آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقاى سروش در این گفتار بر لزوم جاى‏گزینى مفهوم «جامعه اخلاقى‏» به‏جاى مفهوم «جامعه مدنى‏» تاکید مى‏کند و معتقد است این مفهوم هم قابل‏فهم‏تر است و هم ضرورى‏تر . جامعه باید بسترى فراهم سازد که اخلاقى بودن و اخلاقى زیستن در آن سهل و آسان باشد .

متن

اگر من در جاى آقاى خاتمى بودم، به‏جاى شعار «جامعه مدنى‏» ، شعار «جامعه اخلاقى‏» مى‏دادم . گمان مى‏کنم خطایى از سوى آقاى خاتمى سر زد و آن اینکه ایشان «جامعه مدنى‏» را به «مدینة‏النبى‏» تفسیر کردند . اگر آقاى خاتمى این را از سر معرفت و شناخت کردند، یعنى اگر تفسیر و درک ایشان از جامعه مدنى این بود، باید بگویم قطعا خطاست . اگر بنا به مصلحت این کار را کردند، باید بگویم این کار خلاف مصلحت‏بود; زیرا با این تفسیر بسیار ناخوشایندى که آقاى خاتمى ارائه داد، اگر کسانى هم به آن دل بسته بودند، همان دلبستگى هم از میان رفت و نوعى سردرگمى به جاى آن نشست . دست‏کم نشان داد که ایشان در بیان این معنا یا در درک معنا، دچار تزلزل شده‏اند که در هر صورت نتیجه خوبى نداشت .
اما به گمان من، «جامعه اخلاقى‏»: (1) از ضرورى‏ترین شعارهایى است که امروز باید سردهیم و بر آن پاى‏بفشاریم; (2) یکى از قابل‏هضم‏ترین و فهمیدنى‏ترین مفاهیمى است که مى‏توان عرضه کرد . اخلاق را همه ما کم‏وبیش مى‏شناسیم; حتى اگر نظریه‏هاى پیچیده اخلاق و فلسفه اخلاق را ندانیم . اخلاق یعنى اینکه انسان راست‏بگوید; همین که به حقوق دیگرى تجاوز و خیانت نکند، بدگویى نکند، زورگویى نکند، حسود و بخیل نباشد، بدخواه دیگران نباشد، زیاده‏طلب نباشد و ... . کم‏وبیش همه ما مى‏توانیم یک فهرست‏بلند بالا از ارزش‏هاى اخلاقى بیان کنیم . اگر هم پاره‏اى از آنها تردیدپذیر باشد، بسیارى از آنها قابل قبول است وجاى شک و تردید ندارد .
از بدترین بحران‏هایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است و من معتقدم یکى از بهترین شاخص‏هاى تکامل و پیشرفت جامعه‏ها، «شاخص اخلاقى‏» است . حتى یکى از شاخص‏هاى خوب براى مشکلات اقتصادى جامعه‏ها، شاخص اخلاقى است . گاه گفته مى‏شود چون تورم بالاست، چون میزان اشتغال پایین است، چون بیکارى زیاد است، چون نرخ‏ها ثبات ندارد، چون چنین و چنان است، ما ثبات اقتصادى نداریم و با وضعیت اقتصادى مناسب و قابل قبولى روبه‏رو نیستیم . بسیار خوب، من این شاخص‏ها را انکار نمى‏کنم; ولى مى‏گویم اینکه جامعه‏اى ثبات اخلاقى داشته باشد و در آن فضیلت‏ها حاکم باشد، قطعا نشان آن است که بهبود اقتصادى هم در آن جامعه اتفاق مى‏افتد . این نکته بسیار مهمى است . بیشتر مردمى که دروغ مى‏گویند، نه به سبب آن است که خبث‏باطن دارند، بلکه به این دلیل است که دروغ کارکرد دارد . با راست‏گفتن کارشان پیش نمى‏رود، پس دروغ مى‏گویند . کسانى که رشوه مى‏دهند، نه به سبب این است که مشکل روانى دارند، بلکه به خاطر این است که کارشان پیش نمى‏رود . بسیارى از رذایل، حتى رذیلت‏هایى که به خرید و فروش و اقتصاد و اینها مربوط مى‏شود، به این دلیل است که زمینه اقتصادى سالمى در جامعه وجود ندارد . شاخص‏هاى اخلاقى حتى مى‏توانند به شما از سلامت‏یا بیمارى اجتماعى خبر دهند . مى‏توانند از سلامت‏یا بیمارى چگونگى سیاست‏گذارى در جامعه خبر بدهند، یا از سلامت‏یا عدم سلامت نحوه رفتار حاکمان با مردم خبر دهند . لذا اکنون من بر جامعه اخلاقى تاکید مى‏کنم و معتقدم باید در حال حاضر شاخص‏هاى اخلاقى را در نظر داشته باشیم . تا کنون شاخص‏هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را در نظر داشتیم، حالا عطف عنان کنیم و به شاخص‏هاى اخلاقى توجه کنیم که مبحث‏بسیار مهمى است; زیرا متاسفانه در دوران ریزش و فرسایش سرمایه‏هاى اخلاقى به سر مى‏بریم و اخلاقیات براى ما مطلقا ارزشى ندارد . امروزه هرچیزى با معیارهاى دیگر سنجیده مى‏شود; وضعیت اسف‏آورى پیش آمده است . به همین دلیل، به‏سامان کردن یک جامعه از لحاظ اخلاقى، از بهترین شعارها و بهترین هدف‏هایى است که حتى سیاست‏مداران ما مى‏توانند آن را مد نظر قرار دهند .
مى‏توانیم از این هم فراتر برویم . مى‏توانیم و باید قدرت را نقد اخلاقى کنیم . مرحله نقد اخلاقى قدرت و دین‏دارى است . اکنون نوبت نقد اخلاقى جامعه و سیاست است . امروزه عموم روشن‏فکران ما بر عقلانیت تاکید دارند . بحث از عقلانیت، سنت و مدرنیته همگى به نظر من خوب است; ولى من تاکید مى‏کنم که عقلانى زیستن، شرط اخلاقى زیستن است . ازاین‏رو، اخلاقى زیستن را باید از نو بررسى کرد . فضایل اخلاقى بسیارند; عقلانیت‏یکى از فضایل اخلاقى است . یکى از آنها بر مدار عقل عمل کردن است . حجت گفتن و حجت‏پذیرفتن است .
در حال حاضر، آبرو بردن و دشنام دادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، رواج بسیار دارد . هیچ‏کس فکر نمى‏کند که این به تنهایى بر انحطاط جمعى ما دلالت مى‏کند . این است که صدا و سیما به خود حق مى‏دهد هر کسى را محکوم کند و هیچ‏کسى حق ندارد از خود دفاع کند . این انحطاط اخلاقى است .
به حق مردم احترام نگذاشتن، از لحاظ اخلاقى زشت، ناپسند و رذیلت است . اینکه کسى به حقوق مردم تجاوز کند و به حقوق مردم احترام نگذارد، زشت است; منتها وقتى این امور جدى مى‏شود که ما اخلاق را جدى بگیریم . ما باید به لحاظ اخلاقى پرونده مشخصى از اینها داشته باشیم و درباره آنها داورى کنیم . البته شرط داورى اخلاقى و نقد اخلاقى این است که انسان رفته‏رفته بر خود نیز نوعى تجدید نظر داشته باشد . این همه واقعا برایم عجیب است . این‏گونه گسترش عجیب رذیلت‏ها و از میان رفتن قبح از قباحت‏ها، چیزى است که در جامعه ما دیده مى‏شود و حتما باید درباره آن فکرى کرد . فکرش هم این نیست که درباره آن موعظه کنیم . اگر این موعظه‏ها کارگر بود، تا کنون شده بود . این امور زمینه‏ها و علل اجتماعى - اقتصادى مشخصى دارد که باید به آن‏سو رفت و در آنها دست‏کارى کرد . وقتى آدم به دروغ‏گفتن نیاز نداشته باشد، دروغ نمى‏گوید . اگر به دزدى کردن نیازمند نباشد، دزدى نمى‏کند . اگر به تخلف یا تجاوز به حقوق دیگرى نیاز نداشته باشد، نمى‏کند . ممکن است چند بیمار باشند; اما آن موردها استثنا مى‏شود .
جامعه اخلاقى جامعه‏اى است که در آن نیکى‏ها به روانى و بى‏تکلف از مردم سر بزند و خود مردم اخلاقى باشند . درجه نخست اخلاقى بودن این است که هیچ‏کس، به‏ویژه الگوهاى جامعه، خود را فوق اخلاق نداند; هرکس و در هر مقامى که مى‏خواهد باشد، نباید خود را فوق اخلاق بداند . وقتى کسى خودش را فوق اخلاق ندید، خود را فوق نقد هم نباید ببیند . معنایش این است که اگر شما در جامعه مقام‏هاى مقدسى درست کرده‏اید که فوق اخلاق و فوق نقد هستند، نخستین گام را در راه بى‏اخلاقى جامعه برداشته‏اید .
البته این امر را خیلى به حکومت نگیرید و از آن انتظار نداشته باشید . حکومت‏باید عدالت را برقرار کند و زندگى مردم را بچرخاند . در باب اخلاقى عمل کردن، خود مردم و آحاد جامعه باید گام بردارند . از بدترین چیزها در جامعه ما این است که مردم همه چیز را از حکومت انتظار دارند . سرباز زدن از مسئولیت و مسئولیت را به گردن دیگرى انداختن، کارى غیراخلاقى است . آدم باید مسئولیت‏خودش را شجاعانه بپذیرد و بدان عمل کند .
اشاره
1 . توجه آقاى سروش به مفهوم «جامعه اخلاقى‏» و عطف تاکید گذشته از «جامعه مدنى‏» به «جامعه اخلاقى‏» توجه و عطف تاکید مبارکى است . الحق باید گفت‏یکى از ضرورى‏ترین و حیاتى‏ترین چیزها و شاید حیاتى‏ترین چیزى که جامعه ما به آن نیاز دارد، توجه و پاى‏بندى بیشتر به اخلاق است . اخلاق گوهرى است که مؤمن و کافر از آن بهره مى‏گیرند، و انسان، ازآن‏رو که انسان است، بدان نیازمند است . هر جامعه‏اى (دینى یا غیردینى) به یک سلسله اصول و قواعد اخلاقى محتاج است . میزان رواج اخلاق در یک جامعه، نشانه سلامت‏یا بیمارى آن جامعه است و هر اندازه اخلاق در جامعه‏اى کاستى گیرد، احتمال فروپاشى آن جامعه بیشتر مى‏گردد . البته باید توجه داشت که اخلاق، بدون پشتوانه دین، ضعیف است و به تنهایى نمى‏تواند جامعه را به‏سامان کند .
2 . نکته‏اى که آقاى سروش در پایان گفتارشان، درباره مسئولیت همگانى در زمینه اخلاق آورده‏اند، نکته‏اى در خور توجه است . مسئولیت اخلاقى‏کردن جامعه با کیست؟ ممکن است ذهن‏ها فورا متوجه حکومت‏شود; اما همان‏گونه که آقاى سروش گفته‏اند، این مسئولیت تنها برعهده حکومت نیست . به نظر مى‏رسد اگر این مسئولیت را وظیفه نخبگان و فرهیختگان جامعه، به علاوه حاکمان، بدانیم اشتباه نباشد . نخبگان جامعه حتى مى‏توانند در اخلاقى‏کردن حکومت نیز مؤثر باشند . بنابراین بیشتر بار مسئولیت‏بر دوش آنان است .
ولى نخبگان جامعه در این روزگار دو دسته‏اند: 1 . عالمان دین; 2 . روشن‏فکران که به نظر مى‏رسد هر دو گروه در انجام‏دادن وظیفه خود در این زمینه کوتاهى کرده‏اند .
در اینجا براى پرداختن تفصیلى به این مسئله مجالى نیست; اما اشارتى کوتاه مى‏تواند مطلب را روشن کند . از سویى عالمان دینى با تاکید بیشتر بر رفتار ظاهرى و کم‏توجهى به بنیان اخلاق فردى - اجتماعى و اخلاق ساختارهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى و کم‏کوشى در تبیین نظام درست اخلاقى اسلام، و از سوى دیگر، روشن‏فکران با فروافتادن در وادى گریز از دین و اخلاق و جامعه دینى، و کوفتن بر طبل معارضه با سنت‏هاى دینى و دل‏بستن بر فرهنگ و اخلاق مدرنیته غربى، هر کدام به نوعى، عامل عقب‏ماندگى اخلاقى جامعه ما هستند .
3 . آقاى سروش مى‏گویند کسى نباید خود را فوق اخلاق بداند . ولى آیا در کشور ما چنین کسى یافت مى‏شود؟ همواره از سوى مسئولان طراز اول کشور بر لزوم پاى‏بندى به موازین اخلاقى تاکید شده است . شاید کمتر سخنرانى‏اى از رهبر فقید انقلاب، حضرت امام خمینى‏قدس سره و نیز از رهبر معظم انقلاب، حضرت آیة‏الله خامنه‏اى ارائه شده است که در آن به گونه‏اى بر لزوم رعایت اخلاق تاکید نشده باشد که این تاکیدها، نخست متوجه مسئولان طراز اول بوده است . چه کسى در این کشور خود را فوق نقد و فوق اخلاق دانسته است؟ حتى در رفتار نیز چنین مصداقى یافت نمى‏شود; یعنى چنین نیست که شعار اخلاق و شعار نقدپذیرى بدهند، ولى در عمل خود را برتر از نقد بنشانند . مطبوعات منتقد، بهترین شاهد مدعا هستند . در حال حاضر، با وجود تعطیلى پاره‏اى نشریه‏هاى متخلف از قانون، نشریات زیادى هستند که هرگونه انتقادى را نسبت‏به هر یک از مسئولان که لازم بدانند، انجام مى‏دهند . اما داستان تعطیلى چند نشریه، به مقدس یا فوق نقد دانستن مقامات ارتباطى ندارد، بلکه به شکستن حریم قانون، دین، امنیت و اخلاق باز مى‏گردد .
4 . چنان‏که آقاى سروش گفته‏اند «از بدترین بحران‏هایى که ما در حال حاضر در جامعه به آن مبتلاییم، بحران اخلاقى است‏» و یک بعد این بحران به «بحران اخلاق روشن‏فکرى‏» باز مى‏گردد . اخلاق روشن‏فکرى ایرانى، شاید به تقلید از روشن‏فکرى قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، قرار گرفتن در موضع اپوزیسیون است; حتى آن‏هنگام که بر مسند قدرت تکیه دارد . آیا این یک بحران اخلاقى نیست که انسان از امکانات یک حکومت‏بهره گیرد و حتى قدرت حکومتى هم داشته باشد، ولى در عین حال با گریز از مسئولیت‏هاى خود، مشکلات را به حکومت منتسب کند؟ آیا این بحران اخلاقى نیست که روشن‏فکر همواره در نوشته‏ها و سخنرانى‏ها به حاکم حمله کند و حاکم به‏منظور رعایت تقوا و براى آنکه مبادا از قدرت سوءاستفاده شخصى کرده باشد، حتى نتواند از خود نیز دفاع کند؟ اگر نویسنده محترم خود بر مسند قدرت بود و در سخت‏ترین شرایط کشور، آزادى بیان و نوشتار را پاس مى‏داشت، کشور را بر پایه آراى مردم اداره مى‏کرد، همواره به خواست مردم احترام مى‏گذاشت، به نیاز واقعى آنها نیز توجه مى‏کرد و از مسئولان زیردست مى‏خواست که به فکر مردم باشند و ... ، و در این حال عده‏اى مخالف، همیشه حکومت او را به حکومت فاشیستى یا استبدادى و مانند آن تشبیه مى‏کردند، چه حالى پیدا مى‏کرد؟ آیا مى‏توانست‏خویشتندارى کند و به سرکوب مخالف نپردازد؟ البته نمى‏توان انتظار داشت که حاکم وظیفه پاسدارى از کیان کشور و حکومت را داشته باشد و در آنجا که این کیان مورد هجوم قرار مى‏گیرد، دست روى دست‏بگذارد و هیچ کارى نکند . سخن بر سر منافع شخصى است که اگر مورد تهدید قرار گرفت تا چه اندازه، امکان خویشتن‏دارى وجود خواهد داشت .
امیرمؤمنان علیه السلام مى‏فرمود: «اگر من مظلوم باشم بهتر است تا که ظالم باشم‏» و از حق خود مى‏گذشت، اما درباره حق جامعه ذره‏اى کوتاه نمى‏آمد . حاکم اسلامى باید چنین ویژگى‏اى داشته باشد . حال اگر چنین حاکمى وجود داشت، ظلم و بى‏اخلاقى است که به او و شخصیتش حمله کنند و حکومتش را به انواع تهمت‏ها برانند و ... .
5 . آقاى سروش مى‏گویند: «در حال حاضر رسما آبرو بردن و دشنام‏دادن در برخى مطبوعات و صدا و سیما، بسیار رواج دارد .» اگر مقصود ایشان، بیان‏کردن تاریخ و تحلیل موضع‏گیرى‏هاى اشخاص و گروه‏ها و نقد و بررسى آنها باشد، این را نمى‏توان «آبرو بردن و دشنام دادن‏» نامید; اما اگر مقصود اهانت و هتک حرمت اشخاص باشد، چنین چیزى نه جایز است و نه رایج . اینکه ایشان مى‏گویند این امور در صدا و سیما بسیار رواج دارد، باید مصادیقش را بیان کنند . البته نباید از حق گذشت که در مطبوعات چنین چیزى رایج است; به‏ویژه در مطبوعاتى که بیشتر داعیه روشن‏فکرى دارند . در صدا و سیما هم گاهى برنامه‏هایى بوده است که در آنها چندان به آبروى افراد توجه نشده است; ولى چنین برنامه‏هایى بسیار نادر است .
در حال حاضر، صدا و سیما برنامه‏هاى گوناگونى با حضور کارشناسان و اندیشوران با اندیشه‏هاى مختلف و متعلق به جریان‏هاى فکرى گوناگون دارد که نشان‏دهنده آن است که آمادگى طرح دیدگاه‏ها و اندیشه‏هاى گوناگون به صورتى متوازن در آن وجود دارد . البته پاره‏اى روشن‏فکران حاضر نیستند در برنامه‏هاى صدا و سیما حضور یابند و از دیدگاه‏هاى خود دفاع کنند; زیرا این کار هم موجب آشکار شدن ضعف سخن و استدلال آنان مى‏شود و هم دیگر نخواهند توانست چهره اپوزیسیونى خود را حفظ کنند . برخى حاضر نیستند سخنانشان نقد شود و به نوعى استبداد روشن‏فکرى دچارند; استبدادى که با چهره ضداستبدادى و حق‏به‏جانب سخن مى‏گوید، اما سخن مخالف را برنمى‏تابد .
گلستان ایران، 17/6/81

تبلیغات