آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مقاله به بررسى و نقد آراى دکارت در باب خدا مى‏پردازد و با تاکید بر این نکته آغاز مى‏شود که دغدغه دکارت در باب خدا، دغدغه‏اى معرفت‏شناختى است; نه وجودشناختى . او در صدد اثبات خدایى با سعه وجودى بى‏نهایت و صفات جلال و جمال نیست; بلکه چون نظام فکرى او بدون فرض وجود خدا فرو مى‏ریزد، خود را ناچار به فرض آن مى‏بیند . او معتقد است اگر به وجود خدایى غیرفریب‏کار قائل نباشیم، چه‏بسا علل و اسباب دیگرى باعث‏شود به آسانى تغییر راى دهیم و در این صورت به هیچ عرفت‏یقینى‏اى نخواهیم رسید; معرفت‏یقینى‏اى که باید دو صفت «وضوح‏» و «تمایز» را دارا باشد . نویسنده در نقد آراى دکارت مى‏گوید: او زیرکانه خدا را از صحنه حذف کرده است . خداى دکارت نه حاکم مطلق هستى، که از جعلیات ذهن او براى حفظ نظام فکرى اوست . دکارت با شک دستورى آغاز مى‏کند و در نهایت‏به انکار خدا و نفس مى‏رسد; یعنى انکار دو مقوله‏اى که مى‏خواهد آنها را با ادله فلسفى اثبات کند . همین شک فلسفى مبناى کار هیوم و دیگران قرار گرفت و آنان به سوى نفى خدا سوق داد .
دکارت علت غایى عالم را نیز انکار مى‏کند و جهانى صرفا مکانیکى به تصویر مى‏کشد که خداى آن نیز رنگ و آب فیزیکى دارد . در فلسفه معرفت‏شناختى دکارت، انسان، فاعل شناساست و تنها امورى موجودند که در حیطه معرفت او بگنجند و در عین حال خدا و اصول ایمانى را امورى مى‏داند که درک آنها واجد صفت «صراحت‏» نیست; ازاین‏رو معرفت‏به آنها معرفت‏یقینى نیست و این به منزله انکار آنهاست، و به همین دلیل دکارت وحى را نیز به منزله منبع شناخت معتبر نمى‏داند
جام جم، 28/5/81

تبلیغات