم نخورد; اما تاکنون به صورت متمرکز بر روى این موضوع کار نشده است . موضوع انسان از منظر فلسفى و حتى از منظرى غیر فلسفى کمتر در آثار فلاسفه ما به صورت متمرکز رخ مىنماید . البته این وضعیت منحصر به سنت فکرى ما نیست .
سؤال دیگرى که درباره انسانشناسى فلسفى بنیادین پیش مىآید و آقاى بهشتى بدان پاسخ مىگوید، آن است که آیا آنجا که ظاهرا چیستى انسان تنها از طریق تجلیات بیرونى وجود انسانى قابل دریافت است و شناخت این تجلیات را نیز علوم مختلفى نظیر تاریخ و جامعهشناسى و ... بر عهده دارند، دیگر چیزى باقى مىماند که بهطور بنیادین، موضوع پرسش انسانشناسى فلسفى باشد .
انتخاب، 21 و 23/6/81