دین داری و دولت مداری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله، نخستبه سه شکل حکومت اشاره مىکند و مىگوید شکل حکومت اسلامى باید دموکراسى باشد . در ادامه مىکوشد نشان دهد که گوهر دین، اخلاق و معنویت است و حکومت دینى باید در پى گسترش اخلاق و معنویتباشد، نه شکل خاصى از دین .متن
رابطه دو عنصر دین و دولت، از رابطههاى بسیار چالشبرانگیز دوران جدید بوده است . بسیارى از اندیشمندان مدرن، آن دو را در حوزه اجتماعى، ناسازگار دانستهاند . از این میان، گروهى از دینداران و مؤمنان به ناسازگارى دین و دولتباور دارند; در حالى که در حوزه خصوصى، زیستى کاملا مؤمنانه دارند . اینان دلیلهایى نیز بر مدعاى خویش اقامه، و به شواهد ارزشمندى از تجربه دینى بشر و نیز دوران حاکمیت دین اشاره مىکنند . شاید مهمترین انگیزهاى که حتى آن مؤمنان را به چنان نتیجهاى رسانید، تجربه دوران حاکمیت کلیسا در مغربزمین، و پس از آن، روىگردانى مردم از دین رسمى و حکومتىشده مسیحى باشد .
در جهان اسلام هم مىتوان از دوران خلافت اسلامى شواهد بسیارى را ذکر کرد . از سوى دیگر، تعدادى از متفکران و اندیشمندان مسلمان معتقدند که مىتوان از چنان نتیجهاى دورى گزید . برپایى حکومتى دینى بر اساس دین اسلام، در انقلاب اسلامى ایران، حاصل چنین اندیشهاى است .
بحثبر سر ساختار و شیوه حکومت دینى تا کنون به معرفى سه شکل کلى براى حکومت منجر شده است که البته ابداع یا نوآورى دینداران نیست . در میان دینداران پاىبند به حکومت دینى، بر سر شکلهاى تجربهشده حکومت در تاریخ سیاسى بشر - اتوکراسى، اریستوکراسى و دموکراسى - اختلاف است که هر کدام، یکى از آنها را براى هدف خویش سودبخش مىدانند . در این میان، به نظر مىرسد دو شکل نخست، بیشتر به جهان پیشین تعلق دارند و نوع سوم با دنیاى مدرن سازگار است .
تا پیش از انقلاب اسلامى، تمایل غالب در میان عالمان مسلمان، حکومت اتوکراسى یا فردگرایانه بود; اما با وقوع انقلاب و برقرارى جمهورى اسلامى، بیشترین تلاش صورت گرفته تا میان دو شکل اریستوکراسى و دموکراسى سازگارى و هماهنگى برقرار گردد و حکومت دینى نوبنیاد، بر اساس مدل سازگارشده آن دو استوار گردد . ازاینرو، مؤلفههایى از هر دو دیدگاه را در قانون اساسى جمهورى اسلامى مىتوان یافت . هرچند گاه مؤلفههاى شکل نخست نیز دیده مىشود; اما غلبه با دو نوع دیگر است . با این همه، منش و روش حکومتى امام و تاکید بسیار ایشان بر عقل عرفى، بهویژه در قانونگذارى و تشخیص مصلحتحکومتبر اساس عرف نیز شاهدى بر این مدعاست که جمهورى اسلامى، حکومتى با بنیان دموکراسى است .
اما معیار و ملاک براى دینى دانستن یک جامعه چیست؟ اگر در جامعهاى ظواهر شرعى رعایتشد، آیا مىتوان آن جامعه را دینى دانست؟ یا به جامعهاى دینى گفته مىشود که علاوه بر آنکه اکثریت افراد آن دین دارند، ارزشها و آرمانهاى دین در شکلدهى به هنجارها و قاعدههاى جامعه نقش تعیینکننده و اساسى داشته باشد و پرواى رعایت آن ارزشهاى دینى در حوزه اجتماعى، ارادهاى غالب باشد؟ به نظر مىرسد اگر بخواهند جامعهاى را دینى بنامند، جامعهاى که دموکراسى بر آن حاکم است، بیش از دو نوع دیگر، شایسته این نام باشد . در نتیجه، دوام حکومت دینى به دوام چنین جامعهاى وابسته خواهد بود . آنچه حکومت دینى را از حکومتهاى دیگر متمایز مىسازد، مسئولیتحکومت و پاىبندى آن به ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى دینى و بهطور کلى، فرهنگ دینى در جامعه است که دستاورد آن باید به دیندارتر شدن جامعه بینجامد . با نگاه به یافتههاى جمهورى اسلامى و تجربه بیست و دو ساله حکومت دینى به نظر مىرسد در این زمینه توفیق کامل به دست نیامده است و دیندارتر کردن نسل جدید جامعه و پاىبندساختن نخبگان جامعه به دین، قرین کامیابى مطلق نبوده است .
دگرگونىهاى پدیدآمده در زیستبوم جهانى، اثر خویش را در جامعه امروزین ما نیز برجاى گذارده است . مفهومها، درک و دریافت ما از دنیا، وسیلهها و غایتها، همه در دنیاى تازه ما نو شدهاند . شاید نو شدن وسیلهها آشکار باشد و به راحتى قابل دسترسى باشد; اما این تازه شدنها، تنها به آن وسیلهها پایان نیافته است و از بد حادثه، مشکل نیز از همانجا آغاز شده است .
اگر دین بخواهد در جامعهاى اثرگذار و سرنوشتساز باقى بماند، باید به این دگرگونىها توجه کند . عالمان دینى نیز وظیفه بازاندیشى مدام در تفسیرهاى دینى خویش را بر عهده دارند .
در گسترش فرهنگ دینى شاید لازم باشد به چند مسئله نگاهى دوباره انداخت: باید مشخص گردد که آنچه به نام دین باید رویجشود، چیست؟ باید بر چه موضوعى بیشترین تاکید را داشت؟ به عبارت دیگر، اساس و بنیانى که دین بر آن استوار است، یعنى گوهر دیانت کدام است؟ تا کنون بیشترین اهتمام و بیشترین تلاش بر رواج فقه و قانونها و دستورهاى فقهى بوده است . این باور که اسلام مساوى با فقه است، باورى فراگیر و چارچوبى اصلى در تعبیرها و تفسیرها از دین بوده است . بر این باور دو اشکال وارد است:
الف) نتیجه بسیار محتمل این عقیده و آن عمل، سوق دادن جامعه به سوى فرمالیسم و شکلگرایى است . اگر شکلگرایى بر جامعهاى غالب گردد - احتمالا بر خلاف هدف اولیه از بنیانگذارى حکومت دینى - آنچه در «زیر پوستشهر» مىگذرد، آنى نخواهد بود که هدف از فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابهاى آسمانى، رسیدن به آن بوده است .
ب) به نظر نمىرسد بنیانگذار اسلام، حضرت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نیز چنان نگاه شکلگرایانهاى به اسلام داشته است . ایشان مهمترین هدف بعثتخویش را بسط و گسترش «مکارم اخلاق» مىدانند . علاوه بر آن، توجه قرآن نیز بیش از آنکه بر شکلگرایى باشد، بر هدفهاى دیگرى است . ازاینرو، شاید در این نتیجهگیرى، بر حق باشیم که مهمترین عنصر و مؤلفه یا هدف دین، گسترش ایمان، معنویت و اخلاق است . نگاه به فقه و ظاهر باید نگاهى تبعى باشد، نه استقلالى . بیشترین تلاش باید در جهت ترویج ایمان و اخلاق در جامعه باشد: جامعهاى دیندارتر است که اخلاقىتر و با ایمانتر باشد .
اما در حوزه اجتماع و قانون، به نظر مىرسد حکومت، تنها باید از بروز آنچه که ناسازگار و در مخالفت آشکار با قانونهاى قطعى و متفقالقول فقهى است، پیشگیرى نماید . به علاوه، شاید در این زمانه، اجتهاد در اصول بسیار ضرورىتر بنماید . مسئلهاى که در مرتبه بعد باید بدان توجه کرد، روشهاى ترویج و تبلیغ دین است .
اشاره
1 . بنیان حکومت، در قانون اساسى جمهورى اسلامى و در اندیشه امامقدس سره، اسلام است نه دموکراسى یا دو شکل دیگر حکومت . خلط میان اساس و بنیان و اصول و محتواى یک حکومتبا شکل اجراى آن مشکلى است که متاسفانه دامنگیر بسیارى از افراد مىشود . شکل حکومت در جمهورى اسلامى مردمسالارى و محتواى آن احکام مبین اسلام است، و در این میان، آنچه اهمیت تمام دارد، اجراى احکام اسلام است . ازاینرو، اگر روزى قالب بهترى براى این امر پیدا شود، آن قالب برگزیده خواهد شد .
2 . این نکته نویسنده محترم که از نکات تمایز میان حکومت دینى با سایر حکومتها، «مسئولیتحکومت دینى و پاىبندى آن به ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى دینى و بهطور کلى، فرهنگ دینى در جامعه است» نکتهاى درست و قابل توجه است . اما ارزیابى ایشان از عملکرد حکومت جمهورى اسلامى در 22 سال گذشته، و تصریح به این مطلب که جمهورى اسلامى در ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى اسلامى توفیق چندانى نداشته است، جاى تامل بسیار دارد و هیچگاه نمىتوان بر این اساس نتیجه گرفت که جمهورى اسلامى حکومتى دینى نیست . توجه به تحولات شگرف اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، دینى و ... در سطح جهان، از یک سو، نگاه به مشکلات و موانع داخلى و خارجى جمهورى اسلامى، از سوى دیگر، و در نهایت، ارزیابى با ملاکهاى دقیق و غیرسطحى نشان خواهد داد که حکومت اسلامى در ایجاد بسترهاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانها و فرهنگ دینى، توفیق بسیار چشمگیرى داشته است .
3 . این بحث که گوهر دین چیست و هدف آن کدام است، بحثى بسیار قدیمى است که پیشینه آن را مىتوان در گفتوگوهاى میان فقها و عرفا یافت . آنچه مهم است توجه به این نکته است که دین اسلام تافتهاى محکم بافته از عقل و دل، حق و تکلیف، شریعت و طریقت، اخلاق و معنویت است .
رویکرد تکبعدگرایانه به اسلام، به دور شدن از آن مىانجامد . افزون بر این، آگاهان مىدانند که در فقه شیعى; امور اخلاقى، عبادى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و ... وجود دارد، و عمل به فقه، بهطور کامل، نه تنها به فرمالیسم نمىانجامد که مىتواند ضامن اخلاق و معنویت فرد و جامعه گردد . هرچند ایمان، معنویت و اخلاق مهمترین عناصر و مؤلفههاى دیناند، اما هر نوع ایمان و معنویت و اخلاقى چنین نیست . آنچه امروزه در غرب و در میان برخى نویسندگان داخلى، با عنوان معنویتگرایى و اخلاقگرایى مطرح است، بر تکثرگرایى دینى و نسبیتگرایى معرفتى مبتنى است . دین اسلام، اخلاق و معنویت و ایمان اسلامى را به مسلمانان عرضه کرده است و از آنان طلب مىکند . نباید به اسم اخلاق و معنویت و ایمان، که عناوینى زیبا و جذابند، مردم و جامعه را از این حقیقت که هر نوع اخلاق و معنویت و ایمانى ضامن رستگارى واقعى نیست، غافل کرد و از این طریق، اساس دین را بر باد داد . نکته آخر آنکه حکومت دینى با دین فردى بسیار متفاوت است . حکومت نیازمند قانون است و حکومت دینى قوانین خود را که براى گسترش عدل و قسط و عبودیت و اخلاق و معنویت و ایمان دینى است، به حکم عقل از قرآن و سنت مىگیرد . فقه چیزى جز احکام و قوانین ماخوذ از قرآن و سنت نیست .
ایران، 2 و 3/6/81
در جهان اسلام هم مىتوان از دوران خلافت اسلامى شواهد بسیارى را ذکر کرد . از سوى دیگر، تعدادى از متفکران و اندیشمندان مسلمان معتقدند که مىتوان از چنان نتیجهاى دورى گزید . برپایى حکومتى دینى بر اساس دین اسلام، در انقلاب اسلامى ایران، حاصل چنین اندیشهاى است .
بحثبر سر ساختار و شیوه حکومت دینى تا کنون به معرفى سه شکل کلى براى حکومت منجر شده است که البته ابداع یا نوآورى دینداران نیست . در میان دینداران پاىبند به حکومت دینى، بر سر شکلهاى تجربهشده حکومت در تاریخ سیاسى بشر - اتوکراسى، اریستوکراسى و دموکراسى - اختلاف است که هر کدام، یکى از آنها را براى هدف خویش سودبخش مىدانند . در این میان، به نظر مىرسد دو شکل نخست، بیشتر به جهان پیشین تعلق دارند و نوع سوم با دنیاى مدرن سازگار است .
تا پیش از انقلاب اسلامى، تمایل غالب در میان عالمان مسلمان، حکومت اتوکراسى یا فردگرایانه بود; اما با وقوع انقلاب و برقرارى جمهورى اسلامى، بیشترین تلاش صورت گرفته تا میان دو شکل اریستوکراسى و دموکراسى سازگارى و هماهنگى برقرار گردد و حکومت دینى نوبنیاد، بر اساس مدل سازگارشده آن دو استوار گردد . ازاینرو، مؤلفههایى از هر دو دیدگاه را در قانون اساسى جمهورى اسلامى مىتوان یافت . هرچند گاه مؤلفههاى شکل نخست نیز دیده مىشود; اما غلبه با دو نوع دیگر است . با این همه، منش و روش حکومتى امام و تاکید بسیار ایشان بر عقل عرفى، بهویژه در قانونگذارى و تشخیص مصلحتحکومتبر اساس عرف نیز شاهدى بر این مدعاست که جمهورى اسلامى، حکومتى با بنیان دموکراسى است .
اما معیار و ملاک براى دینى دانستن یک جامعه چیست؟ اگر در جامعهاى ظواهر شرعى رعایتشد، آیا مىتوان آن جامعه را دینى دانست؟ یا به جامعهاى دینى گفته مىشود که علاوه بر آنکه اکثریت افراد آن دین دارند، ارزشها و آرمانهاى دین در شکلدهى به هنجارها و قاعدههاى جامعه نقش تعیینکننده و اساسى داشته باشد و پرواى رعایت آن ارزشهاى دینى در حوزه اجتماعى، ارادهاى غالب باشد؟ به نظر مىرسد اگر بخواهند جامعهاى را دینى بنامند، جامعهاى که دموکراسى بر آن حاکم است، بیش از دو نوع دیگر، شایسته این نام باشد . در نتیجه، دوام حکومت دینى به دوام چنین جامعهاى وابسته خواهد بود . آنچه حکومت دینى را از حکومتهاى دیگر متمایز مىسازد، مسئولیتحکومت و پاىبندى آن به ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى دینى و بهطور کلى، فرهنگ دینى در جامعه است که دستاورد آن باید به دیندارتر شدن جامعه بینجامد . با نگاه به یافتههاى جمهورى اسلامى و تجربه بیست و دو ساله حکومت دینى به نظر مىرسد در این زمینه توفیق کامل به دست نیامده است و دیندارتر کردن نسل جدید جامعه و پاىبندساختن نخبگان جامعه به دین، قرین کامیابى مطلق نبوده است .
دگرگونىهاى پدیدآمده در زیستبوم جهانى، اثر خویش را در جامعه امروزین ما نیز برجاى گذارده است . مفهومها، درک و دریافت ما از دنیا، وسیلهها و غایتها، همه در دنیاى تازه ما نو شدهاند . شاید نو شدن وسیلهها آشکار باشد و به راحتى قابل دسترسى باشد; اما این تازه شدنها، تنها به آن وسیلهها پایان نیافته است و از بد حادثه، مشکل نیز از همانجا آغاز شده است .
اگر دین بخواهد در جامعهاى اثرگذار و سرنوشتساز باقى بماند، باید به این دگرگونىها توجه کند . عالمان دینى نیز وظیفه بازاندیشى مدام در تفسیرهاى دینى خویش را بر عهده دارند .
در گسترش فرهنگ دینى شاید لازم باشد به چند مسئله نگاهى دوباره انداخت: باید مشخص گردد که آنچه به نام دین باید رویجشود، چیست؟ باید بر چه موضوعى بیشترین تاکید را داشت؟ به عبارت دیگر، اساس و بنیانى که دین بر آن استوار است، یعنى گوهر دیانت کدام است؟ تا کنون بیشترین اهتمام و بیشترین تلاش بر رواج فقه و قانونها و دستورهاى فقهى بوده است . این باور که اسلام مساوى با فقه است، باورى فراگیر و چارچوبى اصلى در تعبیرها و تفسیرها از دین بوده است . بر این باور دو اشکال وارد است:
الف) نتیجه بسیار محتمل این عقیده و آن عمل، سوق دادن جامعه به سوى فرمالیسم و شکلگرایى است . اگر شکلگرایى بر جامعهاى غالب گردد - احتمالا بر خلاف هدف اولیه از بنیانگذارى حکومت دینى - آنچه در «زیر پوستشهر» مىگذرد، آنى نخواهد بود که هدف از فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابهاى آسمانى، رسیدن به آن بوده است .
ب) به نظر نمىرسد بنیانگذار اسلام، حضرت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نیز چنان نگاه شکلگرایانهاى به اسلام داشته است . ایشان مهمترین هدف بعثتخویش را بسط و گسترش «مکارم اخلاق» مىدانند . علاوه بر آن، توجه قرآن نیز بیش از آنکه بر شکلگرایى باشد، بر هدفهاى دیگرى است . ازاینرو، شاید در این نتیجهگیرى، بر حق باشیم که مهمترین عنصر و مؤلفه یا هدف دین، گسترش ایمان، معنویت و اخلاق است . نگاه به فقه و ظاهر باید نگاهى تبعى باشد، نه استقلالى . بیشترین تلاش باید در جهت ترویج ایمان و اخلاق در جامعه باشد: جامعهاى دیندارتر است که اخلاقىتر و با ایمانتر باشد .
اما در حوزه اجتماع و قانون، به نظر مىرسد حکومت، تنها باید از بروز آنچه که ناسازگار و در مخالفت آشکار با قانونهاى قطعى و متفقالقول فقهى است، پیشگیرى نماید . به علاوه، شاید در این زمانه، اجتهاد در اصول بسیار ضرورىتر بنماید . مسئلهاى که در مرتبه بعد باید بدان توجه کرد، روشهاى ترویج و تبلیغ دین است .
اشاره
1 . بنیان حکومت، در قانون اساسى جمهورى اسلامى و در اندیشه امامقدس سره، اسلام است نه دموکراسى یا دو شکل دیگر حکومت . خلط میان اساس و بنیان و اصول و محتواى یک حکومتبا شکل اجراى آن مشکلى است که متاسفانه دامنگیر بسیارى از افراد مىشود . شکل حکومت در جمهورى اسلامى مردمسالارى و محتواى آن احکام مبین اسلام است، و در این میان، آنچه اهمیت تمام دارد، اجراى احکام اسلام است . ازاینرو، اگر روزى قالب بهترى براى این امر پیدا شود، آن قالب برگزیده خواهد شد .
2 . این نکته نویسنده محترم که از نکات تمایز میان حکومت دینى با سایر حکومتها، «مسئولیتحکومت دینى و پاىبندى آن به ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى دینى و بهطور کلى، فرهنگ دینى در جامعه است» نکتهاى درست و قابل توجه است . اما ارزیابى ایشان از عملکرد حکومت جمهورى اسلامى در 22 سال گذشته، و تصریح به این مطلب که جمهورى اسلامى در ایجاد زمینههاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانهاى اسلامى توفیق چندانى نداشته است، جاى تامل بسیار دارد و هیچگاه نمىتوان بر این اساس نتیجه گرفت که جمهورى اسلامى حکومتى دینى نیست . توجه به تحولات شگرف اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، دینى و ... در سطح جهان، از یک سو، نگاه به مشکلات و موانع داخلى و خارجى جمهورى اسلامى، از سوى دیگر، و در نهایت، ارزیابى با ملاکهاى دقیق و غیرسطحى نشان خواهد داد که حکومت اسلامى در ایجاد بسترهاى لازم براى گسترش ارزشها و آرمانها و فرهنگ دینى، توفیق بسیار چشمگیرى داشته است .
3 . این بحث که گوهر دین چیست و هدف آن کدام است، بحثى بسیار قدیمى است که پیشینه آن را مىتوان در گفتوگوهاى میان فقها و عرفا یافت . آنچه مهم است توجه به این نکته است که دین اسلام تافتهاى محکم بافته از عقل و دل، حق و تکلیف، شریعت و طریقت، اخلاق و معنویت است .
رویکرد تکبعدگرایانه به اسلام، به دور شدن از آن مىانجامد . افزون بر این، آگاهان مىدانند که در فقه شیعى; امور اخلاقى، عبادى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و ... وجود دارد، و عمل به فقه، بهطور کامل، نه تنها به فرمالیسم نمىانجامد که مىتواند ضامن اخلاق و معنویت فرد و جامعه گردد . هرچند ایمان، معنویت و اخلاق مهمترین عناصر و مؤلفههاى دیناند، اما هر نوع ایمان و معنویت و اخلاقى چنین نیست . آنچه امروزه در غرب و در میان برخى نویسندگان داخلى، با عنوان معنویتگرایى و اخلاقگرایى مطرح است، بر تکثرگرایى دینى و نسبیتگرایى معرفتى مبتنى است . دین اسلام، اخلاق و معنویت و ایمان اسلامى را به مسلمانان عرضه کرده است و از آنان طلب مىکند . نباید به اسم اخلاق و معنویت و ایمان، که عناوینى زیبا و جذابند، مردم و جامعه را از این حقیقت که هر نوع اخلاق و معنویت و ایمانى ضامن رستگارى واقعى نیست، غافل کرد و از این طریق، اساس دین را بر باد داد . نکته آخر آنکه حکومت دینى با دین فردى بسیار متفاوت است . حکومت نیازمند قانون است و حکومت دینى قوانین خود را که براى گسترش عدل و قسط و عبودیت و اخلاق و معنویت و ایمان دینى است، به حکم عقل از قرآن و سنت مىگیرد . فقه چیزى جز احکام و قوانین ماخوذ از قرآن و سنت نیست .
ایران، 2 و 3/6/81