جامعه اخلاقی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقاى سروش در این گفتار بر لزوم جاىگزینى مفهوم «جامعه اخلاقى» بهجاى مفهوم «جامعه مدنى» تاکید مىکند و معتقد است این مفهوم هم قابلفهمتر است و هم ضرورىتر . جامعه باید بسترى فراهم سازد که اخلاقى بودن و اخلاقى زیستن در آن سهل و آسان باشد .متن
اگر من در جاى آقاى خاتمى بودم، بهجاى شعار «جامعه مدنى» ، شعار «جامعه اخلاقى» مىدادم . گمان مىکنم خطایى از سوى آقاى خاتمى سر زد و آن اینکه ایشان «جامعه مدنى» را به «مدینةالنبى» تفسیر کردند . اگر آقاى خاتمى این را از سر معرفت و شناخت کردند، یعنى اگر تفسیر و درک ایشان از جامعه مدنى این بود، باید بگویم قطعا خطاست . اگر بنا به مصلحت این کار را کردند، باید بگویم این کار خلاف مصلحتبود; زیرا با این تفسیر بسیار ناخوشایندى که آقاى خاتمى ارائه داد، اگر کسانى هم به آن دل بسته بودند، همان دلبستگى هم از میان رفت و نوعى سردرگمى به جاى آن نشست . دستکم نشان داد که ایشان در بیان این معنا یا در درک معنا، دچار تزلزل شدهاند که در هر صورت نتیجه خوبى نداشت .
اما به گمان من، «جامعه اخلاقى»: (1) از ضرورىترین شعارهایى است که امروز باید سردهیم و بر آن پاىبفشاریم; (2) یکى از قابلهضمترین و فهمیدنىترین مفاهیمى است که مىتوان عرضه کرد . اخلاق را همه ما کموبیش مىشناسیم; حتى اگر نظریههاى پیچیده اخلاق و فلسفه اخلاق را ندانیم . اخلاق یعنى اینکه انسان راستبگوید; همین که به حقوق دیگرى تجاوز و خیانت نکند، بدگویى نکند، زورگویى نکند، حسود و بخیل نباشد، بدخواه دیگران نباشد، زیادهطلب نباشد و ... . کموبیش همه ما مىتوانیم یک فهرستبلند بالا از ارزشهاى اخلاقى بیان کنیم . اگر هم پارهاى از آنها تردیدپذیر باشد، بسیارى از آنها قابل قبول است وجاى شک و تردید ندارد .
از بدترین بحرانهایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است و من معتقدم یکى از بهترین شاخصهاى تکامل و پیشرفت جامعهها، «شاخص اخلاقى» است . حتى یکى از شاخصهاى خوب براى مشکلات اقتصادى جامعهها، شاخص اخلاقى است . گاه گفته مىشود چون تورم بالاست، چون میزان اشتغال پایین است، چون بیکارى زیاد است، چون نرخها ثبات ندارد، چون چنین و چنان است، ما ثبات اقتصادى نداریم و با وضعیت اقتصادى مناسب و قابل قبولى روبهرو نیستیم . بسیار خوب، من این شاخصها را انکار نمىکنم; ولى مىگویم اینکه جامعهاى ثبات اخلاقى داشته باشد و در آن فضیلتها حاکم باشد، قطعا نشان آن است که بهبود اقتصادى هم در آن جامعه اتفاق مىافتد . این نکته بسیار مهمى است . بیشتر مردمى که دروغ مىگویند، نه به سبب آن است که خبثباطن دارند، بلکه به این دلیل است که دروغ کارکرد دارد . با راستگفتن کارشان پیش نمىرود، پس دروغ مىگویند . کسانى که رشوه مىدهند، نه به سبب این است که مشکل روانى دارند، بلکه به خاطر این است که کارشان پیش نمىرود . بسیارى از رذایل، حتى رذیلتهایى که به خرید و فروش و اقتصاد و اینها مربوط مىشود، به این دلیل است که زمینه اقتصادى سالمى در جامعه وجود ندارد . شاخصهاى اخلاقى حتى مىتوانند به شما از سلامتیا بیمارى اجتماعى خبر دهند . مىتوانند از سلامتیا بیمارى چگونگى سیاستگذارى در جامعه خبر بدهند، یا از سلامتیا عدم سلامت نحوه رفتار حاکمان با مردم خبر دهند . لذا اکنون من بر جامعه اخلاقى تاکید مىکنم و معتقدم باید در حال حاضر شاخصهاى اخلاقى را در نظر داشته باشیم . تا کنون شاخصهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را در نظر داشتیم، حالا عطف عنان کنیم و به شاخصهاى اخلاقى توجه کنیم که مبحثبسیار مهمى است; زیرا متاسفانه در دوران ریزش و فرسایش سرمایههاى اخلاقى به سر مىبریم و اخلاقیات براى ما مطلقا ارزشى ندارد . امروزه هرچیزى با معیارهاى دیگر سنجیده مىشود; وضعیت اسفآورى پیش آمده است . به همین دلیل، بهسامان کردن یک جامعه از لحاظ اخلاقى، از بهترین شعارها و بهترین هدفهایى است که حتى سیاستمداران ما مىتوانند آن را مد نظر قرار دهند .
مىتوانیم از این هم فراتر برویم . مىتوانیم و باید قدرت را نقد اخلاقى کنیم . مرحله نقد اخلاقى قدرت و دیندارى است . اکنون نوبت نقد اخلاقى جامعه و سیاست است . امروزه عموم روشنفکران ما بر عقلانیت تاکید دارند . بحث از عقلانیت، سنت و مدرنیته همگى به نظر من خوب است; ولى من تاکید مىکنم که عقلانى زیستن، شرط اخلاقى زیستن است . ازاینرو، اخلاقى زیستن را باید از نو بررسى کرد . فضایل اخلاقى بسیارند; عقلانیتیکى از فضایل اخلاقى است . یکى از آنها بر مدار عقل عمل کردن است . حجت گفتن و حجتپذیرفتن است .
در حال حاضر، آبرو بردن و دشنام دادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، رواج بسیار دارد . هیچکس فکر نمىکند که این به تنهایى بر انحطاط جمعى ما دلالت مىکند . این است که صدا و سیما به خود حق مىدهد هر کسى را محکوم کند و هیچکسى حق ندارد از خود دفاع کند . این انحطاط اخلاقى است .
به حق مردم احترام نگذاشتن، از لحاظ اخلاقى زشت، ناپسند و رذیلت است . اینکه کسى به حقوق مردم تجاوز کند و به حقوق مردم احترام نگذارد، زشت است; منتها وقتى این امور جدى مىشود که ما اخلاق را جدى بگیریم . ما باید به لحاظ اخلاقى پرونده مشخصى از اینها داشته باشیم و درباره آنها داورى کنیم . البته شرط داورى اخلاقى و نقد اخلاقى این است که انسان رفتهرفته بر خود نیز نوعى تجدید نظر داشته باشد . این همه واقعا برایم عجیب است . اینگونه گسترش عجیب رذیلتها و از میان رفتن قبح از قباحتها، چیزى است که در جامعه ما دیده مىشود و حتما باید درباره آن فکرى کرد . فکرش هم این نیست که درباره آن موعظه کنیم . اگر این موعظهها کارگر بود، تا کنون شده بود . این امور زمینهها و علل اجتماعى - اقتصادى مشخصى دارد که باید به آنسو رفت و در آنها دستکارى کرد . وقتى آدم به دروغگفتن نیاز نداشته باشد، دروغ نمىگوید . اگر به دزدى کردن نیازمند نباشد، دزدى نمىکند . اگر به تخلف یا تجاوز به حقوق دیگرى نیاز نداشته باشد، نمىکند . ممکن است چند بیمار باشند; اما آن موردها استثنا مىشود .
جامعه اخلاقى جامعهاى است که در آن نیکىها به روانى و بىتکلف از مردم سر بزند و خود مردم اخلاقى باشند . درجه نخست اخلاقى بودن این است که هیچکس، بهویژه الگوهاى جامعه، خود را فوق اخلاق نداند; هرکس و در هر مقامى که مىخواهد باشد، نباید خود را فوق اخلاق بداند . وقتى کسى خودش را فوق اخلاق ندید، خود را فوق نقد هم نباید ببیند . معنایش این است که اگر شما در جامعه مقامهاى مقدسى درست کردهاید که فوق اخلاق و فوق نقد هستند، نخستین گام را در راه بىاخلاقى جامعه برداشتهاید .
البته این امر را خیلى به حکومت نگیرید و از آن انتظار نداشته باشید . حکومتباید عدالت را برقرار کند و زندگى مردم را بچرخاند . در باب اخلاقى عمل کردن، خود مردم و آحاد جامعه باید گام بردارند . از بدترین چیزها در جامعه ما این است که مردم همه چیز را از حکومت انتظار دارند . سرباز زدن از مسئولیت و مسئولیت را به گردن دیگرى انداختن، کارى غیراخلاقى است . آدم باید مسئولیتخودش را شجاعانه بپذیرد و بدان عمل کند .
اشاره
1 . توجه آقاى سروش به مفهوم «جامعه اخلاقى» و عطف تاکید گذشته از «جامعه مدنى» به «جامعه اخلاقى» توجه و عطف تاکید مبارکى است . الحق باید گفتیکى از ضرورىترین و حیاتىترین چیزها و شاید حیاتىترین چیزى که جامعه ما به آن نیاز دارد، توجه و پاىبندى بیشتر به اخلاق است . اخلاق گوهرى است که مؤمن و کافر از آن بهره مىگیرند، و انسان، ازآنرو که انسان است، بدان نیازمند است . هر جامعهاى (دینى یا غیردینى) به یک سلسله اصول و قواعد اخلاقى محتاج است . میزان رواج اخلاق در یک جامعه، نشانه سلامتیا بیمارى آن جامعه است و هر اندازه اخلاق در جامعهاى کاستى گیرد، احتمال فروپاشى آن جامعه بیشتر مىگردد . البته باید توجه داشت که اخلاق، بدون پشتوانه دین، ضعیف است و به تنهایى نمىتواند جامعه را بهسامان کند .
2 . نکتهاى که آقاى سروش در پایان گفتارشان، درباره مسئولیت همگانى در زمینه اخلاق آوردهاند، نکتهاى در خور توجه است . مسئولیت اخلاقىکردن جامعه با کیست؟ ممکن است ذهنها فورا متوجه حکومتشود; اما همانگونه که آقاى سروش گفتهاند، این مسئولیت تنها برعهده حکومت نیست . به نظر مىرسد اگر این مسئولیت را وظیفه نخبگان و فرهیختگان جامعه، به علاوه حاکمان، بدانیم اشتباه نباشد . نخبگان جامعه حتى مىتوانند در اخلاقىکردن حکومت نیز مؤثر باشند . بنابراین بیشتر بار مسئولیتبر دوش آنان است .
ولى نخبگان جامعه در این روزگار دو دستهاند: 1 . عالمان دین; 2 . روشنفکران که به نظر مىرسد هر دو گروه در انجامدادن وظیفه خود در این زمینه کوتاهى کردهاند .
در اینجا براى پرداختن تفصیلى به این مسئله مجالى نیست; اما اشارتى کوتاه مىتواند مطلب را روشن کند . از سویى عالمان دینى با تاکید بیشتر بر رفتار ظاهرى و کمتوجهى به بنیان اخلاق فردى - اجتماعى و اخلاق ساختارهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى و کمکوشى در تبیین نظام درست اخلاقى اسلام، و از سوى دیگر، روشنفکران با فروافتادن در وادى گریز از دین و اخلاق و جامعه دینى، و کوفتن بر طبل معارضه با سنتهاى دینى و دلبستن بر فرهنگ و اخلاق مدرنیته غربى، هر کدام به نوعى، عامل عقبماندگى اخلاقى جامعه ما هستند .
3 . آقاى سروش مىگویند کسى نباید خود را فوق اخلاق بداند . ولى آیا در کشور ما چنین کسى یافت مىشود؟ همواره از سوى مسئولان طراز اول کشور بر لزوم پاىبندى به موازین اخلاقى تاکید شده است . شاید کمتر سخنرانىاى از رهبر فقید انقلاب، حضرت امام خمینىقدس سره و نیز از رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةالله خامنهاى ارائه شده است که در آن به گونهاى بر لزوم رعایت اخلاق تاکید نشده باشد که این تاکیدها، نخست متوجه مسئولان طراز اول بوده است . چه کسى در این کشور خود را فوق نقد و فوق اخلاق دانسته است؟ حتى در رفتار نیز چنین مصداقى یافت نمىشود; یعنى چنین نیست که شعار اخلاق و شعار نقدپذیرى بدهند، ولى در عمل خود را برتر از نقد بنشانند . مطبوعات منتقد، بهترین شاهد مدعا هستند . در حال حاضر، با وجود تعطیلى پارهاى نشریههاى متخلف از قانون، نشریات زیادى هستند که هرگونه انتقادى را نسبتبه هر یک از مسئولان که لازم بدانند، انجام مىدهند . اما داستان تعطیلى چند نشریه، به مقدس یا فوق نقد دانستن مقامات ارتباطى ندارد، بلکه به شکستن حریم قانون، دین، امنیت و اخلاق باز مىگردد .
4 . چنانکه آقاى سروش گفتهاند «از بدترین بحرانهایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است» و یک بعد این بحران به «بحران اخلاق روشنفکرى» باز مىگردد . اخلاق روشنفکرى ایرانى، شاید به تقلید از روشنفکرى قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، قرار گرفتن در موضع اپوزیسیون است; حتى آنهنگام که بر مسند قدرت تکیه دارد . آیا این یک بحران اخلاقى نیست که انسان از امکانات یک حکومتبهره گیرد و حتى قدرت حکومتى هم داشته باشد، ولى در عین حال با گریز از مسئولیتهاى خود، مشکلات را به حکومت منتسب کند؟ آیا این بحران اخلاقى نیست که روشنفکر همواره در نوشتهها و سخنرانىها به حاکم حمله کند و حاکم بهمنظور رعایت تقوا و براى آنکه مبادا از قدرت سوءاستفاده شخصى کرده باشد، حتى نتواند از خود نیز دفاع کند؟ اگر نویسنده محترم خود بر مسند قدرت بود و در سختترین شرایط کشور، آزادى بیان و نوشتار را پاس مىداشت، کشور را بر پایه آراى مردم اداره مىکرد، همواره به خواست مردم احترام مىگذاشت، به نیاز واقعى آنها نیز توجه مىکرد و از مسئولان زیردست مىخواست که به فکر مردم باشند و ... ، و در این حال عدهاى مخالف، همیشه حکومت او را به حکومت فاشیستى یا استبدادى و مانند آن تشبیه مىکردند، چه حالى پیدا مىکرد؟ آیا مىتوانستخویشتندارى کند و به سرکوب مخالف نپردازد؟ البته نمىتوان انتظار داشت که حاکم وظیفه پاسدارى از کیان کشور و حکومت را داشته باشد و در آنجا که این کیان مورد هجوم قرار مىگیرد، دست روى دستبگذارد و هیچ کارى نکند . سخن بر سر منافع شخصى است که اگر مورد تهدید قرار گرفت تا چه اندازه، امکان خویشتندارى وجود خواهد داشت .
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرمود: «اگر من مظلوم باشم بهتر است تا که ظالم باشم» و از حق خود مىگذشت، اما درباره حق جامعه ذرهاى کوتاه نمىآمد . حاکم اسلامى باید چنین ویژگىاى داشته باشد . حال اگر چنین حاکمى وجود داشت، ظلم و بىاخلاقى است که به او و شخصیتش حمله کنند و حکومتش را به انواع تهمتها برانند و ... .
5 . آقاى سروش مىگویند: «در حال حاضر رسما آبرو بردن و دشنامدادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، بسیار رواج دارد .» اگر مقصود ایشان، بیانکردن تاریخ و تحلیل موضعگیرىهاى اشخاص و گروهها و نقد و بررسى آنها باشد، این را نمىتوان «آبرو بردن و دشنام دادن» نامید; اما اگر مقصود اهانت و هتک حرمت اشخاص باشد، چنین چیزى نه جایز است و نه رایج . اینکه ایشان مىگویند این امور در صدا و سیما بسیار رواج دارد، باید مصادیقش را بیان کنند . البته نباید از حق گذشت که در مطبوعات چنین چیزى رایج است; بهویژه در مطبوعاتى که بیشتر داعیه روشنفکرى دارند . در صدا و سیما هم گاهى برنامههایى بوده است که در آنها چندان به آبروى افراد توجه نشده است; ولى چنین برنامههایى بسیار نادر است .
در حال حاضر، صدا و سیما برنامههاى گوناگونى با حضور کارشناسان و اندیشوران با اندیشههاى مختلف و متعلق به جریانهاى فکرى گوناگون دارد که نشاندهنده آن است که آمادگى طرح دیدگاهها و اندیشههاى گوناگون به صورتى متوازن در آن وجود دارد . البته پارهاى روشنفکران حاضر نیستند در برنامههاى صدا و سیما حضور یابند و از دیدگاههاى خود دفاع کنند; زیرا این کار هم موجب آشکار شدن ضعف سخن و استدلال آنان مىشود و هم دیگر نخواهند توانست چهره اپوزیسیونى خود را حفظ کنند . برخى حاضر نیستند سخنانشان نقد شود و به نوعى استبداد روشنفکرى دچارند; استبدادى که با چهره ضداستبدادى و حقبهجانب سخن مىگوید، اما سخن مخالف را برنمىتابد .
گلستان ایران، 17/6/81
اما به گمان من، «جامعه اخلاقى»: (1) از ضرورىترین شعارهایى است که امروز باید سردهیم و بر آن پاىبفشاریم; (2) یکى از قابلهضمترین و فهمیدنىترین مفاهیمى است که مىتوان عرضه کرد . اخلاق را همه ما کموبیش مىشناسیم; حتى اگر نظریههاى پیچیده اخلاق و فلسفه اخلاق را ندانیم . اخلاق یعنى اینکه انسان راستبگوید; همین که به حقوق دیگرى تجاوز و خیانت نکند، بدگویى نکند، زورگویى نکند، حسود و بخیل نباشد، بدخواه دیگران نباشد، زیادهطلب نباشد و ... . کموبیش همه ما مىتوانیم یک فهرستبلند بالا از ارزشهاى اخلاقى بیان کنیم . اگر هم پارهاى از آنها تردیدپذیر باشد، بسیارى از آنها قابل قبول است وجاى شک و تردید ندارد .
از بدترین بحرانهایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است و من معتقدم یکى از بهترین شاخصهاى تکامل و پیشرفت جامعهها، «شاخص اخلاقى» است . حتى یکى از شاخصهاى خوب براى مشکلات اقتصادى جامعهها، شاخص اخلاقى است . گاه گفته مىشود چون تورم بالاست، چون میزان اشتغال پایین است، چون بیکارى زیاد است، چون نرخها ثبات ندارد، چون چنین و چنان است، ما ثبات اقتصادى نداریم و با وضعیت اقتصادى مناسب و قابل قبولى روبهرو نیستیم . بسیار خوب، من این شاخصها را انکار نمىکنم; ولى مىگویم اینکه جامعهاى ثبات اخلاقى داشته باشد و در آن فضیلتها حاکم باشد، قطعا نشان آن است که بهبود اقتصادى هم در آن جامعه اتفاق مىافتد . این نکته بسیار مهمى است . بیشتر مردمى که دروغ مىگویند، نه به سبب آن است که خبثباطن دارند، بلکه به این دلیل است که دروغ کارکرد دارد . با راستگفتن کارشان پیش نمىرود، پس دروغ مىگویند . کسانى که رشوه مىدهند، نه به سبب این است که مشکل روانى دارند، بلکه به خاطر این است که کارشان پیش نمىرود . بسیارى از رذایل، حتى رذیلتهایى که به خرید و فروش و اقتصاد و اینها مربوط مىشود، به این دلیل است که زمینه اقتصادى سالمى در جامعه وجود ندارد . شاخصهاى اخلاقى حتى مىتوانند به شما از سلامتیا بیمارى اجتماعى خبر دهند . مىتوانند از سلامتیا بیمارى چگونگى سیاستگذارى در جامعه خبر بدهند، یا از سلامتیا عدم سلامت نحوه رفتار حاکمان با مردم خبر دهند . لذا اکنون من بر جامعه اخلاقى تاکید مىکنم و معتقدم باید در حال حاضر شاخصهاى اخلاقى را در نظر داشته باشیم . تا کنون شاخصهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را در نظر داشتیم، حالا عطف عنان کنیم و به شاخصهاى اخلاقى توجه کنیم که مبحثبسیار مهمى است; زیرا متاسفانه در دوران ریزش و فرسایش سرمایههاى اخلاقى به سر مىبریم و اخلاقیات براى ما مطلقا ارزشى ندارد . امروزه هرچیزى با معیارهاى دیگر سنجیده مىشود; وضعیت اسفآورى پیش آمده است . به همین دلیل، بهسامان کردن یک جامعه از لحاظ اخلاقى، از بهترین شعارها و بهترین هدفهایى است که حتى سیاستمداران ما مىتوانند آن را مد نظر قرار دهند .
مىتوانیم از این هم فراتر برویم . مىتوانیم و باید قدرت را نقد اخلاقى کنیم . مرحله نقد اخلاقى قدرت و دیندارى است . اکنون نوبت نقد اخلاقى جامعه و سیاست است . امروزه عموم روشنفکران ما بر عقلانیت تاکید دارند . بحث از عقلانیت، سنت و مدرنیته همگى به نظر من خوب است; ولى من تاکید مىکنم که عقلانى زیستن، شرط اخلاقى زیستن است . ازاینرو، اخلاقى زیستن را باید از نو بررسى کرد . فضایل اخلاقى بسیارند; عقلانیتیکى از فضایل اخلاقى است . یکى از آنها بر مدار عقل عمل کردن است . حجت گفتن و حجتپذیرفتن است .
در حال حاضر، آبرو بردن و دشنام دادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، رواج بسیار دارد . هیچکس فکر نمىکند که این به تنهایى بر انحطاط جمعى ما دلالت مىکند . این است که صدا و سیما به خود حق مىدهد هر کسى را محکوم کند و هیچکسى حق ندارد از خود دفاع کند . این انحطاط اخلاقى است .
به حق مردم احترام نگذاشتن، از لحاظ اخلاقى زشت، ناپسند و رذیلت است . اینکه کسى به حقوق مردم تجاوز کند و به حقوق مردم احترام نگذارد، زشت است; منتها وقتى این امور جدى مىشود که ما اخلاق را جدى بگیریم . ما باید به لحاظ اخلاقى پرونده مشخصى از اینها داشته باشیم و درباره آنها داورى کنیم . البته شرط داورى اخلاقى و نقد اخلاقى این است که انسان رفتهرفته بر خود نیز نوعى تجدید نظر داشته باشد . این همه واقعا برایم عجیب است . اینگونه گسترش عجیب رذیلتها و از میان رفتن قبح از قباحتها، چیزى است که در جامعه ما دیده مىشود و حتما باید درباره آن فکرى کرد . فکرش هم این نیست که درباره آن موعظه کنیم . اگر این موعظهها کارگر بود، تا کنون شده بود . این امور زمینهها و علل اجتماعى - اقتصادى مشخصى دارد که باید به آنسو رفت و در آنها دستکارى کرد . وقتى آدم به دروغگفتن نیاز نداشته باشد، دروغ نمىگوید . اگر به دزدى کردن نیازمند نباشد، دزدى نمىکند . اگر به تخلف یا تجاوز به حقوق دیگرى نیاز نداشته باشد، نمىکند . ممکن است چند بیمار باشند; اما آن موردها استثنا مىشود .
جامعه اخلاقى جامعهاى است که در آن نیکىها به روانى و بىتکلف از مردم سر بزند و خود مردم اخلاقى باشند . درجه نخست اخلاقى بودن این است که هیچکس، بهویژه الگوهاى جامعه، خود را فوق اخلاق نداند; هرکس و در هر مقامى که مىخواهد باشد، نباید خود را فوق اخلاق بداند . وقتى کسى خودش را فوق اخلاق ندید، خود را فوق نقد هم نباید ببیند . معنایش این است که اگر شما در جامعه مقامهاى مقدسى درست کردهاید که فوق اخلاق و فوق نقد هستند، نخستین گام را در راه بىاخلاقى جامعه برداشتهاید .
البته این امر را خیلى به حکومت نگیرید و از آن انتظار نداشته باشید . حکومتباید عدالت را برقرار کند و زندگى مردم را بچرخاند . در باب اخلاقى عمل کردن، خود مردم و آحاد جامعه باید گام بردارند . از بدترین چیزها در جامعه ما این است که مردم همه چیز را از حکومت انتظار دارند . سرباز زدن از مسئولیت و مسئولیت را به گردن دیگرى انداختن، کارى غیراخلاقى است . آدم باید مسئولیتخودش را شجاعانه بپذیرد و بدان عمل کند .
اشاره
1 . توجه آقاى سروش به مفهوم «جامعه اخلاقى» و عطف تاکید گذشته از «جامعه مدنى» به «جامعه اخلاقى» توجه و عطف تاکید مبارکى است . الحق باید گفتیکى از ضرورىترین و حیاتىترین چیزها و شاید حیاتىترین چیزى که جامعه ما به آن نیاز دارد، توجه و پاىبندى بیشتر به اخلاق است . اخلاق گوهرى است که مؤمن و کافر از آن بهره مىگیرند، و انسان، ازآنرو که انسان است، بدان نیازمند است . هر جامعهاى (دینى یا غیردینى) به یک سلسله اصول و قواعد اخلاقى محتاج است . میزان رواج اخلاق در یک جامعه، نشانه سلامتیا بیمارى آن جامعه است و هر اندازه اخلاق در جامعهاى کاستى گیرد، احتمال فروپاشى آن جامعه بیشتر مىگردد . البته باید توجه داشت که اخلاق، بدون پشتوانه دین، ضعیف است و به تنهایى نمىتواند جامعه را بهسامان کند .
2 . نکتهاى که آقاى سروش در پایان گفتارشان، درباره مسئولیت همگانى در زمینه اخلاق آوردهاند، نکتهاى در خور توجه است . مسئولیت اخلاقىکردن جامعه با کیست؟ ممکن است ذهنها فورا متوجه حکومتشود; اما همانگونه که آقاى سروش گفتهاند، این مسئولیت تنها برعهده حکومت نیست . به نظر مىرسد اگر این مسئولیت را وظیفه نخبگان و فرهیختگان جامعه، به علاوه حاکمان، بدانیم اشتباه نباشد . نخبگان جامعه حتى مىتوانند در اخلاقىکردن حکومت نیز مؤثر باشند . بنابراین بیشتر بار مسئولیتبر دوش آنان است .
ولى نخبگان جامعه در این روزگار دو دستهاند: 1 . عالمان دین; 2 . روشنفکران که به نظر مىرسد هر دو گروه در انجامدادن وظیفه خود در این زمینه کوتاهى کردهاند .
در اینجا براى پرداختن تفصیلى به این مسئله مجالى نیست; اما اشارتى کوتاه مىتواند مطلب را روشن کند . از سویى عالمان دینى با تاکید بیشتر بر رفتار ظاهرى و کمتوجهى به بنیان اخلاق فردى - اجتماعى و اخلاق ساختارهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى و کمکوشى در تبیین نظام درست اخلاقى اسلام، و از سوى دیگر، روشنفکران با فروافتادن در وادى گریز از دین و اخلاق و جامعه دینى، و کوفتن بر طبل معارضه با سنتهاى دینى و دلبستن بر فرهنگ و اخلاق مدرنیته غربى، هر کدام به نوعى، عامل عقبماندگى اخلاقى جامعه ما هستند .
3 . آقاى سروش مىگویند کسى نباید خود را فوق اخلاق بداند . ولى آیا در کشور ما چنین کسى یافت مىشود؟ همواره از سوى مسئولان طراز اول کشور بر لزوم پاىبندى به موازین اخلاقى تاکید شده است . شاید کمتر سخنرانىاى از رهبر فقید انقلاب، حضرت امام خمینىقدس سره و نیز از رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةالله خامنهاى ارائه شده است که در آن به گونهاى بر لزوم رعایت اخلاق تاکید نشده باشد که این تاکیدها، نخست متوجه مسئولان طراز اول بوده است . چه کسى در این کشور خود را فوق نقد و فوق اخلاق دانسته است؟ حتى در رفتار نیز چنین مصداقى یافت نمىشود; یعنى چنین نیست که شعار اخلاق و شعار نقدپذیرى بدهند، ولى در عمل خود را برتر از نقد بنشانند . مطبوعات منتقد، بهترین شاهد مدعا هستند . در حال حاضر، با وجود تعطیلى پارهاى نشریههاى متخلف از قانون، نشریات زیادى هستند که هرگونه انتقادى را نسبتبه هر یک از مسئولان که لازم بدانند، انجام مىدهند . اما داستان تعطیلى چند نشریه، به مقدس یا فوق نقد دانستن مقامات ارتباطى ندارد، بلکه به شکستن حریم قانون، دین، امنیت و اخلاق باز مىگردد .
4 . چنانکه آقاى سروش گفتهاند «از بدترین بحرانهایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است» و یک بعد این بحران به «بحران اخلاق روشنفکرى» باز مىگردد . اخلاق روشنفکرى ایرانى، شاید به تقلید از روشنفکرى قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، قرار گرفتن در موضع اپوزیسیون است; حتى آنهنگام که بر مسند قدرت تکیه دارد . آیا این یک بحران اخلاقى نیست که انسان از امکانات یک حکومتبهره گیرد و حتى قدرت حکومتى هم داشته باشد، ولى در عین حال با گریز از مسئولیتهاى خود، مشکلات را به حکومت منتسب کند؟ آیا این بحران اخلاقى نیست که روشنفکر همواره در نوشتهها و سخنرانىها به حاکم حمله کند و حاکم بهمنظور رعایت تقوا و براى آنکه مبادا از قدرت سوءاستفاده شخصى کرده باشد، حتى نتواند از خود نیز دفاع کند؟ اگر نویسنده محترم خود بر مسند قدرت بود و در سختترین شرایط کشور، آزادى بیان و نوشتار را پاس مىداشت، کشور را بر پایه آراى مردم اداره مىکرد، همواره به خواست مردم احترام مىگذاشت، به نیاز واقعى آنها نیز توجه مىکرد و از مسئولان زیردست مىخواست که به فکر مردم باشند و ... ، و در این حال عدهاى مخالف، همیشه حکومت او را به حکومت فاشیستى یا استبدادى و مانند آن تشبیه مىکردند، چه حالى پیدا مىکرد؟ آیا مىتوانستخویشتندارى کند و به سرکوب مخالف نپردازد؟ البته نمىتوان انتظار داشت که حاکم وظیفه پاسدارى از کیان کشور و حکومت را داشته باشد و در آنجا که این کیان مورد هجوم قرار مىگیرد، دست روى دستبگذارد و هیچ کارى نکند . سخن بر سر منافع شخصى است که اگر مورد تهدید قرار گرفت تا چه اندازه، امکان خویشتندارى وجود خواهد داشت .
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرمود: «اگر من مظلوم باشم بهتر است تا که ظالم باشم» و از حق خود مىگذشت، اما درباره حق جامعه ذرهاى کوتاه نمىآمد . حاکم اسلامى باید چنین ویژگىاى داشته باشد . حال اگر چنین حاکمى وجود داشت، ظلم و بىاخلاقى است که به او و شخصیتش حمله کنند و حکومتش را به انواع تهمتها برانند و ... .
5 . آقاى سروش مىگویند: «در حال حاضر رسما آبرو بردن و دشنامدادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، بسیار رواج دارد .» اگر مقصود ایشان، بیانکردن تاریخ و تحلیل موضعگیرىهاى اشخاص و گروهها و نقد و بررسى آنها باشد، این را نمىتوان «آبرو بردن و دشنام دادن» نامید; اما اگر مقصود اهانت و هتک حرمت اشخاص باشد، چنین چیزى نه جایز است و نه رایج . اینکه ایشان مىگویند این امور در صدا و سیما بسیار رواج دارد، باید مصادیقش را بیان کنند . البته نباید از حق گذشت که در مطبوعات چنین چیزى رایج است; بهویژه در مطبوعاتى که بیشتر داعیه روشنفکرى دارند . در صدا و سیما هم گاهى برنامههایى بوده است که در آنها چندان به آبروى افراد توجه نشده است; ولى چنین برنامههایى بسیار نادر است .
در حال حاضر، صدا و سیما برنامههاى گوناگونى با حضور کارشناسان و اندیشوران با اندیشههاى مختلف و متعلق به جریانهاى فکرى گوناگون دارد که نشاندهنده آن است که آمادگى طرح دیدگاهها و اندیشههاى گوناگون به صورتى متوازن در آن وجود دارد . البته پارهاى روشنفکران حاضر نیستند در برنامههاى صدا و سیما حضور یابند و از دیدگاههاى خود دفاع کنند; زیرا این کار هم موجب آشکار شدن ضعف سخن و استدلال آنان مىشود و هم دیگر نخواهند توانست چهره اپوزیسیونى خود را حفظ کنند . برخى حاضر نیستند سخنانشان نقد شود و به نوعى استبداد روشنفکرى دچارند; استبدادى که با چهره ضداستبدادى و حقبهجانب سخن مىگوید، اما سخن مخالف را برنمىتابد .
گلستان ایران، 17/6/81