آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

در این مقاله، به بررسى و نقد آراى گیدنز در باب مدرنیته پرداخته مى‏شود . گیدنز مدرنیته را این‏گونه تعریف مى‏کند: «شیوه‏هایى از زندگى یا سازمان اجتماعى که از سده هفدهم در اروپا آغاز شد و کم‏کم گسترش یافت‏» . او سه عامل براى تحقق مدرنیته ذکر مى‏کند: فاصله‏گیرى زمانى - مکانى و ازجا کندگى; بازاندیشى مدرنیت; و تمایز فزاینده . فاصله‏گیرى زمانى - مکانى موجب فرآیند ازجاکندگى و گسترش روابط اجتماعى از محیطهاى محلى به سایر محیطها، و در نتیجه، تجدید ساختار آن محیطها شد و آینده‏نگرى‏هاى اتوپیایى مبنایى براى وضعیت امور در آینده گردید . این فرآیند موجب فرآیند بازاندیشى شد که اساس آن شک و تردید در همه‏چیز است . بدین‏ترتیب، پدیده «دورى بودن‏» در علوم شکل گرفت . به عقیده گیدنز، تمام داعیه‏هاى پسامدرن‏ها، وجوهى از خود مدرنیته است و پسامدرنیسم امرى غیرممکن است . گیدنز دو عامل را در روند ازجاکندگى دخیل مى‏داند: 1 . نشانه‏هاى نمادین، مانند پول، که معاملات را از محیطهاى خاص جدا مى‏کند; 2 . نظام‏هاى تخصصى (نظام‏هاى انجام کار فنى یا مهارت تخصصى) . بر خلاف مارکس که مدرنیته را مساوى با سرمایه‏دارى مى‏داند، گیدنز این پدیده را چنین تبیین مى‏کند: اقتصاد سرمایه‏دارى، نظام تولید صنعتى را ایجاد مى‏کند و این امر موجب پیدایش ابزار مدرن خشونت و ساختارهاى جدید اعمال خشونت (ارتش) مى‏شود و براى کنترل این خشونت‏ها باید ساختار نظارت از بالا (دولت ملى) شکل گیرد . جهانى شدن مدرنیته با فعالیت فرامرزى شرکت‏هاى سرمایه‏دارى و توسعه جهانى صنعتى شکل مى‏گیرد و عرصه‏هاى زندگى را درمى‏نوردد .
نویسنده در پایان به نقدهایى بر گیدنز اشاره مى‏کند; از جمله مى‏توان به این موارد اشاره کرد: ابهام در تعریف مدرنیته; توجه‏نکردن به ابتناى بازاندیشى مدرنیته بر اساس عقلانیت ابزارى و شکاکیت; وجود تناقض میان ادعاى امتناع پسامدرن با ابتناى مدرنیته بر پایه دولت ملى; تناقض میان انقطاعى‏دانستن پدیده مدرنیته و استفاده از سرعت‏به عنوان کمیتى پیوسته براى اندازه‏گیرى آن; خارج دانستن برخى جنبش‏ها از جمله فمینیسم از مدرنیته و تبیین‏نشدن دقیق رابطه میان نهادهاى مدرنیته .
رسالت، 14/6/81

تبلیغات