آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

فرآیند جهانى‏شدن، در زندگى اجتماعى انسان، پدیده‏اى تازه نیست . این فرآیند از صدها و بلکه هزاران سال پیش آغاز شده و در این مسیر، با پیچیدگى‏هاى اجتماعى و تناقضات اقتصادى بسیارى روبه‏رو بوده است . اما «مرحله جدید جهانى‏شدن‏» که در قرن بیستم رخ نموده است، با سطح بسیار بالاترى از منازعات و تناقض‏ها مواجه است: از نظر فن‏آورى، مرحله نوین جهانى‏شدن به نقطه‏اى رسیده است که در عمل، براى گسترش فعالیت‏هاى اقتصادى بر روى کره زمین جایى باقى نمانده است; از نظر اقتصادى، تقسیم نیروى کار و لزوم همکارى میان نیروها افزایش یافته است; ارتباطات شکلى جهانى به خود گرفته است و همزمان با آن، فرآیند تمرکز و بین‏المللى شدن مالکیت‏بر ابزار تولید، در راه است . جهان در حال گذار از مرحله‏اى است که در آن، ارتباطهاى بین‏المللى به وسیله موافقت‏نامه‏هاى دو یا چندجانبه تنظیم مى‏شد و وارد مرحله‏اى مى‏گردد که در آن، نهادهاى سیاسى بین‏المللى هدایت آن را در دست دارند . در نهایت، ما شاهد تعامل پربار و گسترش‏یابنده فرهنگ‏هاى گوناگون در سطح جهانیم . یکى از آثار بارز این وضعیت، افزایش مسائل پیچیده و پردامنه جهانى است; مسائلى که نمى‏تواند به وسیله یک‏یک دولت‏ها و مؤسسه‏هاى منطقه‏اى حل شود و براى حل آنها مشارکت همه انسان‏ها لازم است . حفظ محیط زیست، تغذیه جمعیت در حال افزایش، یافتن منابع تازه انرژى، حفظ صلح، و نجات بشریت از فاجعه هسته‏اى از جمله این مسائل‏اند .
فرآیندهاى یکپارچه شدن جهان به وسیله «انقلاب اطلاعاتى‏» شتاب گرفته است . رویدادهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى در هر نقطه، تاثیرى فورى بر دیگر نقاط جهان مى‏گذارد . سرعت تصمیم‏گیرى‏هاى مدیریتى افزایش یافته و مدیریت جهانى ممکن شده است . با اینترنت امکان فنى‏اى پدید آمده است تا سیستمى از ارزش‏هاى جهانى و الگوى یکسانى از زندگى شکل گیرد . بنابراین هم‏زمان با ایجاد نیاز عینى براى یکپارچگى جهان توسط مراکز سیاسى و اقتصادى، امکانات آن نیز به‏وجود آمده است .
حال به این پرسش برمى‏خوریم که کدام منافع بر جریان جهانى‏شدن غلبه خواهد کرد و اگر قرار است‏بر سر منافع جوامع گوناگون، توافق و هماهنگى ایجاد شود، این‏کار به چه طریقى صورت خواهد گرفت .
کشورهاى توسعه‏یافته صنعتى براى این سؤال پاسخى روشن دارند: از این پس، امور تحت هدایت ما خواهد بود و بشریت‏بر اساس نسخه‏هایى که ما مى‏پیچیم، به زندگى‏اش ادامه خواهد داد .
نویسنده در ادامه به اصول فلسفى «جهانى‏سازى‏» مى‏پردازد و آن را بر نظریه‏هاى زیر مبتنى مى‏داند:
1 . الگوى «جامعه باز» پوپر به عنوان سازوکار اجتماعى مدرنیزه کردن مداوم که بهتر است آن را «غربى‏سازى‏» بخوانیم;
2 . هژمونى آمریکا بر اساس روش برژینسکى به عنوان پایه ژئوپلتیک بازتقسیم جهان;
3 . نظام تجارى آتالى بر پایه تمدن پولى که تلاش مى‏شود به گرایشى قانونى و ارزش مطلق و جهانى تبدل گردد;
4 . نظریه فوکویاما .
نویسنده مقاله، تحقیقات نظرى غرب در خصوص نظم نوین جهانى را گزینشى مى‏داند و قائل است که «فلسفه جهانى‏سازى‏» با هدف حفظ نظام غرب تدوین شده است .
ایران، 25/6/81

تبلیغات