آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مقاله به بررسى دیدگاه‏هاى هابرماس در باب عقلانیت مى‏پردازد . به گمان هابرماس، شناخت‏بر اساس سلیقه، فرهنگ و تاریخ شکل مى‏گیرد . او بین شناخت توصیفى با هدف سلطه بر طبیعت، شناخت هنجارى با هدف درک روابط تفاهمى میان گروه‏هاى اجتماعى، و شناخت انتقادى با هدف آگاهى بخشیدن به آدمى و آزادسازى او از سلطه خودابزارى تمایز مى‏نهد . خلا موجود در جهان حاضر، فقدان شناخت انتقادى، و سلطه تمام‏عیار شناخت توصیفى و هنجارى است . هابرماس یک مدرنیست است و درعین‏حال مدرنیته حاکم را نقد مى‏کند . او معتقد است در ابتداى پیدایش مدرنیته، بین عقلانیت ابزارى و عقلانیت تفاهمى رابطه دیالکتیکى وجود داشت; ولى اکنون با سلطه عقلانیت ابزارى، عقلانیت تفاهمى رنگ باخته است . او همسو با فرانکفورتى‏ها، انسان را اسیر سرمایه‏دارى مى‏بیند; ولى برخلاف آنان معتقد به راه رهایى است و آن را گسترش عقلانیت ارتباطى مى‏داند . عقلانیت ارتباطى و فرهنگى ضامن آزادى حقیقى و تنها راه رسیدن به واقعیت است، و تنها راه حاکمیت این مهم، گسترش حوزه عمومى با وساطت روشن‏فکران مستقل و آزاد است . آلترناتیو پیشنهادى هابرماس براى سیستم، که عرصه حاکمیت عقلانیت ابزارى است، گسستن روابط اقتدارآمیز و تکثربخشیدن به شیوه‏هاى زندگى در چارچوب زیست‏جهان است . به نظر او، پروسه شکل‏گیرى عقیده و اراده عمومى خارج از حیطه قدرت، شرط اساسى براى تکوین «اراده دموکراتیک‏» است .
حتى مذاهب نیز مى‏توانند با هم سازگار باشند . از دید معرفت‏شناختى، هابرماس برخلاف پوزیتیویست‏ها به وجود شناخت‏هاى عینى، از جمله خود ذهن، باور دارد . او پست‏مدرنیست‏ها را نیز به نقد مى‏کشد و معتقد به وجود حقیقت مستقل از قدرت است .
مقاله با نگاهى گذرا به نقدهاى وارد بر هابرماس پایان مى‏یابد .
انتخاب، 10/5/81

تبلیغات